eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام صبحتون 🌾مثل گل زیبـا 🌷الهــــی 🌾قشنگترین لحظہ ها 🌷در انتظارتون باشہ 🌾الهے هرگز لبخند 🌷از رو لباتون نیفتہ 🌾الهے خوشبختی 🌷مثل سایہ همراهتون باشہ 🌾الهے بهترین خبرها 🌷رو در این امروز بشنوید💞‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 افزایش قوت و قدرت با عمل به اندوخته‌های علمی روزی مردی به حضور امام سجاد (علیه السلام) آمده و از امام چند تا سؤال کرد و از آن حضرت پاسخ سؤالهایش را گرفت. وقتی مرد جوابش را گرفت،از پیش امام مرخص شد،ولی چند قدمی بیش نرفته بود که دوباره نزد امام بازگشت و سؤال دیگری را مطرح نمود،و گویا تصمیم داشت همچنان به سؤالات خود ادامه دهد. امام سجاد (علیه السلام) برای آنکه به او بفهماند، دانستن برای عمل کردن است،نه انباشتن، رو به او کرد و فرمود:در کتاب مقدس «انجیل» نوشته شده است:مادام که به آنچه می‌دانید،عمل نکرده‌اید،از آنچه نمی‌دانید نپرسید (و به دنبال افزایش علم خود نباشید)،زیرا اگر به اندوخته‌های علمی،عمل نگردد،حاصلی جز کفر و ناسپاسی برای صاحبش نداشته و موجب دوری او،از خداوند می‌گردد. 📗 کافی، ج۱ ص۴۴ / کیهان ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 حضرت عباس (علیه السلام ) و مقام باب الحوائج بودن مرد صالحى در كربلا سكونت داشت ، پسرش كه او نيز فرد پاكى بود بيمار سخت شد، پدر او را شب به كنار حرم حضرت ابوالفضل (ع ) آورد و متوسّل به آنحضرت گرديد و مخلصانه از او خواست شفاى فرزندش را از درگاه خدا بخواهد. هنگامى كه صبح شد، يكى از دوستان آن مرد صالح ، نزد او آمد و گفت : من امشب خواب عجيبى ديده ام كه مى خواهم بازگو كنم و آن اينكه : در خواب ديدم حضرت عباس (ع ) شفاى پسرت را از درگاه خدا، مسئلت مى كند، در اين هنگام ، فرشته اى از جانب رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) نزد عباس (ع ) آمد و گفت : رسول خدا (ص ) فرمود: اى ابوالفضل ، در مورد شفاى اين جوان ، شفاعت نكن زيرا اجل حتمى او فرا رسيده است ، و عمر تقدير شده او به پايان رسيده و ايام زندگيش به سر آمده است . حضرت عباس به آن فرشته فرمود: سلام مرا به رسول خدا (ص ) برسان و بگو به واسطه وجود تو به درگاه خدا دست نياز آورده ام و شفاعت كن و از خدا شفاى اين جوان را بخواه . فرشته بازگشت و سلام عباس (ع ) را به رسول خدا (ص ) رسانيد و پيام او را به آنحضرت ابلاغ كرد. رسول اكرم (ص ) فرمود: برو به عبّاس بگو، اجل آن پسر به پايان رسيده است ، او پيام پيامبر (ص ) را به عباس رسانيد، عباس (ع ) باز همان پاسخ اول را داد، و اين موضوع سه بار تكرار شد. سرانجام عباس (ع ) در حالى كه رنگش تغيير كرده بود برخاست و به محضر رسول خدا (ص ) آمد: و عرض كرد: اى رسول خدا! اوليس انّ اللّه بباب الحوائج ؟ والنّاس علموا ذلك ... آيا خداوند مرا باب الحوائج (وسيله برآوردن حوائج ) نام ننهاده است ؟ و مردم مرا با اين نام مى شناسند و مرا شفيع قرار داده و به من متوسل مى گردند، اگر چنين نيست ، اين لقب مرا از من بگيريد. پيامبر (ص ) لبخندى زد و به عباس (ع ) فرمود: باز گرد خداوند چشمت را روشن خواهد كرد، تو باب الحوائج هستى ، و از هر كه بخواهى شفاعت كن و خداوند به بركت وجود تو، اين جوان بيمار را شفا داد، آنگاه از خواب بيدار شدم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شجاعتى از امام خمينى يكى از اساتيد نقل مى كرد، دوران جوانى امام خمينى (قدّس سرّه ) بود، ايشان به قم براى تحصيل و تدريس آمده بودند و هنوز به مقام مرجعّيت نرسيده بودند. روزى يك نفر قلدر به مدرسه فيضّيه آمد و شروع كرد به عربده كشيدن و به طلبه هاى اندك مدرسه فيضيّه بد گفتن ، با توجه به اينكه زمان رضاخان بود و افراد ضدّ آخوند از طرف رضاخان حمايت مى شدند. در اين هنگام كه طلبه ها خود را از گزند آن شخص عربده كش ، كنار مى كشيدند ديدم امام خمينى (ره ) نزد او رفت و نهيبى بر سر او كشيد و يك كشيده محكم به صورت او زد به طورى كه برق از چشمان او پريد، شرمنده شد و با كمال خجالت سر به پائين انداخت و از مدرسه بيرون رفت . آرى امام در همان دوران جوانى ، خصلت شهامت و شجاعت را داشتند و زورگويان را تنبيه مى كردند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•° گاهی برآورده شدن آرزوی یک نفر از مسیر قلب تو می گذرد راه باش خدا برایت جبران می کند ...✨☘ ✾📚 @Dastan 📚✾
شهید سید جمال الدین اصحابی: 🌹با سلام و درود بر مهدی صاحب الزمان و نائب بر حقش خمینی کبیر این قلب تپنده مستضعفان جهان این بت شکن. عصر منجی نسل اروحنا له الفدا و رزمندگان اسلامی که جان و مال زندگی زن و بچه را رها کرده و با ایثارگری خودشان قلب دشمن را از ترس متوقف ساختند و پدر و مادر و بستگانم که راهنمائی این بنده حقیر کوشیدند. ای مردم غیور ایران! 🌺از شما می خواهم که همانند مردم کوفه نباشید که امام را تنها بگذارید و این منافقین (ستون پنجم) کوردل می خواهند بین اسلام و روحانیت جدائی بیندازند و جدائی بین نماز و روحانیت یعنی روی آوردن به کفر و نفاق که امام عزیزمان صریحاً می فرمایند: اسلام و روحانیت همانند کشور بدون طبیب است. ای پدر و مادر و بستگانم! در مردن من گریه نکنید زیرا از گریه شما دشمن سوء استفاده می کند. ای اهل محله هوشیار باشید که بعدا از شهید شدن من وصیت می کنم که هر شب جمعه به دیدار خانواده های شهدا رفته و مراسم وحدت آفرین کمیل را برگزار کنید. لحظات اولیه شهادت شهید سید جمال اصحابی ، زنده یاد جانباز و آزاده گرامی محمد حسین منصف کنار پیکر شهید عکاس : حاج مهدی کردانی هدیه به روح مطهر شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
بهش گفتم: راضی ام شهید شوی ،ولی الان نه! توی پیری. محمدحسین گفت: لذتی که امام حسین علیه السلام بُرد ،حبیب نبُرد... 🌱 مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود: محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم‌خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق می‌داد و تو باید قبول می‌کردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی قرارداد که تمام می‌شد و خانه را که می‌خواستیم عوض کنیم بعضأ عکس‌ها هم نو می‌شد، یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس‌های بیشتری را می‌تواند در خانه جا بدهد. ♥️ راوی: همسر شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كشته شدن عايشه به دستور معاويه عايشه دختر ابوبكر از همسران پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود، هنگامى كه معاويه روى كار آمد، در سال 57 ه‍.ق به حجاز مسافرت كرد تا از مردم براى ولايت عهدى پسرش يزيد بيعت بگيرد. عايشه پيام تهديدآميزى براى معاويه فرستاد كه مضمون آن اين بود: تو برادرم محمّد بن ابوبكر را كشتى ، و اكنون براى يزيد بيعت مى گيرى ، اين روش مورد قبول نخواهد بود... عمروعاص به معاويه گفت : اگر عايشه را خاموش نكنى ، ممكن است با تحريك او، مردم بر ضد تو شورش كنند. معاويه براى خاموش نمودن عايشه ، نخست ابوهريره و شرحبيل را با هداياى بسيار نزد عايشه فرستاد تا با شيره ماليدن بر سر او با او صلح كند، و پست و مقام والائى به عبدالرّحمان برادر عايشه بدهد كه يكنوع حق السّكوت دادن به عايشه بود. ولى اين امور نمى توانست عايشه را خاموش كند، اين بار معاويه تصميم گرفت تا با روش مرموز و مخفيانه اى عايشه را به قتل برساند، دستور داد چاهى را كندند و ته آن را پر از آهك نمودند، سپس فرش گرانقدرى روى آن چاه گسترد، و يك كرسى (چهار پايه مانند صندلى ) روى آن فرش نهاد، هنگام نماز عشا، عايشه را به حضور خود دعوت كرد و به عايشه قول داد كه مى خواهد چندين هزار درهم به او بدهد (ظاهرا اين جريان در مدينه اتّفاق افتاد). عايشه با غلام هندى خود از خانه بيرون آمد و سوار بر خر مصرى شد، و معاويه به او احترام شايانى نمود، و اشاره كرد كه عايشه بر روى آن چهار پايه بنشيند، همين كه عايشه بر روى آن چهارپايه نشست ، آن چهار پايه فرو رفت و عايشه به درون چاه افتاد، آنگاه معاويه براى اينكه اين كار كاملا مخفى باشد، دستور داد غلام و خر را كشتند و در ميان همان چاه افكندند و خاك بر آن چاه ريخته و آن را پر كردند. از آن پس عايشه ناپديد شد، و بين مردم اختلاف گرديد. بعضى گفتند: عايشه به مكّه رفته است ، بعضى گفتند به يمن رفته است ، اما حسين (ع ) كه از جريان اطلاع داشت ، اموال عايشه را به وارثان او داد. حكيم سنائى كه از شعراى معروف اهل تسنّن است در اين باره در آخر قصيده اى گويد: عاقبت هم بدست آن ياغى شد شهيد و بكشتش آن طاغى آنكه با جفت مصطفى زين سان بد كند مر ورا تو مرد مخوان نكته قابل توجه اينكه : عايشه در عصر خلافت على (علیه السلام ) با اينكه باعث بروز فتنه جنگ جمل شد و در نتيجه خون هزاران نفر مسلمان ريخته گرديد، در پايان جنگ على (ع ) او را با محافظين امين (كه در ظاهر مرد بودند و در باطن زن ) عايشه را به مدينه باز گردانيد، تا رعايت حفظ حريم پيامبر (ص ) را كرده باشد (شرح اين مطلب را در داستان 200 جلد 4 اين كتاب بخوانيد) ولى معاويه چنان كرد كه خوانديد. با مقايسه اين دو روش ، به پستى معاويه ، و عظمت روحى و بزرگوارى و جوانمردى على (ع ) بيشتر پى مى بريم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حالا نوبت من است که به دیدارت بیایم! آیت الله سیدعلی محقق داماد- حفظه الله-  هر ماه و گاهی هر ماه، دو بار به زیارت امام رضا(ع) مشرف می‌شوند. زیارت رفتن ایشان به این نحو است که چهارشنبه به زیارت می‎‌روند و جمعه به سمت قم می‎آیند تا شنبه به درس و بحث برسند. این نوع طریقِ سلوکِ زیارت امام رضا(ع) را از آقادایی خود-  مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی- الگو گرفته اند. ایشان بارها در قبل از درس یا بعد از آن می ‎فرمودند: آقا دایی من هفتاد بار به زیارت امام رضا(ع) رفته بودند. سال آخر وقتی از مشهد آمدند گفتند: امسال من از دنیا خواهم رفت! امام رضا(ع) را در خواب دیدم که فرمودند: حالا دیگر نوبت من است که به دیدارت بیایم! در همان سال آقا دایی‌ام از دنیا رفتند! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔺 آلـوده هـا، لـبِ حـوض مـی‌نـشـیـنـنـد❗️ ◽️مرحوم استاد علی صفایی حائری، پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مى‌رساندند و مى‌فرمودند: ◽️اگر جسمِ آدمی با دو روز حمام نرفتن بو مى‌گيرد، روح با يك نيتِ بد، سياه و كِدر مى‌شود. ◽️به همين خاطر به امام رضا-سلام الله علیه- پناه مى‌بردند. ایشان می‌فرمودند: در زيارت يكشنبه حضرت زهرا- سلام الله علیها- آمده است: «اِنّا قد طًهُرنا بولايتهم»؛ ما با ولايت آنان تطهير مى‌شويم ◽️و زيارت امام رضا-ع- مثل حمام است. و با اين نياز، به درگاه امام مى‌شتافتند. ◽️روزى يكى از مريدانِ مشهدى‌شان به ایشان گفته بود: بياييد منزل ما، خدمت‌تان باشیم! ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيده، دیده بودند از حرم دور است، ◽️فرموده بودند: نه! دور است. من جايى دور و بَرِ حرم مى‌خواهم! گفته بود:چرا اين‌ قدر نزديك؟ فرموده بودند: آخر آلوده‌ها، لبِ حوض مى‌نشينند! ◽️ایشان آن قدر يقين به رأفت و دستِ گشايش‌گرِ آقا داشتند كه وقتى گدايى در نزديكىِ حرم امام رضا(ع) از او چيزى خواست- با آن همه دست و دل‌بازیش که معروف بود- محل نگذاشتند و اعتنايى نکردند. ◽️وقتى اصرار فقير را ديدند فرمودند: خیلی بى‌سليقه‌اى! آدم در كنار دريا، از يك پيتِ حلبى، آب نمى‌خواهد! ____ ✾📚 @Dastan 📚✾
📩 | غده بدخیم ⚠️ شما را هلاک خواهد کرد ... ✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند ✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بی‌نظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند): 💎 نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند؛ و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ 🏷 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا چگونه ناامید باشم،🌸 در حالی که تو امید منی! ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش،آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده نگاه خود را از ما مگیر...🍃 روزتون بخیروشادی🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
خواب عجيب سال دوم هجرت بود عاتكه يكى از دختران عبدالمطلب كه عمه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود خوابى عجيب ديد و آنرا چنين بيان كرد: در خواب ديدم : شخصى فرياد مى زد اى مردم ، به سوى قتلگاه خود بشتابيد، سپس اين فرياد كننده بر بالاى كوه ابوقبيس (كنار كعبه ) رفت و قطعه سنگ بزرگى را بالا به حركت درآورد، اين قطعه سنگ متلاشى شد، و هر قسمتى از آن به يكى از خانه هاى قريش ، اصابت كرد، و نيز از دره مكه سيلاب خون جارى شد. او خواب خود را توسط برادرش عباس ، به مردم رساند، مردم بت پرست در وحشت فرو رفتند، ولى وقتى كه داستان خواب به گوش ابوجهل رسيد، گفت : اين زن ، پيامبر دومى است كه در ميان فرزندان عبدالمطلب ظاهر شده ، قسم به بتهاى لات و عزى سه روز مهلت مى دهيم ، اگر اثرى از تعبير خواب او ظاهر نشد، نامه اى در ميان خودمان امضاء مى كنيم كه بنى هاشم دروغگوترين طوائف عرب هستند. ولى بعد از گذشت سه روز، قاصد ابوسفيان به مكه آمد و خبر مخاطره كاروان تجارتى مكه را (كه همه طوائف مكه در آن شركت داشتند) توسط سپاه محمد (ص ) به مردم مكه رساند، در نتيجه مردم و سركردگان آنها براى نجات كاروان ، خود را به سرزمين بدر رساندند، كاروان از بيراهه رفت و خود را نجات داد ولى مسلمانان با لشكر شركت به جنگ پرداختند، و در اين جنگ (كه به جنگ بدر، موسوم است ) سخت ترين ضربه بر مشركان وارد آمد و بسيارى از سران كفر و شرك ، به هلاكت رسيدند و به اين ترتيب ، تعبير خوابى كه عاتكه ديده بود، آشكار گرديد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شكايت پير زن از باد خداوند سليمان (علیه السلام ) را بر همه موجودات مسخّر كرده بود، روزى پيرزنى كه بر اثر وزش باد از بام به زمين افتاده بود و دستش شكسته بود نزد سليمان آمد و از باد شكايت كرد. حضرت سليمان (ع ) باد را طلبيد و شكايت پيره زن را به او گفت ، باد گفت : خداوند مرا فرستاد تا فلان كشتى را كه در حال غرق شدن در دريا بود، به حركت درآورم و سرنشينان آن را نجات دهم ، در مسير راه ، به اين پيره زن كه بر پشت بام بود برخوردم ، پاى او لغزيد و از بام به زمين افتاد و دستش ‍ شكست ، (من چنين قصدى نداشتم ، او در مسير راه من بود و چنين اتفاقى افتاد). حضرت سليمان (ع ) از قضاوت در اين مورد، درمانده شد و عرض كرد: خدايا چگونه در مورد باد قضاوت كنم ؟ خداوند به او وحى كرد: به هر اندازه كه به آن پيره زن آسيب رسيده ، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن كشتى كه بوسيله باد از غرق شدن نجات يافته اند بگير و به آن پيره زن بده ، زيرا به هيچكس در پيشگاه من نبايد ستم شود. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷ * حضرت مولانا توی یکی از داستان‌های مثنوی میگه که: اگه دانه‌ای رو کاشتی به هیچکس راجع بهش نگو چون حتی اگه یه کلاغ جای اونو یاد بگیره ثمره‌ی کارتو از دست میدی... چه برسه اینکه آدما ازش باخبر بشن هر ایده، هدف، تفکر، برنامه‌ای تو ذهنتون هست تا زمان به ثمر نشستنش به کسی چیزی نگید.... ✾📚 @Dastan 📚✾
انعکاس چیزی باش، که می‌خواهی در دیگران ببینی! اگر عشق می‌خواهی، عشق بورز... اگر صداقت می‌خواهی، راستگو باش... و اگر احترام می‌خواهی، احترام بگذار...🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷شب‌ها، گروهک‌ها می‌آمدند پشت حصار فرودگاه و با بلندگو تهدیدمان می‌کردند و فحش می‌دادند. آن‌ها فلکه‌ی آب را می‌بستند و برق را قطع می‌کردند. اوضاع سختی بود. از دست کسی کاری برنمی‌آمد. راه زمینی در تسلّط کام ضدانقلابیون بود و انتقال مواد غذایی به فرودگاه امکان نداشت. از طرفی برف سنگینی روی باند فرودگاه را پوشانده بود و امکان نشستن هواپیما نیز وجود نداشت. تنها یک راه باقی بود؛ برف باند فرودگاه را پاک کنند تا هواپیما بتواند بر روی باند بنشیند. آن روز از پُست نگهبانی برمی‌گشتم. یک دست توی جیبم بود و با دست دیگر اسلحه را گرفته بودم هنوز.... 🌷هنوز به نزدیکی ساختمان فرودگاه نرسیده بودم که دستم را از جیبم درآوردم تا اسلحه را از دست دیگر بگیرم. امّا به خاطر شدّت سرما دستم به اسلحه چسبیده بود. در همین موقع «مرتضی» را دیدم که به طرفم می‌آمد. وقتی به من رسید گفتم: «مرتضی دستم به اسلحه چسبیده.» لبخندی زد و گفت: «چیزی نیست با من بیا تا بازش کنم.» مقابل ساختمان فرودگاه رفتیم و او کتری آب گرم را کم کم روی دستم ریخت تا اسلحه از دستم جدا شد. بعد نگاهش را به محوّطه‌ی فرودگاه دوخت؛ چند نفر به طرف لودر و برف روب توی محوّطه می‌رفتند تا بلکه آن‌ها را روشن کرده و برف روی باند فرودگاه را تمیز کنند.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مرتضی زارع 📚 کتاب "در مسیر هدایت" ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای وقت نماز/ بادبادک هم بدون دنباله بالا نمی‌رود 🎤 حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 کار تمیز رسانه ای ضد صهیونیستی . تا پایان ببینید . امت اسلام باید یکپارچه انجام دهند و تعارف نکنند 🔸خرید نوشابه پپسی و کوکولا کمک مستقیم به رژیم صهیونیست کودک کش است❌ ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 قتل محمد فرخی یزدی مخالف استبداد رضاخانی 🔹 میرزا محمد فرخی یزدی، ملقب به تاج الشعرا شاعر و روزنامه‌ نگار آزادی‌ خواه، سردبیر نشریات و همچنین نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی بود. او شاعری را از کودکی آغاز کرد و علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است. 🔻 میرزا محمد سال ۱۲۶۸ ش در یزد به دنیا آمد. او سال۱۲۹۷ ش، برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادی‌ خواهان یزد خواند. حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد. ▫️ فرخی در دوران نخست‌ وزیری وثوق‌ الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. دو سال بعد در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ ها قرار گرفت. وی هنگامی که به‌طور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. او در سال ۱۳۰۰ ش روزنامه طوفان را منتشر کرده است. 🔸 فرخی در سال ۱۳۰۷ ش به عنوان نماینده مجلس شورای ملی از طرف مردم یزد انتخاب شد. با توجه به اینکه تمامی وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، او مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌ شنید و حتی یک بار او را آماج ضرب و شتم کرد. سرانجام در ۲۵ مهر ۱۳۱۸ در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول کشته شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت حکیم میرزا مهدی الهی قمشه‌ ای 🔻 حکیم میرزا مهدى الهى قمشه اى، عالم ربانی، فقیه، ادیب، فیلسوف و عارف نامدار شیعه است که اجداد او از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن بودند. او در ۱۵ سالگى در ادبیات عرب به درجه بالایی رسید و در علوم عقلى و نقلى و نیز بى اعتنایى به دنیا معروف بود. 🔹 ایشان در تهران به مدرسه سپهسالار وارد شد و به درس کفایه شهید مدرس رفت و اقامتش در آن مدرسه به درازا کشید. همچنین منطق و فلسفه را هم در همان مدرسه فراگرفت. ▫️پس از تأسیس دانشگاه در کشور، حکیم الهى قمشه اى ضمن تدریس منطق، حکمت و ادبیات ، به عنوان یکى از برجسته ترین اساتید دانشگاه تهران شناخته شد و با نوشتن کتاب «توحید هوشمندان» به درجه دکترا از آنجا مزبور نایل آمد. 🔸 ایشان ضمن تدریس، با جملاتى شیوا، شیرین و پرجاذبه مفاهیم دشوار فلسفى را بیان مى کرد و در تأیید اظهارات علمى خود از اشعار عرفانى مولوى، حافظ و سعدى شاهد مى آورد. از جمله فضلایى که درس او را درک نمودند علامه حسن زاده و آیت الله جوادى آملى است. سرانجام او در ۱۲ ربیع الثانى ۱۳۹۳ ق دعوت حق را لبیک گفت. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ردّ هديه بلقيس از جانب سليمان بلقيس در كنار تخت خود نامه اى يافت آن برداشت و خواند، دريافت كه آن نامه از طرف شخص بزرگى براى او فرستاده شده است و مطالب پر ارزشى دارد، بزرگان كشور خود را به گردهم آورد و با آنها در اين باره مشورت كرد، آنها گفتند: ما نيروى كافى داريم و مى توانيم بجنگيم و هرگز تسليم نمى شويم . ولى بلقيس ،اتخاذ طريق مسالمت آميز را بر جنگ ترجيح مى داد، و اين را دريافته بود كه جنگ موجب ويرانى مى شود، و تا راه حلّى وجود دارد نبايد آتش جنگ را افروخت ، او پيشنهاد كرد كه هديه اى گرانبها براى سليمان مى فرستم ، تا ببينم فرستادگان من چه خبر مى آورند. بلقيس در جلسه مشورت گفت : من با فرستادن هديه براى سليمان ، او را امتحان مى كنم ، اگر او پيامبر باشد ميل به دنيا ندارد هديه ما را نمى پذيرد، و اگر شاه باشد، مى پذيرد، در نتيجه اگر دريافتيم او پيامبر است ، قدرت مقاومت در مقابل او را نخواهيم داشت ، و بايد تسليم حق گرديم . گوهر بسيار گرانبهائى را در ميان حقّه (ظرف مخصوصى ) نهاد و به فرستادگان گفت : اين گوهر را به سليمان مى رسانيد و اهداء مى كنيد. بعضى نوشته اند: بلقيس پانصد كنيز ممتاز، براى سليمان فرستاد، در حالى كه به غلامها لباس زنانه ، و به كنيزها لباس مردانه پوشانيده بود، در گوش ‍ غلامان گوشواره ، و در دستشان دستبند و بر سر كنيزان كلاههاى زيبا گذارده بود، و در نامه خود تاءكيد كرده بود: تو اگر پيامبرى غلامان را از كنيزان بشناس . و آنها را بر مركبها گرانبها كه با زر و زيور آراسته بودند سوار كرد، و مقدار قابل ملاحظه اى از جواهرات نيز همراه آنها فرستاد. ضمنا به فرستاده خود سفارش كرد، اگر به محض ورود، نگاه سليمان را خشم آلود ديدى بدان كه اين ژست پادشاهان است و اگر با خوشروئى و محبت با تو برخورد كرد، بدان كه او پيغمبر است . فرستادگان ملكه سبا با زرق و برق نزد سليمان آمدند و هداياى خود را تقديم كردند. از آنجا كه هدف سليمان نجات معنوى آنها بود، هرگز زرق و برق دنيا چشم سليمان را خيره نكرد، وقتى كه آنها و هدايايشان را ديد، با كمال صراحت به آنها فرمود: اتمدّونن بمال فما آتانى اللّه خير ممّا آتاكم بل انتم يهديّتكم تفرحون . : آيا شما با ثروت دنيا مرا كمك كنيد (و بفريبيد) آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است ، بلكه شما هستيد كه به هدايايتان شاد مى شويد. (ما مرعوب زرق و برق دنيا نمى شويم ، هدف ما زيبائى قلب و جان شما است نه زيبائى ظاهرى مادى شما). آنگاه سليمان به فرستاده مخصوص ملكه سبا گفت : به سوى قوم خود بازگرد و اين هدايا را نيز با خود برگردان ، ولى بدان كه اگر تسليم حق نشوند، با لشگر نيرومندى به سوى شما آمده كه تاب مقاومت در برابر لشگر ما را نخواهيد داشت و آنها را از آن سرزمين به صورت ذليلانه بيرون مى رانيم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا