✨﷽✨
✍«ثواب یاری دادن به همسر»
امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: رسول خدا (علیه و علی آله السلام) بر ما وارد شد ، در حالی كه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کنار ديگ غذا نشسته بودند و من عدس پاک می كردم .
حضرت فرمود: يا ابا الحسن ! عرض كردم لبيک يا رسول الله ! فرمود: از من بشنو و من نمی گويم مگر از طرف پروردگارم. مردی نيست كه در خانه به همسرش كمک كند مگر آنكه برای او عبادت يكسال كه روزها روزه باشد ، و شبها به عبادت ايستاده باشد نوشته شود و خداوند آنچه را به صابرين عطا كرده به او عطا كند . يا علی ، يك ساعت خدمت در خانه بهتر است از عيادت بیماران و پوشاندن برهنگان و سیر کردن گرسنگان و...
يا علی ، كسی كه از خدمت خانواده كراهت نداشته باشد، کارش كفاره گناهان باشد و غضب خدا را فرو کاهد و حسنات و درجاتش را زياد كند يا علی ، خدمت نكند خانواده را مگر مردان صديق يا شهيد يا مردي كه خداوند خير و دنيا و آخرت او را خواسته باشد .
📚 بحار الأنوار ، ج۱۰۳ ، ص۱۳۲
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
🌼باران تقصیر ندارد؛ ظرفت را درست بگیر!
✍ «اگر قلب انسان را به ظرفی تشبیه کنیم که در وسط بارانی قرار گرفته باشد، وقتی این ظرف را پشت و رو بگیریم، طوری که دهانهی ظرف رو به زمین و پشت ظرف رو به بالا باشد، از هر طرف باران ببارد، از پشت ظرف میچکد و درون ظرف، خشک میماند.
انسان وقتی #حب_دنیا دارد، دهانهی ظرفش را رو به #دنیا و رو به خاک گرفته و کاسهاش را واژگون گرفته است. اگر کاسه را واژگون بگیرد و از #رحمت مستمر و واسع الهی محروم شود، باران را تقصیری نیست. او ظرفش را بد گرفته است.
در قرآن میگوید « ربنا وسعت کل شیء رحمه و علما»؛ رحمت خدا هر چیزی را فرا گرفته است. پس اگر انسان غرق در رحمت خداست، این دل سنگی، این #قساوت_قلب، این تاریکی و این کوری از کجاست؟ میگوید علت این است که «حب دنیا رأس کل خطیئه». تو ظرف وجودت و ارتزاق و جاذبه و ظرفیتت را رو به دنیا گرفتی».
👤 آیت الله حائری شیرازی
📚 برگرفته از کتاب تعلق صفحات ۳۲ و ۳۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍امام حسين عليه السلام :
عقل، جز با پیروی از حق، کامل نمی شود.
📚نزهة الناظر صفحه ۸۸
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فتح خيبر
درباره فتح خيبر مورخان و سيره نويسان اسلام مطالب زيادى نوشته اند، در اين جا مى آوريم. سپس به تجزيه و تحليل آن مى پردازيم. متون و صفحات تاريخ اسلام در اين غزوه نشان مى دهد كه اگر جانبازى و دلاورى خارق العاده اميرمؤ منان نبود، دژهاى خطرناك خيبر گشوده نمى شد. اگر چه برخى از نويسندگان دچار تحريف حقايق شده اند و افسانه اى را در رديف حقايق جلوه داده اند ولى عده قابل ملاحظه اى از نويسندگان محقق شيعه و اهل تسنن سهم على (ع) را در اين مبارزه ادا نموده اند اينك متن اين واقعه تاريخى به طور فشرده از كتب تاريخى نقل مى شود:
هنگامى كه اميرمؤ منان (ع) از ناحيه پيامبر ماءموريت يافت دژهاى (وطيح) و (سلالم) را بگشايد. (دژهايى كه دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار كردن ضربه جبران ناپذيرى بر حيثيت ارتش اسلام زده بودند) زره محكى را بر تن كرد و شمشير مخصوص خود (ذوالفقار) را حمايل نموده و (هروله) كنان و
با شهامت خاصى كه شايسته قهرمانان ويژه ميدانهاى جنگ است به سوى دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پيامبر (ص) به دست او داده بود، در نزديكى خيبر بر زمين نصب نمود در اين لحظه در خيبر باز گرديد، و دلاوران يهود از در بيرون ريختند، نخست برادر مرحب، جلو آمد هيبت و نعره او چنان مهيب بود كه سربازانى كه پشت سر على (ع) بودند، بى اختيار عقب رفتند ولى على (ع) مانند كوه پاى بر جا ماند، لحظه اى نگذشت كه جسد مجروح حارث بر روى خاك افتاده و جان سپرد. مرگ برادر، مرحب را سخت غمگين و متاءثر ساخت. او براى گرفتن انتقام برادر در حالى كه غرق سلاح بود و زره يمانى بر تن و كلاهى كه از سنگ مخصوص تراشيده شده بود بر سر داشت در حالى كه كلاه خود را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب اشعار زير را به عنوان رجز مى خواند:
قد علمت خيبر انى مرحب
شاكى السلاح بطل مجرب
يعنى در و ديوار خيبر گواهى مى دهد كه من مرحبم، قهرمان كارآزموده و مجهز با سلاح جنگى هستم.
ان غلب الدهر فانى اغلب
و القرن عندى بالدماء مخضب
يعنى: اگر روزگار پيروز است، من نيز پيروزم، قهرمانانى كه در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خويشتن رنگين مى گردند
.
على (ع) نيز رجزى در برابر او سرود و شخصيت نظامى و نيروى بازوان خود را به رخ دشمن كشيد و چنين گفت:
انا الذى سمتنى امى حيدره
ضرعام آجام و ليث قسوره
يعنى: من همان كسى هستم كه مادرم من را حيدر (شير) خواند، مرد دلاور و شير بيشهها هستم.
عبل الذارعين غليظ القصره
كليث غابات كريه المنظرة
يعنى: بازوان قوى و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد مانند شير بيشهها صاحب منظرى مهيب هستم.
رجزهاى دو قهرمان پايان يافت. صداى ضربات شمشير و نيزه هاى دو قهرمان اسلام و يهود وحشت عجيبى در دل ناظران به وجود آورد. ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد، سپر، كلاه سنگى و سر را تا دندان دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه برخى از دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند و عده اى كه فرار نكردند با على (ع) تن به تن جنگيده و كشته شدند. على (ع) يهوديان فرارى را تا در حصار تعقيب نمود، در اين كشمكش يك نفر از جنگجويان يهود با شمشير بر سپر على (ع) زد، سپر از دست وى افتاد، على (ع) فورا متوجه در دژ گرديد و آن را از جاى خود كند و تا پايان كارزار بحاى سپر به كار برد پس از آنكه آن را
بر روى زمين افكند هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعى كردند كه آن را از اين رو به آن رو كنند، نتوانستند در نتيجه قلعه اى كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت كوتاهى گشوده شد. يعقوبى در تاريخ خود مى نويسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود، شيخ مفيد (ره) در ارشاد به سند خاصى از اميرمؤ منان سرگذشت كندن در خيبر را چنين تعريف مى كند: من در خيبر را كنده به جاى سپر به كار بردم و سپس در پايان نبرد آن را مانند پل بر روى خندقى كه يهوديان كنده بودند، قرار دادم سپس آن را ميان خندق پرتاب كردم مردى پرسيد آيا سنگينى آن را احساس نمودى؟ فرمود: به همان اندازه سنگينى كه از سپر خود احساس مى كردم. نويسندگان سيره، مطالب شگفت انگيزى درباره قلعه هاى خيبر و خصوصيات آن و رشادتهاى على (ع) كه در فتح اين دژ انجام داده، نوشته اند و اين حوادث هرگز با قدرتهاى معمولى بشرى وفق نمى دهد ولى خود امير مؤ منان در اين باره توضيح داده و شك و ترديد را از بين برده است، زيرا آن حضرت در پاسخ شخصى چنين فرمود: (ما قلعتها بقوة بشرية و لكن قلعتها بقوة الهية و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضية) يعنى: من هرگز آن در را با نيروى بشرى از جاى نكندم، بلكه در پرتوى نيروى خداداى و با ايمانى راسخ به روز بازپسين اين كار را انجام دادم.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
صلح حديبيه
(سهيل بن عمرو) با دستورات مخصوصى از جانب قريش ماءمور شد كه قائله را تحت يك قرارداد خاصى كه بعدا مى خوانيم خاتمه دهد، چشم پيامبر كه به سهيل افتاد، فرمود (سهيل) آمده قرارداد صلحى ميان و قريش ببندد. سهيل آمد و نشست و از هر درى سخن گفت و مانند يك ديپلمات ورزيده عواطف پيامبر (ص) را براى انجام چنين مطلب تحريك كرد.
او چنين گفت: اى ابوالقاسم، مكه حرم و محل عزت ما است، جهان عرب مى داند، تو با ما جنگ كرده اى، اگر تو با همين حالت كه با زور و قدرت تؤام است وارد مكه شوى، ضعف و بيچارگى ما را در تمام جهان آشكار مى سازى، فردا تمام قبايل عرب به فكر تسخير سرزمين ما مى افتند، من تو را به خويشاوندى كه با ما دارى، سوگند مى دهم و احترامى را كه مكه دارد و زادگاه تو است يادآور مى شوم...
وقتى سخن (سهيل) به اينجا رسيد، پيامبر كلام او قطع كرد و فرمود: منظورتان چيست؟ (سهيل) گفت: نظر سران قريش اين است كه امسال از اينجا به مدينه باز گرديد و فريضه عمره و حج را به سال آينده موكول كنيد، مسلمانان مى
توانند سال آينده مانند تمام طوائف عرب در مراسم حج شركت كنند ولى مشروط بر اينكه بيش از سه روز در مكه نمانند و سلاحى جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند. مذاكرات سهيل با پيامبر سبب شد قرارداد كلى و وسيعى ميان مسلمانان و قريش بسته شود او در شرايط و خصوصيات پيمان فوق سخت گيرى مى كرد و گاهى كار به جايى مى رسيد كه نزديك بود رشته مذاكرات صلح پاره شود ولى از آنجا كه طرفين به صلح و مسالمت علاقمند بودند، دو مرتبه رشته سخت را به دست گرفته و در پيرامون آن سخن مى گفتند.
مذاكرات هر دو نفر با تمام سخت گيرى هاى سهيل به پايان رسيد و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظيم گردد و به امضاء طرفين برسد. بنا به نوشته عموم سيره نويسان، پيامبر (ص)، على (ع) را خواست و دستور داد كه پيام صلح را به شرح زير بنويسد.
پيامبر به اميرمؤ منان فرمود بنويس:
بسم الله الرحمن الرحيم و على نوشت. سهيل گفت من با يك اين جمله آشنايى ندارم و (رحمان) و (رحيم) را نمى شناسم، بنويس باسمك الله م. يعنى به نام تو اى خداوند. پيامبر موافقت كرد به ترتيبى كه سهيل مى گويد نوشته شود و على نيز نوشت. سپس پيامبر (ص) به على دستور داد كه بنويسد: هذا ما صالح عليه محمد رسول الله: يعنى اين پيمانى است كه محمد رسول خدا با سهيل نماينده
قريش بست. سهيل گفت: ما رسالت و نبوت تو را به رسميت نمى شناسيم و اگر معترف به رسالت و نبوت تو بوديم، هرگز از در جنگ با تو وارد نمى شديم، بايد خود و پدرت را بنويسى و اين لقب را از متن پيمان بردارى.
در اين نقطه برخى از مسلمانان راضى نبودند كه پيامبر تا اين حد تسليم خواسته (سهيل) شود. ولى پيامبر (ص) با در نظر گرفتن يك سلسله مصالح عالى كه بعدا تشريح مى شود، خواسته (سهيل) را پذيرفت و به على (ع) دستور داد كه لفظ (رسول الله) را پاك كند. در اين لحظه على (ع) با كمال ادب عرض كرد: مرا ياراى چنين جسارتى نيست، كه رسالت و نبوت را از پهلوى نام مبارك محو كنم. پيامبر از على (ع) خواست كه انگشت خود را روى آن بگذارد تا شخصا آن را پاك كند و على انگشت پيامبر را روى آن لفظ گذارد و پيامبر لقب (رسول الله) را پاك نمود.
گذشت و مسالمتى كه رهبر عاليقدر اسلام در تنظيم اين پيمان از خود نشان داد در تمام جهان بى سابقه است زيرا او در گرو افكار مادى و احساسات نفسانى نبود و مى دانست كه واقعيات و حقايق با نوشتن و پاك كردن عوض نمى شود از اين جهت براى حفظ پايه هاى صلح در برابر تمام سختگيرى هاى طرف ديگر از در مسالمت وارد شده و گفتار طرف را پذيرفت.
متن پيمان صلح حديبيه بين پيامبر (ص) و سهيل نماينده قريش:
۱ - قريش و مسلمانان متعهد مى شوند كه مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد يكديگر ترك كنند تا امنيت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر گردد.۲ - هر فردى از افراد قريش اگر بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كند و اسلام آورد و به مسلمانان بپيوندد، محمد با او را به سوى قريش باز گرداند، ولى اگر فردى از مسلمانان به سوى قريش بگريزد قريش موظف نيست او را تحويل مسلمانان بدهد.
۳ - مسلمانان و قريش مى توانند با هر قبيله اى كه خواستند پيمان برقرار كنند.
👇👇👇
۴ - محمد و ياران او امسال از همين نقطه به مدينه باز مى گردند ولى در سالهاى آينده مى توانند آزادانه، آهنگ مكه نموده و خانه خدا را زيارت كنند، ولى مشروط بر اينكه سه روز بيشتر در مكه توقف ننمايند و سلاحى جز سلاح مسافر، كه همان شمشير است همراه نداشته باشند.
۵ - مسلمانان مقيم مكه به موجب اين پيمان مى توانند آزادانه شعائر مذهبى خود را انجام دهند و قريش حق ندارد آنها را آزار دهد و يا مجبور كند كه از آئين خود برگردند و يا آيين آنها را مسخره نمايد.
۶ - امضاء كنندگان متعهد مى شوند كه اموال يكديگر را محترم بشمارند، حيله و خدعه را ترك كرده و قلوب آنها نسبت به يكديگر خالى از هرگونه كينه باشد.
۷ - مسلمانانى كه از مدينه وارد مكه مى شوند، مال و جان آنها محترم است.
و بعد از اتمام متن پيمان حديبيه در دو نسخه تنظيم گرديد و گروهى از شخصيتهاى قريش و اسلام پيمان را گواهى كرده يك نسخه به (سهيل) و نسخه ديگر به پيامبر اكرم (ص) تقديم گرديد. و قبيله (خزاعه) در پرتو ماده سوم با مسلمانان هم پيمان شده و قبيله (بنى كنانه) كه از دشمنان ديرينه (خزاعه) بودند، پيوستگى و وحدت خود را با (قريش) اعلام كردند. پيمان صلح حديبه ميان پيامبر اسلام و سران شرك بسته شد و پس از ۱۹ روز توقف در سرزمين (حديبيه) مسلمانان به سوى مدينه و بت پرستان به سوى مكه بازگشتند و در سايه سرگذشت حديبيه و در پرتو اين آرامش پيامبر (ص) توانست با ملوك و سلاطين جهان مكاتبه نموده، دعوت و نبوت خود را سمع جهانيان برساند. ولى سران قريش نتوانستند بر مبناى پيمان حديبيه عمل نمايند، نقض عهد مى كردند و نهايتا نتايج اين صلح به نفع اسلام و مسلمانان شد.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
سرزمين حبشه و نامه پيامبر اكرم به نجاشى
سرزمين حبشه در انتهاى آفريقاى شرقى قرار دارد، وسعت خاك آن ۱۸۰۰۰ كيلومتر مربع و پايتخت فعلى آن شهر (اديس آبابا) است.
شرقيان بيش از يك قرن قبل از اسلام با اين سرزمين آشنا شده بودند. اين آشنايى بر اثر حمله ارتش ايران در دوره هخامنشى انوشيروان آغاز گرديد و با مهاجرت مسلمانان از مكه به حبشه تكميل شد.
روز كه
پيامبر اكرم (ص) تصميم گرفت شش تن از ماءموران زبده دلاور خود را به عنوان سفير ابلاغ نبوت جهانى، به نقاط دور بفرستد، (عمرو بن اميه) را ماءمور ساخت كه با نامه اى رهسپار حبشه گردد، و پيام او را به (نجاشى) زمامدار دادگر آن سرزمين برساند. نامه زير نخستين نامه اى نيست كه پيامبر اسلام به زمامدار حبشه نوشته است، بلكه پيش از اين نامه، نامه اى درباره مهاجران مسلمان نوشته، آنها را توصيه كرده و از (نجاشى) خواسته بود كه عنايات خاص خود را در حق آنان مبذول دارد و متن اين نامه در تاريخ اسلام موجود است. روزى كه پيامبر سفير خود را همراه نامه اى رهسپار كشور حبشه ساخت، هنوز دسته از مسلمانان مهاجر در آنجا به سر مى بردند. ولى گروهى به مدينه بازگشتند و از رعيت پرورى و دادگسترى آن زمامدار بزرگ تعريفها و توصيفها مى نمودند، بنابراين سرزمين حبشه براى مسلمانانى كه از آنجا مراجعت نموده بودند سرزمين خاطرهها بود و زمامدار آنجا را بسان يك رهبر دادگر ستايش مى كردند، و اگر ما، در نامه پيامبر اكرم (ص) كه به زمامدار آنجا نوشته يك نوع انعطاف، نوازش و نرمى در سخن مشاهده مى كنيم، براى اين است كه رو حيات زمامدار آنجا براى پيامبر مشخص و روشن بود. متن نامه پيامبر (ص) به زمامدار حبشه
(نجاشى):
بنام خداوند بخشنده مهربان
نامه اى است از محمد رسول خدا به نجاشى زمامدار حبشه، درود بر شما، من خدايى را كه جز او خدايى نيست ستايش ميكنم خدايى كه از عيب و نقص منزه است و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند و او به حال بندگان ناطر و گواه است.
گواهى مى دهم كه عيسى فرزند مريم، روحى است از جانب خدا و كلمه اى است كه در رحم مريم زاهد و پاكدامن قرار گرفته است خداوند با همان قدرت و نيرويى كه آدم را بدون پدر و مادر آفريد او را نيز بدون پدر در رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوى خدايى يگانه كه شريك ندارد دعوت مى كنم. و از تو مى خواهم كه هميشه مطيع و فرمانبردار او باشيد و از آيين من پيروى نماييد. ايمان به خدايى آوريد كه مرا به رسالت خود مبعوث فرمود. زمامدار حبشه آگاه باشد كه من پيامبر خدا هستم، من شما و تمام لشكريان تو را به سوى خدايى عزيز دعوت مى كنم و من به وسيله اين نامه و اعزام سفير به وظيفه خطيرى كه بر عهده داشتم عمل كردم و تو را پند و اندرز دادم. درود بر پيروان هدايت.
پيامبر (ص) نامه خود را با درود اسلامى كه همان (سلام عليك) مى باشد، آغاز كرده و شخصا به زمامدار حبشه درود فرستاده است. ولى در نامه هاى ديگر درود شخصى به كسرى
، قيصر، مقوقس، زمامداران ايران، روم و مصر نفرستاد. بلكه نامه را با يك درود كلى (سلام بر پيروان هدايت) آغاز كرده است. در اين نامه شخصا به زمامدار حبشه سلام فرستاده و از اين طريق در حق او برترى خاصى نسبت به ساير زمامداران معاصر وى قائل شده است.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
سرگذشت مباهله
بخش باصفاى نجران با هفتاد دهكده تابع خود، در نقطه مرزى حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه مسيحى نشين در حجاز بود كه به عللى از بت پرستى دست كشيده و به آيين مسيح گرويده بودند. پيامبر اسلام (ص) به موازات مكاتبه با سران دولتهاى جهان و مراكز مذهبى، نامه اى به اسقف نجران (ابوحارثه) نوشت و طى آن نامه،
ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت نمود.
جريان (مباهله) پيامبر اسلام (ص) با هيئت نمايندگى نجران از حوادث جالب، تكان دهنده و شگفت انگيز تاريخ اسلام مى باشد. وقت مباهله فرا رسيد قبلا پيامبر (ص) و هيئت نمايندگى نجران توافقى كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه خارج از مدينه در دامنه صحرا انجام بگيرد. پيامبر (ص) از ميان مسلمانان و بستگان زياد خود، فقط چهار نفر را انتخاب كرد كه در اين حادثه تاريخى شركت نمايند. و اين چهار تن عبارت بودند از: ۱ - حضرت على (ع) ۲ - حضرت فاطمه (س) ۳ - امام حسن (ع) ۴ - امام حسين (ع). زيرا در ميان تمام مسلمانان نفوسى پاكتر و ايمانى استوارتر از نفس و ايمان اين چهار تن وجود نداشت.
پيامبر اكرم (ص) فاصله منزل و نقطه اى را كه قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگيرد با وضع خاصى طى نمود. او در حالى كه حضرت امام حسين (ع) را در آغوش، دست حضرت امام حسن (ع) را در دست داشت، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و على بن ابى طالب (ع) پشت سر وى حركت مى كردند. گام به ميدان مباهله نهاد و پيش از ورود به ميدان مباهله به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا كردم شما دعاى مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد. سران هيئت نمايندگى نجران پيش از
آنكه با پيامبر (ص) روبرو شوند. به يكديگر مى گفتند هرگاه ديديد كه محمد (ص) افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد، شكوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان ما داد. در اين صورت وى يك فرد غير صادق بوده اعتمادى به نبوت خود ندارد ولى اگر با فرزندان و جگر گوشه هاى خود به (مباهله) بيايد و با يك وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى، رو به درگاه الهى گذارد، پيداست كه يك پيامبر راستگو است و به قدرى به خود، ايمان و اعتقاد دارد كه نه تنها حاضر است خود را در معرضر نابودى قرار دهد بلكه با جراءت هر چه تمامتر حاضر است عزيزترين و گرامى ترين افراد نزديك خود را در معرض فنا و نابودى واقع سازد.
هنوز هيئت نمايندگى در اين گفتگو بودند، كه ناگهان قيافه نورانى پيامبر (ص) با چهار تن ديگر كه سه تن از آنها شاخه هاى شجره وجود او بودند، براى مسيحيان نجران نمايان گرديد و همگى با حالت بهت زده و متحير به چهره يكديگر نگاه كردند و از اين كه او جگر گوشه هاى معصوم، بى گناه و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده است، انگشت تعجب به دندان گرفتند و همگى گفتند كه اين مرد به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه يك فرد مردد، عزيزان خود را در معرض بلاى آسمانى
و عذاب الهى قرار نمى دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره هايى را مى بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهى بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاى بكند فورا كنده مى شوند، هرگز صحيح نيست ما با اين قيافه هاى نورانى و با اين افراد با فضيلت، مباهله نماييم، زيرا بعيد نيست كه همه ما نابود شويم و ممكن است دامنه عذاب گسترش پيدا كند، همه مسيحيان جهان را بگيرد و در روى زمين يك نفر مسيحى باقى نماند.
هيئت نمايندگى نجران از مباهله منصرف مى شوند هيئت نمايندگى با ديدن وضع ياد شده وارد مشورت شدند. به اتفاق آراء تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند، حاضر شدند كه هر ساله مبلغى به عنوان (جزيه) (ماليات سالانه) بپردازند و در برابر آن حكومت اسلامى موظف است از جان و مال آنان دفاع كند. پيامبر (ص) رضايت خود را اعلام كرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئى، از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار گردند. سپس پيامبر فرمود: عذاب سايه شوم خود را بر سر نمايندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه (همديگر را لعنت كردن) و مباهله (همديگر را نفرين كردن) وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده، از آتشى كه در بيابان افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه عذاب به سرزمين (نجران) كشيده مى
شد.
پيك اسلام در سرزمين روم قيصر، پادشاه روم با خدا پيمان بسته بود كه هرگاه در نبرد با ايران، پيروز گردد، به شكرانه اين پيروزى بزرگ، از مقر حكومت خود (قسطنطنيه) به زيارت بيت المقدس پياده برود. او پس از پيروزى به نذر خود جامه عمل پوشانيد و پياده رهسپار بيت المقدس گرديد.
👇👇👇
دحيه كلبى ماءمور شد كه نامه رسول خدا را به قيصر روم برساند، او سفرهاى متعددى به شام داشت و به نقاط مختلف شام كاملا آشنا بود. قيافه گيرا، صورت زيبا و سيرت نكوى وى شايستگى همه جانبه او براى انجام اين وظيفه خطير ايجاب نمود. وى پيش از آن كه شام را به قصد قسطنطنيه ترك كند در يكى از شهرهاى شام يعنى شهر بصرى (بصرى مركز استاندارى استان حوران بود كه از مستعمرات قيصر روم به شمار مى رفت) اطلاع يافت كه قيصر روم عازم بيت المقدس است، لذا فورا با استاندارى بصرى (حارث بن ابى سمر) تماس گرفت و ماءموريت خطير و پراهميت خود را به او ابلاغ كرد. مؤ لف طبقات مى نويسد: پيامبر اسلام (ص) دستور داده بود، كه نامه را به حاكم بصرى بدهد و او نامه را به قيصر برساند. شايد اين دستور از اين نظر بود، كه پيامبر شخصا از مسافرت قيصر آگاهى داشت و يا از اين جهت كه شرايط و امكانات دحيه محدود بوده و مسافرت تا قسطنطنيه خالى
از اشكال و مشقت نبوده است. در هر صورت، سفير پيامبر اسلام با حاكم بصرى تماس گرفت. استاندار، عدى بن حاتم را خواست و او را ماءمور كرد تا همراه سفير پيامبر (ص) به سوى بيت المقدس بروند و پيام نامه پيامبر (ص) را به حضور قيصر روم برسانند. ملاقات سفير با قيصر در شهر حمص بود. او وقتى مى خواست به حضور قيصر برسد، كارپردازان سلطان به او گفتند: بايد در برابر قيصر سر به سجده بگذارى و در غير اين صورت به تو اعتنا نكرده و نامه تو را نخواهد گرفت. (دحيه) سفير خردمند پيامبر اسلام گفت: من براى كوبيدن اين سنتهاى غلط رنج اين همه راه را بر خود هموار كرده ام، من از طرف صاحب رسالت، محمد (ص) ماءمورم به قيصر ابلاغ كنم، كه بشر پرستى بايد از ميان برود و جز خداى يگانه كسى مورد پرستش واقع نگردد، حال با اين ماءموريت و با اين عقيده و اعتقاد چگونه مى توانم، تسليم نظريه شما شوم و در برابر غير خدا سجده كنم؟ منطق نيرومند، صلابت و استقامت سفير باعث اعجاب كاركنان دربار قرار گرفت. يك نفر از درباريان خيرانديش، به دحيه گفت: شما مى توانى نامه را روى ميز مخصوص سلطان بگذارى و برگردى و كسى جز قيصر دست به نامه هاى روى ميز نمى زند و هر موقع قيصر،
نامه را خواند شما را به حضور مى طلبد. دحيه از راهنمايى آن مرد تشكر كرد، نامه را روى ميز گذارد و بازگشت. قيصر، نامه را گشود ابتداى نامه كه با بسم الله شروع شده بود، توجه قيصر را جلب كرد و گفت: من از غير سليمان (ع) تاكنون چنين نامه اى را نديده ام. سپس مترجم ويژه عربى خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه كند. او نامه پيامبر (ص) را چنين ترجمه كرد: نامه اى است از محمد فرزند عبدالله به هرقل بزرگ روم (قيصر) درود بر پيروان هدايت. من تو را به آيين اسلام دعوت مى كنم، اسلام آور تا در امان باشى. خداوند به تو پاداش مى دهد، (پاداش ايمان خود و پاداش ايمان كسانى كه زير دست تو هستند) و اگر از آيين اسلام روى گردانى گناه (اليسيان) (كارمند دربار) نيز بر گردن توست. (اى اهل كتاب ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مى كنيم: غير خدا را نپرستيم، كسى را انباز (شريك) او قرار ندهيم، بعضى از ما بعضى ديگر را به خدايى نپذيرد، هرگاه اى محمد آنان از آيين حق سر بر تاختند بگو: گواه باشيد كه ما مسلمانيم. ) ترجمه آيه ۶۵ از سوره آل عمران.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
💠دنیای فریبنده💠
✍ این جملات را با دقت بخوانید، چون جملاتیست که هر بند آن هزار معنا در خود نهفته دارد و برای آدم شدن ما کافیست؛
حضرت علی (ع) فرمودند: بر شما باد به سعى و کوشش برای آخرت،آمادگی و آماده شدن برای مرگ؛و فراهم کردن زاد و توشه در دنیایی که زاد و توشه فراهم است.(چون بعد از مرگ دیگر زاد و توشهای نمیتوان جمع کرد)
دنیا شما را نفریبد چنانکه پیشینیان شما و امتهاى گذشته و مردمان درگذشته را فریفت،
آنان که از دنیا شیر فراوان دوشیدند و دچار غفلت و فریب آن شدند،
زمان را بیهوده سپرى کردند،
عمر تازه را کهنه نمودند،
سرانجام خانه هایشان گورستان، و سرمایه هایشان ارث این و آن گردید،
(زمانی برای آنان میرسد که) کسانی که بر سر قبرشان میآیند را نمیشناسند،
و به گریه کسانی که بر آنان بگریند، توجهی ندارند،
و به ندای کسی که آنان را صدا بزند، جواب نمیدهند.
📕نهجالبلاغه خطبه 221
خدا نکند روزی فرا برسد که آنقدر درگیر و دار دنیا گرفتار شویم که این کلمات بلند امیرالمومنین (ع) درباره مذمت دنیا ، تأثیری ولو اندک در ما نگذارد و چون مردم زمانش نسبت به بیانش بیتفاوت شویم؛
خدا نکند به جایی برسیم که مسکن لذات دنیا، ما رو در برابر این جملات و مفاهیم بیتفاوت کند،
خدا نکند...!
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
🔴بخيل نباش، آسوده باش
✍اگر مال محور خوشبختي شود، حريص مي شويم تا بيشتر جمع کنيم و بخيل مي شويم تا کمتر مصرف کنيم.
امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
در شگفتم از حال بخيل که مي شتابد به سوي فقري که از آن فرار مي کند! و از دست مي دهد بي نيازي اي که در طلب آن بود. پس در دنيا مثل فقرا زندگي مي کند و در آخرت همچون توانگران حساب پس مي دهد![1]
ترس از فقر انسان را به بخل مي کشد و در بخل انسان هم چون فقرا زندگي مي کند، از يک سو اضطراب و ترس از آينده دارد، از سوي ديگر بايد کم مصرف کند، از سوي سوم اندوه حفظ مال دارد و از سوي چهارم در اجتماع نيز جايگاه مورد قبولي ندارد. بخيل در اين چهار ديواري اسير و زنداني است. از اين رو رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايد: انسان بخيل، کم آسايش ترين مردم است[۲].
📚من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص ۳۹۵
📚نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۹۲
•✾📚 @Dastan 📚✾•