سلام تا لحظاتی دیگه با داستان #واقعی و عبرت آموز بنام #سرنوشت_بی_رحم
ما رو همراهی کنید
👇💙💙👇❤️❤️👇❤️❤️👇
💧💧💧🌈🌈🌈💧💧💧
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌈🌈🌈
🌈💧
🌈
💔سرگذشت واقعی : براساس سرگذشت خانوادهٔ خانمی بنام "نقشین"
💧با عنوان : سرنوشت بی رحم
💧قسمت اول 🌈
نقشین«.. نقشین.. با توام نقشین...
😴چشمانم را به زور باز کردم. انگار از پلک هایم وزنه های ده تنی آویزان کرده بودند و نمی توانستم آنها را باز نگه دارم. دو، سه بار به سختی پلک زدم تا تصویر مبهم »روزبه« را در مقابل چشمانم دیدم. گلویم به شدت درد می کرد و دهانم خشک شده بود.
😣آب دهانم را به هر بدبختی بود قورت دادم و خواستم چیزی بگویم امانتوانستم. انگار لال شده بودم و قدرت حرف زدن نداشتم.
😨روزبه با نگرانی خیره شده بود به من و می پرسید: » چی شده نقشین؟ چرا اینجا افتادی؟
😭« چشمانم پراز اشک شد. چیزی روی قلبم سنگینی می کرد و قدرت تکلم را از من گرفته بود.
روزبه که تازه متوجه زخم روی گونه سمت چپم شده بود، لبش را به دندان گرفت و گفت: » وای، صورتت چی شده؟
😰دِ... یه چیزی بگو دیگه،دارم نصفه عمر می شم. دزد اومده بود خونه؟« روزبه به دهان من زل زده بود و منتظر جواب بود که بگویم چه به روزم آمده اما من نمی توانستم حتی کلمه ای بر زبان بیاورم.
😔با یادآوری آنچه بین من و »ساینا« اتفاق افتاده بود، قلبم برای هزارمین بار تکه تکه می شد. ساعتی گذشت تا توانستم به حالت عادی بازگردم و با روزبه حرف بزنم.
ساینا با یکی از دوستاش اومده بود خونه. یکی، دو ساعتی تو اتاق بودن و صداشون در نمی اومد.
🚪رفتم پشت در و آروم بازش کردم. ساینا و دوستش داشتن با هم شیشه می کشیدن.😱
کنترل مو از دست دادم و داد و فریاد راه انداختم و کشیده محکمی زدم تو گوش ساینا.👋
💧ادامه دارد⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند
🌈💧
🌈💧💧
🌈🌈🌈🌈
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💧💧💧🌈🌈🌈💧💧💧
🍎🍏 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴چی بخوریم برای چه مریضی ای؟؟
🔻اگه معده درد دارید👈 عسل، زنجبیل، زردچوبه
🔻اگه سردرد دارید👈 فلفل قرمز، شربت آبلیمو
🔻اگه اسهال دارید👈 هویج و سیب پخته،کته و ماست چکیده و نعنا
🔻اگه کمخونی دارید👈 اسفناج، لیمو، خرما
🔻اگه نقرس دارید👈 گوجه فرنگی و فلفل دلمه
🔻اگه واریس دارید👈 آب و نان سبوس دار
🔻اگه کبد چرب دارید👈 زرشک،شاتوت، آب انار
🔻اگه آفت دهان دارید👈 رب انار و آب انار
🔻اگه تهوع دارید👈 زنجبیل،پونه، هندوانه
🔻اگه عفونت دارید👈 دمنوش پونه کوهی،سیر
🔻اگه ویار و تهوع صبحگاهی دارید👈 گوجه، انار ملس
🔻اگه دلپیچه دارید👈 دم کرده زیره
🔻اگه پوکی استخوان دارید👈 سنجد+ماست
🔻اگه آرتروز دارید👈 آناناس،شلغم، کلم
🔻اگه نرمی استخوان دارید👈 قارچ،ماهی،تخم مرغ
🔻اگه بیخوابی دارید👈 شیر گرم، موز، گیلاس
🔻اگه دیابت دارید👈 ماش، لوبیا قرمز، تربچه
🔻اگه چربی دورشکم دارید👈 بادام،گریپ فوروت
🔻اگه میگرن دارید👈 ماهی،امگا3، گردو
🔻اگه تبخال دارید👈 سیب زمینی(ضد زخم)، پیاز (ضد تاول)
🔻اگه تب دارید👈 آب، لعاب برنج، میوه های آبدار
🍎🍏 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨🌙✨🍂🍃
✨🌙الهی
✨🌙دستم
✨🌙به تو که نمی رسد،
🍃🍂
✨🌙فقط حریف واژه ها می شوم !
✨🌙گاهی،
✨🌙هوس می کنم،
✨🌙تمام کاغذهای سفید روی میز را،
✨🌙از نام تو پرکنم …
✨🌙تنگاتنگ هم،
✨🌙بی هیچ فاصله ای !!
🍃🍂
✨🌙از بس،
✨🌙که خالــی ام از تو …
✨🌙از بس،
✨🌙که تو را کـم دارم
✨🌙شبتون الهی عزیزان✨🌙
🌖🕊ʝσłŋ «👇»
📖«http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜🌹🍀 برمدارعشق 🍀🌹
ذکر روز جمعه صد مرتبه
🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌺
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍃🌸🍃🍃
حتماً بخونيد 👌👌👌
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت».
#یاعلی❣
🔷جلاءالعیون علامه مجلسی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#جمعه
«جمعه» روز پایانی هفته، مورد احترام مسلمانان و یکی از اعیاد مهم آنان است. به عقیده برخی جمعه از آن رو «جمعه» نامیده شده که در آن جهت نماز اجتماع میکنند.
(راغب اصفهانی، مفردات.)
اهمیت شب و روز جمعه در احادیث بسیاری بیان شده و اعمال و ادعیه فراوانی برای آن مقرر گشته است. از مهمترین اعمال مؤمنان در روز جمعه توجه به حضرت مهدی علیه السلام و انتظار فرج آن بزرگوار است. در این روز زیارت آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج او مستحب است؛ زیرا طبق برخی از روایات و زیارات، امید ظهور آن حضرت در روز جمعه بیش از سایر روزها است.
(ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 215.)
امام صادق علیه السلام در این باره فرموده است:
«… وَ یَخرُجُ قائِمُنا اَهْلَ البیْتِ یَوْمَ الجُمُعَةِ …»
(شیخ صدوق، الخصال، ص 394، ح 101.)
(… و خروج میکند قائم ما اهل بیت در روز جمعه.» همچنین در روایاتی آمده است:
«وَکانَ الیَوْمُ الَّذِی نَصَبَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اَمِیرَالمُؤمِنینَ علیه السلام بِغَدِیرِ خُمِّ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَ قِیامُ القائِمِ علیه السلام یَکُونُ فِی یَوْمِ الجُمُعَةِ وَ تَقُومُ القِیامَةُ فِی یَومِ الجُمُعَةِ …»
(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 422، م 1241.)
(روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام را در غدیر خم نصب فرمود، جمعه بود و روز قیام قائم علیه السلام جمعه خواهد بود و روز برپایی رستاخیز جمعه خواهد بود.»
البته بین این سه رخداد عظیم، وجوه مشترک فراوانی وجود دارد. از ویژگیهای دیگر این روز با عظمت، آن است که حضرت مهدی علیه السلام در آن روز شریف پای به عرصه گیتی نهاده چشم به جهان گشود.
(کتاب الغیبة، ص 393؛ کمالالدین و تمام النعمة، ح 2، ص 432، ح 13 و 12.)
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨ ﷽ ✨
هنگامی كه شیطان به خداوند گفت
مـن از چهار طرف جلـو، پشت،
راسـت و چـپ انـســان را
گرفتار و گمراه میكنم.(1)
🍃فرشتگان پرسیدند...
شیطان از چهار سمت بر انسان
مـسلّط اسـت پس چـگونه انـسـان
نجات می یابد...؟
خداوند فرمود
راه بالا و پایین باز است...
راه بالا نیایش و راه پایین سجده
و بر خاک افتادن است
✍بنابراین ڪسی كه دستی به سـوی
خدا بلند كند یا سری بر آستان او
بساید می تواند شیطان را
طرد كند...
📖سورهاعراف17
📗بحار_ج60_ص155
📕مراحلاخلاقدرقرآنج11ص108
↶به ما بپیوندیدکانال داستان و رمان👇
باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشو👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💖🍃❤🍃🌼🍃💖🍃
✨✨🌟🌼🌟✨✨
📔 داستانی واقعی و آموزنده ومؤثر💫💫
بخوانید 📖 تا بیاموزید 👇
استاد فرزانه ای به خوبی و خوشی با خانواده اش زندگی می کرد، زنی بسیار وفادار و دو پسر عزیز داشت. زمانی به خاطر کارش مجبور شد چندین روز از خانه دور بماند. در آن مدت هر دو فرزندش در یک تصادف اتومبیل کشته شدند. مادر بچّه ها در تنهایی رنج فقدان فرزندانش را تحمّل کرد. امّا از آنجا که زن نیرومندی بود و به خدا ایمان و اعتقاد داشت، با متانت و شجاعت این ضربه را تحمّل کرد. اما چطور می توانست این خبر هولناک را به شوهرش بدهد. شوهرش هم به اندازه ی او مؤمن بود، امّا او مدّتی پیش بر اثر بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده بود و همسرش می ترسید خبر این فاجعه، باعث مرگ او بشود. تنها کاری که از دست زن بر می آمد، این بود که به درگاه خدا دعا کند تا بهترین راه را نشانش بدهد. شبی که قرار بود شوهرش برگردد، باز هم دعا کرد و سرانجام دعایش اجابت شد و پاسخی گرفت.
روز بعد، استاد به خانه برگشت، همسرش را سلام واحوال پرسی کرد و سراغ بچّه ها را گرفت. زن به او گفت فعلا نگران آن ها نباشد و حمّام بگیرد و استراحت کند.
کمی بعد، نشستند تا ناهار بخورند. زن احوال سفر شوهرش را پرسید و او هم برای همسرش از لطف خدا گفت و باز سراغ بچّه ها را گرفت.
همسرش با حالت عجیبی گفت: نگران بچّه ها نباش، بعدا به آن ها می رسیم. اوّل برای حل مشکلی جدّی، به کمکت احتیاج دارم.
استاد با اضطراب پرسید: چه اتّفاقی افتاده؟ به نظرم رسید که مضطربی، بگو در چه فکری، مطمئنّم به لطف خدا می توانیم هر مشکلی را با هم حل کنیم.
زن گفت: در مدّتی که نبودی، دوستی سراغمان آمد و دو جواهر بسیار با ارزش پیش ما گذاشت تا نگه داریم. جواهرات بسیار زیباییست! تا حالا چیزی به این قشنگی ندیدم. حالا آمده تا جواهراتش را پس بگیرد و من نمی خواهم آن ها را پس بدهم. خیلی دوستشان دارم. چکار باید بکنم؟
استاد گفت: اصلا رفتارت را درک نمی کنم! تو هیچ وقت زن بی تعهدّی نبوده ای.
زن گفت: آخر تا حالا جواهری به این زیبایی ندیده ام! فکر جداشدن از آن ها برایم سخت است.
استاد با قاطعیت گفت: هیچ کس چیزی را که صاحبش نباشد، از دست نمی دهد. نگهداشتن این جواهرات یعنی دزدیدن آن ها، جواهرات را پس می دهیم و بعد کمکت می کنم تا فقدانش را تحمّل کنی. همین امروز اینکار را با هم می کنیم.
زن گفت: هرچه تو بگویی عزیزم، جواهرات را بر می گردانیم. در واقع، قبلا آن ها را پس گرفته اند. این دو جواهر ارزشمند، پسران ما بودند. خدا آن ها را به ما امانت داد، وقتی تو در سفر بودی، آن ها را پس گرفت.
استاد قضیه را فهمید، همسرش را در آغوش کشید و با هم گریه کردند. او پیام را دریافته بود و از آن روز به بعد، سعی کردند فقدان فرزندانشان را با هم تاب بیاورند.
فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا
صبر جمیل داشته باش (و جزع و فزع و یأس و نومیدی به خود راه مده).
💛💫 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨✨🌟🌼🌟✨✨
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌈🌈🌈
🌈💧
🌈
💔سرگذشت واقعی : براساس سرگذشت خانوادهٔ خانمی بنام "نقشین"
💧با عنوان : سرنوشت بی رحم
💧قسمت دوم🌈
کنترل مو از دست دادم و داد و فریاد راه انداختم و کشیده محکمی زدم تو گوش ساینا.👋
😨 رفیقش هم وایستاده بود و بر و بر ما رو نگاه می کرد. ساینا تو حال خودش نبود. وحشی وحشی شده بود. یه دفعه حمله کرد طرفم و من که از این رفتارش شوکه شده بودم نتونستم از خودم دفاع کنم.
دستش رو اورد جلو تا گردنبندم رو از گردنم بکشه که ناخن هاش گیر کرد به صورتم. من نتونستم مقاومت کنم، ساینا گردنبند رو پاره کرد و خنده کنان با دوستش رفتن بیرون...😢
دیگه نمی دونم چیکار کنم روزبه، دیگه نمی دونم با این دختر سرکش چیکار کنم؟ آبرومو جلوی همه برده.
😠تو هم که اصلا عین خیالت نیست. انگار نه انگار که ساینا دختر تو هم هست...
🍹روزبه لیوان آب قند را داد دستم و گفت: » مگه از من حرف شنوی داره؟ آخه چیکار می تونم بکنم؟
یادت رفته بهش گفتم دیگه حق نداری با این دوستای ناباب رفت و آمد داشته باشی چیکار کرد؟ رگ دوتا دستش رو با تیغ زدتا دیگه جرات نکنیم بهش حرفی بزنیم!
😔ما باید از همون اول از جلوش در می اومدیم و بهش میدون نمی دادیم که حالا اینطوری سوارمون بشه.
شب که برگشت خونه می دونم باهاش چیکار کنم. 👊اونقدر کتکش می زنم که حساب کار بیاد دستش و بدونه یه من ماست چقدر کره داره! دیگه هر کاری هم بکنه برام مهم نیست، حتی اگه جلوی چشمام خودشو بکشه!
😏« پوزخندی زدم و از جایم بلند شدم گفتم: » دیگه خیلی دیر شده آقا روزبه، دخترت حالا داره شیشه مصرف می کنه. خیلی قبل تر از اینا باید به فکر می بودی!
« روزبه گره کراواتش را شُل کرد و گفت: » همونقدر که من تو تباه شدن ساینا مقصرم، تو هم مقصری نقشین!
😔« جوابش را ندادم. حق با او بود. من هم همچون روزبه در تربیت کردن ساینا کوتاهی کرده بودم و حالا هم نتیجه اش را می دیدم.
💧ادامه دارد⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و رمان
🌈💧
🌈💧💧
🌈🌈🌈🌈
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💧💧💧🌈🌈🌈💧💧💧
✍️علي عليه السلام را بايد از زبان خدايي
زهرا سلام الله عليها شناخت 🔽
به تعابير ايشان در خصوص علي عليه السلام دقت كنيد:
📌قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.
✍️در تعریف علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گویندهاى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.✅🖐
📚ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662