#اینگونه_بود ...
خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ وقتی ازش میخواستیم برای یکی دعا کند،
▫️ دیگر به این راحتیها یادش نمیرفت.
▫️ تا مدتها بعدش میپرسید: «آن بندۀ خدا چی شد؟»
▫️ روز آخری هم که دیدمش، گفت: «مریض شما حالشان بهتر شد؟»
▫️ گفتم: «بله، فعلاً مرخص شده و توی خانه است.»
▫️ گفت: «مراقب باشید بیماریاش برنگردد؛ برای شفای کامل صدقه بدهید؛ به افراد زیادی صدقه بدهید، حتی اگر مقدارش کم باشد...»
📚 به شیوه باران، ص۶٧
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
📝 آنقدر به زیارت حضرت رضا علیهالسلام علاقهمند بودند که اگر توانایی نداشتند و نمیتوانستند به حرم مشرف شوند، از خانه زیارت میکردند. معتقد بودند کسی که توانایی حرم رفتن ندارد، همان آخرین نقطهای که خودش را به آنجا رسانده، حرم اوست؛ مثلاً مسافری که خود را به مشهد رسانده و حالا در مسافرخانه است و دیگر نمیتواند به حرم برود، همان مسافرخانه حرم اوست. از همانجا باید اتصال را برقرار کند. اتصال که باشد، حضور هم هست. به مادرم که ناتوان و ضعیف بود و نمیتوانست به حرم مشرف شود، سفارش میکردند در نزدیکترین نقطه به حرم که قابلوصول باشد، بایستد و زیارت کند و میفرمودند: «همانجا حرم توست.»
📚 برگرفته از کتاب «صحبت سالها»
مجموعه خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#سیره_علما
#اینگونه_بود ...
🔻کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
همراه آقا میرفتیم درس.
چشمم افتاد به نعلینشان. قسمتی از کفهاش جدا شده بود.
میدانستم خودشان وقت نمیکنند. اهل زحمتدادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سالها در کنارشان بودم.
بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.»
آقا سرش را بهطرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟»
همیشه وقتی شوخی میکردند، میخندیدم. اینبار هم مثل همیشه؛ ولی یکدفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با اینهمه عبادت و بندگی، هنوز هم بهفکر درستکردن خودش است، اما من...».
📚 در خانه اگر کس است، ص١۶؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظمله
✾📚 @Dastan 📚✾