eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
67.1هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
74 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 .... 💕 🌷هميشه وقتی قرار بود بمباران بشود، قبلاّ آژير به صدا درمی‌آمد. پدافند‌ها آماده می‌شدند و برای امتحان، کمی شليک می‌کردند. مردم به پناهگاه‌ها می‌دويدند و بعد، هواپيما‌ها از راه می‌رسيدند. اما آن روز، اصلاّ از اين خبر‌ها نبود. پانزده فروردين سال ۱۳۶۵ بود. من و برادرم داشتيم توی حياط، دوچرخه سواری می‌کرديم. يک‌مرتبه ديدم شيشه‌ها خرد شدند و به زمين پاشيدند و پنجره‌ها از جا در آمدند. با تعجب برادرم را نگاه کردم و بعد دويدم طرف اتاق. پدر و مادر و خواهر‌‌هايم افتاده بودند روی زمين و پرده بزرگ پنجره، رويشان کشيده شده بود. 🌷روی پرده هم، پر از خرده شيشه بود. وقتی آن‌ها از زير پرده در آمدند، همه دويديم طرف زيرزمين. اما زيرزمين هم زياد امن نبود. سقف ترک خورده بود و گچ‌ها داشتند می‌ريختند. گرد و خاک زيادی همه‌جا را پوشانده بود و تازه آن موقع بود که صدای آژير بلند شد و بعد، ضدهوايی‌ها هم به صدا در آمدند. تا «سفيد» شدن وضعيت، در پناهگاه مانديم. سر پدرم شکسته بود و خون می‌آمد. وقتی بيرون آمديم، ديديم.... 🌷دیدیم محله شلوغ است. يکی گريه می‌کرد، يکی می‌دويد... امدادگر‌ها پدرم را بردند بيمارستان. بعد، پدربزرگ و مادربزرگم سر رسيدند. دويدم و گريه‌کنان خودم را انداختم به اغوش آن‌ها. آن‌ها مرا بردند خانه‌شان. دو ساعت بعد، پدرم با سر باند‌پيچي شده برگشت. من همه‌اش به انفجار فکر می‌کردم و به اين‌که چرا قبلش، آژير به صدا در نيامده است. مدتی بعد، همه چيز را فهميدم. آن روز، با موشک شهرمان را زده بودند. : آقای محمدمرتضی بادامی 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🍃🌱🍃🌱 ناب و زیبا 🌸🍂🍃🍁🍃🌸🍃🍂🍁 🍂 🍃🌸بزرگمهر وزیر دعوی دانستن زبان حیوانات می کرد و انوشیروان منتظر فرصتی بود تا صدق آن را معلوم کند. تا روزی که با هم برای گشت و گذار رفته بودند و پادشاه بر کنگره خرابه ای دو جغد کنار هم نگریست و با تمسخر از وزیر خواست که برود و ببیند چه می گویند. بزرگمهر نزد جغدها رفت و بعد از لحظاتی برگشت و گفت: قربان یکی از جغدها پسری دارد و نزد جغد دیگر که دختر دارد به خواستگاری آمده.🌸🍃 جغد صاحب دختر صد خرابه مهریه طلبید و جغد صاحب پسر به او گفت: اگر زمانه چنین و سلطان زمان نیز همین باشد به عوض صد خرابه، هزار خرابه پشت قباله دخترت اندازم. 🍃گر مَلک این باشد و این روزگار 🍃زین ده ویران دهمت صد هزار ✾📚 @Dastan 📚✾