eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
61 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆بدهكارى آخرت عبدالله بن فضل يكى از شيعيان گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت به رفتن به مكه و شركت براى انجام مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد). عبدالله بن فضل به يكى از شيعيان مى گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت رفتن به مكه و شركت براى مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد). امام صادق (علیه السلام) فرمود: بعد از هر نماز فريضه اين دعا را بخوان : اللهم صل على محمد و آل محمد و اقض عنى دين الدنيا و دين الاخرة : خداوندا، درود و رحمت بفرست بر محمد و دودمانش ، و بدهكارى دنيا و آخرت مرا ادا كن . پرسيدم : بدهكارى دنيا را مى دانم ، اما بدهكارى آخرت چيست ؟ فرمود: بدهكارى آخرت ، حج است . يعنى با انجام حج صحيح ، آنچنان پاك مى شوى كه ديگر بدهكارى اخروى ندارى . 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود. در آن لحظات و در حضور ملک الموت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتو‌انم کارهایم را با نیت الهی انجام دهم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!.... 📚برشی از کتاب شنود ✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله العظمی جوادی آملی: «جامعه را خانواده می‌سازد، هیچ دانشگاهی به اندازه دانشگاهِ هفت ساله پدر و مادر نیست، چون عاطفه سفارشی نیست، محبت سفارشی نیست که دوست یکدیگر باشید، مهربان باشید، اینها با سفارش حلّ نمی‌شود، اینها یک امر چشیدنی است.» درس تفسیر ٩۵/١١/٢۶ ✾📚 @Dastan 📚✾
هیچ وقت امیدت را از دوچیز قطع نکن! از رحمت خدا... از قدرت خدا... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆پاداش نيكوكار امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود (و محاكمه و باز خواست انسانها شروع مى گردد) انسانى را مى آورند و به او گفته مى شود: احتجّ (براى نجات خود، احتجاج كن و دليل بياور). او در پاسخ گويد: خداوندا مرا آفريدى و هدايت كردى و رزق و روزى و امكانات مرا گسترده و وسيع نمودى ، و من نيز از اين امكانات (حسن استفاده كردم ) و نسبت به انسانها برخورد نيك نمودم ، به آنها بخشيدم ، و بر آنها آسان گرفتم و به آنها كمك كردم ، به اميد اينكه امروز (كه روز قيامت است ) مرا مشمول رحمت خود قرار دهى و بر من آسان گيرى و به زندگى من وسعت بخشى . خداوند (به فرشتگان رحمت ) خطاب مى كند: صدق عبدى ادخلوه الجنة : بنده من راست مى گويد، او را وارد بهشت كنيد به قول سعدى : به دختر چه خوش گفت بانوى ده كه روز نوا، برگ سختى بنه همه وقت ، پر دار مشك و سبوى كه پيوسته در ده روان نيست جوى به دنيا توان آخرت يافتن بزر پنجه شير برتافتن 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
⚫️ وصایای سلام الله علیه راجع به کفن و دفن ایشان بعد از شهادت 🔻روزى امام محمّد باقر علیه‌السّلام، حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام را طلبید و گفت: جمعى از اهل مدینه را حاضر کن. چون ایشان را حاضر کردم فرمود: اى جعفر چون من به عالم بقا رحلت کنم، مرا غسل بده و کفن کن و در سه جامه که یکى رداى حبره بود که نماز جمعه در آن مى‏کردند، و دیگرى پیراهنى بود که خود مى‏پوشیدند، و فرمود عمامه بر سر من ببند، و عمامه را از جامه‏هاى کفن حساب مکن، و براى من زمین را شق کن به جاى لحد، زیرا که من فربهم و در زمین مدینه براى من لحد نمى‏توانند ساخت، و قبر مرا چهار انگشت از زمین بلند کن، و آب بر قبر من بریز، و اهل مدینه را گواه گرفت. چون ایشان بیرون رفتند گفتم: اى پدر بزرگوار! آنچه مى‏فرمودى به عمل مى‏آوردم و احتیاج به گواه نبود، حضرت فرمود: اى فرزند! این گواه را گرفتم که بدانند توئى وصىّ من، و در امامت با تو منازعه نکنند. 📚 (كافى 3/ 144 و 200) لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین ✾📚 @Dastan 📚✾
متن روضه ۱ 🔸ذکرِ من سلام من کیست حضرت باقر 🔸حجِّ من قیام من کیست حضرت باقر 🔸اسوه‌یِ تمام من کیست حضرت باقر 🔸زمزمُ و مقامِ من کیست حضرت باقر ایامِ شهادتِ یادگارِ کربلا... امام باقرِ ... ‌ امشب از همین جا... یک کاروانِ دل بریم مدینه... کنار قبر بی شمعُ و چراغِ امام باقر... 🔸یا باقر از فَرطِ غَمت افسُرده گشتیم 🔸از غُصّه جانسوزِ تو پژمرده گشتیم 🔸پنجُم امامُ و هفتمین معصوم هستى 🔸جانم فدایت پَس چِرا مَسموم هستى 🔸جِسم شَریفت از چِه كم كم آب گشته 🔸بِنگر كه صادِق از غَمت بى تاب گشته ایام یتیمیِ امام صادقِ... خیلی به امام صادق سخت گذشت... اما شیعیان نگذاشتند حضرت تنها بمونه... مدینه یک پارچه ضَجّه و ماتَم شد... همه به امام صادق سَر سَلامتی میدادند... میخوام بگم دلها بسوزه برای امام سجّاد... ای کاش یک نَفر با امام سجّاد همدردی میکرد... به جای اینکه بهش تسلیت بگن... غُلِ جامِعِه آوردند... دستهاش رو به گردن بَستند... پاها رو زیر شکم شتر... 🔸پایِ تو را به ناقِه‌یِ رَم کرده بَست شمر 🔸از کربلا به کوفه تَن ات زین عذاب سُوخت یک نگاه کرد به سمتِ بدنِ بابای غریبش حسین... نزدیک بود از شدّت غم و اندوه جان بده... یکوقت بی‌بی زینب عرضه داشت: مَالي أرَاكَ‌ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يا بَقِیَّةَ المَاضِين چیکار داری با خودت میکنی ای یادگارِ گذشتگان... میبینم داری جان میدی عزیز برادرم... فرمود عمه جان: ببین اینها بدنهایِ نحسِ خودشون رو دَفن کردند‌... اما بدن بابای غریبم حسین... عریان و بی‌کفن رویِ زمین کربلا... حسین... 🔸کَفَنی داشت زِ خاک و کفنی داشت ز خون 🔸تا نگویند حُسینِ بنِ علی، بی کفن است 🔸استخوانی اگر از سینۀ او باقی ماند 🔸آن هم از ضرب سمِّ اسب، شکن در شکن است - - شعر امام باقر علیه السلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دخالت بيجا و خواسته هركس مرحوم ثقة الا سلام كلينى در كتاب شريف كافى آورده است : روزى بين امام محمّد باقر عليه السلام و بين يكى از نوه هاى امام حسن مجتبى عليه السلام اختلافى واقع شد. شخصى ، به نام عبدالملك گويد: من اختلاف آن حضرت و پسر عمويش را شنيدم ، جهت صلح و اصلاح خدمت امام باقر عليه السلام رفتم و چون خواستم در آن زمينه صحبت كنم ، حضرت فرمود: آرام باش و در كار ما دخالت نكن . جريان ما همانند آن شخص است كه در بنى اسرائيل داراى دو دختر بود، يكى از آن ها را به عقد كشاورزى و ديگرى را به عقد كوزه گرى در آورد. پس از آن كه هر دوى آن ها به خانه شوهر رفتند، روزى پدر به ديدار دختر و داماد كشاورزش رفت و احوال آنان را جويا شد؟ دختر گفت : شوهرم زراعت كرده است و نياز به آبيارى دارد، اگر خداوند باران بفرستد حال ما خوب است . سپس به منزل ديگر دختر و دامادش رفت و احوال آنها را پرسيد؟ دختر گفت : شوهرم تعداى كوزه ساخته است و آن ها را بيرون گذاشته تا خشك شده و آماده كوره شوند، چنانچه باران نيايد حال ما خوب خواهد بود؛ پدر ضمن خداحافظى ، دست به سوى آسمان بلند كرده و گفت : خدايا، تو خود به احوال هر دوى آن ها و همچنين به مصلحت ايشان آگاه تر مى باشى . بعد از آن ، حضرت فرمود: ما نيز چنين هستيم و چنين گوئيم .(1) همچنين تاريخ ‌نويسان به نقل از سُدير صيرفى آورده اند، كه گفته است : به زيارت كعبه الهى مشرّف شده بودم ، در آن جا امام محمّد باقر عليه السلام را ملاقات كردم ، حضرت دست مرا گرفت ، و روى به جانب كعبه نمود و اظهار داشت : اى سُدير! مردم موظّف شده اند كه به زيارت اين كعبه سنگى آمده و اطراف آن طواف نمايند؛ و آن گاه بايستى نزد ما اهل بيت رسالت آيند و ايمان و عقايد خود را بر ما عرضه دارند تا ما آن ها را راهنمائى و هدايت نمائيم . سپس امام عليه السلام اشاره به سينه خويش نمود و فرمود: همانا ولايت ما از هر چيزى مهم تر و بلكه اساس و بنيان هر چيزى است . و پس از آن ، افزود: اى سُدير! اگر آن دو نفر - ابوحنيفه و سفيان ثورى - نبودند و مردم را به گرد خود جمع نكرده و آن ها را به بى راهه منحرف نمى كردند؛ ما فرصت مناسبى در اين سفر حجّ مى يافتيم ، كه مردم را به حقايق دين و منافع دنيا و آخرتشان راهنمايى كنيم و نسبت به تمام امور مادّى و معنوى آشنا و آگاهشان سازيم .(2) 1-فروع كافى : ج 8، ص 71، ح 45. 2-اصول كافى : ج 1، ص 392، ح 3. ✾📚 @Dastan 📚✾
خوشبختی نگاه خداست دعا میکنم خداوند چشم ازتون برنداره...✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 (۲ / ۲) ....! 🌷به هر حال كمی بعد كار به جايی رسيد كه ديگر نمی‌شد جسد را به حال خودش رها كنيم و با صلاح و مشورت كه كرديم تصميم گرفتيم آن را خارج كنيم. پسر و برادرم برای خارج كردن جسد به داخل مزار رفتند. جسد همان‌طور بود كه بار اول و هنگام دفن ديده بودم. فقط كفن پوسيده شده و جنازه همچنان داخل كيسه پلاستيكی قرار داشت. پسر و برادرم به همراه يك نفر ديگر جسد را گرفتند تا بيرون بياورند. اما دست همگی خونين شد. خوب كه نگاه كرديم ديديم خون عبدالنبی مثل اين‌كه تازه جاری شده باشد، داخل كيسه جمع شده و از آن درز كرده است. اگر بخواهم خوب تشريح كنم، اين خون كمی تيره‌تر از خون تازه بود. اما.... 🌷اما جاری بود و حتی به داخل مزار هم می‌چكيد. ما كيسه را باز نكرديم تا ببينيم چهره عبدالنبی چطور است. اما اگر وزن پسرم موقعی كه دفن شد ۵۰ كيلو بود اين‌بار وزنش چند كيلويی كمتر شده و شايد به ۴۵ كيلو رسيده بود. يعنی تنها چند كيلو كمتر شده بود. برادرم كه خودش داخل مزار رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعريف می‌كرد كه دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشكی نداشت. گويی‌كه به تازگی شهيد شده باشد. حتی خودم ديدم كه دست عبدالنبی در اثر جابجايی تكان خورد و روی سينه‌اش قرار گرفت. يكی از همولايتی‌هايمان سريع رفت تا از اتاقكی كه در قبرستان وجود داشت، قرآنی بياورد و بالای سر جسد بخوانيم. صفحات قرآن پوسيده شده بود، اما.... 🌷اما درست همان آيه: ولا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله اموات.... آمد. آيه‌ای كه خدا در آن می‌گويد شهدا زنده‌اند نزد ما روزی می‌خورند. بعد از اين ماجرا در خانه ما غوغايی برپا شد. يكی از دوستان پسرم كه همراه او به جبهه رفته بود، موضوع را به بنياد شهيد كازرون اطلاع داد و كمی بعد كلی آدم از بوشهر و كازرون به منزل ما آمدند. حتی برخی از آن‌ها می‌خواستند دوباره نبش قبر كنيم تا با چشم خودشان جسد را ببينند. ما اين موضوع را منوط به اجازه روحانيون كرديم. اما حاج آقا حسينی امام جمعه وقت كازرون مخالفت كرد. خود ايشان هم مثل كسانی‌كه از حاضران واقعه موضوع جسد عبدالنبی را می‌شنيدند، خاك او را به عنوان تبرك برداشت و رفت. 🌹خاطره ای به یاد شهيد معزز عبدالنبی يحيايی (همرزمانش برای خانواده‌اش تعريف كرده بودند، او در اثنای عمليات والفجر ۲ به تاريخ ۸/۵/۶۲ و روی ارتفاعات حمزه كردستان عراق، برای خاموش كردن آتش مسلسل يكی از سنگرهای دشمن نارنجكی برمی‌دارد و به طرف سنگر می‌رود. اما ميان خاكريز دشمن و نيروهای خودی مورد اصابت گلوله‌های دشمن قرار می‌گيرد و به شهادت می‌رسد. به دليل اين‌كه دشمن به منطقه تسلط داشته، جنازه عبدالنبی ۱۸ روز در همان‌جا می‌ماند و پس از اين مدت او را به بوشهر انتقال می‌دهند و نهايتاً پس از ۲۸ روز بدون آن‌كه جنازه فاسد شود، دفن می‌شود. پدر شهيد می‌گويد كه روز دفن عبدالنبی او را با كيسه پلاستيكی پوشانده و روی كيسه هم كفن كشيده بودند. تقويم‌ها شهريور ماه ۱۳۶۲ را نشان می‌دادند. عبدالنبی برای بار اول با چنين شكل و شمايلی دفن شد.) : پدر بزرگوار شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
آیامیدانستید،، امام باقر اولین امامی بودند که برای هدایت و آموزش احکام دین، برای مردم ، مبلغ دینی فرستادند؟ درزمان حیات مبارک امام باقرعلیه السلام،زمانی که آوازه علم پربار امام فراگیر شده بود، مردم کاشان، قاصدی را به مدینه،نزد امام باقرعلیه السلام، فرستادند واز ایشان درخواست کردندکه فردی مطمئن را برای ایشان بفرستندتا علوم و احکام دین را به آنها بیاموزد. امام باقرعلیه السلام،جگرگوشه خود، حضرت علی بن محمد،برادرامام صادق علیه السلام را به ایران و کاشان فرستادند. حضرت علی بن محمد،پس از ورود به کاشان دریکی از محله های کاشان، ساکن شدومورد اقبال و توجه مردم کاشان قرار گرفت و مشهورشد به سلطان علی! حضرت سلطان علی بن محمدباقر،کار تبلیغ دین و ارشاد مردم و شناساندن بهتر و را آغاز کرد. در بعضی فصول سال، این امامزاده بزرگوار به روستای اردهال میرفتند. پس ازسه سال ارشاد مجاهدانه، حکومت سفاک بنی امیه لعنة الله علیهم اجمعین، به قصد ازمیان برداشتن این امامزاده از جان گذشته،به طرف اردهال، لشکری فرستاد، مردم کاشان متوجه شدند و به سمت اردهال حرکت کردند،، اما وقتی رسیدند که این امامزاده مطهر و مظلوم را به شهادت رسانده بودند و همچون جدش اباعبدالله الحسین علیه السلام، سر مطهرش را ازبدن جدا کرده بودند😭 از آن به بعد،اردهال معروف شد به مشهد، یعنی محل شهادت! مشهد اردهال! اینگونه ائمه مظلوم ماو خاندان مطهر و پیروانشان،همیشه تحت نظر بودند و برای تعلیم ما و نجات مااز جهالتها، از جان و مال و فرزندان خود میگذشتند! باشیم ✾📚 @Dastan 📚✾
اوصاف شیعیان واقعی در وصایای امام محمد باقر (ع).pdf
599.7K
💥💥وصایای امام باقر علیه السلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شرمسارى دشمن در كنار كعبه ابوحمزه ثمالى حكايت كند: در سالى كه امام محمّد باقر عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مكّه معظّمه شده بود، پس از طواف كعبه الهى ، در گوشه اى از حرم الهى نشست و مردم بسيارى جهت پرسش مسائل خود اطراف حضرت اجتماع كرده بودند. در همان سال هشام بن عبدالملك نيز به همراه برخى از اطرافيان خود، كه از آن جمله نافع - غلام عمربن خطّاب - بود، وارد مسجدالحرام شدند. نافع با ديدن امام عليه السلام ، از هشام بن عبدالملك پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين چنين اطراف او گرد آمده اند؟ هشام گفت : او ابو جعفر، محمّد بن علىّ است . نافع گفت : نزد او مى روم و سؤ الى از او مى نمايم ، كه جواب آن را فقط پيامبر و يا وصىّ او مى داند؛ و هشام موافقت كرد. پس نافع نزديك آمد و در جمع افراد نشست و سپس گفت : من تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده ام ؛ و تمام معارف و احكام حلال و حرام را مى شناسم . اكنون آمده ام تا مسائلى را سؤ ال كنم كه جواب آن تنها نزد پيامبر، يا وصىّ او، يا پسر پيامبر خواهد بود. امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال كن . نافع گفت : بين حضرت عيسى عليه السلام و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله چه مقدار زمان فاصله بوده است ؟ حضرت فرمود: جواب آن را طبق عقيده شما پاسخ گويم ، يا طبق نظر خودم بيان كنم ؟ نافع گفت : هر دو جواب را بفرما. امام عليه السلام فرمود: بنابر نظريّه ما اهل بيت رسالت ، فاصله آن به مقدار پانصد سال ؛ ولى بنابر نظريّه شما ششصد سال فاصله بود. نافع گفت : ياابن رسول اللّه ! سؤ الى ديگر مطرح نمايم ؟ حضرت فرمود: آنچه مى خواهى مطرح كن . گفت : خداوند متعال از چه وقت بوده است ؟ امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: بگو چه وقت نبوده است ، تا پاسخ تو را بيان كنم ؛ و سپس افزود: منزّه است خداوندى ، كه قبل از هر چيزى بوده و بعد از هر چيزى خواهد بود، نه شريكى دارد و نه فرزندى ، او تنها و بى مانند است . سپس نافع نزد هشام آمد و گفت : به راستى او عالم ترين مردم و همانا او فرزند رسول خدا است . 📚-احتجاج طبرسى : ج 2، ص 178، ش 205. ✾📚 @Dastan 📚✾
ذکر یا حیّ و یا قیوم آیت الله میرجهانی رضوان الله تعالی علیه ذکر مبارک «یا حي و یا قیوم» را زیاد تکرار می‌کردند و می‌فرمودند: منظور از « حي»: امام زنده ، ولی الله الأعظم امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) است و منظور از «قیوم» : اشاره به قائم بودن ایشان «قیام به قسط و عدل» و گفتن این ذکر هم یاد خدای زنده جاوید است که قیوم همگان و هستی موجودات به ذات مقدس احدیت وابسته است و هم یاد امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 باید برای ظهور ظرفیت پیدا کنیم 🔵 آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته): 🌕 وجود مبارك حضرت امیر(سلام الله علیه) خط مشی امامت را مشخص كرد، همان خط مشی هم در جریان ظهور و حضور و غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم مطرح است. وجود مبارك حضرت امیر فرمود كه سالیان متمادی مردم ظرفیت حضور مرا نداشتند و تحمل نمی‌ كردند؛ حرف های معقول ما را اینها نمی‌ پذیرفتند و مقبولشان نمی‌ شد تا اینكه بالأخره تجربه نشان داد كه غیر از علی ‌بن ‌ابی ‌طالب كسی نمی ‌تواند رهبری نظام را به عهده بگیرد. تقریباً بیست و پنج سال اینها تلفات دادند و آزمودند اگر كاری هست از غدیر ساخته است، بعد از اینكه مردم فهمیدند و كم ‌كم زمینه فراهم شد، من پذیرفتم «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ». ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍️ زود قضاوت نکنیم 🔹ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻘﺎشی‌اش ﺭﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺮﯾﺪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻭ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ! 🔸ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ. بعد ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻭﺭﻕ ﺯﺩ. دید ﻧﻤﺮﻩ ﻧﻘﺎشی‌اش ۱۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! 🔹ﭘﺴﺮﮎ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ! ﻭ ﺑﻪ‌ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﻡ، ﺩﺍﯾﺮﻩ‌ﺍﯼ ﺗﻮﭘﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻢ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺍﻭﻥ، ﺩﺍﯾﺮﻩ‌ﺍﯼ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ!» 🔸ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺯﺩ. ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻣﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟ 🔹ﻣﺪﯾﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ، ﻟﻄﻔﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ. 🔸ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﺪ ﺧﺸﮑﺶ ﺯﺩ! ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ! 🔹ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍیی ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ، ﻣﻦ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ. ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ‌ﺍﻡ. 🔸ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ. 🔹ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: معلممون ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﺮﻩ‌ﺍﻡ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ۲۰! ﺯﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ: «ﮔﻠﻢ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﺩﻧﺪﻭﻧﻪ ﮐﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ!» 🔸این‌قدر ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﺮﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎیین ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻧﺪﯾﻢ. تلاش آدم‌ها قابل‌تقدیره. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 انتشار برای نخستین بار؛ شرح زندگی سیاسی امام باقر(علیه‌السلام) توسط آیت‌الله خامنه‌ای در سال ١٣۶١ 🏴سالروز شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) تسلیت باد «» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمکدان را که پر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری …اما زعفران راکه میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی..!! حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست…ولی بدون زعفران ماهها و سالهامیتوان آشپزی کرد و غذا خورد. مراقب نمکهای زندگیتان باشید …ساده و بی ریا و همیشه دم دست …که اگر نباشند وای بر سفره زندگی…. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح است 🌿و یک دنیا گل 🌸تقدیم هر نگاهت 🌿هر گل سلام دارد... 🌸بر روی همچو ماهت 🌿خورشید زرفشان داد 🌸 صدها سلام دیگر 🌿از من درود 🌸بر تو زیبا و خوش پگاهت... سلام صبح زیبای 🍳 بهاری تون بخیر و زیبا🌸🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆راهنمائى براى سركوبى شيطان مردى باديه نشين به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) شرفياب شد و عرض كرد: مرا به امورى كه موجب بهره مندى از بهشت مى شود راهنمائى فرما! پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) پنج دستور اخلاقى زير را به او آموخت ، فرمود: 1- گرسنه را سير كن . 2- تشنه را سيراب كن 3- امر به معروف كن 4- نهى از منكر نما 5- اگر توانائى در اين كارها ندارى ، زبانت را كنترل كن كه جز به خير و نيكى ، حركت نكند، در اين صورت ، شيطان را سركوب كرده اى و بر او پيروز خواهى شد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معنى مسلمان ، مؤمن و مهاجر روزى رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به جمعى از مسلمانان رو كرد و فرمود: آيا مى دانيد مسلمان كيست ؟!. آنها عرض كردند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده . مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و كردارش ، در سلامت باشند. در اين ميان ، شخصى از آنحضرت پرسيد: مؤمن كيست ؟ پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من آمنه المومنون على انفسهم و اموالهم : مؤمن كسى است كه مؤمنان در مورد جان و مالشان از ناحيه او در امنيت باشند. شخص ديگرى پرسيد: مهاجر كيست . پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من هجر الشرّ واجتنبه : مهاجر كسى است كه از بدى و كار زشت ، دورى و اجتناب كند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸 من و باورهام! ✍️ استاد جواد محدثی نوشت: باد و طوفان که می وزه، خیلی چیزا رو جابجا می کنه، آشغالای کوچه رو ،تو خونه ها می ریزه، گلها رو پرپر می کنه، شاخه های نازوکو می شکنه، جلوی دید رو می گیره، روی آینه ها،گردوغبار می شینه . الآن فضای مجازی طوفانیه، کانون های ریزگردها فعّالن، سعی می کنم که باد منو نبره، شاخه های باورهامو نشکنه، عینکمو به رنگ دیگر در نیاره، گلهای اعتقادمو پرپر نکنه، یک کلیپ، فکرمو زیر و رو نکنه، یک تحلیل، منو تحلیل نبره، یه شایعه، نظرمو تغییر نده، یه خبر بی سند، اَسناد منو باطل نکنه، با یه فیلم تبلیغاتی (که اسمش روشه:تبلیغاتی!) جوّ گیر نشم، با یه کشمش،گرمیم نشه، با یه غوره سردی نکنم، درباره چیزی که نمیدونم، نظر ندم، ادای روشنفکری در نیارم، برای جلب نظرها، سیاه‌نمایی نکنم، حواسم جمع هست که منو مچل و کچل نکنن، منو آچار و ابزار خودشون نکنن، فاسد رو، برام قدّیس نکنن، از خائن برام خادم نسازن، یه عکس مونتاژ، منو به هم نریزه، یه دروغ، منو مأیوس نکنه، یه سیلاب، منو با خودش نبره، یه پس لرزه،سقف ایمانمو رو سرم نریزه، البته سعی میکنم شناخت و اطلاعاتمو عمیق‌تر و گسترده تر و درست تر بکنم، تعصب بی‌جا نداشته باشم، هوادار موجیِ این و اون نشم ولی به آنچه رسیده ام و برام قطعیه، پشت پا نمی زنم و دورش نمی اندازم، با اَخ و تف این و اون، گوهری رو که یافته ام،توی سطل آشغال نمی ریزم، جوجه های اعتقادمو ، زیر بالم می گیرم،تا گربه های شک و شایعه و روباه های دروغ و تهمت، اونها رو نخورن، برای این و اون ،جهنم نمی رم، در بازار سیاست ، دیانت رو حرّاج نمی کنم. با یه نطق انتخاباتی ،۱۸۰ درجه عوض نمی شم، حرفای یکطرفه، منو این طرف و اون طرف نمی بره، شعارها، شعورمو نمی خوره! هوا طوفانیه و پر از ریز گرد ها و آلاینده ها! مواظبم که گرد و خاک، جلوی دیدمو نگیره، حواسمو جمع می کنم، تا باد، کلاهم رو نبره، و... برای رسیدن به یک چیز، چیزهای زیادی رو از دست ندم! و...حقیقت، با دروغ ، تصادف نکنه. ✾📚 @Dastan 📚✾
ابن سینا همراه با ابوریحان بیرونی عازم سفر شدند. بوعلی برای کشف گیاهان دارویی و ابوریحان برای ستاره شناسی. پس از تاریکی هوا به خانه پیرمردی در بیابان رفتند تا شب را در آن اندکی استراحت کنند. پس از آن‌که پیرمرد طعامی به آن‌ها داد از آن‌ها خواست در اتاق بخوابند. اما ابوریحان گفت: جای خواب ما را پشت‌بام پهن کن تا من صبح اندکی مطالعه ستارگان کنم. پیر مرد گفت: امشب باران می‌بارد بهتر است از خوابیدن در پشت بام منصرف شوید. ابوریحان گفت: من ستاره‌شناسم و می‌دانم که امشب هوا صاف خواهد بود. پیرمرد اتمام حجت کرد و بستر این دو مهمان را در پشت بام گستراند. پاسی از شب نگذشته بود که با چکه‌های باران هر دو دانشمند از خواب برخواستند و از نردبان پایین آمده و کنار دیوار ایستادند در حالی‌که خیس شده بودند. ابو علی سینا به ابوریحان گفت: کاش اندکی غرور خود را کنار می‌گذاشتی و حرف این پیرمرد را گوش می‌دادی تا ما اکنون خیس نبودیم. ابوریحان که از این دانش پیرمرد در حیرت بود تا صبح منتظر شدند تا پیرمرد برای نماز برخواست. پیرمرد گفت: من برای گوسفندانم سگی دارم که هر شب بیرون اصطبل می‌خوابد و نگهبانی می‌دهد. شبی که، این سگ به داخل اصطبل برای خواب رود من یقین می‌کنم آن شب باران خواهد آمد و دیشب، سگ داخل اصطبل رفت. ابوریحان در حیرت ماند و گفت: حال باورم شد، که علم را باید خدا به مخلوقاتش عطا کند علمی که خدا به سگش داده، ابوریحان سال‌ها اگر با اصطرلاب، پی آن رود به اندازه سگ هم نمی‌فهمد. ابوریحان دست بالا برد و دعا کرد، ❀رَبِّ زِدنی عِلمًا❀ ۩خدایا علم مرا افزون کن۩ و هر دو آمین گفتن ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 🔴اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است هرگز با اينهمه غرور زبانه نمی کشید وقتی عصبانی هستید مواظب حرف زدنتان باشید عصبانیت شمافروکش خواهدکرد ولی حرفهایتان یک جایی می مانند. میدونید خداوند چه بنده هاییو دوس داره و بهشون می نازه الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين آن کسانی که در حال خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و تنگدستی، به احسان و بذل و بخشش دست می‌یازند، و خشم خود را فرو می‌خورند، و از مردم گذشت می‌کنند، و (بدین وسیله در صف نیکوکاران جایگزین می‌شوند و) خداوند (هم) نیکوکاران را دوست می‌دارد. 📚آل عمران/13 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾