eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی جان با آمدنت بهار معنی دارد ... نام تـــ♡ــو به قلب شیعیان جا دارد 💚 ‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆آزادى در انتخاب همسر پيغمبر اكرم خود چند دختر شوهر داد. هرگز اراده و اختيار آنها را از آنها سلب نكرد. هنگامى كه على بن ابى طالب (علیه السلام ) براى خواستگارى زهراء مرضيه (سلام الله علیها ) نزد پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) رفت پيغمبر اكرم فرمود: - تاكنون چند نفر ديگر نيز به خواستگارى زهرا آمده اند و من شخصا با زهرا در ميان گذاشته ام . اما او به علامت نارضائى چهره خود را برگردانده است . اكنون خواستگارى تو را به اطلاع او مى رسانم . پيغمبر نزد زهرا رفت و مطلب را با دختر عزيزش در ميان گذاشت ولى زهرا بر خلاف نوبتهاى ديگر چهره خود را برنگرداند، با سكوت خود رضايت خود را فهماند. پيغمبر اكرم تكبير گويان از نزد زهرا بيرون آمد. 📚نظام حقوق زن در اسلام صفحه 58. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 💠 کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت. شبی از شب‌ها روباهی وارد گندم‌زار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد. پيرمرد کينه‌ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرد و به دم روباه بست و آتش زد. 💠 روباهِ شعله‌ور در مزرعه به اين‌طرف و آن‌طرف می‌دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش می‌دوید تا اینکه گندم‌زار او به خاکستر تبديل شد. 💠 وقتی کينه‌ی همسر یا اطرافیان را به دل گرفته و به دنبال انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! پس بهتر است با اخلاق زیبای گذشت، او را ببخشیم و بگذریم تا از عطر خوشبوی مهربانی و خوش‌رویی، فضای زندگی‌مان معطر شود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حاج آقا مجتهدى حاج آقاى هاشمى كه خدارحمتش كند ايشان از دوستان مرحوم آشيخ جعفر مجتهدى رضوان اللّه تعالى عليه بود ايشان تعريف كردند: ما يك روز مشهد با حاج آقا مجتهدى بوديم . و براى سوار شدن ماشين و تاكسى خالى سر خيابان ايستاده بوديم ، اتفاقا يك تاكسى خالى آمد و جلوى ما ايستاد، آقاى مجتهدى يك نگاهى كرد بعد فرمود: خير حواله نداريم توى اين تاكسى سوار شويم ، تاكسى رفت . دوباره يك تاكسى خالى ديگر آمد، به آن ايست دادم دوباره آقا فرمود: توى اين هم حواله نداريم سوار شويم . من توى دلم گفتم آخر تاكسى سوار شدن هم حواله مى خواهد؟! يك وقت رويش را به من كرد و فرمود: بله آقاى هاشمى توى يك بنز مشكى حواله داريم . من خودم را جمع كردم ، ناگهان يك بنز مشكى آمد جلوى پاى حاج آقا جعفر مجتهدى ترمز كرد و گفت : آقا بفرمائيد سوار شويد، رفتيم سوار ماشين شديم . راننده گفت : كجا مى رويد؟ آقا فرمود: برو نخريسى ، مانزديك نخريسى كه رسيديم ديدم آقا يك دسته اسكناس از جيب در آورد و گذاشت پهلوى هم و يك كش هم دورش ‍ پيچيد. وقتى پياده شديم اين دسته اسكناس را به راننده داد و بعد پياده شد. راننده گفت : آقا اين همه پول مال كيست .؟! فرمود: مال شما است . گفت : يك تومان كرايه اش است . اين همه پول نيست . آقا فرمود: مگر شما امروز از حضرت على ابن موسى الرضا عليه السلام پول نخواستى ؟ گفت : چرا. فرمود: خُب اين هم هزار تومان كه مى خواستى . راننده حيران مانده بود، آقا هم راهش را كشيد و رفت . راننده به من گفت : آقا ايشان امام زمان هستند. گفتم : خير. گفت : ايشان از كجا مى دانست ، من امروز توى حرم امام رضا (علیه السلام) گفتم آقا من هزار تومان لازم دارم ، از كجا فهميد؟ گفتم : پولها را گرفتى ؟ گفت : آره ، گفتم : ماشينت را سوار شو و برو، كارى به اين كارها نداشته باش ايشان هم امام زمان نيست . مرحوم حاج آقا مجتهدى يكى از مردان خدا و اهل مكاشفه بود كه كسى او را نشناخت . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
پندانه💞💞 بالاخره به نقطه‌ای در زندگیت میرسی که به ارزش خودت پی‌ می‌بری و‌ میفهمی‌ که‌ دیگر چیزی از کسی‌نخواهی، چون به قدر کافی قوی هستی‌ که بدانی سزاوار بهترین‌ هستی. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷چند روز مانده بود تا عملیات بدر. جایی که بودیم از همه جلوتر بود. هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز عراقی‌ها. توی سنگر کمین، پشت پدافند تک لول، نشسته بودم و دیده‌بانی می‌کردم. دیدم یک قایق به طرفم می‌آید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم. جلوتر آمد، دیدم آقا مهدی است. 🌷....نمی‌دانم چه شد، زدم زیر گریه!! از قایق که پیاده شد، دیدم؛ هیچ چیزی هم راهش نیست، نه اسلحه‌ای، نه غذایی، نه قمقمه‌ای، فقط یک دوربین داشت و یک خودکار از شناسایی می‌آمد. پرسیدم: «چند روز جلو بودی؟» گفت: «گمونم چهار، پنج روز....» 🌹خاطره اى به ياد فرمانده مفقود الاثر شهيد مهندس مهدى باكرى ✾📚 @Dastan 📚✾
4_5940606873278352600.mp3
1.95M
🔹جوانی می گفت حوائج خودم را رها کردم و فقط برای فرج دعا کردم در خواب دیدم... 🎙استاد حسین عجل الله تعالی فرجه الشریف ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆قانون پياده رو و سواره بنابر فرمايش امام موسى كاظم عليه السلام كه فرمود: هنگامى كه حضرت صاحب اءمر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و سلام اللّه عليه ) ظهور نمايد، قانونى را براى عبور و مرور از خيابان ها و پياده روها تعيين و به مرحله اجراء در مى آورد، كه به شرح ذيل مى باشد: كلّيه سواره ها - موتورى ، ماشين ، دوچرخه ، الاغ و... بايد از خيابان حركت و عبور نمايند. و كلّيه پياده ها بايد از پياده رو استفاده و رفت و آمد نمايند. تبصره : هر سواره اى كه از پياده رو استفاده و حركت نمايد، چنانچه برخوردى با عابر كند و آسيبى به او برساند، مقصّر و ضامن است و بايد خسارت او را پرداخت كند. هر پياده و عابرى كه از خيابان استفاده و رفت و آمد نمايد، هرگونه آسيبى توسّط سواره اى به او برسد ضمانتى برايش نيست و خسارت بر عهده خودش مى باشد 📚وسائل الشّيعة : ج 29، ص 243، ح 3. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆درخشش کاذب یک روز صبح به همراه یکی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان ” موجاوه ” قدم می زدیم که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید . هرچند مقصود ما رفتن به یک ” دره ” بود ، برای دیدن آنچه آن درخشش را از خود باز می تاباند ، مسیر خود را تغییر دادیم . تقریباً یک ساعت در زیر خورشیدی که مدام گرم تر می شد راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم توانستیم کشف کنیم که چیست . یک بطری نوشابه خالی بود و غبار صحرایی در درونش متبلور شده بود . از آن جا که بیابان بسیار گرم تر از یک ساعت قبل شده بود ، تصمیم گرفتیم دیگر به سمت ” دره ” نرویم . به هنگام بازگشت فکر کردم چند بار به خاطر درخشش کاذب راهی دیگر ، از پیمودن راه خود باز مانده ایم ؟ اما باز فکر کردم ، اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم چطور می فهمیدیم فقط درخششی کاذب است ؟ 💥💥نکته اخلاقی : هر شکست لااقل این فایده را دارد ، که انسان یکی از راه هایی که به شکست منتهی می شود را می شناسد . ✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله العظمی جوادی آملی: «آنان كه در دنيا كارهای ناشايست كرده و بعد با آب توبه خود را شستشو داده و پاک و مطهّر شده اند در بهشت كارهای بد خود را كه در دنيا مرتكب شدند فراموش می كنند. اين بدان جهت است كه هيچ گاه شرمنده نشوند؛ زيرا انسان هنگامی كه به ياد معصيت می افتد شرمنده می‌شود، اما لطف و مهربانی خدا اقتضا می كند چنين خاطره هايی به طور كلی به بوته فراموشی سپرده شود. مبادا شرمندگی عبد تائب را در پی داشته باشد.» 📚معاد در قرآن ج۵ ص۳۳۱ آیت الله العظمی ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° معجزه ی کلمات را دست کم نگیر گاهی ساده ترین کلمات زیباترین لبخندها را می سازند… 🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
💗شب زیباتون متبرک به ✨گرمی نگاه خدا 💗الــهی ✨دلخوشی‌هاتون افزون 💗جمع خانواده‌تون پراز دلگرمی ✨عشق ،لبخنـد وامیـد ✨شبتون بخیر 💗وپراز آرامش الهی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح یعنی یک سبد لبخند یک بغل شادی یک دنیا عشق و خندیدن از اعماق وجود به شکرانه داشتن نفسی دوباره صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆وسعت رزق در عيون اخبارالرضا از بزنطى نقل ميكند كه گفت از حضرت رضا عليه السلام شنيدم فرمود مردى از بنى اسرائيل يكى از بستگان خود را كشت و كشته او رابر سر راه مردى از بهترين بازماندگان يعقوب (اسباط بنى اسرائيل ) گذاشت بعد مطالبه خون او را كرد حضرت موسى عليه السلام گفت گاوى بياوريد تا كشف حقيقت كنم حضرت رضا عليه السلام فرمود هر نوع گاوى مى آوردند كافى در اطاعت و پيروى امر بود ولى سخت گفتند چون توضيح خواستند خداوند هم بر آنها سخت گرفت پرسيدند چگونه گاوى باشد؟ گفت : (بقرة لافارض ولابكر عوان بين ذلك ) نه كوچك و نه بزرگ بلكه ما بين اين دو باشد. باز پرسيدند چه رنگ داشته باشد؟ حضرت موسى گفت : (صفراء فاقع لونها تسر الناظرين ) زرد رنگ نه مايل بسفيدى و نه پر رنگ مايل بسياهى باز بر خود دشوار گرفتند خداوند هم بر آنها سخت گرفت گفتند اى موسى گاو بر ما مشتبه شده واضح تر از اين توصيف كن موسى گفت (لا ذلول تثير الارض ولاتسقى الحرث مسلمة لاشية فيها) گاوى كه بشخم زدن آرام و نرم شده و براى زراعت آبكشى نكرده باشد بدون عيب و غير از رنگ اصليش رنگ ديگرى در آن وجود نداشته باشد بالاخره آن گاو منحصر شد بيكى و آن هم در نزد جوانى از بنى اسرائيل بود وقتى كه براى خريد باو مراجعه كردند گفت نميفروشم مگر اينكه پوست اين گاو را پر از طلا نمائيد! بحضرت موسى اطلاع دادند گفت چاره اى نيست بايد بخرد. به همان قيمت خريدند و آن را كشتند. دم گاو را بر مرد مقتول زدند زنده شد و گفت يا رسول الله پسر عمويم مرا كشته نه آنكسى كه بر او دعا ميكنند: بدين وسيله بنى اسرائيل قاتل را شناختند. يكى از پيروان و اصحاب موسى گفت يا نبى الله اين گاو را قصه شيرينى است حضرت فرمود آن قصه چيست ؟ مرد گفت جوانيكه صاحب اين گاو بود خيلى نسبت بپدر خويش مهربانى ميكرد. روزى آن جوان جنسى خريد و براى پرداختن پول پيش پدر آمد، او را در خواب يافت و كليدها را در زير سرش چون نخواست پدر را از خواب شيرين بيدار كند. لذا از معامله صرف نظر كرد هنگاميكه پدرش بيدار شد جريان را باو عرضكرد پدر گفت نيكوكارى كردى اين گاو را بجاى سود آن معامله به تو بخشيدم حضرت موسى گفت نگاه كنيد نيكى به پدر و مادر چه فوائدى دارد. 📚بحار، ج 16، ص 21 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل درد عاشق با دیگر دردها فرق دارد. عشق آینة اسرارِ خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است. شرحِ عشق و عاشقی را فقط خدا می‌داند. حکیم به شاه گفت: خانه را خلوت کن! همه بروند بیرون، حتی خود شاه. من می‌خواهم از این دخترک چیزهایی بپرسم. همه رفتند، حکیم ماند و دخترک. حکیم آرام آرام از دخترک پرسید: شهر تو کجاست؟ دوستان و خویشان تو کی هستند؟ پزشک نبض دختر را گرفته بود و می‌پرسید و دختر جواب می‌داد. از شهرها و مردمان مختلف پرسید، از بزرگان شهرها پرسید، نبض آرام بود، تا به شهر سمرقند رسید، ناگهان نبض دختر تند شد و صورتش سرخ شد. حکیم از محله‌های شهر سمر قند پرسید. نام کوچة غاتْفَر، نبض را شدیدتر کرد. حکیم فهمید که دخترک با این کوچه دلبستگی خاصی دارد. پرسید و پرسید تا به نام جوان زرگر در آن کوچه رسید، رنگ دختر زرد شد، حکیم گفت: بیماریت را شناختم، بزودی تو را درمان می‌کنم. این راز را با کسی نگویی. راز مانند دانه است اگر راز را در دل حفظ کنی مانند دانه از خاک می‌روید و سبزه و درخت می‌شود. حکیم پیش شاه آمد و شاه را از کار دختر آگاه کرد و گفت: چارة درد دختر آن است که جوان زرگر را از سمرقند به اینجا بیاوری و با زر و پول و او را فریب دهی تا دختر از دیدن او بهتر شود. شاه دو نفر دانای کار دان را به دنبال زرگر فرستاد. آن دو زرگر را یافتند او را ستودند و گفتند که شهرت و استادی تو در همه جا پخش شده، شاهنشاه ما تو را برای زرگری و خزانه داری انتخاب کرده است. این هدیه‌ها و طلاها را برایت فرستاده و از تو دعوت کرده تا به دربار بیایی، در آنجا بیش از این خواهی دید. زرگر جوان، گول مال و زر را خورد و شهر و خانواده‌اش را رها کرد و شادمان به راه افتاد. او نمی‌دانست که شاه می‌خواهد او را بکشد. سوار اسب تیزپای عربی شد و به سمت دربار به راه افتاد. آن هدیه‌ها خون بهای او بود. در تمام راه خیال مال و زر در سر داشت. وقتی به دربار رسیدند حکیم او را به گرمی استقبال کرد و پیش شاه برد، شاه او را گرامی داشت و خزانه‌های طلا را به او سپرد و او را سرپرست خزانه کرد. حکیم گفت: ای شاه اکنون باید کنیزک را به این جوان بدهی تا بیماریش خوب شود. به دستور شاه کنیزک با جوان زرگر ازدواج کردند و شش ماه در خوبی و خوشی گذراندند تا حال دخترک خوبِ خوب شد. آنگاه حکیم دارویی ساخت و به زرگر داد. جوان روز بروز ضعیف می‌شد. پس از یکماه زشت و مریض و زرد شد و زیبایی و شادابی او از بین رفت و عشق او در دل دخترک سرد شد: عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود زرگر جوان از دو چشم خون می‌گریست. روی زیبا دشمن جانش بود مانند طاووس که پرهای زیبایش دشمن اویند. زرگر نالید و گفت: من مانند آن آهویی هستم که صیاد برای نافة خوشبو خون او را می‌ریزد. من مانند روباهی هستم که به خاطر پوست زیبایش او را می‌کشند. من آن فیل هستم که برای استخوان عاج زیبایش خونش را می‌ریزند. ای شاه مرا کشتی. اما بدان که این جهان مانند کوه است و کارهای ما مانند صدا در کوه می‌پیچد و صدای اعمال ما دوباره به ما برمی‌گردد. زرگر آنگاه لب فروبست و جان داد. کنیزک از عشق او خلاص شد. عشق او عشق صورت بود. عشق بر چیزهای ناپایدار. پایدار نیست. عشق زنده, پایدار است. عشق به معشوق حقیقی که پایدار است. هر لحظه چشم و جان را تازه تازه‌تر می‌کند مثل غنچه. عشق حقیقی را انتخاب کن, که همیشه باقی است. جان ترا تازه می‌کند. عشق کسی را انتخاب کن که همة پیامبران و بزرگان از عشقِ او به والایی و بزرگی یافتند. و مگو که ما را به درگاه حقیقت راه نیست در نزد کریمان و بخشندگان بزرگ کارها دشوار نیست 📚داستان های مثنوی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆احترام به اهل كتاب در صدر اسلام ، ازدواج با محارم ميان زردشتيان امر رائجى بوده است ، لهذا اين مسئله پيش آمده است كه گاهى بعضى از مسلمين بعضى از زردشتيان را به علت اين كار، مورد ملامت و دشنام قرار مى دادند و آنها را بدين سبب زنازاده مى خواندند، اما ائمه اطهار مسلمانان را از اين بدگويى منع مى كردند تحت اين عنوان كه اين عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومى نكاحى دارند و اگر مطابق شريعت خود ازدواج كنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمى شوند(1). و هم در روايات باب حدود آمده است كه در حضور امام صادق - عليه السلام - شخصى از شخص ديگر پرسيد كه با آن مردى كه از او طلبكار بودى چه كردى ؟ آن مرد گفت : او يك ولد الزنائى است . امام صادق سخت برآشفت كه اين چه سخنى بود؟ آن شخص گفت : - قربانت گردم او مجوسى است و مادرش دختر پدرش است و لهذا هم مادرش است و هم خواهرش ، پس قطعا ولدالزناست . امام فرمود: مگر نه اين است كه در دين آنها اين عمل جايز است و او به دين خود عمل كرده است ؟ پس تو حق ندارى او را ولدالزنا بخوانى (2). 1-وسايل الشيعه ، چاپ امير بهار، جلد 3، ابواب مواريث ، صفحه 368. 2-خدمات متقابل اسلام و ايران ، صفحه 259. به نقل از: وسايل الشيعه ، چاپ امير بهار، ابواب الحدود، صحفه 439. ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° هرگز شادی امروز را با فکر کردن به درد دیروز از دست نده… ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹🌹🌹خاطرات شهدا🌹🌹🌹 یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت .🌹 بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم " گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟🌹 قبرش کجاست ؟ "🌹 مونده بودم چی بهش بگم .. بعداز چند لحظه سکوت گفتم : " شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره ، قبر نداره ..🌹 چرا سراغشو می گیری ؟ " با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد : " کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت : " بابا این آقا کیه؟ "🌹🌹 گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند . "🌹🌹 از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه .🌹🌹 چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛ بهش گفته : " دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛🌹🌹 چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم "🌹🌸 بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ؟ " بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم ؛🌹 فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش .. 🌹🌸🌸🌸🌸🌸" ✾📚 @Dastan 📚✾
انصاریان- پچشم روشنی خدا به مادران.mp3
856.6K
🎥 روایت شنیدنی پیامبر(صلی الله علیه و‌اله) از چشم‌روشنی خدا به مادران 🔻حجت‌الاسلام انصاریان: خداوند تمام گناهان گذشته مادر را با به‌دنیا آمدن فرزند می‌آمرزد. استاد ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی 🎦... بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش‌اندام بشی و سالم ✅ 👇👇 🍏 60 📝 🍏 65 📝 🍏 70 🍏 80 📝 🍏 85 📝 🍏 90 🍏 95 📝 🍏 100 📝 🍏 105 🍏 110 📝 🍏 115 📝 🍏 +120 📣 « سالِ 1403 👈 سالِ سلامتی و زیبایی همراه با تناسب اندامِ دائمی »✨ 🤝 مثل کوره چربی بسوزونید 👇 تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه و به‌سرعت چاقی و بیماری‌های ناشی از چاقی رو درمان کنید 🤩🔥
🔆شكل خرس مرحوم آيت الله شهيد دستغيب رضوان الله تعالى عليه فرمودند: مى گويند: يك روز مرحوم آخوند ميآيد وسط مدرسه صدر كنار حوض ‍ وضو بگيرد، مى بيند يك خرسى دارد طرفش مى آيد، دوان دوان خودش را به حجره اش مى رساند و در حجره رامى بندد و غش مى كند. چند روز از اين ماجرا مى گذرد، يكى رحمت خدا مى رود و ختمى برايش ‍ مى گيرند، علمابه مَراسِمَش مى روند، اتفاقا مرحوم آخوند هم به آن مجلس ‍ مى رود، يكى ازحاجى هاى بازار ميآيد خدمت آخوند و ميگويد:باشه حاج آقا حالا مراكه مى بينيد فرار مى كنيد. مرحوم آخوند،آن وقت متوجه مى شوند كه آن خرس اين حاجى بازارى بوده 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا از بهلول روزی ماموران هارون الرشید، بهلول را دستگیر ڪردند و نزد خلیفه آوردند. سرڪرده ماموران گفت: این دیوانه در شهر شایعه ڪرده است ڪه خلیفه مرده است! هارون خشمگین شد و از بهلول پرسید: ! برای چه این خبر ڪذب در شهر می پراڪنی، در حالی ڪه من زنده ام؟ گفت: ماموران تو بر مردم بسیار سخت می گیرند. این همه ظلم را ڪه دیدم یقین ڪردم خلیفه مرده است ڪه ماموران این گونه ستم می ڪنند و از حد خود تجاوز می نمایند!!! ✾📚 @Dastan 📚✾
. ✅ العبد محمدتقی بهجت: 🔸 نباید مغرور شویم تا نزدیکی‌های وفات و تا [آن] زمانی که شیطان زنده است، انسان در مخاطره است! به خدا پناه می‌بریم. 🔹 إلهي لا تَکلْنِي إِلی نَفْسِي طَرفَةَ عَینٍ أَبَداً؛ 🔹 معبودا! هیچ‌گاه، به اندازه‌ی چشم بر هم زدنی، مرا به خود وامگذار. 🔸 اگر انسان طرفةالعینی به خود واگذار شود، از خدا جدا خواهد شد، و شیطان کار خود را کرده و انسان را فریب خواهد داد. 📚 در محضر بهجت ، جلد ٢ ، صفحه ١٩۵ . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣يادم باشد حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را ❣يادم باشد كه روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نيست ❣يادم باشد جواب كينه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم ❣يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم و براي سياهي ها نور بپاشم ❣يادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگيرم و از آسمان درسِ پـاك زيستن ❣يادم باشد سنگ خيلي تنهاست... ❣يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند ❣يادم باشد براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام ... نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان ❣يادم باشد زندگي را دوست دارم يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دراین شب زیبا ✨واین سکوت 🌱که خدا را به دلها دعوت می کند، ✨برایتان 🌱یک دل بی کینه، ✨یک دوستی دیرینه، 🌱یک قلب آرام،یک تن سالم ✨و دنیا دنیا محبت آرزو دارم... 🌱شب زیباتون آروم ✾📚 @Dastan 📚✾