🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
#سحر_خیزی
#نماز_شب
⚜ حجةالاسلام شیخ جعفر ناصری:
🌾 خیلی باعث تأسف و تأثر است که تا ساعت دوازده یا یکِ شب و گاهی هم بیشتر، راحت مینشینیم؛ اما هنگام سحرخیزی که میشود، خوابمان میبرد. این، بیماری شدیدی است.
🌱 #بیداری در آن وقت (سحر) و خود را در معرض رحمت الهی قرار دادن، در زندگی انسان #خیرات میآورد؛ حتی برای فرزندان انسان.
🌾 خانهای که در آن، بیداری سحر وجود دارد، خانهای که در آن در اول وقت، #اذان گفته میشود، خانهای که در آن #نافله_شب خوانده میشود، برکاتش زیاد است.
🌱 گاهی برای یک بنبستی که در زندگی پیش آمده، مدتهای طولانی باید انسان صدمه بخورد، تا برطرف شود؛ اما با یک #سحر، قضیهاش حل میشود. اگر این کار را میکردیم، مشکلاتمان هم کمتر بود.
📚 نشریه خُلُق ۴۸
🔰با ما همراه شوید🔰
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام كاظم عليه السلام:
كَما لا يَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَيَّةِ
فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ اِلاّ بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ
وَ لا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَةُ اِلاّ بِالْعَقْلِ
همان گونه كه قوام جسم، تنها به جانِ زنده است،
قوام ديندارى هم تنها به نيّت پاك است
و نيّت پاك، جز با عقل حاصل نمى شود.
تحف العقول، ص ۳۹۶.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
🔅💠🔅💠🔅💠🔅
#خاطره
#آیت_الله_مصباح
درباره ذکر #صلوات
مجتهد حكيم، مرحوم آقاى حاج ميرزا على هستهاى اصفهانى يكى از وعّاظ معروف بود.
او كتاب #اسفار را تدريس مىكرد.
من كمتر از ۲۰ سال داشتم كه گاهى در تهران، مسجد حاج سيد عزيزالله پاى منبر ايشان مىرفتم.
🍃يك روز همين سؤال را از ايشان پرسيدم كه اهلبيت (عليهم السلام) چه نيازى به طلب رحمت ما دارند، با اينكه خودشان از هر نوع رحمتى برخوردارند.
🍃 ايشان ديد كه من جوان هستم و هنوز پايه علمى زيادى ندارم، ابتدا مرا تشويق كرد و سپس مطابق فهم من گفت:
🍃«باغبانى براى ارباب خود مشغول باغبانى است و گلهايى مىپروراند كه بذر و آب و كود و زمين، همه و همه مال ارباب است و خود نيز ملك و مال ارباب مىباشد، ولى وقتى گلها بزرگ شده و منظره زيبا و فضايى معطّر بوجود آوردند و ارباب براى ديدن آن منظره وارد باغ گرديد، آن باغبان دستهاى از گلها را چيده و با ادب به حضور او تقديم كرده و خوشآمد مىگويد و پاداش مىگيرد.
🍃 اين يك نوع ادب است وگرنه خود باغبان و همه گلها متعلّق به ارباب هستند.
🍃پس ما نيز با صلوات، گلى را از باغ آنها چيده و به خودشان اهدا مىكنيم
⚜با ما همراه باشید⚜
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
❤️لطفا برای دوستانتان انتشار دهید❤️
🌹 ثواب صلوات روز جمعه 🌹
💐 رسول اکرم صلی الله علیه و آله :
☘️ در روز جمعه فراوان بر من #صلوات فرستيد ، كه هر كس درودش بر من بيشتر باشد ، مقام و منزلتش به من نزديك تر است .
☘️ و هر كس روز جمعه #صد بار بر من #صلوات بفرستد ، در روز قيامت با چهره نورانى محشور مى شود.
☘️ و هر كس در روز جمعه #هزار بار بر من #صلوات فرستد ، چشم از دنيا نبندد تا جايگاهش را در بهشت ببيند.
📚آثارالصادقین
@Dastan
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
#حکایت
#امام_زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
🅾آقا جان؛ شما كه مستاجر نيستيد
عبدالكريم كفاش ؛ پيرمرد كفاشي بود كه وجود نازنين بقيه الله هر هفته به مغازه او مي آمدند
روزي از او سوال كردند كه اگر يك هفته نيايم چه مي كني ؟ عرضه داشت : آقا قطعا دق مي كنم .
آقا فرمودند : اگر غير از اين بود نمي آمدم
مرحوم سید عبدالکریم کفّاش اجاره نشین بود. روزی صاحب خانه ایشان را جواب کرد.
وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچه ای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر می رسید.
در همان حال خدمت امام زمان – ارواحنا فداه – مشرّف می شوند. مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید: حضرت به من فرمودند: صابر باش.
عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما خانواده گرفتار آن نشده اید. آقا [لبخندي زدند و] فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود. چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید.
📕منبع:کتاب روزنه هایی از عالم غیب
🖊نویسنده:آیت اللَّه سید محسن خرازی
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
هدایت شده از همسرانه
🌹رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): هر کس خانواده اش را شاد کند، خداوند از آن شادی موجودی را می آفریند که تا روز قیامت برایش طلب آمرزش کند.
📚کنزالعمال ج۱۶، ص۳۷۹، ح۴۴۹۹۵
❣برای آمرزش گناهان می توان نماز خواند، توبه و استغفار کرد و می توان خانواده را شاد کرد. تفریح با خانواده و خرید آنچه دوست دارند و مهربانی و محبت، باعث شادی خانواده می شود.
#شادی
@hamsar
🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲
#خاطره
دوچرخه سواری #علامه_جعفری (ره)
این خاطره زیبا و حکمت آموز را در ادامه بخوانید
👇🔰👇🔰👇🔰👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 #خاطره دوچرخه سواری #علامه_جعفری (ره) این خاطره زیبا و حکمت آموز را در ا
🔰🚲👆🚲🔰
استاد نقل میکرد:
معلم عزيزی، دو سه باری، چند نفر از ما را برد منزل #علامه_جعفری.
ما بچه ها، روی زمين دورش می نشستيم و او با آن شمايل با نمك و لهجه شيرين آذری، برايمان حرف می زد.
بلد بود از آن اوج فلسفه و معقولات فرو آيد و با يك مشت پسر بچه سر به هوا، ارتباط فكری برقرار كند!
علامه جورابهايش را نشانمان داد و با افتخار، تعريف كرد چقدر در رفوی جوراب مهارت دارد. يك ذره منيت و رعونت و جبروت آخوندي نداشت. آدم بود. نور به قبرش ببارد.
از آن نشست ها، دو قصه از تجارب شخصی علامه يادم مانده كه امروز، يكی را برايتان نقل می كنم.
آقای من كه شما باشی، نقل به مضمون، علامه گفت:
روزی طلبه فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخي سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعديست كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بی پاسخ مانده بود.
پاسخ ها را كه می شنيد، مثل تشنه ای بود كه آب خنكی يافته باشد. خواهش كرد برايش درسی بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است.
در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. می دانستم اين شيفتگی، به استقلال فكرش صدمه می زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم.
روزی كه قرار بود برای درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقی با شگفتی مرا نگريست.
با هيجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی يك كلمه، رفت كه رفت.
اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفری با آنهمه خدمات فكری و فرهنگی به اسلام، گفت:
برای آخرتم به معدودی از اعمالم، اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازی آنروز است!
درس استاد آن شب آن بود كه دنبال آدمهای بزرگ بگرديد و سعی كنيد دركشان كرده از وجودشان توشه برگيريد. اما مريد و واله كسی نشويد. شما انسانيد و ارزشتان به ادراك و استقلال عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسی نكنيد. آدم كسی نشويد، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد
@Dastan
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
#کرامات_شهدا
⛔️ در زندان «الرشيد» بغداد، يكي از برادران رزمنده كه از ناحيه ي پا به وسيله ي نارنجك مجروح شده بود، حالش وخيم شد و از محل آسيب ديدگي، چرك و خون بيرون مي آمد.
😔 ايشان پس از 21 روز اسارت، بعد از اقامه ي نماز صبح به درجه ي رفيع شهادت نايل شد.
😌 با شهادت وي، رايحه ي عطري دل انگيز در فضاي آسايشگاه پيچيد. با استشمام بوي عطر، همه شروع كرديم به صلوات فرستادن.
😡 نگهبانان اردوگاه با شنيدن صداي صلوات سراسيمه وارد شدند. آن ها فكر مي كردند يكي از برادران، شيشه ي عطر به داخل آسايشگاه آورده است، به همين خاطر تمام آن جا را بازرسي كردند.
وقتي چيزي پيدا نكردند، پرسيدند: «اين بو از كجاست؟» و ما به آن ها گفتيم كه از وجود آن برادر شهيد است!
♨️ به جز يكي از نگهبانان، كسي حرف ما را باور نكرد. آن نگهبان بعدها به بچه ها گفته بود كه من مي دانم منشأ آن رايحه ي دل انگيز از كجا بود و به حقانيت راه شما نيز ايمان دارم.
راوي : حميدرضا رضايي
🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
⚜ @Dastan
♨️🔅♨️🔅♨️🔅♨️🔅♨️🔅♨️
#مطالب_اخلاقی
در کتاب فرج بعد الشدة از لبيب عابد نقل می نماید، که در اوقات جوانی روزی در خانه ام ماری را دیدم که به سوراخی فرو رفته، دنبال او را گرفتم و به قوّت کشیدم تا او را بیرون آورده بکُشم؛
مار سر خود را ناگهان بیرون آورد و دست مرا گزید و بالاخره یک دستم شل شد و از کار باز ماند.
چون مدتی گذشت دست دیگرم نیز شل گردید پس از چندی پاهایم خشک شد و از کار افتادم طولی نکشید که هر دو چشمم نابینا شد و زبانم هم گنگ گردید.
مدّتی بدین حال بودم و مرا بر تختی افکنده بودند؛ جمله حواس و اعضاء و جوارحم از کار افتاده کاملاً از پا درآمده بودم .
فقط شنوائی من باقی بود که آن هم بلائی بود تا هر حرف زشت و ناگواری را می شنیدم و بر پاسخ دادنش توانائی نداشتم.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
چه بسیار اوقاتی که تشنه بودم و کسی به من آبی نمی رسانید، چه اوقاتی که سیراب بودم و به زور به گلویم آب می ریختند و نمی توانستم حتّی اشاره کنم. و همچنین بسا بود که گرسنگی به من سخت فشار می آورد و کسی طعامی به من نمی رسانید و بسا بود که سیر بودم و به زور در گلویم غذا میریختند.
چون سالی بدین منوال از این زندگی که مرگ به مراتب از آن بهتر بود گذشت، زنی به نزد زوجهء من آمد و پرسید:
لبيب چگونه است؟
گفت نه خوب می شود که راحت گردد و نه می میرد که ما از دست او راحت گردیم و حرفهای دیگری زد که دانستم از من به تنگ آمده اند و راحتی خود را در مرگ من می بینند؛ پس بینهایت دل شکسته گردیدم و به اخلاص تمام از سر بیچارگی و درماندگی، با خضوع و خشوع تمام در اندرون دل با خدای خود مناجات کردم و نجات خود را از موت یا حیات از او خواستم
پس در آن حال فورأ ضرباتی در تمام اعضاء من پدید آمد و درد شدیدی عارض من گردید تا شب داخل شد و درد ساکن گردید.
خوابم برد چون بیدار شدم دستم را روی سینه ام دیدم با اینکه یک سال بود که بر زمین افتاده بود و اصلاً حرکتی نداشت مگر اینکه کسی آنرا بجنباند و حرکت دهد تعجّب کردم که چی شده!؟
در دلم افتاد که دستم را بجنبانم، دستم را حرکت دادم بلند کردم بر سینه گذاشتم، دست دیگرم را هم حرکت دادم پاهایم را امتحان نمودم و بالاخره از جای خود بلند شدم و از تخت به زیر آمدم در صحن خانه چشمم به آسمان افتاد پس از یک سال ستاره های آسمان را مشاهده میکردم نزدیک بود که از شادی هلاک گردم و بی اختیار زبانم به این کلمه گویا گشت که (یا قَديمَ الْاِحسان، لَکَ الْحَمد).
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص و دریا کردنش با من
به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع ، منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من
به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
#حجاب #وصیت_نامه_شهدا #مقام_معظم_رهبری این جوان پا میشود میرود جنگ، جانش را کف دستش میگیرد، از خطرا
💠👆💠👆💠👆💠
#اخلاق
#تاثیرگذاری_معنوی بر #سیاستمداران
خانم بی نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید .
آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی .
همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید .
آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است . بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید .
از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید .
حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران)
@Dastan
🍃💠🍃💠🍃💠🍃
امام زين العابدين عليه السلام:
و اعمُرْ لَيلي بِإيقاظِي فيهِ لِعبادَتِكَ
و تَفَرُّدِي بِالتَّهجُّدِ لكَ
و تَجَرُّدِي بِسُكُوني إلَيكَ
و إنزالِ حوائجِي بكَ
خدايا!
با بيدار كردن من در شب براى بندگيت
و خلوتِ شب زنده دارى براى تو
و آرام گرفتنم به تو
و آوردن نيازها و خواسته هايم به درگاه تو
شبم را آباد گردان
صحیفه سجادیه: دعاء۴٧
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#حدیث
امام صادق علیه السلام:
🔴👈از رفاقت و همبستگے سه گروه بر حذر باش:
🚫خائن
❌ستمكار
🚫سخن چين
•|👈 ڪسی ڪه روزي به نفع تو خيانت می ڪند، روزی به ضرر تو خيانت خواهد ڪرد.
•|👈ڪسے ڪه برای تو به ديگری ستم مینمايد، طولے نمیڪشد ڪه به تو ستم میڪند.
•|👈ڪسے ڪه از ديگران نزد توسخن چينی میڪند، به زودے زود از تو نزد ديگران سخن چینی خواهد ڪرد
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌀❇️🌀❇️🌀❇️🌀
#ضرب_المثل
#فوت_کوزه_گری
استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت
شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود
شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت، شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم...
ادامه را بخوانید🔻🔻🔻
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
🌀❇️🌀❇️🌀❇️🌀 #ضرب_المثل #فوت_کوزه_گری استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي
💨👆💨👆💨👆💨
استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت .
شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد .
شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم .
هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .
شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست .
دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد .
شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند .
استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .
استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو .
شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است .
استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري .
استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي “ . شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود . حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت .
اين مثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . مثلهاي كه به اين موضوع دلالت دارند عبارتند از :
فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته
اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود
برو فوت آخري را ياد بگير
همه چيز درست است و فقط فوتش مانده
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
هدایت شده از ناظران۳۱۳
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
#تلنگر
گریه امیرالمؤمنین ؟!
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند
الکافی، ج ۸
#ابوذرباشیم
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@nszeran313
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#سیره_شهدا
فرار از بند #شهوات دنیا
#شهید_برونسی و زن بدحجاب
🔹در دوران سربازیاش قبل از تقسیم کار، فرمانده مستقیما بین سربازها میرود و از میان آنها دو یا سه نفر را انتخاب میکند.
🔸یکی از آنها عبدالحسین بود، چهرهای روستایی با بدن ورزیده، با ماشین آنها را جلوی خانهای ویلایی پیاده میکند و به عبدالحسین میگوید: «از این به بعد شما در اختیار صاحب این خانه قرار دارید، هرچه گفته شد باید بیچون و چرا بله بگویید».
🔹پیرزنی ساده وضع به پایین میآید و استوار به او میگوید که این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید.
وقتی عبدالحسین به اتاق خانم میرود یا الله میگوید، زن هم در پاسخ میگوید:«یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو» داخل که میرود چشمانش ناگهان سیاهی میرود، در گوشهٔ اتاق روی مبل زنی بیحجاب با آرایشی غلیظ و حال به هم زن میبینید.
🔸سراسر بدنش خیس عرق شده و پا به فرار میگذارد. آن زن میگوید با جسارت میگوید که برگرد، پیرزن هم از طرفی اینگونه میگوید:«اگر بروی ترا میکشند».
ولی عبدالحسین از آن جا خارج میشود و درحالی که آدرس پادگان را هم نداشته خود را به آنجا میرساند.
مدتها بعد پی میبرد که آنجا خانهٔ طاغوتی بوده بیغیرتی بوده، چند بار تلاش میکنند تا برونسی را به آنجا ببرند ولی حریف این بزرگمرد نمیشوند.
🔹هجده توالت در آن پادگان بوده که در هر نوبت چهار نفر سرباز وظیفهٔ تمیز کردن آنها را داشتند اما برای تنبیه او یک هفته او را مجبور کردند تا به تنهایی همگی آنها را تمیز کند.
🔸در هشتمین روز سرگردی میآید و با لحنی تمسخر آمیز به او میگوید: «بچه دهاتی سرعقل آمدی یا نه؟»
در آن لحظات سخت خداوند و حضرت ولیعصر دست او را میگیرند و او با حالتی پیروزمندانه میگوید: «این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه، ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه، با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم».
💐 بیست روز او را در آنجا گذاشتند و وقتی که میبینند قادر نیستند تا او را از اعتقادات راسخ خویشتن برگردانند مجبور میشود تا عبدالحسین را به گروهان خدمت بازگردانند.
#خاکهای_نرم_کوشک
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام على علیه السلام می فرمایند:
كَفِّروا ذُنوبَكُم وَتَحَبَّبوا اِلى رَبِّكُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ
با #صدقه و #صله_رحم، گناهان خود را پاك كنيد و خود را محبوب پروردگارتان گردانيد.
غررالحكم، ح 7258
💯روزمان را با صدقه، برای سلامتی امام زمان (عج) و طول عمر با عزت رهبر عزیزمون، شروع کنیم💯
💠 @Dastan 💠
#داستان_پند_آموز
#شما_چه_میکنید⁉️
💮فرض کنید؛ در یك شب طوفانی، از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید.
سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
1⃣ یك #پیرزن 👵 كه در حال مرگ است
2⃣ یك #پزشك 🙋♂ كه قبلاً جان شما را نجات داده است
3⃣یك (خانم یا آقا) 💓 كه در رویاهایتان خیال #ازدواج با او را دارید.
شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید.
⁉️كدامیك را انتخاب خواهید كرد ؟
قبل از خواندن ادامه داستان، شما بگویید، چه کسی را نجات میدهید؟
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722