🏴 ثمره گریه بر مصیبتهای امام حسین (ع)
🔻پيامبر صلياللهعليهوآله:
يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَينٌ بَكَت عَلى مُصابِ الحُسَينِ
◼️ اى فاطمه! همه چشمها در روز قيامت گريان است؛ جز چشمى كه بر مصيبتهاى حسين بگريد.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔸نسبتمان را با هم اربعینی کنیم
يکي از عراقيها گفته بود ما در موسم اربعين، از نظر ايثار، حال و هواي ديگري داريم که در غير آن زمان آن طور نيستيم.
یعنی در #اربعين هويت فرهنگ مهدوي براي آنها پيش ميآيد و در نتیجه در ايثارکردن نهايت تلاش را دارند و مال و ثروت دنيا برايشان بيارزش ميشود؛ ولي در غير زمان اربعين به عنوان يک تاجر و يا يک کاسب به منافع خود فکر ميکنند.
با توجه به اين نکته عرض ميکنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعين به شخصيت خود وسعت بدهيم و نسبتمان را با همديگر اربعيني کنيم، دستودلهايمان يکي ميشود و مثل فضاي اربعين، خيلي راحت ميتوانيم کنار همديگر باشيم، چون کيفيها بر کمّيتها غالب میشود و هميشه اين طور بوده که وقتي تنها کمّيت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به ميان ميآيد و جوامع متلاشي ميشوند، چون همه گرگِ همديگر ميگردند
ولي وقتي کيفيتها حاکم باشد روحها وسعت مييابد و انسانها راحت همديگر را تحمل ميکنند، اين شاخصهی هويت مهدوي است که شنيدهايد در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر يک آخور غذا ميخورند.
به اين معنا که خصومتها به مدارا و رفاقت تبديل ميشود و شما در اربعين اين نوع رابطه را ميبينيد که چگونه افراد خيلي راحت همديگر را تحمل ميکنند و نسبت به همديگر ايثار دارند.
📚 #کتاب اربعین، امکان حضور در تاریخی دیگر
🖊اصغر طاهرزاده
#لبیک_یاحسین
#اربعین_و_ظهور
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
📚حکایات
یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...،
بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!
ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟
گفت الحمدلله جام خوبه
ارباب این باغ و قصر رو بهم داده
دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.
گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟
گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،
صدا زد آقا مشهدی علی
خوش آمدی ..
مشهدی علی توی کل عمرت 12 هزار و 427 تا برای ما چایی ریختی ...
این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...
میگفت دیدم مشت علی گریه کرد .
گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟
گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره
برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ...
عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید...
چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حدیث_اشک
🔴 حاضر شدن اهلبیت در هنگام مرگ گریه کنان #امام_حسین " سلام الله علیهم اجمعین "
🔻عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ أَمَا تَذْکُرُ مَا صُنِعَ بِهِ یَعْنِی بِالْحُسَیْنِ ع قُلْتُ بَلَی قَالَ أَتَجْزَعُ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ بِذَلِکَ حَتَّی یَرَی أَهْلِی أَثَرَ ذَلِکَ عَلَیَّ فَأَمْتَنِعُ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّی یَسْتَبِینَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَکَ أَمَا إِنَّکَ مِنَ الَّذِینَ یُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا أَمَا إِنَّکَ سَتَرَی عِنْدَ مَوْتِکَ حُضُورَ آبَائِی لَکَ وَ وَصِیَّتَهُمْ مَلَکَ الْمَوْتِ بِکَ وَ مَا یَلْقَوْنَکَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ أَفْضَلُ وَ لَمَلَکُ الْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَیْکَ وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَکَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِیقَةِ عَلَی وَلَدِهَا إِلَی أَنْ قَالَ مَا بَکَی أَحَدٌ رَحْمَةً لَنَا وَ لِمَا لَقِینَا إِلَّا رَحِمَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ الدَّمْعَةُ مِنْ عَیْنِهِ فَإِذَا سَالَ دُمُوعُهُ عَلَی خَدِّهِ فَلَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنْ دُمُوعِهِ سَقَطَتْ فِی جَهَنَّمَ لَأَطْفَأَتْ حَرَّهَا حَتَّی لَا یُوجَدَ لَهَا حَرٌّ وَ ذَکَرَ حَدِیثاً طَوِیلًا یَتَضَمَّنُ ثَوَاباً جَزِیلًا یَقُولُ فِیهِ وَ مَا مِنْ عَیْنٍ بَکَتْ لَنَا إِلَّا نُعِّمَتْ بِالنَّظَرِ إِلَی الْکَوْثَرِ وَ سُقِیَتْ مِنْهُ مَعَ مَنْ أَحَبَّنا
▪️مسمع بن عبدالملک گوید:
امام صادق " سلام الله علیه " در حدیثی به من فرمود: آیا یاد می کنی که چه کردند با امام حسین " سلام الله علیه" گفتم بله،
فرمودند آیا جزع و بی تابی می کنی؟ گفتم آری بخدا قسم و بدین خاطر گریه می کنم اشک می ریزم تا اینکه اهل خانه ام اثر اشک را در من می بینند و از طعام امتناع می کنم تا اینکه اشک در رخسارم نمایان می شود.
🔻حضرت فرمودند: خداوند اشکت را رحمت کند بدرستیکه تو از کسانی هستی که از اهل جزع برای ما و از آنانیکه بسبب شادی ما شادی می کند و بخاطر حزن ما محزون می شوند شمرده می شوند و بدرستیکه تو هنگام مرگت حاضر شدن پدران من را نزد آمده و توصیه کردن ایشان در مورد تو به ملک الموت را خواهی دید و آنچه که بدین خاطر از بشارت به تو می دهند بهتر و افضل می باشد، هیچ کسی از روی رحمت به ما و بخاطر آنچه که به ما وارد شده بر ما گریه نمی کند مگر اینکه خداوند قبل از اینکه اشک از چشمهایش در جهنم بیفتد قطعاً حرارت جهنم را خاموش خواهد نمود تا اینکه دیگر هیچ حرارتی نداشته باشد و هیچ چشمی نیست که بر ما گریه کند مگر اینکه به نگاه به کوثر بهره مند خواهد شود و از آن به همراه آنانیکه ما را دوست دارند سیراب خواهد شد.
📚وسائل الشیعه/ج14/ص508
📚 #کامل_الزیارات ص ۱۰۱
#محرم
#نوحوا_علی_الحسین
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⚫️ داستانک «لاک روضه»
بالاخره تموم شد.
_بریم مامان آمادهم.
فوت آخر را که به ناخن تازه لاک زدهام میکنم، چادرم را ازسر جالباسی برمیدارم .
ته آرایشم را که با تم مشکی مناسب این شبها زدهام دوباره نگاهی میاندازم. بعد چادر را روی روسری به زیباترین حالت و با فاصلهی مناسب، با وسواس تمام مرتب میکنم.
مامان رویش را گرفته و کیف سنگین مجلسیاش را روی دستش انداخته است.
وارد کوچهی حسینیه که میشویم، صدای گریهی بلند حاج مهدی از بلندگوهای حسینیه میآید. دلم میشکند. گریهی مردها سنگین است.
حاج مجید، کنار ورودی آقایان ایستاده و خیر مقدم میگوید. او تعمیراتی محله است همیشه زنجیر نقرهای ضخیمی به گردن دارد و گاهی مشکل مالی افراد را با قرض دادن برطرف میکند. البته میگویند یک مقداری بیشتر پس میگیرد که البته فرقی نمیکند، مهم این است که دعاهای مردم همیشه پشتش هست.
از کنار دیوار حسینیه که رد میشویم، مصطفی و سامان، دوستهای الهه و مریم، زنجیر به دست از کنارم رد میشوند و بر سر جایشان در کوچهای که بچههای محل برای سینهزنی بازکردهاند، دعوا میکنند.
وارد حسینیه که میشویم، سمیرا خانم و مائده را میبینیم که باز هم مثل همیشه حسابی تیپ زدهاند و کلی خرج لباس و آرایششان کردهاند.
اینجا کسی اعتقادی به سخنرانی ندارد. سخنرانها فقط شعار میدهند و ما گوشمان از شعار پر است. ما اهل شعار نیستیم.
بیشتر اهل سینهزنی و زنجیر هستیم.
از من گرفته تا خانم بزرگ محل، همه اعتقاد داریم اشک بر امام حسین، قلبها و گناهانمان را پاک میکند. هر ساله لااقل به حرمت این چند روز، نه مردهایمان ریش میتراشند. نه صدای موزیک بلند به گوش میرسد.
من هم هروقت که نماز نخوانم، این یک ماه به حرمت امام حسین نمازهایم را میخوانم.
البته محرم و صفر که تمام میشود، چادر نماز و چادر مشکی ام را با هم تا میکنم و میگذارم داخل کمد تا سال بعد.
تا به خودم میآیم، مجلس تمام میشود. حاج مهدی دعایش را میخواند و ما همه آمین میگوییم: «خدایا به آبروی امام حسین، کربلا قسمت همهی ما بفرما»
کربلا را دوست دارم. آمین را بلند میگویم.
مامان وسمیراخانم طبق معمول تا لحظهی خداحافظی، مشغول تعریف زندگی محیا و درگیریهای او با همسرش هستند.
بالاخره در صف شام، از هم جدا میشویم و یک غذا بیشتر میگیریم تا به نیت تبرک بخوریم.
محرم و صفر، عالم خاصی دارد. شب به شب روضه رفتن و گاهی اشک ریختن، حس خوبی به انسان میدهد.
من این شبها را دوست دارم، اما حال خاصی که امثال محبوبه، دخترخالهام میگویند، چیزی نیست که من بتوانم بفهمم. آنها این روزها جور دیگری هستند که شبیه من نیست.
پارسال محبوبه، یک دور کتاب آزادی معنوی شهید مطهری را در همین دهه خوانده بود. میگفت نگاهش به عزاداریها تغییر کرده.
به من هم گفت که از این جور کتابها بخوانم. میگفت محرم امسالم با پارسالم باید فرق داشته باشد، اما خب من حال این کارها و حرفها را ندارم. نمیدانم چرا انگار امسال و پارسالم، تفاوت چندانی نمیکند. شما میدانید چرا؟
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#داستانک
#محرم
•✾📚 @Dastan 📚✾•
┅⊰༻▪️⚫️▪️༺⊱┅
«نقش خاطره»
در خیابان، درخت اقاقیا به استقبالم میآید و من در تونل زمان، به خاطرات روزهای بیمارستان میاندیشم و اینکه چه خوب شد که بخیر گذشت و ذهنم تا گلهای بزرگ روی درخت که از پنجرهی بلند اتاق پیدا بود، پرواز میکند.
باخود فکر میکنم خاطرهای که برای من بخیر شد، برای دیگران که عزیزانشان در همان بیمارستان و کنار همان درخت زیبا با گلهای درشت سفید رنگ، از دنیا رفتهاند، فرق میکند.
همین خاطره برای آن دیگری، تلخ رقم میخورد و همین گل معطر اقاقیا، او را تا قعر مصائبش پیش میبرد.
این خاصیت خاطره است.
خیلی مهم است از که با که یا چه، چه خاطرهای داشته باشیم.
برای من و توی مذهبی، اگر نگران تربیت فرزندمان هستیم، خاطرهسازیهای زیبا با مناسک و شعائر مهم مذهبی، حرف اول را میزند.
مهم است که از سجاده و منبر و محراب و مسجد و هیأت، خاطرهی خوب برای کودکان بسازیم و بهخاطر آنها یا در حین سلوک با هریک از آنها، تندی، بداخلاقی و تضییع حق نکنیم.
آن وقت میشود امیدوار بود در کشاکش خطرات آینده، عشق به این خاطرات شیرین، کودکانمان را در آغوش گرم دین نگاه دارد.
شاید به همین خاطر است که «محرّم و صفر» اسلام را زنده نگهداشته است.
این فرصت ناب تربیتی را دریابیم.
┅⊰༻▪️⚫️▪️༺⊱┅
#عشق_حسینی
#تربیت
#محرم
#خانواده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
داستان شهربانو دختر یزد گرد سوم
🧕مادر امام سجاد (ع) به نام شهر بانو، یکی از دختران یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود، شهربانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام، به صورت اسیر وارد مدینه شد!
امام باقر(ع) فرمودند: وقتی دختر یزدگرد را (شهربانو) به اسیری گرفته و وارد مدینه کردند، دختران مدینه برای تماشایش جمع شده بودند.
هنگامی که وارد مسجد شد از پرتوش درخشان گشتند(کنایه از اینکه حاضران در مسجد با دیدن جمال او، شاد و شگفت زده شدند)
عمر به او نگریست، او رخسار خود را پوشید و به فارسی گفت« اف بیروج بادا هرمز» ( وای! روزگار هرمز سپاه شد) عمر(که زبان فارسی را نمی دانست) گفت: آیا این دختر به من ناسزا می گوید؟ سپس متوجه او شد تا او را بفروشد.
امیر المومنینی (ع) به عمر گفت: تو این حق را نداری، اختیار انتخاب را به خودش واگذار کن، هر مردی را او به شوهری برگزید، مهریه اش را از سهم بیت المال همان مرد، حساب کن.
عمر رای علی (ع) را پذیرفت و به شهربانو اختیار داد، شهر بانو جلو آمد و دستش را به شانه امام حسین (ع) نهاد، علی (ع) به او فرمود: نامت چیست؟ او پاسخ داد: جهانشاه.
حضرت فرمود: بلکه نا م تو شهر بانویه باشد، سپس به حسین (ع) فرمود: « یا ابا عبدالله لیلدن لک منها خیر اهل الارض»
ای حسین! حتماً از این دختر، بهترین شخص روی زمین، برای تو متولد می شود 1 .
حضرت علی (ع) از شهر بانو پرسید:« از پدرت در حادثه فیل سواران (و شکست سپاه ایران) چه سخنی را به خاطر داری؟» شهربانو در پاسخ گفت: به خاطر دارم که پدرم درآن هنگام می گفت:« هرگاه اراده خداوند برچیزی غالب شد، همه آرزو در برابر آن خوار گشته و ناکام گردد، و هرگاه مدت عمر و شوکت به پایان رسید، مرگ خواهد رسید و چاره ای جز تسلیم شدن در برابر آن نیست.»
🌺حضرت علی (ع) فرمودند:« براستی پدرت چقدر نیکو سخن گفته است، همه امور در برابر مقدرات الهی خوار و تسلیم می گردند، تا آنجا که وقتی اجل فرا رسید، بر تدبیر و خواهشهای انسان، چیره و پیروز گردد.»
📚زنان مرد آفرین تاریخ، ص169.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
69-Tashrof Sheykh hoseyn ale rahim.mp3
6.9M
#مهدویت
#محرم
▪️ما گرهگـشا داریم؛ دافـع البلا داریم
بر دامن لطف تو دست اِلتجا داریم
#داستان_تشرف به محضر امام عصر " ارواحنافداه "در کنار مزار مقدّس #حضرت_مسلم سلام الله علیه
📚 النجم الثاقب جلد 2 حکایت 90
•✾📚 @Dastan 📚✾•
در روزگاری نه چندان دور شبی از شبها
شاگردی در حال عبادت و گریه و زاری بود
مدتی در اين حال بود كه استاد خود را
بالای سرش دید، استاد با تعجب و حیرت
او را نظاره میکرد
بعد از اندكی مكث استاد پرسید:
برای چه این همه ابراز ناراحتی
و گریه و زاری میکنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش
و گذشت خداوند از گناهانم
و برخورداری از لطف خداوند
استاد گفت: سؤالی میپرسم پاسخ ده
شاگرد گفت: با کمال میل استاد
استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی
هدف تو از پرورش آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد
برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن
بهرهمند شوم
استاد گفت:
اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند
آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
شاگرد گفت: خوب راستش نه!
نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ
برای خود تصور کنم
استاد گفت: حال اگر این مرغ
برایت تخم طلا كند چه؟
آیا باز هم او را خواهی کشت
تا از آن بهرهمند گردی؟!
شاگرد كمی فكر كرد و گفت:
نه هرگز استاد مطمئنا آن تخمها
برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود
استاد گفت:
پس تو نیز برای خداوند چنین باش
همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از
جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها
هستی و کائنات خداوند
مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتت
توجه، لطف و رحمت او را بدست آورد
خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد
او از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش
شدن را میخواهد و میپذیرد
نه ابراز ناراحتی و گریه و زاری را
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🖤 #امام_حسین علیهالسلام فرمودند:
🍃 چیزی را بر زبان نیاورید که از ارزشِ شما بکاهد ..
📖 جلاءالعیون، ج۲، ص۲۰۵.
#محرم
•✾📚 @Dastan 📚✾•