فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر لامپ بشکنه چیکار میکنی؟ این ویدئو رو ببینید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده عالی برا طراحی قاب گوشی، نشانگر کتاب و ...😍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
خواندنی👌👇👇
«ﻣﻈﻔﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ» ده سال بر ایران حکومت کرد و ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺳﻔﺮﮐﺮﺩ.
ﺳﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1317خورشیدی ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ و ﻫﻔﺖ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻧﯿﻢ به طول انجامید!
وی ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ «ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ» ﻓﺎﺗﺤﻪ خواند ﻭ ﭼﻮﻥ ناخوش احوال و ﺗﺮﺳﻮ ﺑﻮﺩ حاضر نشد به بالای «ﺑﺮﺝ ﺍﯾﻔﻞ» رود ﻭ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﺁن را ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩ!
وی ﻣﺒﺎﻟﻎ ﮔﺰﺍﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎﯼ تنومند، ﻟﻮﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻫﻨﯽ، ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ … ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ هنوز ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﺳﺎﯾﻞ نیز ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺎﺥ ﺑﻼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪ!
در فرانسه از وی دعوت به عمل آمد که از ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ «ﻣﺎری ﮐﻮﺭﯼ» ﺩﯾﺪﻥ نماید بنابراین او را به ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ تکه ای از ﺭﺍﺩﯾﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ!
مظفرالدین شاه به سبب بیماری و کسالت ذاتی که داشت ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ زد ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ! از اینجا برویم!
پس از روشن شدن چراغ ها از ترس شاه کاسته شد و او برای دلجویی قطعه جواهری ارزشمند را به ماری کوری پیش کش کرد اما او هدیه شاه را نپذیرفت!!!
🆔 l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
༺📚════════
📚 #حکایت هایپرمارکت
💎پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند رفت…
مدیر فروشگاه به او گفت : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیرم.
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است ؟
👱پسر پاسخ داد که یک مشتری
مدیر با ناراحتی گفت: تنها یک مشتری …؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟
پسر گفت: 134,999٫50 دلار
مدیر فریاد کشید : 134,999٫50 دلار …..؟
مگه چی فروختی ؟
👱پسر گفت : اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری ؟ گفت : خلیج پشتی
من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق🚤 توربوی دو موتوره به او فروختم
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک
من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید..
مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری 🐟بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی ؟
میگه نه، اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردردش خوبه
و اين سرنوشت انسانهای بزرگ و نابغه است.
" کارل استوارت "صاحب بزرگترين هايپرمارکتهای دنيا..
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
قمرالملوک و کبابی سر کوچه !
رضا نیازمند تعریف میکند:
شبی در باغی کنار بوته های گل سرخ نشسته بودیم، همه اساتید حاضر بودند. حبیب سماعی سنتور میزد و قمر بلبلی میکرد.
میهمانان هوس کباب سر کوچه کردند. صاحبخانه باغبانش، محمد حسین را فرستاد تا چند نان سنگک دوآتشه خشخاشی و چند سیخ کباب و مقداری ریحان تازه از سر کوچه بخرد.
محمد حسین دیر کرد و غُرغر آقایان بلند شد که ناگه قمر صدا را بلند کرد و شش دانگ آواز برآورد:
محمد حسین خان کباب را زود بیار، ما همه منتظریم !
قمر در آن سن و سال چنان صدائی سر داد که به تصور من نمیگنجید. لحظه ای بعد محمد حسین با کباب، خندان آمد و گفت: کبابی سر کوچه وقتی صدای قمر را شنید مرا زود راه انداخت !
«چهره های موسیقی معاصر ایران - هوشنگ اتحاد»
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
༺📚════════
💎درس گرفتن نادر شاه از یک بانوی بختیاری
نادرشاه افشار با نیرویی دلاور و زبده از لرهای بختیاری درگیر جنگی مهم شد. نادر شاه ابتدا آن نبرد را ساده پنداشت و یورشی کوبنده به قلب سپاه بختیاری نمود،به همین دلیل که بیمطالعه و بدون برنامه ریزی و بررسی جنگی ، اقدام به حمله كرده بوددر همان نخستین مرحله جنگ، نیروهایش محاصره شدند و نادرشاه مجبور به قبول شكستی سخت شد. البته همین موضوع باعث شدنادر همواره یک فوج از دلاوران بختیاری در ارتش خود داشته باشد و در کار زار های سخت از وجود آنها استفاده کند. حتی در فتح قندهار فقط فوج بختیاری بود که توانستند دیوار قلعه قندهار را تسخیر کنند و موجب پیروزی سپاه ایران را فراهم سازد
نادرشاه از میدان جنگ گریخت و خسته و گرسنه در كوره راهها به راه افتاد. او به خانه زن دهقانی رسید و بصورت ناشناس وارد سیاه چادر او شد .
بانوی بختیاری به رسم میهمان نوازی عشایر ، به او پناه داد. نادرشاه پس از كمی خواب و استراحت، از میزبان خود غذایی برای خوردن خواست. زن صاحب خانه آشی را كه پخته بود، در كاسه ریخت و برای نادر آورد. نادر از شدت گرسنگی، قاشق را پر از آش كرد و به دهان برد. از داغی آش، دهانش سوخت و فریادش به آسمان رفت. و بار دیگر نیز قاشق را از غذای داغ پر کرد و به دهان برد و باز هم از شدت سوزش دهان ، غذا را از دهانش خارج کرد و سوختگی دهانش را فوت کرد.
زن از دیدن حال و روز او به خنده افتاد و گفت: آش خوردن تو هم، به جنگ كردن نادر میماند؟
نادر با تعجب پرسید: چه شباهتی بین آش خوردن من و جنگیدن نادر است؟
آن زن پاسخ داد: «باید آش را قاشق قاشق و از كنار كاسه میخوردی كه خنك تر است.نادر هم مثل تو ، بی توجه به قلب دشمن زد و خود و سپاهش را گرفتار بلا كرد. اگر قدم به قدم و با برنامه پیش میرفت، همه چیز بر وفق مرادش بود و مثل تو دهانش نمیسوخت
نادر از شنیدن این حرف از زبان یک زن عشایر حیرت زده شد و در دل به درایت و فهم او آفرین گفت.
لازم به ذکر است از آن به بعد نادر شاه هیچ گاه و در هیچ نبردی از دشمنانش شکست نخورد.
( توجه : این حکایت در برخی صفحات مجازی درج شده و رفرنس دقیقی شخص بنده برایش ندیدم.اما این حکایت چون مشهور می باشد و قدیمیان ایل بزرگ بختیــــاری آن را سینه به سینه بازگو نموده اند بنده در این جا به عنوان یک روایتی که زمینه تاریخی دارد مطرح کردم و البته برخی دوستان ادعا دارند مطلب فوق در کتاب تاریخ افشار نوشته میرزا رشید ادیب الشعرا آمده است )
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
༺📚════════
💎 فلمینگ ،یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.
یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید،
وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.
فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت:
" می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی".
کشاورز اسکاتلندی جواب داد:
" من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم".
در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.
اشراف زاده پرسید:
" پسر شماست؟"
کشاورز با افتخار جواب داد: "بله"
با هم معامله می کنیم.
اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد.
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.
سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد.
چه چیزی نجاتش داد؟
پنیسیلین...
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎تیمور لنگ به کشور عثمانی لشگر کشی کرد و عثمانی را شکست داد و پادشاه عثمانی اسیر شد..
تیمور لنگ در کاخ نشسته بود و گفت پادشاه عثمانی را نزد من اورید..
پادشاه را اوردند، تا تیمور چشمش به او افتاد شروع کرد به خندیدن. پادشاه عثمانی یک چشمش کور بود گفت به کوری چشمم میخندی؟! تیمور گفت نه.
گفت من پادشاه عثمانی هستم و مقامم مثل شماست و شما نباید بخاطر اینکه غالب شدی و من مغلوب منو جلوی بزرگان دربارت تحقیر کنی..
تیمور گفت نه من به شما احترام میگذارم خنده من از دیدن شما به سبب تحقیر تو نبود..
گفت پس از بحر چه بود!؟
گفت به مردم دو کشور ایران و عثمانی میخندم که سرنوشتشان بدست منی لنگ و تویی کور افتاده......
و چه بدبختند مردمی که نقشی در سرنوشت خود ندارند و به هر فلاکتی تن میدهند زیرا که عادت دارند دیگران تغییرشان دهند و هرگز زحمت تغییر بخود نمیدهند.
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#ماجرای_عشقی_عجیب_و_واقعی
💎این ماجرای عشقی در دنیا مانند بمبی صدا کرده است. اگرچه شاید ماجرای عاشقانه زیر به نظر خیالی و افسانه ای برسد ولی جریان واقعی یک راننده کامیون 51 ساله انگلیسی و آشنا شدن با عشق زندگی اش است و باور کنید یا نه!!! شماره او را در دیوار یک توالت عمومی پیدا کرده است!آنها می گویند
عشق درست زمانی اتفاق افتاده که کمترین انتظار آن را داشته اند و البته این جمله خصوصا برای آقای #مارک_الیس راننده کامیون اهل وست یورکشایر کاملا صدق می کند. او در مسیر خود برای دیدن دوستانش در یک رستوران، برای استفاده از سرویس بهداشتی توقف می کند.
او در داخل توالت عمومی ناگهان در دیوار متوجه حک شدن جمله ای با مضمون ” به دانا زنگ بزن… (شماره تلفن)” شد.ظاهرا مارک این جمله را سرگرم کننده می یابد و از روی کنجکاوی به این شماره مرموز زنگ می زند تا ببیند آیا به راستی یک شخص واقعی صاحب این خط است.
مارک پس از تماس با شماره به شخص پشت خط می گوید:”شما چه کسی هستی؟” او می گوید هنوز با یادآوری خاطره این تماس، می خندند و در کمال تعجب، دانا جواب می دهد:”شما چه کسی هستید؟” و این گونه مکالمه آنها شکل می گیرد و پس از سه روز یکدیگر را از نزدیک ملاقات می کنند و عاشق هم می شوند.
#دانا_رابرتس که یک منشی قضایی است در مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت مارک تا زمانی که او را ملاقات نکرده بود حرفی از این که چگونه شماره او را یافته است نزد. او در ابتدا با شنیدن داستان او متعجب شد ولی در نهایت دریافت که قرار دادن شماره تلفن او در دیوار سرویس بهداشتی کار نامزد سابق کینه توزاش بوده است. دانا در این مورد گفت:”من باید از نامزد سابقم ممنون باشم که همچین لطفی به من کرد!! اینجاست که میگن:عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!
”اکنون مارک و دانا صاحب دو فرزند هشت و نه ساله هستند و هر زمان یکی از آنها در مورد چگونگی ملاقات و آشنایی والدینشان سوال می کنند، مادرشان یک جواب غیرواقعی می سازد. دانا به خبرنگاران گفت:”من معمولا می گویم که پدرشان یک پیامک اشتباهی به من فرستاده بود.”گرچه با در نظر گرفتن این که ماجرای عاشقانه و عجیب آنها بسیار مورد توجه رسانه ها و مطبوعات قرار گرفته است، احتمال آنکه بتوانند این راز را از فرزندانشان پنهان کنند، بعید به نظر می رسد!
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎مریدی لرزان نزد شیخ بشد و عارض گشت:
یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی
شیخ گفت: بنال ببینم خواب
چه دیده ای که بی قراری؟
مرید گفت: به خواب دیدم 3 گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده و خود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد...
شیخ دستی بر سر کچلش کشید
و لختی آن را خاراند و سپس گفت:
آن سه گرگ قبوض آب و برق و گاز بوده که پس از هر ماه و گاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند...
مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید، گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد....
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستانی که در زير نقل ميشود، مربوط به دانشجويان ايرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصيل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوری» براي نگارنده نقل کرد:
«ما هشت دانشجوی ايرانی بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل ميکرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عدۀمان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل ميکند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.
چارهاي نداشتيم. همۀ ايرانيها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما بهياد نداريم! پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم. يکي از دوستان گفت: اينها که فارسی نميدانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملی ما است. کسی نيست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفي که از سعدی و حافظ می دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمی شد بهصورت سرود خواند. بالاخره من (دکتر گنجی) گفتم: بچهها، عمو سبزی فروش را همه بلديد؟. گفتند: آری. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزيفروش که سرود نميشود. گفتم: بچهها گوش کنيد! و خودم با صدای بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزيفروش . . . بله. سبزي کمفروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ . . . بله.» فرياد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيۀ شعر روي کلمۀ «بله» بود که همه با صداي بم و زير ميخوانديم. همۀ شعر را نميدانستيم. با توافق همديگر، «سرود ملي» به اينصورت تدوين شد:
عمو سبزی فروش! . . . بله.
سبزي کمفروش! . . . . بله.
سبزی خوب داری؟ . . بله.
خيلي خوب داری؟ . . . بله.
عمو سبزی فروش! . . . بله.
سيب کالک داری؟ . . . بله.
زالزالک داری؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزی فروش! . . . بله.
اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يکشکل و يکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوري که صداي «بله» در استاديوم طنينانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخير گذشت.»
فصلنامۀ «ره آورد» شمارۀ 35، صفحۀ 286 – 287
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎بخاطر بی کسی ، هر کسی را به زندگیمان راه ندهیم !
🔹یادمون باشه تنهایی یا جدایی از ازدواج بد ، بهتره . یادمون باشه آدم نباید حتما ازدواج کنه ، آدم باید حتما حتما ازدواج خوب کنه !
🔹بعضی از بچه ها بخاطر اینکه در دوران کودکی و نوجوانی از پدر و مادر چماق به دستشون ، نادان و نامهربونشون محبت ندیدند ، در بزرگسالی میخوان اونو از جنس مخالف کسب کنند !
🔹شدنی نیست بچه ها ! محبت رو از درون خودتون بارور کنید رشد بدید با بالا بردن حرمت نفس ، خوددوستی ، وگرنه مثل یک کویر و چاه خشکید که هرچیم روی شما آب بریزن سیر نمیشید. و به طرف مقابل هم نمیتونید محبت بدید !
🔹توجه کنید تنهایی تایید نمیشه. تنهایی خوب نیست . بده . اما اینجا بحث سر بد و بدتره . پس ما باید بگردیم دنبال دوستای خوب و پارتنر یا همسر خوب ، ازدواج خوب !
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662