#تلنگر
🔰ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
🔺اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
🔺دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
🔴هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
@Dastan1224
🍃﷽🍃
🌷✨آقای مصباح می گوید:
🌸🍃 آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می ڪردند ڪه ایشان می فرمود:
💠❣« اگر ڪسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن ڪند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
💠❣اول وقت سرّعظیمی است.
💠❣ « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها ڪوشا باشید. »
💠❣خود یڪ نڪته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. » و همچنین ڪه نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد ڪه نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.
@Dastan1224
بعد از سالها، همین یه پسر را داشتم، نمی خواستم بی پشت بمونم ولی به مادرش گفتم:
دیگه محمود را فرزند خودت ندان!
او دیگر مال ما نیست، مال خداست خودش از قبل ذخیره نگهش داشته بوده برای همین روزها..!
شهید محمود کاوه
@Dastan1224
✍#حضرت_آدم_و_کربلا
چون آدم علیه السلام به زمین هبوط کرد و حوا را ندید، از برای او می گشت تا عبورش به زمین کربلا افتاد. پیش از آنکه حادثه ای واقع شود غمناک شد، سینه اش تنگی گرفت و چون به مقتل حسین علیه السلام رسید پایش لغزید و خون از پای وی جاری شد.
پس سر بسوی آسمان بلند کرده و گفت: ای پروردگار! آیا من مرتکب گناه دیگر شده ام و اینک مرا کیفر می کنی؟ زیرا که من تمام زمین را طی نمودم و با چنین حادثه ای روبه رو نشدم.
خداوند وحی فرستاد: ای آدم! جرمی تازه از تو صادر نگشته ولی فرزند تو حسین علیه السلام در این سرزمین به ظلم کشته می شود. اینک خون تو به موافقت وی ریخته شد.
آدم عرض کرد پرودگارا! حسین پیغمبر است؟
خطاب رسید: پیامبر نیست، ولکن فرزند زاده پیامبر من محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.
عرض کرد: قاتل وی کیست؟
ندا رسید: قاتلش یزد که ملعون اهل آسمانها و زمین است.
آدم علیه السلام رو کرد به جبرئیل و گفت: چه کار بکنم؟
گفت:لعن بکن بر یزید.
پس آدم علیه السلام چهار مرتبه بر یزید لعنت کرد و چند قدمی برداشت تا به کوه عرفات رسید و حوا را
@Dastan1224
🔰اهمیت نماز از زبان پیامبر
✍️پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشتهاى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهرهاى مىبرى و با چه كسى راز و نياز مىكنى هرگز خسته و روی گردان نمىشدى.
📚بحار الأنوار
🔸عارف کبیر آیت الله قاضی: بهترین وسیله برای رسیدن به مراتب عالیه معنویت، نماز اول وقت است. هرکس نمازهایش را اول وقت بخواند اگر به کمالات نرسید من را لعن کند.
@Dastan1224
🌹#داستانآموزنده
واقدی میگوید: در یکی از زمانها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود.
نامهای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار درهم در آن بود برایم فرستاد.
.
اندکی گذشت که نامهای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم را برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پولها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او خندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم.
.
حال آمدیم با هم پولها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم.
چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و به دوست علوی و دیگری هم هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان
@Dastan1224
#تلنگر
🔰ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
🔺اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
🔺دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
🔴هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍مباشر (وکیل) سلطان امر کرد در شهر جار زنند و برای دربار سلطان دعوت به خدمت نمایند. دو برادر در مغازۀ کوچکی در شهر جواهرسازی میکردند که شنیدند سلطان جواهرساز هم نیاز دارد. پس به دربار رفتند و ثبتنام نمودند. برادر بزرگتر که پختهتر بود به اسم هیزمشکن ثبتنام کرد و برادر کوچک به نام جواهرساز شغل خود در دربار ثبت نمود. برادر کوچکتر بر بزرگتر خرده گرفت که چرا وقتی که تو را هنری نفیس است در شغلی ثبتنام کردی که سنگین است و برای بیهنران است؟ برادر بزرگتر گفت: صبر کن تا علت را بدانی!هیزمشکن هر روز صبح تا شب به جنگل میرفت و برای دربار و مطبخ آن هیزم جمع میکرد ولی برادر کوچک در حجرۀ خود در دربار سلطان از بیکاری مشغول استراحت و خوشگذرانی با کنیزکان دربار بود. یک سال به این منوال گذشت.
روزی سلطان را نگین انگشترش افتاد و به مباشر داد تا به جواهرساز قصر برای جاانداختن و محکم کردن نگین، انگشتر را بدهد. برادر جواهرساز بعد از یک سال کاری یافت آن هم برای یک ساعت!!! ولی در همین یک ساعت بود که یک ضربه نسبتا سنگین چکش به دیوارۀ انگشتر باعث شکسته شدن نگین پادشاهی شد و همان بود که سر برادر زیر تیغ شمشیر جلاد دربار برد. هر چه تلاش کردند واسطه شوند شاه وساطتت کسی را نپذیرفت.
قبل از مرگ برادر هیزم شکن بر بالین برادر جواهرساز رفت و گفت: حال دانستی که چرا من هیزم شکنی را انتخاب کردم، چون کار هر اندازه سنگین و سخت باشد حساب و کتاب آن راحت و خطای آن سبک و بخشودنی است، برعکس کاری که هر اندازه سبک و به مفتخوری نزدیکتر باشد خطای آن بزرگ و مجازات آن سنگین است. بدان روزهایی که تو در دربار در حال استراحت بودی روزهای استراحت تو قبل از مرگت بود و روزهایی که من هیزم میشکستم روزهای قبل از زندگی من بودند.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
💥تلنگر
هرگاه ڪه نمازتــ
قضاشدونخواندے
دراین فڪر نباش ڪہ
وقت نماز خواندن نیافتے
بلڪه!
فڪرڪن چہ گناهے را
مرتڪب شدے کہ خداوندنخواست
درمقابلش بایستے!
نماز راسبڪ نشماریم
@Dastan1224
52.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان اصحاب سبت!
داستان قومی که به میمون تبدیل شدند!!!
از عجیب ترین قصه های قرآنی روایت اصحاب سبت است و از روایت هاییست که مکرر در مورد اون میشنویم، اما کمتر کسی پیدا میشه که واقعیت این روایت رو بدونه
اصلا اصحاب سبت کیا هستند و واقعا خداوند اونا رو به میمون تبدیل کرده و اگه اینطوره چرا با اونا همچین کاری انجام داده ؟؟!
🎥بقیه ماجرا رو در این ویدئو جالب خودتون ببینید...
@Dastan1224
✨﷽✨
✍امام علی عليه السلام :
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.
مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته اند،
👈دسته اى برادر دينى تو،
👈و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند.
اگر گناهى از آنان سر مى زند يا علّت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.
همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.
📚قسمتی از نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
🔰سپاس خدا را كه بردگان را به خاطر فرمان بردن از او پادشاه كرد
✍️امام باقر عليه السلام: هنگامى كه همسر عزيز مصر (زليخا) نيازمند شد، به وى گفتند: خوب است نزد يوسف عليه السلام بروى. در اينباره مشورت كرد، به وى گفتند: ما از او بر تو مىهراسيم. زليخا گفت: من هرگز از كسى كه از خدا مىترسد، نمىترسم. وقتى زليخا بر يوسف عليه السلام وارد شد و او را بر اريكه قدرت ديد، گفت: سپاس خدا را كه بردگان را به خاطر فرمان بردن از او پادشاه كرد و پادشاهان را به خاطر گناه، برده گردانيد.
((قالَت : الحَمدُ لِلّهِ الَّذي جَعَلَ العَبيدَ مُلوكا بِطاعَتِهِ ، وجَعَلَ المُلوكَ عَبيدا بِمَعصِيَتِهِ))
📘الأمالي للطوسي : ص
@Dastan1224
✍ روزی آیت الله شیخ جعفر شوشتری مردم را در مسجد جمع کرد و فرمود :
👌 مردم انبیاء آمده اند و فرموده اند : موحد باشید ، من آمده ام بگویم : مشرک باشید! قدری هم خدا در کارهایتان باشد انجام همه اعمال برای غیر خدا درست نیست.
@Dastan1224
🔴 رابطه گناه و مرگ
✍امام جواد علیه السلام فرمود: مرگ انسان به سبب گناه، بیش از مرگ با اجل است و زندگی به خاطر نیکوکاری، بیش از زندگی عُمر و سال است.
📚 الفصول المهمه، ص ۲۷۵
@Dastan1224
زني شوهرش مُرد براي اينكه خدمتی به شوهر كرده باشد
شبهای جمعه غذایی تدارک می كرد
و به وسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا می فرستاد
طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود ، غذا را از مادر می گرفت و به فقرا مي رساند و خود با شكم گرسنه به خانه بر می گشت و می خوابيد
تا اينكه شبي كاسه صبرش لبريز شد
و در راه غذا را خودش خورد و با شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيد
آن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او می گفت :
تنها غذای امشب به من رسيد .
زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتی از فرزندش پرسيد شبهای جمعه گذشته و ديشب غذا را كجا می بردی و به كی می دادي ؟
من ديشب پدرت را خواب ديدم كه مي گفت تنها غذای ديشب به او رسيده است .طفل راستش را گفت كه شبهای جمعه غذا را به خانه فقرا مي بردم ، ولي ديشب چون زياد گرسنه بودم ، خودم خوردم و آسوده خوابيدم .
زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كه يتيم او را سير نگهدارد
و از اينجاست كه در حديث است كه صدقه صحيح نيست در حالی كه خويشاوندان خودت محتاج و نيازمند باشند..
@Dastan1224
🌹داستان آموزنده🌹
در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شبگیر شدند، و راه به جایی نبردند، نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی. بالاخره یکی از آنها گفت، من اینجا یک آشنای دوری دارم میروم شاید بتوانم امشب سربار او شوم. دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت میروم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم. سومی هر چه فکر کرد چیزی بهیادش نیامد. گفت: ما هم میرویم مسجد و مهمان خدا میشویم. فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبیهای طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیراییها صحبت کردند ولی سومی گفت: حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم. به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم.
@Dastan1224
زمانی که ابلیس دچار لعنت خدا شد ،
از خداوند برای بقایش تا روز قیامت
مهلت خواست ،
به او مهلت دادند ، از او سؤال شد:
این مهلت گسترده را برای چه می خواهی ؟
جواب داد:
خداوندا !
به عزّتت از کنار بنده ات نمی روم ،
تا جان از بدنش بیرون رود.
خطاب رسید :
به عزّت و جلالم قسم ،
درِ توبه را به روی بنده ام
تا فرا رسیدن مرگش نمی بندم!
📔روح البیان : 2 / 181
@Dastan1224
✍ حنان بن سدیر می گوید :
👌 در حضور امام صادق (علیه السلام) بودیم که میسر هم در میان ما بود ، از رابطه خویشاوندی سخن به میان آمد ، امام صادق (علیه السلام) فرمود :
👌 ای میسر چند بار اجل و مرگ تو فرا رسیده و هر بار خداوند آن را به خاطر #صله_رحم با خویشاوندانت تاخیر انداخته است ، اگر می خواهی خداوند عمر تو را زیاد کند به #پدر و #مادرت نیکی کن .
📖 بحار الانوار ج 74 ص 84
@Dastan1224
در بیمارستان ها وقت شام و
ناهار ، غذاها خیلی متفاوت است
به یک نفر سوپ ، چلوکباب و
دسر می دهند و به کسی دیگه
فقط سوپ می دهند و به یک نفر
حتی سوپ هم نمی دهند و
می گویند که فقط آب بخور .
به یک کسی می گویند که حتی
آب هم نخور و با سرم تغذیه میشود.
جالب است که هیچ کدام از
این بیمارها اعتراض ندارند زیرا
آنها پذیرفته اند که کسی که این
تشخیص ها را داده است طبیب است
و آن کسی که طبیب است حکیم است .
پس اگر خدا به یک کسی
کم داده یا زیاد داده ، شما گله
و شکوه نکنید که چرا به او
بیشتر داده ای و به من کمتر داده ای
تمام کارهای خـــ♡ــــدا
روی حساب و حکمت
@Dastan1224
🌼برڪت تا چه زمانی ادامه دارد؟
✍ پیامبر اڪرم صلیاللهعلیهوآله :
تا وقتى مردم امر به معــروف و نهى
از منکر مىکنند و یکدیگر را در نیکى
و تقــوا، یارى مىرســانند، در خیـر و
نیکىاند، آنگاهکه چنین نکنند، برکتها
از آنان گرفتـہ مـىشــود و بعضـى بر
بعضی دیگــر مسلـط مىگــردند و در
زمیــن و در آسمـــان، هیـــچ یـــاورى
نخــواهنــد داشــت.
📚 تهذیــب الأحڪـام ج6 ص181
👉
@Dastan1224
✨﷽✨
✅پنج حسرت مهم زندگی
✍️این نام کتابی است که توسط یک پرستار استرالیایی در یکی از بیمارستانهای استرالیا که در بخش ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ مشغول به کار بوده، نوشته شده است و بر اساس گفتههای بیماران در آخرین لحظات عمرشان، عمدهترین موارد پشیمانی و حسرت آنان را جمعآوری و دستهبندی کرده است. نام این پرستار برونی ویر است و آخرین گفتهها و آرزوهای بر باد رفته و حسرتهای این افراد را از ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد. این مطالب در وبلاگ وی چنان مورد توجه قرار گرفت که وی بر اساس آن این کتاب را به رشته تحریر درآورد.
او این حسرتها را در پنج دسته خلاصه کرد:
1- ای کاش شهامت آن را داشتم که زندگی خود را به شکلی سپری میکردم که حقیقتاً تمایل من بود؛ و نه به شیوههایی که دیگران از من انتظار داشتند.
2- ای کاش اینقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم.
3- ای کاش شهامت بیان احساسات خود را داشتم.
4- ای کاش رابطه با دوستان را حفظ کرده بودم.
5- ای کاش به خودم اجازه میدادم که شادتر باشم.
حتماً که نباید در بخش ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بستری باشیم که مجبور شویم نگاهی از بالا به خودِ زندگی بیندازیم و فارغ از جزئیات تکراریاش، کُلیت آن را ورانداز کنیم و احتمالاً دستی به سر و وضع زندگی خود بکشیم. گاهی، شاید اصلاً سالی، یا حتی هر دههای یکبار گوشهای بنشینیم و ببینیم که آیا درست آمدهایم، یا راهی که میرویم به ترکستان است. مگر نه این است که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؟ حتی اگر یک روز از عمر را آنطور که باید و شاید زندگی کنیم، بازهم میارزد. عمر برَف است و آفتاب تموز. زندگی، همچون تکه یخی در آفتاب تابستان است که هر روز یک تکهاش دارَد آب میشود. گل عزیز است؛ غنیمت شمریدش صحبت.
📚دکتر محسن زندی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
👉
@Dastan1224
✨﷽✨
✅داستان کوتاه و پند آموز
✍زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
✍🏻هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ...
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
#هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Dastan1224
📚#حکایت روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد. طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد. کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟ طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی» بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!» کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد. طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟» کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خوده
@Dastan1224
📚مجسمه
مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد.
اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت.
روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد كه به اين تكه سنگ خيره شده است و هيچ نمي گويد.
از اطرافيان در مورد پسر پرسيد. به او گفتند كه او چهار ماه است هر روز به حياط كليسا مي آيد و به اين تكه سنگ خيره مي شود و هيچ نمي گويد.
شاهزاده دلش براي پسرك سوخت. كنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان، به جاي بيكار نشسستن و زل زدن به اين تخته سنگ، بهتر است براي خود كاري دست و پا كني و آينده خود را بسازي.»
پسرك در مقابل چشمان حيرت زده شاهزاده، مصمم و جدي به سوي او برگشت و در چشمانش خيره شد و محكم و متين پاسخ داد: «من همين الان در حال كار كردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خيره شد.
شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند كه آن پسرك از آن تخته سنگ يك مجسمه با شكوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه اي كه هنوز هم جزو شاهكارهاي مجسمه سازي دنيا به شمار مي آيد. نام آن پسر «ميكل آنژ» بود!
قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی
@Dastan1224
⚠️ #تلنگر
حجتالاسلامقرائتی:
وقتی پلیـس به شما میگه لطفا گـواهینامه! شما اگه پاسپورت , شناسنامه, کارت ملی یا حتی کارت نمایندگی مجلس رو هم نشون بدی بازممیگه گواهینامه...!
وقتیاوندنیاگفتننماز؛
هرچی دم از انسانیت,معرفتو... بزنی
بهت میگن همه اینها خوبه شما اصلکاری
رو نشون بده...
نماز ...🌱👑
@Dastan1224
☘ آیت الله فاطمی نیا :
✍ در همه عمرم تا کنون دعایی به لطافت این دعا ندیده ام.
🤲 اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبيبَةِ حَبيبِكَ وَ نَبِيِّكَ ، وَ اُمِّ اَحِبّائِكَ وَ اَصْفِيائِكَ ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَ اخْتَرْتَها عَلى نِساءِ الْعالَمينَ ، اَللّـهُمَّ كُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها ، وَ كُنِ الثّائِرَ اَللّـهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها ، اَللّـهُمَّ وَ كَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى ، وَ حَليلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ ، وَ الْكَريمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى ، فَصَلِّ عَلَيْها وَ عَلى اُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَ جْهَ أبيها مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ تُقِرُّ بِها اَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها ، وَ اَبْلِغْهُمْ عَنّي في هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ
@Dastan1224
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی، در کتاب شبهای پیشاور مینویسد:
در يكى از سالها كه از كاظمين، بهوسيله راه آهن با جمعى از زوار شيعه عازم سامراء بوديم، در اطاق ما جمعى از اهل موصل بودند بهاتفاق دو نفر از قضات و علماء اهلسنت.
پيوسته بر ما خورده مىگرفتند و مسخره مىنمودند و تهمتها مىزدند، غافل از اينكه حقير با لسان عربى آشنائى دارم، ما همه را بهسكوت گذرانيديم.
تا آنكه يكى از آن قضات گفت:
اين رافضيها عادات و اخلاق فاسد بسيار دارند تماما اهل بدعت و مشرك هستند!! مثلا يكى از بدعتهاى عجيب آنها اين است كه سلام نماز را كه مىدهند دستها را بلند مىنمايند و سه مرتبه مىگويند: خان الامين، يعنى امين خيانت كرد!!
آنها پرسيدند: امين كه بوده و خيانت او چه بوده؟!
شيخ گفت: شيعهها مىگويند پيغمبر و على و جعفر در كوه حرا خوابيده بودند، جبرئيل امين مأمور شد از جانب خدا وحى نبوت را بهعلى بدهد خيانت كرد و بهخاتم الانبياء داده!!! اين است كه تمام شيعيان با جبرئيل دشمناند، بعد از هر نماز سه مرتبه مىگويند: جبرئيل خيانت كرد.
يعنى وحى را عوض على بخاتم الانبياء داد!!!!
حقير بىطاقت شدم، گفتم: جناب شيخ! دروغ و تهمت از گناهان كبيره است يا صغيره گفت كبيره است.
گفتم: پس جنابعالى با اين محاسن سفيد چرا دو گناه بزرگ نموديد و اين نسبت غلط را بهشيعيان دادى؟!
با كمال پرروئى گفت: مطلب همين است!!
از آن آقايان موصلى سؤال كردم: فارسى مىدانيد؟! دو سه نفر از آنها گفتند بلى.
من ده دوازده نفر از پير و جوان زائرين را كه از موضوع خبر نداشتند يكىيكى صدا كردم و پرسيدم: شما بعد از سلام نماز كه دستها را بر مىداريد تا مقابل گوش چه مىگوئيد؟!
گفتند: براى قبولى نماز سه مرتبه مىگوئيم: اللهاكبر.
گفتم: جناب شيخ! خجالت كشيديد يا نه؟!
گفت: شما يادشان داديد!!
گفتم: از خدا بترسيد! من كه پهلوى شما نشستهام و از جا برنخاستم و حرفى نزدم.
رو كردم بهآن آقايان موصلى گفتم: خواهش مىكنم برخيزيد برويد بهاطاقهاى ديگر و از زائرين شيعه كه در اطاقهاى راه آهن هستند، سؤال كنيد.
چند نفر جوان فهميده كه زبان هم مىدانستند رفتند و بعد برگشتند برافروخته، حمله كردند به شيخ كه:
شما چه منظور از اين دروغ داشتيد ما از همه زوارهاى دهاتى و شهرى سؤال كرديم،همه گفتند الله اكبر مىگوئيم
حتى ما سؤال از كلمۀ خانالامين كرديم، گفتند: ما همچنین كلمهاى را نمىشناسيم!!
شيخ گفت: منهم در كتابها خواندهام كه شيعهها اينطور مىگويند!
جوانها چون تحصيل كرده بودند بنا كردند شيخ را تقبيح نمودن كه انسان عالم تا چيزى را تحقيق
@Dastan1224
✨﷽✨
🔴مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد
✍پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد.
بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد.
از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد.
📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر
خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد 1
@Dastan1224
🌹#داستان_آموزنده
روزي امام علی علیهالسلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد.
هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛
اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است!
حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن.
قنبر به بازار رفت، اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند میفروشی؟
آن شخص گفت: دو دينار.
قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد.
وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار.
حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد!
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_پند_یک_معرفت
✍اگر مرد هستید هرگز به زن متأهل که با همسرش مشکل دارد محبت نکنید. هرگز با جملات عاطفی و تکریمی مرد رؤیاهای او نشوید. اگر زن هستید، به مردی که با همسرش مشکل دارد هرگز از سر دلسوزی و ترحم نزدیک نشوید و محبت نکنید. معنی دل شکستن، گوش کردن به خواسته و به جا آوردن تمنیّات اطرافیانمان نیست. باید نخست مواظب کسی که بالا نشسته است باشیم که با معصیت کردن دل مهربان او را نشکنیم. هیچ آیه و حدیثی ندیدهام که بنویسند: «دل کسی را نشکنید.» دل شکستن با تحقیر کردن مخاطب، معصیت است؛ نه با ردّ خواسته کسی. اگر دل شکستن به آن معنی که ما برای خود تعریف کردهایم باشد، باید از آیات قرآن امر به معروف و نهی از منکر را برداریم؛ چون انجام این کارها قطعاً با دل شکستن همراه است. زمانی دل هیچکس را نباید شکست که هیچکس دلش آنچه خدا نمیخواهد جز آن را نخواهد و همه دلها آنچه خدا میخواهد را دلشان بخواهد. پس آن دل خانه خداست نباید شکست. در حالی که اکنون دلهای غالب ما سرشار از خواستههای شیطان است. هوسرانی ، زیادهخواهی، پارتیبازی، حقهبازی در دلهایمان جای گرفته است. این دلها را که دل شیطان است باید شکست تا به خدا رسید؛ اما باید مواظب بود که با کلام تندی یا بیاحترامی خواستهای را رد نکنیم با صبر و با نیت قربهالیالله باید همراه باشد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224