°•°•°
خدا بهت میگہ:
بخاطر من صبوری کن من دارم
نگاهت میکنم.🧡🕊
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#پایی_که_با_اره_قطع_کردند!!
🌷مچ پایش تیر خورده و به تدریج عفونت کرده بود. آنقدر زیاد بود که پزشکان عراقی تصمیم گرفتند پایش را قطع کنند. او را به اتاق عمل بردند. یکی از بچههای اهواز به عنوان مترجم با او رفت. مترجم بعداً اینگونه تعریف کرد: «وقتی او را روی تخت خواباندند، منتظر شدم که برای تزریق آمپول بیهوشی بیایند. لحظاتی بعد....
🌷لحظاتی بعد عراقیها آمدند، اما با شگفتی دیدم که آنها درحالیکه پوزخند میزنند، دست و پای او را بستند و رفتند. دقایقی بعد، چند نفر دیگر آمدند درحالیکه اره در دست داشتند. انگار میخواستند چوبی را از تنه درخت قطع کنند. شروع کردند به بریدن، اصلاً به فریادها و بیهوش شدنهای او اعتنا نمیکردند.»
🌷در نهایت، پای او را از مچ قطع کردند. چند روز بعد هم پایش عفونت کرد. بار دیگر سر و کله آنها پیدا شد و کمی بالاتر را بریدند. باز هم عفونت کرد و باز، کمی بالاتر. دوست مظلوم ما توانش را از دست داده بود. او اگرچه از دست عراقیها رهایی یافت، اما جبران ضعفهای او امکان پذیر نبود.
#راوی: آزاده سرافراز جمشید عباس دشتی
❌❌ برای امنیت مام وطن، ارزشش رو داره اگه جانی فدا بشه یا دستی قطع بشه یا سانت سانت پایی بریده بشه!
#امنیت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرم بر ما که زنده ایم هنوز
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸داستان شنیدنی حضور استاد انصاریان در مشروب فروشی!
#سخنرانی-#استاد_انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ابن ابى العوجاء و مفضل
ابن ابى العوجاء، در عصر امام صادق عليه السلام زندگى ميكرد. او پيرو افكار مادى بود و مكرر با آنحضرت به گفتگو نشست و پيرامون مسائل مختلف بحث كرد. مفضل بن عمر ميگويد: روزى طرف عصر در مسجد رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) بين قبر و منبر نشسته بودم و در عظمت پيشواى گرامى اسلام فكرى مى كردم كه ابن ابى العوجاء وارد شد، نزديك من به فاصله اى نشست كه اگر حرف مى زد سخنش را مى شنيدم ، طولى نكشيد كه يكى از دوستان وى نيز وارد مسجد شد و آمد نزد او نشست . ابن ابى العوجاء آغاز سخن نمود و در اطراف عز و بزرگى پيامبر اسلام جملاتى چند گفت ، سپس رفيقش رشته كلام را بدست گرفت و رسول اكرم را فيلسوفى دانا و توانا خواند كه عقلا را مبهوت و مجذوب خود ساخت ، دعوتش را اجابت كردند و از پى آنان ، ديگر مردم نيز به وى گرويدند و آئينش را پذيرفتند. ابن ابى العوجاء گفت :
سخن رسول اكرم را واگذار كه عقل من در كار او حيران است سپس بحث جهان را بميان كشيد و اظهار كرد عالم ازلى و ابدى است ، هميشه بوده و هميشه خواهد بود و صانع مدبرى آنرا نيافريده است .
سخنان ابن ابى العوجاء عنان صبر را از كف مفضل ربود، او را سخت ناراحت و خشمگين ساخت و با تندى گفت : اى دشمن خدا دين الهى را نفى ميكنى ؟
آفريدگار جهان را انكار مينمائى ؟ و آيات حكيمانه او را كه حتى در ساختمان خودت وجود دارد ناديده ميگيرى ؟
ابن ابى العوجاء در پاسخ گفت اگر اهل بحث و كلامى با تو سخن ميگوئيم و در صورتيكه دليل محكمى بر ادعاى خود بياورى مى پذيرم ، اگر اهل بحث و استدلال نيستى با تو سخنى نداريم و اگر از اصحاب حضرت جعفر بن محمدى او با ما اين چنين حرف نميزند و همانند تو بحث نمى كند. امام عليه السلام بيشتر از آنچه تو شنيدى سخنان ما را شنيده است و هرگز با كلام ركيكى مخاطبمان نساخته و در پاسخ ما از مرز اخلاق و ادب تجاوز نكرده است . او مردى است بردبار، سنگين ، عاقل و كامل . در بحث و گفتگو، خود را گم نمى كند و دچار دهشت و اضطراب نمى شود. گفته هاى ما را با توجه كامل گوش ميدهد و از دلائلى كه اقامه مى كنيم بخوبى آگاه مى گردد، وقتى سخنانمان پايان مى پذيرد پيش خود تصور مى كنيم كه حجت را تمام كرده ايم و راه پاسخگوئى را برويش بسته ايم ، ولى او با كلام كوتاهى ، ما را ملزم مى كند و راه عذر را چنان مى بندد كه نمى توانيم پاسخش را رد كنيم و درى به روى خود بگشائيم . اگر تو از اصحاب امام صادق عليه السلام هستى همانند او با ما حرف بزن
📚بحارالانوار، جلد 2، صفحه 18
✾📚 @Dastan 📚✾
📚حکایت چند خط روزه
سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟
گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب.گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند!
گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت.
كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد.
تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند
گفت: مى خواهم روزه بگيرم.
گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهمترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند.
✾📚 @Dastan 📚✾
اینجا هنوز یک ساعت قبل از اذان، صف نانواییها طویل می شود.
🔸 هنوز ماه رمضان که می شود،
در ویترین شیرینیفروشیها زولبیا بامیههای زعفرانی دلبری می کنند.
🔸 در کوچه ما هنوز موقع سحری، چراغ خانهها یکییکی روشن میشود.
🔸 هنوز در مهمانیهای خانوادگی، درباره «زندگی پس از زندگی» بحث می کنند.
🔸 هنوز همه به دختربچههای روزهاولی فامیل، ماشاءلله می گویند.
🔸 اینجا هنوز رمضان که می شود جلوی رستورانها، نوشتهای عَلَم می شود که «حلیم داغ موجود است»
🔸 هنوز از ارگ صدای «مولای یا مولا» حاجمنصور به گوش می رسد.
🔸 هنوز مرحمت خانوم، روی شلهزردهایی که برایمان میآورد با دارچین می نویسد «یاعلی»
🔸 هنوز دختر سهچهار سالهای که با مادرش در تاکسی کنارم نشسته، میپرسد که
«مامان توتفرنگی هم روزهم رو باطل میکنه؟» و مادر مهربانانه می گوید «نه مامانجون، بخور»
🔸 هنوز نزدیک اذان که می شود، پیرمردهای پارک سرکوچه، صندلیهای تاشو خودشان را جمع می کنند و به سمت خانههاشان پراکنده می شوند.
🔸 هنوز در رمضان، رفیقهایم هر روز دعای مخصوص همانروز را اِستوری میکنند. انقدر زیاد که اگر نخوانده رد بشوم عذاب وجدان می گیرم.
🔸 هنوز صدای اذان از مأذنهها بلند است.
هنوز ناامیدی گناه کبیره است.
🔸 من به حرف آنهایی که می خواهند دین را مرده و فراموش شده جلوه دهند، حرف آنها که می خواهند بگویند رمضان دیگر تمام شده و مردم روزه نمی گیرند باور ندارم...
🔸 هنوز بیدینها پویش روزهخواریِ علنی راه میاندازند تا با رمضان مبارزه کنند.
پس رمضان هست. دهها میلیون نفر روزهدارند.
🔸 صدای «اللهم لک صمنا» از تلوزیونها بلند است.
✅ مبادا هوچیگری و سروصدای بلند روزهخوارها نا امیدت کند. مبادا «برو بابا کی دیگه روزه میگیره» گفتنهای چند نفر، عصبیات کند و جامعه را کافر بپنداری. خطای شناختی دست و پایت را نبندد.
🔸 شبقدر که جمعیت فوقالعاده شبزندهداران را ببینی می فهمی که تو تنها روزهدار شهر نبودهای.
زیر پوست شهر، پر است از روزهدار هایی که لبهایشان ترک خورده. اینجا همه ما روزهایم.
نماز و روزه هات قبول بچه مسلمون...
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•°
هرگز چیزی را برای یک موقعیت خاص ذخیره نکن
باور کن زنده بودن ، خودش یک موقعیت خاص است!🌿
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دراین شب زیبـا🌸🍃
دعـــا می کـنم 🌸🍃
شبتون پرامـید 🌸🍃
عشقتون خــدا
زندگیتـون پویـا 🌸🍃
و لحظہ هاتون
پراز آرامش باشہ🌸🍃
و امضاء خـــدا
پـای تک تک آرزوهـاتـون🌸🍃
شبتون به زیبـایی گلهای بهاری🌸🍃
#شب_خـوش
#ماه_رمضان
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دل خـود را🌸🍃
🦚از رنگها سرشار كن
🌸درخشان و رنگارنگ
🦚مثل یـك طاووس
🌸و بـرای ایـن
🦚دلشادی و آواز و شـور
🌸بـه دنبال دلیلی نباش
🦚كسی كه برای
🌸شـادی دلیلی میجوید
🦚شـاد نخواهد بـود
🌸امـروزتـون سرشـاراز زیبـایی🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸علة صلح الإمام الحسن بن علي عليه السلام مع معاوية بن أبي سفیان(لعنه الله):
🔸علت صلح امام حسن(عليه السلام) با معاویه (لعنه الله):
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ دَاوُدَ اَلدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَللَّيْثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَلاَءِ اَلْخَفَّافُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ: قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِيَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ اَلْحَقَّ لَكَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ ضَالٌّ بَاغٍ فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ أَلَسْتُ حُجَّةَ اَللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَلَسْتُ اَلَّذِي قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِي وَ لِأَخِي اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى - قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ يَا أَبَا سَعِيدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ اِنْصَرَفَ مِنَ اَلْحُدَيْبِيَةِ أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ يَا أَبَا سَعِيدٍ إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ اَلْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لاَ تَرَى اَلْخَضِرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا خَرَقَ اَلسَّفِينَةَ وَ قَتَلَ اَلْغُلاَمَ وَ أَقَامَ اَلْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِعْلَهُ لاِشْتِبَاهِ وَجْهِ اَلْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ هَكَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ اَلْحِكْمَةِ فِيهِ وَ لَوْ لاَ مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ أَحَدٌ إِلاَّ قُتِلَ .
🔰،از ابى سعيد عقيصا نقل كرده كه وى گفت:محضر مبارك حسن بن على بن ابى طالب عرض كردم:اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مىدانستيد حقّ مال شما است نه مال او و نيز مىدانستيد كه معاويه گمراه و ستمگر است؟ حضرت فرمودند:آيا بعد از پدرم عليه السّلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم؟ عرضه داشتم:چرا؟ فرمود:آيا مگر من نه آن كسى هستم كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله در باره من و برادرم فرمودند:حسن و حسين دو امام بوده چه قيام كرده و چه بنشينند؟عرض كردم:آرى همين طور است. فرمود:پس من امام بوده چه قيام كنم و چه بنشينم،اى ابا سعيد به همان علّتى كه پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكّه هنگام برگشت از حديبيّه صلح فرمودند من نيز با معاويه صلح نمودهام،آنها كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله با ايشان صلح فرمود بنصّ كتاب كافر بودند و معاويه و اصحابش به مقتضاى تأويل قرآن كافر مىباشند،اى ابا سعيد وقتى من امام از جانب خدا بودم نبايد رأى مرا تخطئه كنى و عملى را كه انجام دادهام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد مىبايد بپذيرى اگر چه حكمت كردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد،مگر نمىبينى جناب خضر عليه السّلام وقتى كشتى را شكافت و جوان را كشت و ديوار را تعمير كرد و بپا داشت موسى به غضب آمد و از كردارش سخت برآشفت،جهت غضبناك شدن موسى اين بود كه حكمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن كه خضر عليه السّلام آن را بازگو كرد و موسى راضى گشت،عمل و كردار من نيز همين طور مىباشد يعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلكه غضبناك هستند زيرا حكمت آن بر شما پنهان مىباشد و آن اين است كه اگر من غير از اين مىنمودم يك نفر از شيعيان ما روى زمين باقى نمىماند مگر آن كه او را مىكشتند.
📚علل الشرایع ج ۱، ص ۲۱۱.
#امام_حسن
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆«زنگ بزن آتشنشانی!»
✍ از دو سه روز قبل از عید، عصبانی بود از اینکه خانوادهی پسرخاله احسان هم به افطاری روز اول عید دعوتند!
• اصلاً اعصاب این آدم را نداشت. آخر آنها مثل هم فکر نمیکردند، مثل هم به دنیا نگاه نمیکردند. سبک زندگیشان باهم فرق داشت و هر دو تحمل حضور کسی که اینقدر با او تفاوت داشته باشد را نداشتند و بارها در مهمانیهای مختلف دیده بودم که از وجود همدیگر در عذابند!
• از صبح چند نفری رفتیم کمک مامان.
نشسته بودیم روی ایوان خانهی مامان و سبزی پاک میکردیم که علی رسید. تقریباً «برجِ زهرمار» بود.
• نشست روی ایوان کنار مامان و دستش را بوسید. مامان سرش را به سینه گذاشت و فشرد و گفت: اینگونه سرخ نبینمت مامان!
دینِ ما دین محبت است! حتی با دشمنان. ما اجازه جهاد نداریم مگر برای دفاع .
✘ علی جان جنگ، جنگ است مامان، و ریشهاش هم دشمنی است! حالا میخواهد در جهان بیرون باشد یا در جهان درون. و دشمنی را شیطان ایجاد میکند!
• اینکه تو بخاطر بعضی موضعگیریهای سیاسی و مذهبی با احسان همسو نیستی نمیتواند باعث شود که در درونت با او بجنگی!
• علی گفت: من نمیجنگم که ! حوصلهاش را ندارم.
مامان گفت: وقتی کسی در درونت آنقدر «شلوغی و فشار» ایجاد میکند که نمیتوانی در جایی که هست آرام باشی و این نشاط و شادی را به دیگران انتقال دهی، قطعاً در درونت با او جنگ داری! جز این است؟
اگر جنگ نداری چرا دائماً آمادهباش هستی تا او یا همسرش یک حرکتی بکنند یا حرفی بزنند و تو بخواهی حالشان را بگیری و ثابت کنی اشتباه میکنند.
• گفت : چکار کنم مامان؟ بشینم این کارهایش را تماشا کنم؟
مامان گفت: مهمانی جای دیدار است، جای گشایش احوال است و اجتماع مؤمنین و همدلی آنها برای خدا بالاتر از آن است که تو آن را تبدیل به مرکز مناظره کنی!
√ اگر بتوانی این قورباغه را قورت بدهی و وقتی آمد جوری در آغوشش بگیری که بفهمد قصد جنگیدن نداری و میخواهی این مهمانی را فقط از وجودش لذت ببری و اگر کار به بحثهای الکی رسید به بهانهای خود را مشغول کاری کنی تا ادامهدار نشود، یک سرِ این جنگ خاموش میشود!
و وقتی یک سر خاموش شود، سرِ دیگر ناچاراً خاموش میشود دیگر...
• علی گفت: مامان این کارها که شما میگویی، از من برنمیآید!
من نمیتوانم او را بغل کنم! خیلی سخت است.
• مامان گفت: اگر آشپزخانه ما آتش بگیرد تو چکار میکنی ؟
گفت زنگ میزنم آتش نشانی!
مامان گفت : حالا هم زنگ بزن آتش نشانی...
• با حیرت نگاه کرد به مامان. مامان ادامه داد: نَفْس را هم باید زود خاموش کرد تا بگذارد تو نَفَس بکشی و سالم بمانی! وگرنه کم کم همهی جانت را فرا میگیرد و میسوزاند!
• گفت: الآن چه کنم؟ آتش نشانی از کجا بیاورم؟
مامان گفت: یک عالمه دعای آتش نشانی در صحیفه هست. یا از آنها استفاده میکنی و خاموشش میکنی یا این آتش درون تو را جزغاله میکند و فشارش را همه در جمع باید تحمل کنند.
• علی گفت : من حوصله ندارم مامان.
بعد سراسیمه بلند شد و گفت اصلاً میروم تا نباشم در این مهمانی!
و رفت!!!!!
• سر سفره افطار داشتم به این فکر میکردم چقدر از این آتشها میآید و ما خاموشش نمیکنیم و اجازه میدهیم گُر بگیرد و آنقدر بماند که تمام سلامت روحمان را جزغاله کند.... که در باز شد و علی آمد.
به احترام سفره کسی بلند نشد اما علی رفت نشست پیش احسان و گفت: «آتش نشانی بودم دیر کردم، داداش ببخشید» ....
بعضی دعاهای آتشنشانی در صحیفه جامعه سجادیه:
دعای ۴۸ | دعای ۵۰
دعای ۱۵۵ | دعای ۱۵۶ | دعای ۱۵۹
حرز ۲۲ | حرز ۲۳
(کلیک کنید روی دعا)
✾📚 @Dastan 📚✾
💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥
#داستان_آموزنده
✨پیرمردی بود، که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید...
دوستی، از او پرسید: علت این همه درد چیست که از آن رنجوری..
پیرمرد گفت: دو بازشکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،دوتا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، به هرسویی نروند.
دوتا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام.
شیری، نیز دارم که همیشه، باید آنرا درقفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم...
مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی اینهمه حیوان را باهم دریکجا جمع کند و مراقبت کند..
پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست.
آن دو باز شکاری، چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم.
آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند
آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم
آن مار، زبان من است، که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او، سر بزند..
شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است، که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من دارد.
این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده، و امانم را بریده.
🌹🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼خوشبختی مکان و شرایط نیست
🍃احساسی است که باید آن را
🌼بلد شد شبیهِ غم، شادی، خشم و
🍃تمامِ احساس هایِ دیگر...
🌼برایِ غمگین نبودن،
🍃باید بخواهی که غمگین نباشی
🌼و برای خوشبخت بودن هم،
🍃باید بخواهی که خوشبخت باشی.
🌼گاهی قدم بزن، کتاب بخوان و
🍃کار های مورد علاقه ات را انجام بده
🌼خوشبختی، اتفاقی نیست که
🍃 بیفتد،یک حسِ نابِ درونی است،
🌼باید آن را ایجاد کرد
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#چرخ_دنده_شكنجه!!
🌷چون اسامی ما به صلیب سرخ جهانی گزارش نشده بود، زبان تهدید و دست بزن عراقیها بر سر و رویمان دراز و قویتر بود. بیشتر تهدیدها راجع به نماز بود و خصوصاً شکل جماعت آن. با همه این خط و نشان کشیدنها، ما تصمیم گرفتیم که ستون نماز جماعت را علم کنیم و اغلب اوقات هم این کار را انجام میدادیم.
🌷غیر از نماز جماعت، نماز عید فطر را هم در پایان ماه رمضان و روز عید سعید فطر خواندیم و البته تاوان آن را نیز پرداختیم؛ تاوان آن رفتن به زیر چرخ دندههای شکنجه و کتک بعثیها بود. گاه در ۲۴ ساعت، به اندازه ۲ لیوان آب به ما برای آشامیدن میدادند. ما نیمی از همین مقدار کم را برای وضوی نماز شب نگه میداشتیم و نماز شب را هم برپا میکردیم.
#راوی: آزاده سرافراز محمدمهدی حسینی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅داستانی جالب و شنیدنی از زنده شدن زن عرب
👤 کلیپ زیبای «زنده شدن زن عرب» با سخنرانی حجتالاسلام مومنی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 "مروارید شوق" با نوای حاج محمود کریمی
◻️ به مناسبت پانزده ماه مبارک رمضان ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی
😱 بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش اندام بشی و سالم ✅👇👇
🌟۶۰ 🍏۶۵ 🌟۷۰ 🍏۷۵ 🌟۷۷
⭐️۸۰🍏 ۸۱ ⭐️۸۲ 🍏 ۸۳ ⭐️ ۸۴
🍏۸۶ 🌟 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🌟۸۹ 🍏۹۰
⭐️ ۹۲ 🍏۹۳ ⭐️ ۹۴ 🍏۹۵ 🍏۹۶
🍏 ۹۸ 🌟۹۹🍏۱۰۰🌟+۱۰۰🌟+۱۵۰
🤝 با شرکت در دورهی لاغری با رژیم قلیایی
👈 در بهارِ دل و جان 👇
ماه مبارک رمضان و عید نوروز که همه چاق میشن، مثل کوره چربی بسوزون تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه 🤩🔥
#داستان_آموزنده
🔆نامه محبت آميز
على اسكافى ميگويد: من منشى امير بغداد بودم و مدتها در اين سمت انجام وظيفه مى كردم . ناگاه اوضاعم دگرگون شد و روزگارم به تيرگى گرائيد.
امير نسبت بمن بدبين و متغير شد، دستور داد زندانيم كردند و تمام اموال منقول و غير منقولم را ضبط نمودند. چندى در زندان ماندم و پيوسته از ذلت و خوارى و ياءس و نااميدى رنج ميبردم . روزى ماءمورين زندان بمن خبر دادند كه اسحق بن ابراهيم طاهرى رئيس شهربانى بغداد بزندان آمده و تو را احضار كرده است . سخت نگران شدم ، بر جان خود ترسيدم ، و از زندگى دست شستم مرا نزد او بردند، اداى احترام نمودم . اسحق به روى من خنديد و گفت برادرم عبدالله طاهر از خراسان نامه نوشته و درباره تو شفاعت كرده است . امير شفاعت او را پذيرفته و دستور داده است از زندان آزاد شوى و تمام اموال و املاكت مسترد گردد. اينك مى توانى بمنزل بروى . خداى را شكر كردم و از شدت شادى بگريه افتادم . همان ساعت رهسپار منزل شدم ، آنروز را در خانه ماندم و بكارهاى پريشانم سر و صورتى دادم .
روز بعد بحضور اسحق طاهرى رفتم ، از وى تشكر كردم ، درباره اش دعاى نمودم ، و گفتم من هرگز حضور امير عبدالله طاهر شرفياب نشده ام و سعادت زيارت و شناسائى ايشان نصيبم نگرديده است چه باعث شد كه مرا مشمول عنايات خويش ساخته و از من شفاعت كرده است ؟
جواب داد: چند روز قبل نامه اى از برادرم بمن رسيد و در آن نوشته بود: پيش از اين ، مكاتيب امير بغداد مشحون از لطف و دلجوئى و آميخته بمهر و محبت بود و منشى امير با جملات گرم و مؤ دبى كه در خلال نامه بكار مى برد روابط حسنه ما را محكم مى كرد و عواطف و الفت فيمابين را تقويت مى نمود و اينك چندى است كه وضع نگارش تغيير كرده و نامه ها فاقد مضامين گرم و مهرانگيز است . ميگويند اين دگرگونى از آنجهت است كه امير، نويسنده خود را معزول و زندانى نموده و ديگرى را بجاى وى گمارده است .
با توجه باينكه منشى سابق ، شخص وظيفه شناس و خليقى بود و در نامه نگارى ، مراتب ادب و احترام را رعايت ميكرده ، دور از مروت است كه در اينحال او را فرو گذاريم و از وى حمايت ننمائيم . از شما ميخواهم نزد امير بروى و جرم كاتب را مشخص نمائى . اگر گناهش قابل عفو است از طرف من شفاعت كن و اگر طرد او از جهت مالى است پول مورد نظر را در حساب من بپردازى و جدا از امير درخواست نمائى او را ببخشد و بشغل سابقش منصوب نمايد. من اين رسالت را انجام دادم و پيام برادرم را بعرض رساندم . خوشبختانه شفاعتش نزد امير مقبول افتاد و تمام درخواستهاى او را در مورد شما اجابت فرمود.
اسحق طاهرى پس از شرح جريان ، در همان مجلس ده هزار درهم بمن داد و گفت اين انعام امير است كه بمنظور دلجوئى بشما اعطاء فرموده است . چند روزى بيش نگذشت كه شغل سابقم را نيز بمن محول نمودند و به سمت منشى امير دوباره مشغول كار شدم . آبروى رفته ام بازگشت ، مشكلاتم يكى پس از ديگرى حل شد، و از همه ناراحتيهاى طاقت فرسا و جانكاه رهائى يافتم
📚جوامع الحكايات ، صفحه 271
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆من از جبابره نيستم
روزى يك عرب بيابانى خدمت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و حاجتى داشت وقتى كه جلو آمد روى حساب آن چيزهايى كه شنيده بود ابهت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد!
پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ناراحت شدند و سؤ ال كردند:
آيا از ديدن من زبانت به لكنت افتاد؟
سپش پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند كه بدنش ، بدن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را لمس نمايد، آنگاه فرمودند: آسان بگير از چه مى ترسى ؟
من از جبابره نيستم . من پسر آن زنى هستم كه با دست خودش از پستان گوسفند شير مى دوشيد، من مثل برادر شما هستم . هر چه مى خواهد دل تنگت بگو
اينجاست كه مى بينيم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امكانات يك ذره نتوانسته است در روح پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تاءثير بگذارد. پيغمبر و على ، مقامشان خيلى بالاتر از اين حرفهاست . بايستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اويس قرنى ها و صدها نفر ديگر از اينها برويم و يا قدرى به جلوتر بيائيم سراغ شيخ انصارى برويم .
📚سيره نبوى ، ص 29
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
گاهی می بینید انسان نماز می خواند، امّا برای اینکه در رسالهها نوشته اند نماز بر انسان بالغ واجب است، و اگر بخواند بهشت می رود، و نخواند جهنّم می رود؛ می خواند. این کار، کار خوب است؛ امّا این پیاده رفتن است! یک وقت است انسان دوستِ نماز است؛ چرا دوست نماز است؟ برای اینکه نماز یک گفتمان و گفتگو و مناجات است که معصوم (علیه السّلام) فرمود: (انّ المصلّی یناجی ربّه)، نمازگزار با خدای خود مناجات می کند. این می داند الآن که وضو گرفته، کجا می خواهد برود، به حضور چه کسی می خواهد برود، با چه کسی می خواهد حرف بزند؛ آن هم دوست دارد و آن خداست، که به او می گوید: (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین)
مردادماه ١٣٨٠
آیت الله #جوادی_آملی
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
دلخوشم با نفسی…
حبه قندی ،چایی،
صحبت اهلِ دلی
فارغ از همهمه ۍ دنیایۍ…!☕️
#سهراب_سپهری✨🌿
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️شبهایی ڪه دلمون
💫 به آدمای دورمون گرمه
❄️شبهایی ڪه قلبمون
💫یه جوره خوبی میتپه
❄️شبهایی ڪه بی دلیل
💫حالمون خوبہ
❄️بیشتر از همیشہ
💫خـدارو شڪر ڪنیم
❄️ شبتون در پناه خدا
💫فرداتون پراز خیرو برکت
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای خوشمزه ای که ارزش امتحان کردن رو داره 😋👌
طرز تهیه جیب تاجر جذاب ولذیذ!!
اگه بدوني با #گوشت_چرخ_كرده چه غذاهايي ميشه درست كرد ديگه بفكر #شامُ_نهار نميشي😉
منم خسته بودم از #چي_بپزم😖همش #غذاي_تكراري
تاديدم اينجا هروز سه تا #غذاي #راحت #جديد ميذاره
https://eitaa.com/joinchat/162136108C99f6fd6bf9
تا #حالا٧٠تا غذاي #فوري با #گوشت_چرخي گذاشته😮
👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/447938569C91412e0a7e
http://eitaa.com/joinchat/447938569C91412e0a7e
واقعا #عاليه😍همه فيلماش يك دقيقه اي😳
اینم کانال آشپزی خاص که درخواست داده بودین😍
آموزش ویژه ماه رمضان هر روز یه سحری یه افطاری با زمان کم💫💫💫
🍓☘بشـــتـــابیــــــــــــــــــد#هولنده🏃♀️🏃🏾♂️🏃♀️🏃🏾♂️🏃♀️جابرایهمههست😍😯📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️سلام صبح قشنگتون بخیر
🍃امروزتون خالی از هرغصه
❤️الهی حال دلتون خوب خوب
🍃دلتون ارام
❤️تنتون سالم
🍃عمرتون باعزت
❤️لبتون با لبخند
🍃سفره هاتون پراز برکت
❤️زندگیتون بادوام
🍃لحظه هاتون شاد
❤️عاقبتتون بخیر باشه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خالد برمكى و منصور
منصور دوانيقى خالد برمكى را از كارهاى ديوان بركنار نمود، ابوايوب را بجاى وى گمارد و خالد را بولايت فارس ماءموريت داد و دو سال خدمتش در آنجا بطول انجاميد.ابوايوب كه از مراتب فضل و دانش خالد آگاهى داشت همواره نگران بود از اينكه مبادا منصور دوباره امر ديوان را بخالد محول كند و او را از اين منصب بزرگ معزول نمايد. براى حفظ مقام و قدرت خود بفكر افتاد عليه خالد دسيسه كند، او را از نظر خليفه بيندازد، و از هر راهى كه ممكن است به شخصيت وى آسيب برساند.
تحريكات پنهانى و نقشه هاى غيرانسانى ابوايوب مؤ ثر افتاد، منصور دوانيقى بخالد بدبين شد، او را از ولايت فارس عزل نمود، و با مطالبه سه هزار هزار درهم (سه ميليون ) وى را مورد تعقيب قرار داد. خالد به اطلاع خليفه رساند كه تمام موجوديش از هفتصد هزار درهم تجاوز نميكند اما منصور گفته اش را نپذيرفت و دستور داد همچنان سه ميليون درهم را از او طلب كنند.
صالح صاحب مصلى پنجاه هزار دينار و ((مبارك تركى )) يك هزار هزار درهم به او كمك كردند، ((خيزران )) به خاطر هم شيرى ((فضل )) پسر خالد با ((هارون )) پسر خود يك قطعه جواهر به ارزش يكهزار هزار و دويست هزار درهم براى خالد فرستاد. چون خبر به منصور رسيد و از صحت گفته خالد در مبلغ نقدى كه داشت مطمئن شد از مطالبه پول دست كشيد.
اين امر بر ابوايوب گران آمد، يكى از صرافان را كه مسيحى بود طلبيد، پولى به او داد و از وى خواست اعتراف كند كه آن پول به (خالد) تعلق داشته است و سپس بمنصور خبر داد كه (خالد) نزد چه كسى پول دارد. خليفه صراف را احضار نمود و راجع به پول از وى پرسش كرد. جواب داد فلان مبلغ پول از آن (خالد) نزد من است . آنگاه خالد را به حضور خواند و از آن پول سؤ ال كرد. خالد قسم ياد نمود كه پولى پس اندازه نكرده و آن صراف را نميشناسد. منصور، خالد را نزد خود نگاهداشت و دستور داد صراف نصرانى را بمجلسش آوردند. به او گفت : اگر خالد را ببينى ميشناسى ؟ گفت آرى يا اميرالمؤ منين اگر او را ببينم مى شناسم . منصور بخالد رو كرد و گفت خداوند برائت تو را ساخت ، سپس بمرد نصرانى گفت اين مرد كه در اينجا نشسته خالد است پس چگونه او را نشناختى ؟
صراف گفت يا اميرالمؤ منين امان ميخواهم تا حقيقت را بگويم . امانش داد، او تمام مطالب را بيان نمود. از آن پس منصور دوانيقى نسبت به ابوايوب بدبين شد و به اظهارات او ترتيب اثرنميداد.
📚كتاب الوزراء و الكتاب ، صفحه 137
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 نفرین گنجشک ها
✍️در سال ۱۹۵۶ دولت چین برنامه ای برای افزایش محصولات کشاورزی ارائه داد،
به این صورت که مردم را تشویق به کشتن چهار موجودی که مقامات چین گمان می کردند،
باعث کاهش محصولات می شوند، کرد .
این برنامه به نام "کارزار چهار آفت" معروف شد و برای از بین بردن پشه، مگس، موش و گنجشک راه افتاد.
سه حیوان اول را که مردم همیشه میکشتند و در واقع هدف اصلی کارزار گنجشکها بودند.
دلیل حذف گنجشکها این بود که حکومت چین پیش خودش حساب کرده بود که هر گنجشک در طول یک سال ۴.۵ کیلو غله میخورد،
پس با نابودی گنجشکها چند صد میلیون تن گندم و برنج اضافه میکرد.
نیروی اصلی از بین بردن گنجشکها بچهها بودند،
که با سنگ قلاب به دنبال گنجشکها راه میافتادند و
مردم هم در تمام طول روز با طبل و قاشق و بشقاب سروصدا ایجاد میکنند تا گنجشکها بترسند و روی زمین ننشینند و
همچنین لانه های آنها را هم ازبین می بردند و تخم های آنها را هم می شکستند .
طبق گزارش گاردین به طور کلی در این مدت،
جسد یک میلیارد گنجشک و یک و نیم میلیون موش از سطح کشور جمع آوری شد.
در سال ۱۹۵۸ جمعیت گنجشکها به شدت کاهش یافت اما سال بعد، برداشت برنج در کشور نه تنها زیاد نشد،
بلکه کمتر از حد معمول شد،
زیرا جمعیت ملخها و حشرات دیگر به شدت افزایش یافته بود.
مقامات چین در سال ۱۹۶۰ دستور توقف گنجشک ستیزی را دادند و ساس را در کارزار چهار آفت جایگزین گنجشک کردند،
ولی دیگر دیر شده بود و مرگ گنجشکها و افزایش حشرات باعث ایجاد قحطی بزرگی در چین شد
که منجر به کشته شدن ۴۵ میلیون نفر شد،
این رویداد در چین به "نفرین گنجشکها " معروف گشت.
تجربه چین یاد داد که حذف هر گونه ای از زنجیره ی غذایی،
باعث به هم خوردن نظم اکوسیستم خواهد شد و عواقب بدی را نیز به دنبال دارد.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
برای انجام کارهات مدام امروز و فردا میکنی؟😔
در طی روز مداام افکار منفی سراغت میان؟⭕️
خیلی کار میکنی ولی بازم
خونت بهم ریخته است؟🤦🏽♀
انگیزه و پشتکار نداری برای شروع کارها؟☹️
✅۴تا مینی دوره رایگان✅
این کانال فقط به درد خودت میخوره پس بزن رو لینک پایین👇🏽👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/1018167562Cedf05ce8cc
پنج قورباغه در یک برکه زندگی می کردند ،
یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد
سؤال:
چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟
جواب : پنج عدد!
چرا؟ چون تصمیم گرفتن،
انجام دادن نیست
نکته: تفاوت برنده با بازنده
در عمل و بی عملی است
هرگاه کسی طرحی را ارائه کند ، می بینید که ده نفری قبل از او به این طرح فکر کرده اند،
اما فقط به آن فکر کرده اند...
-آلفردموفتا
عمر کوتاه نیست ما کوتاهی میکنیم📚📖
✾📚 @Dastan 📚✾