🔅#پندانه
✍️ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮ
🔹ﺍﮔﺮ میتوانی ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎﺵ، ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺵ! ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ!
🔸ﺍﮔﺮ نمیتوانی ﯾﮏ ﺭﻭﺩ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ؛ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺸﻮ.
🔹ﻧﻬﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﺭﯼ، ﺯﻻﻝ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺟﻮﺷﺶ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻦ.
🔸ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯽ، ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩﺍﯼ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ میدهی.
🔹ﺳﺒﺰﻩﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ؟ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ میدهند ﻭ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﺁﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ...
🔸اینها بهخاطر ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻬﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ.
🔹ﭘﺲ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮ.
✾📚 @Dastan 📚✾
📌چرا با ایمان بیشتر ابتلائات هم بیشتر میشود؟
🔰آیت الله «سید علی اصغر هاشمی علیا» در جلسه این هفته درس اخلاق با بیان اینکه هر چه ایمان انسانی بیشتر باشد ابتلا و امتحانش نیز بیشتر خواهد بود، گفت: هر چقدر ایمان زیاد شود، قرب به خداوند بیشتر است و هر چه قرب بیشتر شود، محبت بنده به خدا بیشتر خواهد بود و هر چقدر محبت بیشتر شود، استحقاق بنده به ثواب و عطای الهی بیشتر میشود و بالاترین عطاهای الهی در دنیا برای بنده مقرب و محب و عاشق حق، همین ابتلائات است.
🔰علت آن این است که تمام بلاها باعث بخشش خطاها و گناهان انسان میشوند در این صورت اعمال انسان برای آخرت سالم و بدون معارض باقی میماند و خداوند اجر این اعمال نیک را میپردازد.
🔰بنابراین انسان در ورطه امتحانات الهی باید حمد خداوند را به جا آورده و به او پناه ببرد نه آن که بلاها را نزد بندگان خدا به شکایت بازگو کند.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی با یک سوزن، از پل صراط
عبور خواهی کرد...
تاثیرگذار و تکاندهنده ☑️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح پنج شنبه تون بخیر
صبح بوی زندگی
بوی راستگویی
بوی دوست داشتن
و بوی عشق و مهربانی میدهد
دوست خوبم ;
هر کجا هستی باش...
آسمانت آبی
دلت از غصهٔ دنیا خالی
لطف خدا شامل حالت و
روزتون سراسر خیر و برکت
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆تساوى توزيع بيت المال
زمان خلافت على (علیه السلام ) بود، دو زن يكى عرب و ديگرى كنيز آزاد شده (از عجم ) بود، امام على (علیه السلام ) چند درهم و مقدارى طعام و غذا بطور مساوى ، به هر كدام از آنها داد.
زن عرب اعتراض كرد و گفت : من عرب هستم ، و اين زن ، از عجم است ، آيا بين ما فرقى نيست ؟.
امام (ع ) فرمود: انى والله لا اجد لبنى اسماعيل فى هذا الفى ، فضلا على بنى اسحاق : سوگند به خدا، من در مورد بيت المال ، فرزندان اسماعيل را بر فرزندان اسحاق ، برتر نمى بينم .
آن بزرگوار مى فرمود: ولو كان المال لى لسوّيت بينهم فكيف و انما المال مال الله : اگر مال ، مال خودم بود، آنرا بطور مساوى بين افراد، تقسيم مى كردم ، چه رسد به اينكه مال ، مال خدااست .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🗳 رأی دادن کافی نیست، همدیگر را به رأی دادن تواصی کنید...
🔹آیتالله حائری شیرازی: بعضی فکر میکنند همینکه در انتخابات شرکت کردند، رسالتشان انجام شده است. قرآن خلاف این را میگوید. چرا؟ چون قرآن میگوید: «ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». میگوید ایمان و عمل صالح، انسان را از خسران نجات میدهد، اما نه به تنهایی!
🔹رأی دادن، مثل ایمان و عمل صالح است. اما «تواصوا بالحق» هم لازم است.
رأی دادن لازم است، اما کافی نیست.
🔹اگر کسی خانوادۀ خودش را توصیه به شرکت در انتخابات نکند، همسایههای خودش را توصیه نکند، دوستان خودش را توصیه نکند و برای این کار تبلیغ نکند، طبق آیه قرآن از جملۀ زیانکاران است.
🔹هم آن کسی که شرکت نکند و هم آن کسی که شرکت بکند و تبلیغ نکند، زیانکار هستند.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دين به دنيا فروش
سمرة بن جندب ، از پول پرستان پست زمان معاويه بود، معاويه صدهزار درهم به او داد، تا در ميان مردم ، حديثى ، پيش خود ببافد، و به دروغ آيه اى كه در شاءن على (علیه السلام) است ، بگويد: در شاءن ابن ملجم ، قاتل على (علیه السلام ) است .
او در ميان جمعيت آمد و گفت : اين آيه (204 سوره بقره ) در مورد على (ع ) نازل شده است ، و آن آيه اين است :
و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهدالله على ما فى قلبه و هو الدّ الخصام :
و بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آنها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود، و خداوند بر آنچه در دل (پنهان مى دارند) گواه است ، در حالى كه آنان سرسخت ترين دشمنانند.
اما (آيه 207 بقره ): و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله ...: و بعضى از مردم ، جان خود را براى خشنودى خدا مى فروشند... در شاءن ابن ملجم نازل شده است .
معاويه ، باز صد هزار درهم براى او فرستاد، او بخاطر كمى آن ، نپذيرفت ، تا چهارصد هزار درهم براى او فرستاد آنگاه قبول كرد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خوش حكايتى از جابر
جابر بن يزيد جعفى از ياران با كمال و بزرگ امام باقر (علیه السلام ) است ، در شاءن او همين بس كه خود گويد: امام باقر (علیه السلام) نود هزار حديث به من آموخت كه به احدى آنهمه حديث نياموخت .
دستگاه طاغوتى در كمين جابر بودند تا او را دستگير كرده و به قتل رسانند، چرا كه او مخزن علم و كمال امامان ضد طاغوت بود، كه طبق بعضى از روايات ، علم امامان (عليهم السلام ) به چهار نفر، منتهى مى شد: 1- سلمان 2- جابر جعفى 3- سيد حميرى 4- يونس بن عبدالرحمن .
جابر براى اينكه از گزند طاغوتيان درامان بماند، خود را به ديوانگى زد (و تنها با افراد مورد اطمينانى تماس عاقلانه داشت تا آنچه آموخته به آنها برساند و اين تاكتيك به جنون زدن ، براساس تقّيه و اهمّ و مهم بود).
روزى چوبى بدست گرفت و بر آن سوار شد و از خانه بيرون آمد و به سوى بچه ها رفت و با آنها بازى مى كرد و با همان اسب مصنوعيش ، حركاتى مى كرد، و وانمود مى ساخت كه ديوانه شده است .
از قضا در همين وقت ، مردى سوگند ياد كرده بود كه همسرش را تا شب طلاق دهد، و تصميم گرفته بود كه آن روز با اولين مردى كه ملاقات كرد از او در مورد زن ، سؤ ال كند، او ديد شخصى سوار چوب شده و از اين سو به آن سو و به عكس حركت مى كند، به جلو رفت پرسيد: نظر شما درباره زن چيست ؟.
جابر در حالى كه سوار بر مركبش (همان چوب ) شده بود، گفت : زنان سه گونه هستند.
آن مرد، چوب سوارى جابر را نگه داشته بود، جابر به او گفت : اسبم را رها كن ، او كنار رفت ، جابر به شيوه ديوانگان با چند جهش به سوى كودكان شتافت .
آن مرد با خود گفت ، سخن جابر را نفهميدم ، خود را به جابر رساند و پرسيد: اين سخن تو كه زنان بر سه گونه اند يعنى چه ؟.
جابر گفت : يكى به نفع تو است ، و يكى به زيان تو است و يكى نه به نفع تو است و نه به زيان تو.
سپس گفت : راه اسبم را باز كن برود...
آن مرد كه باز مطلب را درنيافته بود گفت : منظور شما را در مورد زنان نفهميدم ، روشنتر بيان كن .
جابر گفت : آن بانوئى كه به نفع تو است دوشيزه (بكر) است ، و آن زنى كه به زيان تو است ، زنى است كه قبلا شوهر داشته و از او فرزندى دارد، و آن زنى كه نه به نفع تو است و نه بضرر تو است ، زنى است كه قبلا شوهر كرده ، ولى فرزندى از او ندارد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
پاسخ به 40 شبهات انتخابات.pdf
1.04M
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#نه_سال_بعد....#معجزه!
🌷روی قبر عبدالنبی يك تابلو گذاشته بوديم كه مثل خيلی از مزار شهدا در آن يادگاریهايی قرار میداديم. چون اين تابلو در محكمی نداشت، گاهی بچهها يا رهگذرها به وسايلش دست میزدند. من تصميم گرفتم برای اين تابلو در قفلدار بگذارم. سال ۷۱ بود. يك روز به مزار پسرم رفتم و تابلو را درست كردم. اما ديدم سنگ قبر تكان خورده و احتمال درآمدنش هست. گفتم حالا كه میخواهم تابلو را درست كنم، دستی هم به اين سنگ بزنم. سنگ را جابجا كردم. آن روز كارم نيمه تمام ماند و به خانه برگشتم. توی روستا ديدم يك گروه از اهالی با مينیبوسی عازم مشهد هستند. از من هم خواستند همراهشان بروم و قبول كردم.
🌷سفرمان ۱۵ روزی طول كشيد. در مشهد خواب ديدم كه چراغ نورانی در خانه داريم. آنقدر نور داشت كه نمیشد به آن نگاه كرد. بعد كه برگشتيم، چند روزی مهمان به خانه میآمد و درگير آنها بوديم، چند روزی هم به همين منوال گذشت. در همين اثنی يك شب خواب ديدم به زيارتگاهی رفتهام كه مثل يك اتاق كوچك بود. وقتی از آنجا بيرون آمدم و در را بستم، در دوباره باز شد و خانمی بلند بالا از داخل اتاق بيرون آمد و چيزی مثل قرآن يا جانماز به من داد و گفت اينجا نايست و برو. از خواب كه بيدار شدم احساس كردم بايد به مزار شهيدم بروم. آن روز ۱۹ مهر ۱۳۷۱ بود. رفتم و ديدم كه در قسمت جنوبي مزار حفرههايی ايجاد شده است.
🌷سرم را كه نزديك بردم، بوی خوشی استشمام كردم. سعی كردم آن را درست كنم، اما مزار داشت ريزش میكرد. به ناچار فرستادم دنبال برادرم كه سواد بيشتری داشت و اهل خواندن رساله و قواعد مذهبی بود. او آمد و ماجرای ريزش مزار را برايش تعريف كردم. گفت كه ما نمیتوانیم جسد را خارج كنيم، فقط بايد سنگ را جابجا كنيم و اگر بشود بدون آنكه به مزار دست بزنيم، آن را تعمير كنيم. با همين فكر دست به كار شديم، اما ناگهان ديديم سنگ لحد و كل مزار ريزش كرد و جنازه بيرون زد. هر بار كه كار خرابتر میشد، مجبور میشديم از ديگران كمك بگيريم و همينطور تعدادمان به ۲۰ يا ۲۱ نفر رسيده بود. به هر حال....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_انصاریان
🔹محبتی که پیامبرساز شد!
🔹 اثر شگفتانگیز کار نیک حتی در حق یک حیوان...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆بدهكارى آخرت
عبدالله بن فضل يكى از شيعيان گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت به رفتن به مكه و شركت براى انجام مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد).
عبدالله بن فضل به يكى از شيعيان مى گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت رفتن به مكه و شركت براى مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بعد از هر نماز فريضه اين دعا را بخوان : اللهم صل على محمد و آل محمد و اقض عنى دين الدنيا و دين الاخرة : خداوندا، درود و رحمت بفرست بر محمد و دودمانش ، و بدهكارى دنيا و آخرت مرا ادا كن .
پرسيدم : بدهكارى دنيا را مى دانم ، اما بدهكارى آخرت چيست ؟
فرمود: بدهكارى آخرت ، حج است .
يعنى با انجام حج صحيح ، آنچنان پاك مى شوى كه ديگر بدهكارى اخروى ندارى .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود.
در آن لحظات و در حضور ملک الموت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتوانم کارهایم را با نیت الهی انجام دهم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!....
📚برشی از کتاب شنود
✾📚 @Dastan 📚✾
#سخنی_از_بزرگان
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«جامعه را خانواده میسازد، هیچ دانشگاهی به اندازه دانشگاهِ هفت ساله پدر و مادر نیست، چون عاطفه سفارشی نیست، محبت سفارشی نیست که دوست یکدیگر باشید، مهربان باشید، اینها با سفارش حلّ نمیشود، اینها یک امر چشیدنی است.»
درس تفسیر ٩۵/١١/٢۶
✾📚 @Dastan 📚✾
هیچ وقت امیدت را از دوچیز قطع نکن!
از رحمت خدا...
از قدرت خدا...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پاداش نيكوكار
امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود (و محاكمه و باز خواست انسانها شروع مى گردد) انسانى را مى آورند و به او گفته مى شود: احتجّ (براى نجات خود، احتجاج كن و دليل بياور).
او در پاسخ گويد: خداوندا مرا آفريدى و هدايت كردى و رزق و روزى و امكانات مرا گسترده و وسيع نمودى ، و من نيز از اين امكانات (حسن استفاده كردم ) و نسبت به انسانها برخورد نيك نمودم ، به آنها بخشيدم ، و بر آنها آسان گرفتم و به آنها كمك كردم ، به اميد اينكه امروز (كه روز قيامت است ) مرا مشمول رحمت خود قرار دهى و بر من آسان گيرى و به زندگى من وسعت بخشى .
خداوند (به فرشتگان رحمت ) خطاب مى كند: صدق عبدى ادخلوه الجنة : بنده من راست مى گويد، او را وارد بهشت كنيد به قول سعدى :
به دختر چه خوش گفت بانوى ده
كه روز نوا، برگ سختى بنه
همه وقت ، پر دار مشك و سبوى
كه پيوسته در ده روان نيست جوى
به دنيا توان آخرت يافتن
بزر پنجه شير برتافتن
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
⚫️ وصایای #امام_باقر سلام الله علیه راجع به کفن و دفن ایشان بعد از شهادت
🔻روزى امام محمّد باقر علیهالسّلام، حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام را طلبید و گفت:
جمعى از اهل مدینه را حاضر کن. چون ایشان را حاضر کردم فرمود: اى جعفر چون من به عالم بقا رحلت کنم، مرا غسل بده و کفن کن و در سه جامه که یکى رداى حبره بود که نماز جمعه در آن مىکردند، و دیگرى پیراهنى بود که خود مىپوشیدند، و فرمود عمامه بر سر من ببند، و عمامه را از جامههاى کفن حساب مکن، و براى من زمین را شق کن به جاى لحد، زیرا که من فربهم و در زمین مدینه براى من لحد نمىتوانند ساخت، و قبر مرا چهار انگشت از زمین بلند کن، و آب بر قبر من بریز، و اهل مدینه را گواه گرفت.
چون ایشان بیرون رفتند گفتم: اى پدر بزرگوار! آنچه مىفرمودى به عمل مىآوردم و احتیاج به گواه نبود، حضرت فرمود: اى فرزند! این گواه را گرفتم که بدانند توئى وصىّ من، و در امامت با تو منازعه نکنند.
📚 (كافى 3/ 144 و 200)
لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین
✾📚 @Dastan 📚✾
#روضه_امام_باقر_علیه_السلام
متن روضه ۱
🔸ذکرِ من سلام من کیست حضرت باقر
🔸حجِّ من قیام من کیست حضرت باقر
🔸اسوهیِ تمام من کیست حضرت باقر
🔸زمزمُ و مقامِ من کیست حضرت باقر
ایامِ شهادتِ یادگارِ کربلا...
امام باقرِ ...
امشب از همین جا...
یک کاروانِ دل بریم مدینه...
کنار قبر بی شمعُ و چراغِ امام باقر...
🔸یا باقر از فَرطِ غَمت افسُرده گشتیم
🔸از غُصّه جانسوزِ تو پژمرده گشتیم
🔸پنجُم امامُ و هفتمین معصوم هستى
🔸جانم فدایت پَس چِرا مَسموم هستى
🔸جِسم شَریفت از چِه كم كم آب گشته
🔸بِنگر كه صادِق از غَمت بى تاب گشته
ایام یتیمیِ امام صادقِ...
خیلی به امام صادق سخت گذشت...
اما شیعیان نگذاشتند حضرت تنها بمونه...
مدینه یک پارچه ضَجّه و ماتَم شد...
همه به امام صادق سَر سَلامتی میدادند...
میخوام بگم دلها بسوزه برای امام سجّاد...
ای کاش یک نَفر با امام سجّاد همدردی میکرد...
به جای اینکه بهش تسلیت بگن...
غُلِ جامِعِه آوردند...
دستهاش رو به گردن بَستند...
پاها رو زیر شکم شتر...
🔸پایِ تو را به ناقِهیِ رَم کرده بَست شمر
🔸از کربلا به کوفه تَن ات زین عذاب سُوخت
یک نگاه کرد به سمتِ بدنِ بابای غریبش حسین...
نزدیک بود از شدّت غم و اندوه جان بده...
یکوقت بیبی زینب عرضه داشت:
مَالي أرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يا بَقِیَّةَ المَاضِين
چیکار داری با خودت میکنی ای یادگارِ گذشتگان...
میبینم داری جان میدی عزیز برادرم...
فرمود عمه جان:
ببین اینها بدنهایِ نحسِ خودشون رو دَفن کردند...
اما بدن بابای غریبم حسین...
عریان و بیکفن رویِ زمین کربلا...
حسین...
🔸کَفَنی داشت زِ خاک و کفنی داشت ز خون
🔸تا نگویند حُسینِ بنِ علی، بی کفن است
🔸استخوانی اگر از سینۀ او باقی ماند
🔸آن هم از ضرب سمِّ اسب، شکن در شکن است
- - شعر امام باقر علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دخالت بيجا و خواسته هركس
مرحوم ثقة الا سلام كلينى در كتاب شريف كافى آورده است :
روزى بين امام محمّد باقر عليه السلام و بين يكى از نوه هاى امام حسن مجتبى عليه السلام اختلافى واقع شد.
شخصى ، به نام عبدالملك گويد: من اختلاف آن حضرت و پسر عمويش را شنيدم ، جهت صلح و اصلاح خدمت امام باقر عليه السلام رفتم و چون خواستم در آن زمينه صحبت كنم ، حضرت فرمود: آرام باش و در كار ما دخالت نكن .
جريان ما همانند آن شخص است كه در بنى اسرائيل داراى دو دختر بود، يكى از آن ها را به عقد كشاورزى و ديگرى را به عقد كوزه گرى در آورد.
پس از آن كه هر دوى آن ها به خانه شوهر رفتند، روزى پدر به ديدار دختر و داماد كشاورزش رفت و احوال آنان را جويا شد؟
دختر گفت : شوهرم زراعت كرده است و نياز به آبيارى دارد، اگر خداوند باران بفرستد حال ما خوب است .
سپس به منزل ديگر دختر و دامادش رفت و احوال آنها را پرسيد؟
دختر گفت : شوهرم تعداى كوزه ساخته است و آن ها را بيرون گذاشته تا خشك شده و آماده كوره شوند، چنانچه باران نيايد حال ما خوب خواهد بود؛ پدر ضمن خداحافظى ، دست به سوى آسمان بلند كرده و گفت : خدايا، تو خود به احوال هر دوى آن ها و همچنين به مصلحت ايشان آگاه تر مى باشى .
بعد از آن ، حضرت فرمود: ما نيز چنين هستيم و چنين گوئيم .(1)
همچنين تاريخ نويسان به نقل از سُدير صيرفى آورده اند، كه گفته است :
به زيارت كعبه الهى مشرّف شده بودم ، در آن جا امام محمّد باقر عليه السلام را ملاقات كردم ، حضرت دست مرا گرفت ، و روى به جانب كعبه نمود و اظهار داشت : اى سُدير! مردم موظّف شده اند كه به زيارت اين كعبه سنگى آمده و اطراف آن طواف نمايند؛ و آن گاه بايستى نزد ما اهل بيت رسالت آيند و ايمان و عقايد خود را بر ما عرضه دارند تا ما آن ها را راهنمائى و هدايت نمائيم .
سپس امام عليه السلام اشاره به سينه خويش نمود و فرمود: همانا ولايت ما از هر چيزى مهم تر و بلكه اساس و بنيان هر چيزى است .
و پس از آن ، افزود: اى سُدير! اگر آن دو نفر - ابوحنيفه و سفيان ثورى - نبودند و مردم را به گرد خود جمع نكرده و آن ها را به بى راهه منحرف نمى كردند؛ ما فرصت مناسبى در اين سفر حجّ مى يافتيم ، كه مردم را به حقايق دين و منافع دنيا و آخرتشان راهنمايى كنيم و نسبت به تمام امور مادّى و معنوى آشنا و آگاهشان سازيم .(2)
1-فروع كافى : ج 8، ص 71، ح 45.
2-اصول كافى : ج 1، ص 392، ح 3.
✾📚 @Dastan 📚✾
خوشبختی نگاه خداست
دعا میکنم خداوند چشم ازتون برنداره...✨
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#نه_سال_بعد....#معجزه!
🌷به هر حال كمی بعد كار به جايی رسيد كه ديگر نمیشد جسد را به حال خودش رها كنيم و با صلاح و مشورت كه كرديم تصميم گرفتيم آن را خارج كنيم. پسر و برادرم برای خارج كردن جسد به داخل مزار رفتند. جسد همانطور بود كه بار اول و هنگام دفن ديده بودم. فقط كفن پوسيده شده و جنازه همچنان داخل كيسه پلاستيكی قرار داشت. پسر و برادرم به همراه يك نفر ديگر جسد را گرفتند تا بيرون بياورند. اما دست همگی خونين شد. خوب كه نگاه كرديم ديديم خون عبدالنبی مثل اينكه تازه جاری شده باشد، داخل كيسه جمع شده و از آن درز كرده است. اگر بخواهم خوب تشريح كنم، اين خون كمی تيرهتر از خون تازه بود. اما....
🌷اما جاری بود و حتی به داخل مزار هم میچكيد. ما كيسه را باز نكرديم تا ببينيم چهره عبدالنبی چطور است. اما اگر وزن پسرم موقعی كه دفن شد ۵۰ كيلو بود اينبار وزنش چند كيلويی كمتر شده و شايد به ۴۵ كيلو رسيده بود. يعنی تنها چند كيلو كمتر شده بود. برادرم كه خودش داخل مزار رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعريف میكرد كه دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشكی نداشت. گويیكه به تازگی شهيد شده باشد. حتی خودم ديدم كه دست عبدالنبی در اثر جابجايی تكان خورد و روی سينهاش قرار گرفت. يكی از همولايتیهايمان سريع رفت تا از اتاقكی كه در قبرستان وجود داشت، قرآنی بياورد و بالای سر جسد بخوانيم. صفحات قرآن پوسيده شده بود، اما....
🌷اما درست همان آيه: ولا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله اموات.... آمد. آيهای كه خدا در آن میگويد شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند. بعد از اين ماجرا در خانه ما غوغايی برپا شد. يكی از دوستان پسرم كه همراه او به جبهه رفته بود، موضوع را به بنياد شهيد كازرون اطلاع داد و كمی بعد كلی آدم از بوشهر و كازرون به منزل ما آمدند. حتی برخی از آنها میخواستند دوباره نبش قبر كنيم تا با چشم خودشان جسد را ببينند. ما اين موضوع را منوط به اجازه روحانيون كرديم. اما حاج آقا حسينی امام جمعه وقت كازرون مخالفت كرد. خود ايشان هم مثل كسانیكه از حاضران واقعه موضوع جسد عبدالنبی را میشنيدند، خاك او را به عنوان تبرك برداشت و رفت.
🌹خاطره ای به یاد شهيد معزز عبدالنبی يحيايی (همرزمانش برای خانوادهاش تعريف كرده بودند، او در اثنای عمليات والفجر ۲ به تاريخ ۸/۵/۶۲ و روی ارتفاعات حمزه كردستان عراق، برای خاموش كردن آتش مسلسل يكی از سنگرهای دشمن نارنجكی برمیدارد و به طرف سنگر میرود. اما ميان خاكريز دشمن و نيروهای خودی مورد اصابت گلولههای دشمن قرار میگيرد و به شهادت میرسد. به دليل اينكه دشمن به منطقه تسلط داشته، جنازه عبدالنبی ۱۸ روز در همانجا میماند و پس از اين مدت او را به بوشهر انتقال میدهند و نهايتاً پس از ۲۸ روز بدون آنكه جنازه فاسد شود، دفن میشود. پدر شهيد میگويد كه روز دفن عبدالنبی او را با كيسه پلاستيكی پوشانده و روی كيسه هم كفن كشيده بودند. تقويمها شهريور ماه ۱۳۶۲ را نشان میدادند. عبدالنبی برای بار اول با چنين شكل و شمايلی دفن شد.)
#راوی: پدر بزرگوار شهید
✾📚 @Dastan 📚✾
آیامیدانستید،،
امام باقر اولین امامی بودند که برای هدایت و آموزش احکام دین، برای مردم #ایران، مبلغ دینی فرستادند؟
درزمان حیات مبارک امام باقرعلیه السلام،زمانی که آوازه علم پربار امام فراگیر شده بود،
مردم کاشان، قاصدی را به مدینه،نزد امام باقرعلیه السلام، فرستادند واز ایشان درخواست کردندکه فردی مطمئن را برای ایشان بفرستندتا علوم و احکام دین را به
آنها بیاموزد.
امام باقرعلیه السلام،جگرگوشه خود، حضرت علی بن محمد،برادرامام صادق علیه السلام را به ایران و کاشان فرستادند.
حضرت علی بن محمد،پس از ورود به کاشان دریکی از محله های کاشان، ساکن شدومورد اقبال و توجه مردم کاشان قرار گرفت و مشهورشد به سلطان علی!
حضرت سلطان علی بن محمدباقر،کار تبلیغ دین و ارشاد مردم و شناساندن بهتر #امیرالمۏمنین و #غدیر را آغاز کرد.
در بعضی فصول سال، این امامزاده بزرگوار به روستای اردهال میرفتند.
پس ازسه سال ارشاد مجاهدانه، حکومت سفاک بنی امیه لعنة الله علیهم اجمعین،
به قصد ازمیان برداشتن این امامزاده از جان گذشته،به طرف اردهال، لشکری فرستاد، مردم کاشان متوجه شدند و به سمت اردهال حرکت کردند،،
اما وقتی رسیدند که این امامزاده مطهر و مظلوم را به شهادت رسانده بودند و همچون جدش اباعبدالله الحسین علیه السلام، سر مطهرش را ازبدن جدا کرده بودند😭
از آن به بعد،اردهال معروف شد به مشهد،
یعنی محل شهادت!
مشهد اردهال!
اینگونه ائمه مظلوم ماو خاندان مطهر و پیروانشان،همیشه تحت نظر بودند و
برای تعلیم ما و نجات مااز جهالتها،
از جان و مال و فرزندان خود میگذشتند!
#مبلغ_غدیر باشیم
✾📚 @Dastan 📚✾
اوصاف شیعیان واقعی در وصایای امام محمد باقر (ع).pdf
599.7K
💥💥وصایای امام باقر علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شرمسارى دشمن در كنار كعبه
ابوحمزه ثمالى حكايت كند:
در سالى كه امام محمّد باقر عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مكّه معظّمه شده بود، پس از طواف كعبه الهى ، در گوشه اى از حرم الهى نشست و مردم بسيارى جهت پرسش مسائل خود اطراف حضرت اجتماع كرده بودند.
در همان سال هشام بن عبدالملك نيز به همراه برخى از اطرافيان خود، كه از آن جمله نافع - غلام عمربن خطّاب - بود، وارد مسجدالحرام شدند.
نافع با ديدن امام عليه السلام ، از هشام بن عبدالملك پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين چنين اطراف او گرد آمده اند؟
هشام گفت : او ابو جعفر، محمّد بن علىّ است .
نافع گفت : نزد او مى روم و سؤ الى از او مى نمايم ، كه جواب آن را فقط پيامبر و يا وصىّ او مى داند؛ و هشام موافقت كرد.
پس نافع نزديك آمد و در جمع افراد نشست و سپس گفت : من تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده ام ؛ و تمام معارف و احكام حلال و حرام را مى شناسم .
اكنون آمده ام تا مسائلى را سؤ ال كنم كه جواب آن تنها نزد پيامبر، يا وصىّ او، يا پسر پيامبر خواهد بود.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال كن .
نافع گفت : بين حضرت عيسى عليه السلام و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله چه مقدار زمان فاصله بوده است ؟
حضرت فرمود: جواب آن را طبق عقيده شما پاسخ گويم ، يا طبق نظر خودم بيان كنم ؟
نافع گفت : هر دو جواب را بفرما.
امام عليه السلام فرمود: بنابر نظريّه ما اهل بيت رسالت ، فاصله آن به مقدار پانصد سال ؛ ولى بنابر نظريّه شما ششصد سال فاصله بود.
نافع گفت : ياابن رسول اللّه ! سؤ الى ديگر مطرح نمايم ؟
حضرت فرمود: آنچه مى خواهى مطرح كن .
گفت : خداوند متعال از چه وقت بوده است ؟
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: بگو چه وقت نبوده است ، تا پاسخ تو را بيان كنم ؛ و سپس افزود: منزّه است خداوندى ، كه قبل از هر چيزى بوده و بعد از هر چيزى خواهد بود، نه شريكى دارد و نه فرزندى ، او تنها و بى مانند است .
سپس نافع نزد هشام آمد و گفت : به راستى او عالم ترين مردم و همانا او فرزند رسول خدا است .
📚-احتجاج طبرسى : ج 2، ص 178، ش 205.
✾📚 @Dastan 📚✾
ذکر یا حیّ و یا قیوم
آیت الله میرجهانی رضوان الله تعالی علیه ذکر مبارک «یا حي و یا قیوم» را زیاد تکرار میکردند و میفرمودند:
منظور از « حي»: امام زنده ، ولی الله الأعظم امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) است
و منظور از «قیوم» : اشاره به قائم بودن ایشان «قیام به قسط و عدل»
و گفتن این ذکر هم یاد خدای زنده جاوید است که قیوم همگان و هستی موجودات به ذات مقدس احدیت وابسته است و هم یاد امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 باید برای ظهور ظرفیت پیدا کنیم
🔵 آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته):
🌕 وجود مبارك حضرت امیر(سلام الله علیه) خط مشی امامت را مشخص كرد، همان خط مشی هم در جریان ظهور و حضور و غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم مطرح است.
وجود مبارك حضرت امیر فرمود كه سالیان متمادی مردم ظرفیت حضور مرا نداشتند و تحمل نمی كردند؛ حرف های معقول ما را اینها نمی پذیرفتند و مقبولشان نمی شد تا اینكه بالأخره تجربه نشان داد كه غیر از علی بن ابی طالب كسی نمی تواند رهبری نظام را به عهده بگیرد. تقریباً بیست و پنج سال اینها تلفات دادند و آزمودند اگر كاری هست از غدیر ساخته است، بعد از اینكه مردم فهمیدند و كم كم زمینه فراهم شد، من پذیرفتم
«لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ».
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅#پندانه
✍️ زود قضاوت نکنیم
🔹ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻘﺎشیاش ﺭﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺮﯾﺪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻭ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ!
🔸ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ. بعد ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻭﺭﻕ ﺯﺩ. دید ﻧﻤﺮﻩ ﻧﻘﺎشیاش ۱۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
🔹ﭘﺴﺮﮎ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ! ﻭ ﺑﻪﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﻡ، ﺩﺍﯾﺮﻩﺍﯼ ﺗﻮﭘﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻢ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺍﻭﻥ، ﺩﺍﯾﺮﻩﺍﯼ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ!»
🔸ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺯﺩ. ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﻣﯽﺗﻮﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟
🔹ﻣﺪﯾﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻠﻪ، ﻟﻄﻔﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ.
🔸ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﺪ ﺧﺸﮑﺶ ﺯﺩ! ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ!
🔹ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍیی ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ، ﻣﻦ ﻧﻤﯽﺩﻭﻧﺴﺘﻢ. ﺷﺮﻣﻨﺪﻩﺍﻡ.
🔸ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.
🔹ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
معلممون ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﺮﻩﺍﻡ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ۲۰! ﺯﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ: «ﮔﻠﻢ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﺩﻧﺪﻭﻧﻪ ﮐﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ!»
🔸اینقدر ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﺮﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎیین ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻧﺪﯾﻢ. تلاش آدمها قابلتقدیره.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 انتشار برای نخستین بار؛ شرح زندگی سیاسی امام باقر(علیهالسلام) توسط آیتالله خامنهای در سال ١٣۶١
🏴سالروز شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) تسلیت باد
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
✾📚 @Dastan 📚✾