✨﷽✨
◆ حساسیت خدا به امام حسین (ع) ◆
✍حاج آقا دانشمند: پروردگار متعال رفاقت کردن با او خیلی آسان است، فقط باید اخلاق خداوند توی دستمان بیاید. اگر که رفاقت های دنیای من و شما خیلی پابرجانیست ؛ یکی ازعوامل آن این است که : مثلا: من وشما می خواهیم باهم رفیق باشیم ، همدیگر راخیلی دوست داریم با این وجود، یک دیگر را آزارمی دهیم. چرا؟ چون شناختی از روحیه ی، یک دیگر نداریم ، هر وقت خواستید با کسی رفاقت کنید؛ اول او را بشناسید. "معرفت " چیز خیلی خوبی است ؛ مثلا: وقتی قصد رفاقت با کسی را دارید به او بگویید: ببخشید من از شوخیِ دستی بدم می آید، ولی از شوخی زبانی بدم نمی آید. ولی در هر صورت ؛شوخی هامون باید حدّ و مرز داشته باشند . بعضی از جوون ها رو دیدم؛ با هم که شوخی می کنند،به مادر یکدیگر نیز توهین می کنند درحالی که خجالت نمی کشند. اما، اگر همین توهین رو به زنش بکنند، چاقو می کشند، یعنی اینقدر بی غیرت اند؛ که فکر می کنند توهین به مادر اشکالی ندارد. بعضی ها می گویند: نه، ما با هم رفیقیم . آن رفاقتی که درآن ادب وحیا نباشد؛ رفاقت شیطانیست نه الهی.
حالا من میخواهم باخدا رفاقت بکنم وخداوند می فرماید: من نسبت به بعضی چیزها مثل : اهل بیت حساس هستم مخصوصا، روی امام حسین علیه السلام. بنا براین باید حواستون رو جمع کنید که کوچک ترین توهینی به دستگاه امام حسین نکنید. درغیر این صورت بیچاره می شوید . لذا وقتی میخواهید درمورد سیدالشهدا و آنچه که مربوط به مجلس امام حسین است صحبت کنید ؛ باید احتیاط کنید ؛ حتی اگر خواستید؛ نقد هم بکنید نقدتان منصفانه و عالمانه باشد. امّا اگر بخواهید شخص مداحی را خرابش بکنید، به تعبیر دیگر آبرویش را ببرید. اینجا دیگر به جنگ با امام حسین آمدید، چون این مداحِ امام حسین است. یا این منبر را که مشاهده می نماید ، از چوب است و تا زمانی که در نجاری بوده قیمت داشت، امّا الان دیگر حرمت دارد ، همچنین اون چوب ها هم که برای حرم امام رضا(ع) ساخته می شوند. همچنین پارچه هایی که در برازی ها قرار دارند ؛تازمانی که در مغازه برازی هستند، فقط قیمت دارند و اگر کسی هم پارچه ها را لگد کند، می گویند پارچه کثیف می شود . ولی همینکه همون پارچه ی مشکی بر رویش نوشته شود السلام علیک یا ابا عبدالله دیگر نباید زیر پای کسی بیاید، چون که اینجا پرچم امام حسین است و لگد کردن آن گناه دارد . بنابر این باید بیشتر دقت کنید....
💥اکنون براتون، یکی از همین مسائلی که پیش آمده را بیان می کنم
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
#محرم_الحرام
◾مُحَرَّمُ الحَرام، اولین ماه سال هجری قمری است. دلیل نامگذاری این ماه، حرام بودن جنگ در آن ذکر شده است. واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش در ماه محرم اتفاق افتاده و شیعیان هر ساله در این ماه سوگواری میکنند.
امام رضا(ع) فرمود: «چون ماه محرم فرا میرسید، کسی پدرم را خندان نمیديد و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب میشد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصيبت و حزن و گريه او بود و میفرمود: امروز روزی است که حسين (عليه السّلام) شهيد شده است».
📚منتهی الآمال ، ج1، ص540
◾میرزا جواد ملکی تبریزی در کتاب المراقبات مینویسد:«برای دوستداران خاندان پیامبر(ص) شایسته است که به ویژه در دهه اول این ماه در قلب و ظاهرشان آثار حزن و اندوه هویدا باشد و بعضی از لذتهای حلال را به ویژه در نهم، دهم و یازدهم این ماه ترک کنند، به مانند کسی که داغدار عزیزانش است؛ و در دهه اول این ماه هر روز امامشان را با زیارت عاشورا یاد کنند.»
◾ پیشاپیش ماه محرم برامام زمان (عج) و بر شما عاشقان امام حسین(ع) تسلیت باد. در گریه هایه تان مراهم یاد کنید که به یاد شمایم.
✨التماس دعای فرج✨
•✾📚 @Dastan 📚✾•
گویند برای پادشاهی مردی آوردند
که هنرنمایی فراوانی بلد بود
شاه بر مسند خود تکیه زد و مرد هنرمند
صفحهای چوبی بر دیوار نهاد
و میخی را از دور زد و بر روی صفحه
آن میخ جای گرفت
مرد هنرمند میخ دیگری زد در پای آن میخ
جای گرفت و این میخ زدنها تکرار شد
و بدون خطا پنج میخ را در پای آن میخ اول
مانند ستاره جای داد و کاشت
شاه دست زد و همه حاضران
به خوشحالی شاه دست زدند
مرد هنرمند از اینکه هنرش مورد مطلوب
و پسند سلطان واقع شده بود
از شادی در پوست خود نمیگنجید
شاه او را کنار خود خواست و به وزیر
امر کرد صد سکه طلا به او پاداش دهد
و به وزیر امر کرد صد شلاق هم به او بزنند
مرد هنرمند و حاضرین از این دو عمل
ضد و نقیض شاه در حیرت ماندند!
شاه گفت: صد سکه دادم چون زحمت کشیده
و این کار را یاد گرفته بودی و باعث
مسرت و انبساط خاطر ما شد
اما صد ضربه شلاق زدم چون به جای
این همه وقتی که در کاری بیخود و بی ثمر
گذاشته بودی میتوانستی حرفه و کاری
خوب بیاموزی که ثمری هم داشته
و گرهای از مردم بگشاید
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
🏴رفتن به روضه یڪ عبادت مهم است
✍آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): حبیب ابن مظاهـر را در خـواب دیدند به او گفتند با این مقامی کہ داری چه آرزویی داری؟
حبیب گفت آرزو دارم زنـده شوم و بہ مجالسی کہ ذکـر مصیبت حضرت اباعبدالله علیهالسلام را میکنند بروم بنشینم و در مصیبت اهل بیت گریه کنم
من در زمان بچگی این را از منبریهای قدیمی شنیدم خود گریه کردن یک چیزی است
« مَنْ اَبْڪـٰی وَجَبَتْ لَـہُ الْجَنَّة»
کسی که گریه کند یا بگریاند مثل منبریها کہ روضه میخوانند و مـردم را میگریاند
یا تباکی کند، یعنی گریه ات نمیآید دستت را جلوی چشمت بگذار به این عمل تباکی میگویند «بهشت بر او واجب میشود»
اینقدر گریه بر امام حسین علیهالسلام ثـواب دارد آیت الله خوانساری رحمت الله علیہ با آن همه علمی کہ دارد باز هم ترس خدا را دارد میگوید من دست خالی هستم و فقط بہ یک عملم خیلی امید دارم و آن این است کہ هـر جا که روضه بود میرفتم و مینشستم و بر مصیبت امـام حسـین علیهالسلام گریہ
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🏴حُرِّ بن یزید ریاحی (رحمة الله) و شاه سلطان اسماعیل :
✍نزد شاه اسماعیل آمدند و گفتند میخواهیم قبر حر بن یزید ریاحی را تعمیر کنیم ، شاه گفت : من یقین ندارم که توبه ی حُر مورد قبول واقع شده باشد ، بروید بدنش را ببینید. اگر بدنش تَر و تازه است معلوم میشود توبه ی او مورد قبول واقع شده است و اقدام کنید و الّا نه
وقتی، که رفتند مشاهده کردند بدن کاملاً سالم و تازه است و گویا الآن به شهادت رسیده است ، و دیدند همان پارچه ای را که امام حسین ( علیه السلام ) به سر حُر بسته است ، همچنان باقی است لذا خواستند پارچه را به عنوان تَبَرُّک و تَیمّن باز کنند ، وقتی که باز کردند خون از آن بیرون می آمد و هر کاری کردند خون قطع نمی شد . لذا مجبور شدند دوباره ببندند و وقتی که پارچه را به جای خود گذاشتند خون قطع شد
📚منبع: آداب الطلاب
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆 #پندانه
✍ دوستی به اما و اگر نیست
🔹روزی از روزها هارونالرشید از بهلول پرسید:
ای بهلول! بگو ببینم دوستترین مردم نزد تو چه کسی است؟
🔸بهلول پاسخ داد:
همان کسی که شکم مرا سیر کند دوستترین مردم نزد من است.
🔹هارونالرشید گفت:
اگر من شکم تو را سیر کنم، مرا دوست داری؟
🔸بهلول با خنده پاسخ داد:
دوستی به نسیه و اما و اگر نمیشود!
•✾📚 @Dastan 📚✾•
◇ وقتی امام رضا(ع) جهیزیه یه دختر فقیر رو جور میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد. هر روز به حرم می آمد؛ اما دریغ از یک قطره اشک؛ دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایده ای ندارد؛ برای همین، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه ای راه می رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ دستی اش گذاشته و آن را به سختی می برد. تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: «مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟» پیرمرد گفت: «ای آقا! دست روی دلم نگذار دختر دم بختی دارم که برای جهیزیه اش مانده ام. همسرم گفته است تا پول جهیزیه را تهیه نکرده ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه جا کنم تا پول بیشتری در بیارم.»
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی در خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون می آمد خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به تو بدهم؛ فقط دعا می کنم که عاقبت به خیر شوید و از امام رضا (ع) هدیه ای دریافت کنی.تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی به حرم وارد شد، چشم هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹داستان آموزنده🌹
در بنی اسرائیل عابدی بود. به او گفتند:« فلان جا درختی است و عدهای آن را میپرستند».
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینهاش نشست.
ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛
.
عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
.
تا چند روز، دو دینار زیر بالش عابد قرار میکرفت و او برمیداشت؛ تا اینکه روزی هنگامی که بالش را کنار زد هیچ پولی نیافت! خشمگین شد و تبر برگرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟»
عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛
گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» دوباره گلاویز شدند؛
اینبار ابلیس عابد را مانند گنجشکی بر زمین زد».
عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
.
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی».
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🏴 ثمره گریه بر مصیبتهای امام حسین (ع)
🔻پيامبر صلياللهعليهوآله:
يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَينٌ بَكَت عَلى مُصابِ الحُسَينِ
◼️ اى فاطمه! همه چشمها در روز قيامت گريان است؛ جز چشمى كه بر مصيبتهاى حسين بگريد.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔸نسبتمان را با هم اربعینی کنیم
يکي از عراقيها گفته بود ما در موسم اربعين، از نظر ايثار، حال و هواي ديگري داريم که در غير آن زمان آن طور نيستيم.
یعنی در #اربعين هويت فرهنگ مهدوي براي آنها پيش ميآيد و در نتیجه در ايثارکردن نهايت تلاش را دارند و مال و ثروت دنيا برايشان بيارزش ميشود؛ ولي در غير زمان اربعين به عنوان يک تاجر و يا يک کاسب به منافع خود فکر ميکنند.
با توجه به اين نکته عرض ميکنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعين به شخصيت خود وسعت بدهيم و نسبتمان را با همديگر اربعيني کنيم، دستودلهايمان يکي ميشود و مثل فضاي اربعين، خيلي راحت ميتوانيم کنار همديگر باشيم، چون کيفيها بر کمّيتها غالب میشود و هميشه اين طور بوده که وقتي تنها کمّيت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به ميان ميآيد و جوامع متلاشي ميشوند، چون همه گرگِ همديگر ميگردند
ولي وقتي کيفيتها حاکم باشد روحها وسعت مييابد و انسانها راحت همديگر را تحمل ميکنند، اين شاخصهی هويت مهدوي است که شنيدهايد در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر يک آخور غذا ميخورند.
به اين معنا که خصومتها به مدارا و رفاقت تبديل ميشود و شما در اربعين اين نوع رابطه را ميبينيد که چگونه افراد خيلي راحت همديگر را تحمل ميکنند و نسبت به همديگر ايثار دارند.
📚 #کتاب اربعین، امکان حضور در تاریخی دیگر
🖊اصغر طاهرزاده
#لبیک_یاحسین
#اربعین_و_ظهور
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
📚حکایات
یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...،
بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!
ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟
گفت الحمدلله جام خوبه
ارباب این باغ و قصر رو بهم داده
دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.
گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟
گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،
صدا زد آقا مشهدی علی
خوش آمدی ..
مشهدی علی توی کل عمرت 12 هزار و 427 تا برای ما چایی ریختی ...
این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...
میگفت دیدم مشت علی گریه کرد .
گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟
گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره
برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ...
عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید...
چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم.
•✾📚 @Dastan 📚✾•