eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🔆حضرت ابراهیم و پیرمرد 💫وقتی حضرت ابراهیم علیه‌السلام پیرمرد شد و قریب 120 (یا 175) سال از عمرش گذشت، ساره مادر اسحاق، به حضرت ابراهیم علیه‌السلام گفت: خوب است از خدا بخواهی تا عمرت طولانی شود و سال‌ها نزد ما بمانی و موجب روشنی دیده ما باشی! 💫ابراهیم علیه‌السلام از خدا خواست و خداوند فرمود: هر مقدار بخواهی عمرت را زیاد می‌کنم. 💫ساره گفت: به شکرانه‌ی این قضیه طولانی شدن عمر، غذایی فراهم کنیم و مستمندان را اطعام دهیم. پس غذایی درست کردند و عدّه‌ای را برای خوردن فراخواندند. 💫ابراهیم علیه‌السلام مشاهده کرد که پیر مردی از مهمان‌ها لقمه‌ای برداشت و به‌طرف دهان برد، امّا از شدّت ضعف، دستش به این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت و نمی‌توانست آن را به‌طرف دهان ببرد تا همان عصا کش او دستش را گرفت و به‌سوی دهانش برد؛ خلاصه پیرمرد خودش نمی‌توانست لقمه را بردارد! 💫ابراهیم علیه‌السلام در شگفت شد و سبب را از پیرمرد پرسید. پیرمرد گفت: ناتوانی از پیری و ضعف است. 💫حضرت ابراهیم علیه‌السلام با خود فکر کرد و گفت: اگر من به پیری این مرد برسم مانند او خواهم بود. پس مرگ خود را از خدا خواست و خداوند عزرائیل را مأمور کرد، جان او را بگیرد. 📚تاریخ انبیاء، ج 1، ص 154، علل الشرایع ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨✨ ‍ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰﻣﺎﻧﻰ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﻳﮏ ﺳﺎﻝ "ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ" ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ،ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰﺧﺮﺍشند! ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ‌ﺩﻫﻨﺪ! ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ‌ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩن‌شاﻥ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ.. ✨✨✨✨✨✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁 🔆با آرامش، بهتر از خسته شدن 💥سعدی گوید: روزی در سفر بر اثر غرور جوانی، شتابان و تند راهروی کردم و شبانگاه خود را به پای کوه پشته رساندم. خسته‌وکوفته شده بودم و دیگر پاهایم نیروی راهپیمایی نداشت. از پشت سر کاروان، پیرمردی ناتوان، آرام‌آرام می‌آمد. به من که رسید، گفت: «برای چه نشسته‌ای؟ حرکت کن که اینجا جای خوابیدن نیست.» 💥گفتم: «چگونه راه روم که پاهایم یارای حرکت کردن را ندارد.» گفت: «مگر نشنیده‌ای که صاحب دلان می‌گویند: رفتن و نشستن (با آرامش) بهتر است از دویدن و خسته شدن و درمانده گشتن؟» ای که مشتاقِ منزلی، مشتاب **** پند من کار بند و صبر آموز اسب‌تازی دو تگ رود به شتاب **** اُشتر آهسته می‌رود شب و روز (گلستان سعدی، باب ششم) ✨✨پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «شتاب کردن از شیطان و تأمّل و درنگ کردن از جانب خداست.» 📚(بحار، ج 71، ص 340) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆در تجارت باخت 🌱روزی منصور خلیفه‌ی عباسی، از ابوحنیفه سؤال نمود: لاشی (هیچ‌چیز) چیست؟ 🌱او نتوانست جواب دهد و مهلت خواست. پس به منزل خود آمد و به غلام خود گفت: این قاطر مرا سوار شو و نزد صادق آل محمّد صلی‌الله علیه و آله ببر؛ [چراکه شنیده‌ام] قصد دارد قاطری بخرد، به‌ویژه این قاطر که هشت‌روزه از کوفه به مکه می‌رود. اگر از قیمتش سؤال کرد، بگو قیمتش لاشی (هیچ‌چیز)؛ پول را بگیر و نزدم بیا. 🌱غلام قاطر را گرفت و نزد امام آورد و عرض کرد: شنیدم قصد خریدن قاطری دارید، این هم قاطر! فرمود: قیمتش چند است؟ عرض کرد: لاشی. 🌱فرمود: آن را خریدم، ببر در طویله ببند. عرض کرد: پولش، فرمود: فردا بیا تا پولش را بدهم. غلام به نزد ابوحنیفه رفت و جریان را گفت. فردا ابوحنیفه، با غلام نزد امام آمدند تا پول را بگیرد. وقتی آمدند، حضرت خود سوار بر قاطر شد و ابوحنیفه سوار بر الاغ شد و فرمود: همراه من به صحرا بیا، چون آفتاب بلند شد سرابی به نظر آمد که مثل آب جاری بود و از دور روشنی می‌داد. فرمود: ای ابوحنیفه این چیست؟! عرض کرد: آب جاری. 🌱نزدیک آمدند، پس چیزی را ندیدند. باز سرابی دورتر دیدند، فرمود: بگیر قیمت قاطر خود را. عرض کرد: سراب است. فرمود: لاشی؛ یعنی هیچی همانند سراب است و این آیه را خواند: «مانند سرابی که در بیابان باشد و تشنه از دور گمان کند که آب است چون آنجا برسد چیزی نبیند. (سوره‌ی نور، آیه‌ی 39)» ابوحنیفه غمگین شد و به خانه مراجعت نمود و گفت: «مسأله را فهمیدم اما در تجارت، قاطر را از دست دادم.» 📚(خزینه الجواهر، ص 492 -مجمع النورین) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 🔆پیرمرد شیردل 🍂انس بن حارث کاهلی در روز عاشورا، پیرمرد سال‌خورده‌ای بود؛ او از اصحاب پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بود و در جنگ بدر و حُنین شرکت نموده بود. 🍂روز عاشورا از امام اجازه خواست تا به میدان برود، امام حسین علیه‌السلام به او اجازه داد. او کمرش را با عمّامه‌اش بست و ابروانش را نیز که بر اثر پیری روی چشمش افتاده بود، با دستمالی بالا آورد و بست تا مانع دید او نگردد. وقتی امام حسین علیه‌السلام او را بااین‌حال دید، بی‌اختیار منقلب شده و قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و خطاب به او فرمود: 🍂«ای پیرمرد! خداوند عمل تو را تقدیر و قبول نماید.» او وارد میدان شد و جنگید و بعد از کشتن هیجده نفر از سپاه دشمن، به شهادت رسید ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ❌امروز کمی متفاوت ظاهر شو! اگه امروز بتونی... یک تفاوت کوچک در زندگیت ایجاد کنی، آنگاه امروزت تبدیل به یکی از متفاوت‌ترین روزهای عمرت میشه ... یه ذره مهربون‌تر باشی!! یه ذره آروم‌تر باشی!! یا یه ذره بیشتر به خداوند اعتماد کنی!! یا یه ذره بیشتر قدر خودت رو بدونی!! ِیا یه ذره شکرگزار تر باشی!! و یا یه ذره بیشتر برای رسیدن به هدفات تلاش کنی!! امروز خیلی ساده و صمیمی به خدا بگو: خدایا امروز بهم انرژی و عشق بده میخوام تا شب به چند تا از بنده‌هات کمک کنم و دل چند نفر رو تا شب شاد کنم. میخوام به هدفم برسم... پس کمکم کن توی این راه. بگو: خدایا ممنونم که امروز هم لیاقت زندگی کردن رو به من هدیه کردی ... کمکم کن تا حضور دلنشینت رو احساس کنم... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷تعداد ۱۰ نفر اسیر داشتیم. من آوردم؛ دیدم یک درجه‌دار عراقی پشت خاکریز صدا زد: دخیل یا خمینی. من هم صدا زدم و با دست به او اشاره کردم؛ بیا و نترس و من چون خسته بودم یادم رفت که بگویم اسلحه‌ات کو؟ او هم آمد به طرف من، حدود ۱۰ یا ۱۵ متر فاصله بود. من به اسیرانی که همراهم بودند نگاه کردم و گفتم: از این طرف حرکت کنید. یک‌مرتبه اسیری که داشت می‌آمد با اسلحه از ۳ یا ۴ متری من را هدف قرار داد. از جایی که خواست خـدا بود؛ وقتی که او ماشه اسلحه را چکاند، من.... 🌷من سـرم را برگرداندم به طرف او، در همین موقع گلـولـه‌ای که می‌خواست از ناحیه پشت سر من را هدف قرار دهد، گلوله‌اش هدر رفت و تفنگش قفل کرد. من وقتی به طرف او برگشتم دیدم با عجله گلنگدن تفنگ را می‌کشید. من با یک چرخش سریع او را به رگبار بستم و به جهنم واصل کردم. اسرایی را که همراه داشتم خیلی ترسیدند. اما من به اشاره به آن‌ها گفتم: نترسید، کاری با شما ندارم. آنان را تحویل دادم و مجدداً برگشتم. : سردار شهید کاظم فتحی زاده ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
27.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️داستانی بسیار زیبا از حجت الاسلام وهالو از آقای عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀 ⚡️روزی حضرت ابراهیم خلیل را به دربار نمرود پادشاه بردند تا از او سؤالاتی کنند. نمرود صورتش بدگِل و بر تخت پادشاهی نشسته بود؛ اما غلامان ماه‌رو و کنیزان خوشگل و زیبا اطراف تخت او به خدمت ایستاده بودند. ⚡️ابراهیم پرسید: «این چه کسی است که بر تخت نشسته است؟» درباریان گفتند: «خدای ماست.» ⚡️ فرمود: «اینان که اطراف او به خدمت ایستاده‌اند، چه کسانی هستند؟» گفتند: «آفریدگان و مخلوق اویند.» ⚡️فرمود: «چگونه است که خدایی این‌چنین بندگان خود را خوشگل و زیباتر از خود آفریده است؟!» ⚡️آری نمی‌شود معطی چیزی، خود فاقد آن کمال باشد، خود ظاهری بد دارد و ادعای خدایی می‌کند، درحالی‌که مخلوق او ظاهرشان بهتر از اوست. 📚(ریاض الحکایات، ص 187) ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋 🔆عجوزه‌ی بنی‌اسرائیل 🌻وقتی حضرت موسی علیه‌السلام با جماعت بنی‌اسرائیل از مصر خواستند بیرون بروند، شب‌هنگام راه را گم کردند و به رود نیل رسیدند. فرعون هم با همراهانش دنبال حضرت موسی علیه‌السلام می‌آمدند تا آن‌ها را بگیرند. موسی علیه‌السلام دید به دریا رسیده است، عرض کرد خداوندا تکلیف چیست؟ 🌻 خداوند فرمود: سه ساعت دیگر ماه طلوع می‌کند، بعد بروید. بعد از انتظار، ماه طلوع نکرد و جبرئیل گفت: 🌻 «ای موسی! تا تابوت حضرت یوسف علیه‌السلام که در رود نیل است، بیرون نیاورید، ماه طالع نخواهد شد.» موسی سه بار ندا داد: «ای جماعت بنی‌اسرائیل! آیا کسی از تابوت حضرت یوسف علیه‌السلام خبر دارد تا به ما بگوید و ما نجات پیدا کنیم؟ بعد هر حاجتی دارد، برآورده می‌کنم.» 🌻پیرزنی گفت: «من می‌دانم ولی من سه حاجت دارم؛ اگر برآورده کنی، جای تابوت را نشان می‌دهم.» 🌻فرمود: بگو. گفت: پیرم، می‌خواهم جوان شوم تا کار خودم را خودم انجام دهم. دوّم: خداوند از گناهانم درگذرد. سوّم: در بهشت، زن تو باشم. 🌻حضرت موسی علیه‌السلام فرمود: هیچ از این سه در اختیار من نیست. جبرئیل نازل شد و گفت: 🌻«بگو هر سه حاجت تو را برآورده می‌کنیم.» پس پیرزن جای تابوت را نشان داد و موسی علیه‌السلام و همراهان، آن را از رود نیل بیرون آوردند و ماه طالع شد و ازآنجا رد شدند و پیرزن به معجزه‌ی الهی جوان شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸بعد از مرگ مهمان سفره خودمانیم همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند. 🌸چیزی غیر از اعمال ما نیست. اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. 🌸گر بوته خار است خود کشته ای✨ اگر پرنیان است خود رشته ای✨ 🌸مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم. 🌸ظلمت های قبر ظلم های ما است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود. 🌸وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد ✾📚 @Dastan 📚✾
از خدا پرسیدم : چرا وقتی شادم، همه با من میخندند! ولی وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟ جواب داد : شادیها را برای جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست!! ✾📚 @Dastan 📚✾
. آیت الله جوادى آملى: اين راه يعنى مسير لقاى الهى رفتنى است و اگر نرويم ما را مى برند، اگر جمال خدا را نبينيم جلال او را به ما نشان مى دهند. پس چه بهتر كه با قلب خالص اين راه را طى كنيم. 📗 حماسه و عرفان ، ص ۲۲۱ . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻اگه شما غذا در یخچال خونتون دارید لباس هم به تن دارین و یک سقف هم بالا سرتون هست و جایی برای خوابیدن دارین پس شما از ۷۵ درصد از کل مردم جهان ثروتمند ترین. 🔻اگه شما الان پول در کیفتان هست و کمی هم پول خرد دارید تا هرکجا بخواهید بروید پس شما جزو ۱۸ درصد مردم پولدار دنیا هستین. 🔻اگه شما می توانید این پیام را براحتی بخوانید و بفهمید شما از ۳ میلیارد انسانی که در جهان نمی توانند ببینند و بخوانند یا از مشکل عقب ماندگی ذهنی رنج می برند خوشبخت تر هستید. 🦋زندگی همش شکایت و حسرت خوردن نیست، 🦋 زندگی یعنی هزاران دلیل برای شکرگذاری به درگاه خداوند مهربان و لطیف ... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗯🔸🗯🔸🗯🔸🗯🔸🗯 🔆مانع دستور قتل 💫در شهر هرات، دانشمندی بود که سرایی خوش داشت. سلطان محمود غزنوی وقتی به هرات رفت، دایی‌اش عبدالرحمن نزد او بود. روزی دایی او گفت: «در خانه‌ای که از آن آمدم، پیری است که خود را دانشمند معرّفی کرده، دیشب سرزده به خانه‌اش رفتم، دیدم شراب می‌نوشد و بت برنجی نزدش می‌باشد و دو زانو پرستش می‌کند؛ من جام شراب و بت را آوردم تا شما حکم کنید.» 💫سلطان گفت: «دست بر سر من بگذار و سوگند یاد کن که راست می‌گویی تا حکم ما با تأمّل باشد و این بهتر است.» 💫دایی‌اش گفت: «سوگند یاد نمی‌کنم.» سلطان گفت: «چرا دروغ گفتی؟» گفت: «چون سرایی خوش داشت، قصد کردم او کشته شود و آن سرا را به من دهی.» 💫سلطان محمود، پس از تعجیل نکردن در قتل آن دانشمند، دایی خود را از سِمَتش معزول نمود. 📚(نمونه‌ی معارف، ص 642 -جوامع الحکایات) ✨✨پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «شتاب کردن از شیطان و تأمّل و درنگ کردن از جانب خداست.» 📚(بحار، ج 71، ص 340) ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀 🔆باز شکاری 🍂روزی هارون الرّشید، خلیفه‌ی عبّاسی، باز شکاری را رها کرد. باز از چشم خلیفه غایب شد. دو روز خیمه زد تا باز برگردد. عصر روز دوّم بازگشت و حیوانی در منقار داشت که مانند شمشیر در آفتاب می‌درخشید. هارون به دنبال دانشمندان فرستاد تا بینند که این چه حیوانی است؛ همه گفتند که تابه‌حال چنین حیوانی ندیده‌اند. 🍂گفتند: «بفرست دنبال موسی بن جعفر علیه‌السلام و از او سؤال کن تا اگر بداند بر علم ما افزون شود و اگر نداند آبرویش برود.» 🍂هارون به دنبال امام علیه‌السلام فرستاد. امام علیه‌السلام آمد و فرمود: «سؤال داری؛ نه این‌که برای شوق به دیدار من باشد. بدان که حق‌تعالی میان زمین آسمان دریایی خلق کرده که معلّق است. اهل آن دریا به‌صورت ماهی هستند، یک وجب بیشتر قد نمی‌کشند؛ سر آن‌ها مانند آدم است، نر آن‌ها سیاه، ماده‌ی آن‌ها مانند مردان ریش دارد و بدنشان فِلس دارد. اگر یکی از آن‌ها در تسبیح کوتاهی کند، باز سفیدی مسلّط می‌شود و او را شکار می‌کند. برای تو چه نفعی دارد؟» 🍂پس آن حیوان را آوردند؛ دیدند آنچه امام علیه‌السلام فرمود، صدق است. پس باز آن را قطعه کرد و بلعید. 📚جامع النورین، ص 369 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅 🔆بخیل‌های عرب گفته شده: بخیل‌های عرب چهار نفرند: ⚡️اول: «حطیئه»؛ گویند: روزی درب خانه خود ایستاده بود و عصایی در دست داشت. شخصی ازآنجا می‌گذشت، به او رسید و گفت: ای حطیئه من مهمان توام، حطیئه اشاره به عصا نمود و گفت: این را برای پذیرایی مهمانان مهیّا نموده‌ام! ⚡️دوم: «حمید ارقط» است. گویند: روزی جمعی را مهمان نمود و به آنان خرما خورانید، بعد از خوردن خرماها، آنان را سرزنش می‌کرد که چرا هسته‌های خرما را خوردید؟! ⚡️سوم: «ابوالاسود دئلی» است، گویند: روزی یک‌دانه خرما به فقیری داد و فقیر گفت: خدا در بهشت به تو یک‌دانه خرما بدهد. ابوالاسود هم گفت: اگر به بینوایان چیزی بدهیم، خودمان از آنها درمانده‌تر شویم! ⚡️چهارم: «خالد بن صفوان» است. گویند: هرگاه درهمی به دستش می‌آمد، می‌گفت: ای پول چقدر گردش کرده‌ای و پرواز نموده‌ای که به دستم رسیدی، اکنون تو را به صندوق افکنم و زندانیت به طول می‌انجامد. آنگاه پول را در صندوق می‌افکند و قفل بر آن می‌زد. ⚡️به وی گفتند: چرا انفاق نمی‌کنی و حال‌آنکه ثروت تو خیلی زیاد است؟ در جواب می‌گفت: ادامه‌ی روزگار بیشتر است. 📚نمونه معارف، ج 2، ص 493، مستطرف، ج 1، ص 171 ✾📚 @Dastan 📚✾
حتما بخوانید 🌼👌 افلاطون را گفتند : چرا هرگز غمگین نمیشوی؟ گفت دل برآنچه نمی ماند نمی بندم. فردایک راز است ; نگرانش نباش. دیروزیک خاطره بود ; حسرتش رانخور و امروز یک هدیه است ; قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر. از فشار زندگي نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل ميکنه.. نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز خداى فرداهم هست...مااولين باراست كه بندگي ميكنيم. ولى اوقرنهاست که خدايى ميكند پس به خدايى او اعتمادكن و فردا و فرداها رابه اوبسپار... ✾📚 @Dastan 📚✾
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم بین ما و شهداء فاصله بسیار نبود 🔻پایگاه بسیج شهید چمران درچه ( ‌هیئت ثاراللّه(ع )رزمندگان اسلام) 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 ✾📚 @Dastan 📚✾
15.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حفظ حرمت بدن مطهّر در قبر توسط عنکبوتی که... 💠 ماجرای سفرهای متعدّد برای کسب روایات و زحمات بی‌امان شیخ صدوق رحمة‌الله‌علیه 🎙حضرت آیت‌الله العظمی مدظلّه العالی ✾📚 @Dastan 📚✾
افرادی كه انرژى مثبت دارند، اغلب مهربان و با عاطفه هستند، به زمين و زمان مهربانی مي كنند، غصه دارند اما آن را قصه نمی كنند، تا خُلق مردم را تنگ نکنند، اغلب افرادى خوش خُلقند، دنبال نقاط مثبت هستند، در برابر نا ملايمات زندگی، خم به ابرو نمی آورند. اين افراد در بلند مدت يك نيرویی بدست می آورند كه از همه لحاظ مورد قبول اطرافيان هستند، و به قول روانشناسان "شخصیت كاريزماتیک" دارند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 🔆من شعوانه ام 🔅شعوانه نام زنی بود که آوازی خوش داشت و در بصره، در مجلس فسق و فجور شرکت می‌کرد و ثروتی از این راه بر هم زده و کنیزکانی خریداری کرده بود. روزی از خانه‌ای صدایی شنید؛ کنیزش را گفت: «برو درون آن خانه و ببین چه خبر است؟» کنیز رفت و برنگشت. کنیز دوّم و سوّم را فرستاد و بازنگشتند، پس خودش درون خانه رفت. دید واعظی درباره‌ی آیات جهنّم صحبت می‌کند.* کلام واعظ در او اثر کرد، سپس سؤال کرد: 🔅«می‌توانم توبه کنم؟» واعظ گفت: «اگر به‌قدر گناه شعوانه هم باشد، خدا قبول می‌کند.» 🔅گفت: «خود شعوانه هستم» پس از مجلس وعظ بیرون آمد و کنیزکان را آزاد نمود. 🔅آن‌چنان لاغر و ضعیف شد و کارش به‌جایی رسید که عابدان در مجلس او حاضر می‌شدند و از وعظ او می‌گریستند و خودش آن‌قدر گریه می‌کرد که ترس کوری چشم را برای او داشتند، ولی او در جواب می‌گفت: «کوری دنیا بهتر از کوری قیامت است. 📚هزار و یک حکایت قرآنی، ص 261 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷آيت‌الله سعادت‌پرور پهلوانی : اگر انسان ساخته شود، آثار وجودی او بی سر و صدا، خانه به خانه سرایت می‌کند. 📚 کیمیای وصل، ج۲، ص۱۵۹ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺 خودت را تماشا کن..... بی قضاوت، فقط تماشا کن، چقدر محتاج تحسین هستی؟ چقدر اشتیاق داری که کسی به تو بگوید چقدر قشنگ هستی؟ که تو چقدر باهوشی، که تو به زندگی من معنی بخشیدی، که به سبک وجود تو بود که من معنا را تجربه کردم؟ شنیدن اینها بد نیست اما تو ببین چقدر محتاج شنیدنشان هستی..... این یک اشتغال ذهنی پیوسته است، و چقدر نگران می شوی وقتی کسی چیزی بگوید که خلاف تصور تو باشد. چقدر آزرده می شوی ،چقدر دفاع می کنی، چقدر بحث می کنی .. چرا این همه ترس؟ چرا این همه اشتیاق برای داشتن نظر خوب دیگران؟ زیرا این تنها روش آفرینش یک خود دروغین است..... و خود دروغین ارزان است.... از این دام هشیار باش، خودت را اختراع نکن، خودت را کشف کن، و کشف کردن ،یک سفر درونی است، در خلوت از خود بپرس، من کیستم..... ✾📚 @Dastan 📚✾
در هر شرایطی زندگی کنید به همان عادت میکنید با هرمردمی نشست و برخاست کنید به آنان خو می گیرید هنگامی که با نادان ها معاشرت دارید حالات روحی آنها در شما اثر می گذارد نگذارید فقر ،محدودیت، تعصب کور وخرافات برایتان عادی شود اگر به بدبختی ها عادت کنید ،تغییر برایتان دردناک خواهد شد و دوست دارید در فلاکت باقی بمانید ،حتی باورتان میشود که زندگی در همان شرایط صحیح تر است. کاری انجام دهید و جایی باشید که باعث خوشبختی و خوشحالیتان شود با کسانی باشید که شما را به طرف موفقیت ،نیکی ها و زیبایی ها هدایت میکنند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌳⚡️🌳⚡️🌳⚡️🌳⚡️🌳 🔆تأثیر در سارق ❄️اصمعی گوید: در بیابان می‌رفتم. ناگهان از پشت درختی، مردی با شمشیر و نیزه بر من حمله کرد و نیزه را به سینه‌ی من گذاشت و گفت: ❄️«لباس و آنچه داری به من بده و زن و فرزند خود را آواره و یتیم مکن.» گفتم: «ای برادر! حرمت من را بدار.» گفت: «نزد دزدان معرفت نباشد.» گفتم: «من مسافرم لباس من را نگیر.» ❄️گفت: «من دزد و دست‌تنگم و چاره‌ای غیر از این ندارم.» گفتم: «خزینه‌ای آبادان تر از لباس من هست.» گفت: «کدام است؟» گفتم: «روزی شما در آسمان و آنچه وعده داده شدید، می‌باشد.»* ❄️دزد چون این آیه بشنید، لرزه بر اندامش افتاد و نیزه بینداخت و روی به بیابان و سر به‌سوی آسمان کرد و گفت: ❄️ «خدایا! روزی من در آسمان بداشتی و من را در طلب آن متحیّر بگذاشتی تا من از نداری دزدی نمایم، اگر به بندگی پذیرفته‌ای، بده آنچه من را نهاده‌ای.» 📚هزار و یک تحفه، ص 70 ✾📚 @Dastan 📚✾
** خوشبختى سراغ ڪسانى میرود ڪه بلدند بخندند این زندگى نیست ڪه زیباست این ما هستیم ڪه زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم دنبال رسیدن به یڪ خوشبختى بى نقص نباشید از چیزهاى ڪوچک زندگى لذت ببرید اگر آن ها را ڪنار هم بگذارید، مى توانید ڪل مسیر را با خوشحالى طى ڪنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷انتخاب امروز من خوشحال بودنه🌷 ❤️سلام روزتون بخیر ودلتون شاد☺️❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
💠🗯💠🗯💠🗯💠🗯💠 🔆اخباری از طاعون ⚡️مرحوم سیّد مهدی قزوینی نقل کرد: عمویم آقا سیّد محمّد باقر قزوینی، دو سال قبل از فراگیر شدن طاعون در عراق (در سال 1246) به ما از آمدن طاعون خبر داد و برای هر یک از ما که از نزدیکان او بودیم، دعا نوشت و فرمود: «آخرین کسی که با این طاعون می‌میرد من هستم.» ⚡️امیرالمؤمنین علیه‌السلام این مطلب را به من خبر دادند و فرمودند: «وَ بِکَ یختِمُ یا ولَدی: و به تو ختم می‌شود ای فرزندم.» ⚡️پس طاعون عراق را فراگرفت و او متکفّل تجهیز جمیع اموات شهر و خارج شهر که بیش از چهل هزار نفر بودند، شد. خودش بر همه نماز می‌خواند. جنازه‌ی بیست سی نفر را با هم روی زمین می‌گذاشتند و بر آن‌ها نماز می‌خواند و گاهی در یک روز بر هزار نفر نماز می‌گزارد. 📚فوائد الرضویه، ص 401 -داستان‌هایی از زندگی علماء، ص 75 ✨✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «کسی که عمرش طولانی شود، به داغ عزیزان و دوستان، داغدار شود.» 📚غررالحکم، ج 1، ص 602 ✾📚 @Dastan 📚✾