eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 آفت‌کش‌ ارگانیک خانگی بسازید • یک پرتقال را پوست بکنید. دو فنجان آب جوش روی آن بریزید و بگذارید چند ساعت بماند. بعدآن را صاف کنید. به این محلول چند قطره صابون مایع اضافه کنید و برای دفع آفات استفاده کنید. این حشره‌کش برای اسپری در لانه مورچه هم مناسب است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین و لذت بخش ترین بازی ها برای قوی شدن عضلات دست کودک 👌👌👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
مدارس و دانشکده ها تعطیل شده اند و هر کس که به تهران رفته بود، به شهر و دیار خود برگتشه است. یعنی آندقر از مادر و برادر و خواهرانت بیزار شدی که سری به شیراز نمی زنی؟ یعنی خانواده سرهنگ آن قدر به تو محبت دارند و سیما چنان تو را اسیر خودش کرده که ما را فراموش کردی؟ دو روز بعد در میان تعجب سیما عازم شیراز شدم. بگومگوی ما زیاد طول نکشید؛ چون تا حدودی مرا شناخته بود و می دانست اگر تصمیم بگیرم، عملی می کنم. سیاوش خیلی دوست داشت با من بیاید ولی چون از چند درس تجدید شده بود؛ پدر و مادرش به او اجازه ندادند. صبح زود حرکت کردم. بین راه اتومبیل اذیتم می کرد و عاقبت نزدیک سه راهی سلفچگان یک مرتبه خاموش شد. چون از مکانیکی سر در نمی آوردم؛ مجبور شدم از راننده های کامیون که از آن مسیر عبور می کردند، کمک بگیرم. راننده ها اصلا توجهی به من نداشتند و به سرعت از کنارم می گذشتند. باالخره؛ کامیونی بالاتر از جایی که اتومبیل من پارک شده بود، ایستاد به سمت آن دویدم. راننده خیلی جوان بود. مرا شناخت و به اسم صدایم کرد. هرچه فکر کردم، او را به جا نیاوردم. عاقبت گفت: منو نشناختی ، نه؟ با شرمندگی گفتم: والله مثل این که تهرون عقل و هوش منو دزدیده، هرچه فکر می کنم... میان حرفم آمد و گفت: من عباس پسر سیرضا ارسنجونی هستم، با انترناش براتون پغندر می کشیدیم. بالفاصله او را شناختم. دوباره با او دست دادم و به گرمی حال پدرش را پرسیدم. پدرش سال ها برای ما پغندر به کارخانه قند مردودشت می برد. عباس آن زمان کمکش می کرد و آرزو داشت روزی گواهینامه پایه یک بگیرد در ضمن، پسر سر به راهی هم نبود. در حالی که با خوشرویی او را برانداز می کردم، پرسیدم: باالخره به آرزوت رسیدی وگواهی نامه پایه یک گرفتی؟ از طرز بیانش متوجه شدم بدون گواهی نامه رانندگی می کند. با اینکه اطمینان نداشتم بتواند کاری انجام دهد، ایراد اتومبیل را برایش توضیح دادم. مانند یک مکانیک با تجربه؛ کمتر از نیم ساعت عیب اتومبیل را رفع کرد. از او تشکر کردم و برای اینکه زحمتش را به طریقی جبران کنم، با توجه به موقعیت سرهنگ، گفتم اگر در تهران مشکلی پیش آمد هر کاری از دستم بربیاید کوتاهی نمی کنم. آدرس خانه را برایش نوشتم و از او خداحافظی کردم و به سمت شیراز راه افتادم. از اصفهان که گذشتم، خواب چشمانم را گرفته بود. حدود یک ساعت خوابیدم و دوباره راه افتادم. ساعت ده بود که به شیراز رسیدم. آغوش گرم خانواده به خصوصص مادرم مرا به یاد سخنان آقای مفیدی انداخت که عشق مادر قید و شرط ندارد و با دیگر عشق ها که گذراست نمی شود مقایسه کرد. مادرم مرا در آغوش گرفت . ترگل و آویشن صورتم را غرق بوسه کردند و جمشید مثل یک مرد با من احوالپرسی کرد. از همان ساعت اول گله مادرم شروع شد. می گفت: همه اونهایی که برای درس به تهرون رفته بودن یه ماه پیش به خونه و زندگی خودشون برگشتن پطور تو نیومدی؟ گفتم: کلاس زبان می رفتم. در ضمن کاری هم برای خودم دست و پا کردم. خیلی عصبانی شد و با تعجب پرسید: کار؟ مگه تو رفتی تهرون کار کنی؟ مگه پول نداشتی؟ می گفتی برات می فرستاد..... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
از اینکه موضوع کار را مطرح کردم پشیمان شدم به نحوی به او فهماندم کار به خاطر پول و یا درماندگی نبود. سپس از درس مشق و بچه ها پرسیدم. جمشید با شهامت و بدون کوچکترین واهمه ای گفت در بیشتر دروس تجدید شده است. با پوزخند گفتمک خب تو که حق داری داداش. ترگل با معدل خوب قبول شده بود. از دائی نصراهلل پرسیدم. مادرم به نشانه تاسف سر تکان داد و گفت: بنده خدا داداش خیلی وقته حالش خوب نیست. تو خونه بستری شده. متأثر شدم. اگر دیروقت نبود همان شب به او سر می زدم. روز بعد، در اولین فرصت به دیدن دائی رفتم. از درد سینه می نالید. تب و لرز هم به سراغش آمده بود. رنگ زرد و الغری بیش از حد او مرا به فکر واداشت. از داروهایی که پزشک تجویز کرده بود؛ تا اندازه ای حدس زدم بیماری اش باید خطرناک باشد. از خداوند برایش آرزوی سلامتی کردم. همان روز با پزشکش که در شیراز سرشناس بود؛ تماس گرفتم. حدسم بدل به یقین شد. دائی سرطان داشت و حداکثر چهار پنج ماه زنده می ماند قبل از اینکه دایی بمیرد، برایش گریه کردم. دلم می سوخت. واقعا به او علاقه داشتم . تنها فرد باسواد فامیل بود. زندائی ازبیماری او خبر نداشت و پسر بزرگش مرتب او را نزد پزشک می برد. به خانه که برگشتم چشمان اشک آلود و حال پریشانم مادر را به شک انداخت از بیماری دایی پرسید و اینکه چرا روز به روز الغرتر می شود. گفتم: چیز مهمی نیست و برای این که افکارش را منحرف کنم حرف جمشید و نامزدش به پیش کشیدم. مادرم گفت: راتس بهمن خان پیغوم فرستاده امشب برای حساب و کتاب میاد اینجا، از یه ماه پیش که محصول رو برداشت کردن منتظر تو بود. شاید زیبا رو هم با خودش بیاره. همان شب بهمن خان به خانه ما آمد . برخوردش با من خیلی صمیمی و توام با احترام بود. با خوشرویی حالم را پرسید و جویای وضع تحصیلم شد. مرتب برای پدرم خدابیامرزی طلب می کرد و افسوس می خورد. کم کم صحبت زمین و محصول را چیش کشید و صورت فروش را از جیبش بیرون آورد. فروش پغندر برخالف گندم و جو دوبرابر شده بود. طبق قرارداد می بایست پول حاصل از فروش محصول بین ما و بهمن خان نصف می شد ولی او پس از کسر مخارج بدون این که یک ریال خودش بردارد همه پول را به ما داد. ناراحت شدم و گفتم: ما درمونده نیستیم که شما تا این حد ارفاق می کنین. با خوشرویی و لبخند گفت: بارها گفتم هر چه دارم از صدقه سر بهادرخان دارم و به هیچ وجه به شما ارفاق نمی کنم و هر کار کردم وظیفه ام بوده. همچنان که در فکر بودم موضوع سال پدرم را پیش کشید و گفت: باید سال پدرت رو خیلی مفصل برگزار کنیم چون آدم کوچیکی نبود. خوشم نمی آمد در زندگی ما و نحوه برگزاری سالگرد پدرم مداخله کند. چهره ام درهم رفت ولی به خاطر مادرم و جمشید که خیلی ساکت و مودب کنار ما نشسته بود چیزی نگفتم. خلاصه بعد از بررسی حساب مزرعه خداحافظی کرد و رفت. مادر و جمشید تا دم در بدرقه اش کردند. من با اوقاتی تلخ گوشه ای نشستم. مادرم قیافه مرا که دید پرسید: چیزی شده؟ چرا مثل آدم های دعایی یه مرتبه دیونه می شی؟ گفتم: به بهمن خان په مربوط که خودشو جلو میندازه و درباره سال پدرم تکلیف معین می کنه؟.... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔞 رابطه‌ی پنهانی پسر با زن عمو!!! 🔞 امیر که امسال دانشگاه قبول شده بود و خوابگاه بود، شب به درخواست زن عموش به خونشون میره. عموی امیر که کارمند بود هفته ای یکبار خونه می اومد، از قضا اون شب هم خونه نبوده. شب که میرسه خونه عموش، زنگ خونه رو میزنه وقتی میره داخل زن عمو با دامن کوتاه، تاپ و آرایش زیاد به استقبالش میاد، فرید که جا خورده بود با تعارف روی مبل میشینه و بعد از اینکه زن‌عمو شربت براش میاره کنارش میشینه و در زن عمو کمال تعجب شروع می‌کنه به…😱 👇 🔞👈 ادامه این ماجرای واقعی باز شود:: 📕✅برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
🔴روزی مردی هوسران تصمیم گرفت زن دوم بگیرد😱 مرد هوسران و بداخلاقی میخواست زن دوم بگیرد از این رو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک از قضا همسرش به زور راضی شد تا با او به مراسم خواستگاری بیاید😱 تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد! روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛ وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟ همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت ...........😱😱 👈ادامه این داستان جنجالی و پرماجرا در لینک زیر 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴خواندن زیارت عاشورا و ترّحم حضرت عزرائیل و بهترین حالات و مقامات در برزخ❗️ 🍃در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت(ع) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مي آيي؟ فرمود: از شيراز مي آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم. گفتم: روح او در برزخ در چه حال است؟ فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغ‌هاي عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مي‌برند.! گفتم: براي چه عملي از اعمال به چنين مقامي رسيده است؟ آيا براي مقام علمي و تدريس و تربيت شاگردان؟ فرمود: نه! گفتم: آيا براي نماز جماعت و رساندن احكام دين به مردم؟ فرمود: نه! گفتم: پس براي چه؟ فرمود: براي (مرحوم ميرزاي محلاتي سي سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزي كه بيماري يا امري كه داشت و نمي توانست بخواند نايب مي‌گرفته است). چون شيخ از خواب بيدار مي شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقي شيرازي مي رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي كند. مرحوم ميرزا تقي گريه مي كند و از ايشان سبب گريه را مي پرسند؟ مي‌فرمايد: ميرزاي محلاتي از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست! ميرزا فرمود: بلي خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادي، فرداي آنروز تلگراف فوت ميرزاي محلاتي از شيراز رؤياي شيخ مرحوم آشكار مي‌گردد. 📗ترجمه كامل الزيارات ص 446 → | شیخ احمد ڪـافی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
آثار زیارت عاشورا: ☀️امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند : ✨زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می کنم: ✨اول، زيارتش قبول شود ✨دوم، سعی و کوشش او شکور باشد ✨سوم، حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا اميد از درگاه او برنگردد، زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد . 📚بحارالانوار جلد ۹۸ صفحه۳۰۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پند آموز ✍زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! ✍🏻هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ... پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‼پیامبراکرم(ص) فرمود: برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛ ❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد. ❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد. ❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد. سپس فرمود: دفتری که خدا چیزی از آن را نمی‌آمرزد، شرک به خدا است. دفتری که خدا به آن اهمیت نمی‌دهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزه‌ای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا می‌بخشد و از آن می گذرد. و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی‎گذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کرده‌اند که ناچار باید تلافی شود. 📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی احادیث الطلاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ 🔴چگونه گناه نکنم ✍شهید مطهری :اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‌کند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان می‌‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌‌کند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی ‌شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می‌ کنم، اگر روی طاقچه‌ ای یا در جعبه‌ ای بگذارم طوری نمی‌ شود. ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می ‌خواهد وادار می‌ کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می‌ شود؛ در رختخواب فکر می‌ کند، در بازار فکر می‌ کند، همین‌ طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می ‌کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می ‌کشد و جذب می ‌کند. 📚تعلیم و تربیت در اسلام، ص278 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
بسم الله الرحمن الرحیم حتما تا آخر بخونید ✅اطلاعاتی در مورد پیامبران(ع) 🍃 4 نفر از پیامبرانی که عرب.زبان بودند: - حضرت هود(ع) - حضرت صالح(ع) - حضرت شعیب(ع) - حضرت محمد(ص) .🍃 پیامبرانی که هرگز ازدواج نکردند: - حضرت عیسی(ع) - حضرت یحیی(ع) 🍃 پیامبرانی که با هم برادر بودند: - حضرت موسی(ع) و حضرت هارون(ع) - حضرت اسماعیل(ع) و حضرت اسحاق(ع) 🍃 پیامبرانی که پدر و پسر بودند: - حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) - حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسحاق(ع) - حضرت یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع) 🍃 پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند: - حضرت آدم(ع) - حضرت نوح(ع) - حضرت صالح(ع) - حضرت هود(ع) 🍃 پیامبرانی که دو نام داشتند: - حضرت محمد(ص)- احمد - حضرت یونس(ع)- ذوالنون - حضرت عیسی(ع)- مسیح - حضرت خضر(ع)- ملیقا - حضرت یعقوب(ع)- اسرائیل - حضرت یوشع بن نون(ع)- ذوالکفل 🍃 حضرت یونس(ع) چند شبانه.روز در شکم ماهی بودند؟ - 7 شبانه.روز 🍃 تعداد پیامبرانی که در بنی.اسرائیل مبعوث شدند: - 600 پیامبر 🍃 پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند: - حضرت آدم(ع) - حضرت ابراهیم(ع) - حضرت موسی(ع) - حضرت اسماعیل(ع) - حضرت نوح(ع) - حضرت عیسی(ع) 🍃 پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند: - حضرت سلیمان(ع) - حضرت ذوالقرنین(ع) 🍃 آخرین پیامبری که وارد بهشت می.شود؟ - حضرت سلیمان(ع) 🍀پیامبرانی که با هم، هم.عصر بودند؟ - حضرت خضر(ع) حضرت موسی(ع) حضرت شعیب(ع) - حضرت ابراهیم(ع) ‌حضرت لوط(ع) حضرت یعقوب(ع) حضرت یوسف(ع) 🍃 پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند؟ - حضرت محمد(ص) - حضرت ابراهیم(ع) 🍃 کدام پیامبر(ع) در کشور ایران مدفون است؟ - حضرت دانیال نبی(ع) در شهر شوش دانیال 🍃 کدام یک از پیامبران را سر بریدند؟ - حضرت یحیی(ع) 🍃قبر حضرت موسی(ع) توسط چه کسی کنده شد؟ - حضرت عزرائیل(ع) 🍃 کدام پیامبر(ع) داماد یکی دیگر از پیامبران(ع) بود؟ - حضرت موسی(ع) داماد حضرت شعیب(ع) بود! 󾭶دعا براي يك بار در عمر󾭶 روايت شده از حضرت محمد(ص) هركس اين دعا را در هر وقت که بخواند گويا: 360 حج ادا نموده 360 قرآن ختم كرده 360 غلام آزاد نموده 360 دينار صدقه داده در همان حال حضرت جبرائیل(ع) نیز خطاب به حضرت محمد(ص) فرمودند: يارسول الله: هربنده ای از بندگان خدا اين دعارا بخواند «اگر چه يك بار در عمر»ع خداوند به عظمت و حرمت و جلال خود قسم خورده که برای او هفت چيز ضامن ميشوم: 1-از او فقر و تنگ دستی رفع ميشود 2-از سوال منكر و نكير در امان ميماند 3- او را به سهولت از پل صراط عبور ميدهم 4-اورا از مرگ ناگهانی محفاظت ميكنم 5- داخل شدن در جهنم را برای او حرام ميكنم 6-از تنگی قبر او را حفاظت ميكنم 7- از خشم وغَضَبْ پادشاه ظالم او را امان ميدارم؛ و اين است دعا: 󾬌بِسمِ‌اللّٰهِ الْرَّحمٰنِ‌الْرَّحیم󾬌 لا اله إلا اللهُ الجليلُ الجبّار لا اله إلا اللهُ الواحدُ القهّار لا اله إلا اللهُ الكريمُ الستّار لا اله إلا الله الكبيرُ المُتَعالْ لا اله إلا الله وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ إلَهاً واحداً، ربَّاً و شاهداً، اَحَداً و صمداً و نحنُ لهُ مُسْلِمونْ لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ عابدونْ لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريكَ لهُ إلهاً واحداً ربَّاً و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ قانِتونْ لا اله إلا الله وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحن له صابرونْ لا اله إلا اللهُ مُحَّمدٌ رسولُ الله اللهُمَ إليكَ فَوَّضْتُ أمريْ و عليک تَوَكَلتُ يا أرحمَ الراحمينْ «صدق الله و صدق رسول الله الكريم» این پیام رو در حد توانت منتشركن ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه . مطمئن باش󾭊 ( و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند) قرآن کریم : آيا مي دانيد فايده گفتن,) (بسم الله الرحمن الرحيم) در آغاز هر كاري چيست؟ اگر شما عادت كنيد كه در ابتداي هر كاري بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد ، فردا در روز قيامت وقتي نامه اعمالتان بدستتان داده مي شود قبل از آنكه آن را بخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم مي گوييد و ناگهان مي بينيد كه همه گناهانتان از نامه اعمالتان پاك شده است مي پرسيد چه شد ؟ در اين زمان ازطرف خداوند ندايي مي آيد كه اي بنده ، تو ما را با نام رحمن و رحيم فراخوانده اي پس ماهم باتو مقابله به مثل كرده ايم و گنا هانت را بخشيده ايم حالا اگر مي خواهي اين را براي كسي بفرستي اول بسم الله الرحمن الرحيم بگو . ✅یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ... همجوره پخشش کن.بسم الله ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌