#پند
خانه اى كه در آن، كتاب خداوند متعال خوانده شود، چنان نورى از آن بر آسمان مى تابد كه در ميان خانه ها ، شناخته مى شود.
الدّارُ إذا تُلِيَ فيها كِتابُ اللَّهِ تَعالى كانَ لَها نورٌ ساطِعٌ فِي السَّماءِ تُعرَفُ مِن بَينِ الدّورِ
@Dastan1224
⛔#داستانی_شگفت ازامام صادق ع:
در زمان حضرت موسی علیه السلام مردی با زنی زنا کرد، وقتی به خانه خودش آمد، مردی را با زن خود دید...
با عصبانیت آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد.
در آن لحظه جبرئیل بر حضرت موسی ع نازل شد و گفت : هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند، به ناموس اش تجاوز کنند.
سپس حضرت موسی به آن دو فرمود:
با عفت باشید ،تا ناموستان محفوظ بماند
هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان
پی ناموس وی افتد، نظر بوالهوسان
@Dastan1224
✨﷽✨
#حکایت_بهلول_عاقل
✍روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.
باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیازبخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز وهندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
@Dastan1224
»
#حڪـایــت
♻️بهلول و اعرابی فقیر
💠 آورده اند که اعرابی فقیر وارد بغداد شد و چون عبورش از جلوی دکان خوراك پزی افتاد از بوی خوراکی های متنوع خوشش آمد و چون پول نداشت نان خشکی که در توبره داشت بیرون آورده و به بخار دیگ خوراك گرفته و چون نرم می شد می خورد .
🔶 آشپز چند دقیقه این منظره را به حیرت نگاه کرد تا نان اعرابی تمام شد و چون خواست برود آشپز جلوی او را گرفت و مطالبه پول نمود و بین آنها مشاجره شد و اتفاقاً بهلول از آنجا عبور می نمود.
🔷 اعرابی از بهلول قضاوت خواست .
💠 بهلول به آشپز گفت:
این مرد از خوراکی های تو خورده است یا نه؟
🔶 آشپز گفت از خوراکی ها نخورده ولی از بو و بخار آنها استفاده نموده است.
💠 بهلول به او گفت:
درست گوش بده و بعد چند سکه ای از جیبش بیرون آورد یکی یکی آنها را نشان آشپز می داد و به زمین می انداخت و آنها را بر می داشت و به آشپز می گفت صدای پولها را تحویل بگیر.
🔶 آشپر با کمال تحیر گفت: این چه قسم پول دادن است؟
💠 بهلول گفت: مطابق عدالت و قضاوت من، کسی که بخار و بوی غذایش را بفروشد، باید در عوض هم صدای پول را دریافت نماید.
📔 حکایت های پند آموز بهلول
@Dastan1224
»
#حدیـــثامـــروز
❤️ امام على عليه السلام:
آنكه بهخاطر دنيا پيوند برقرار
ڪند، پيـوندش گسـستنى است.
📙 غرر الحكم حدیث۶۲۸
@Dastan1224
💥
#تــݪنگــــرامــروز
ﺷﮏ ﻧﮑﻦ! ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ #ﺁﺧﺮ
ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﻛﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ تاریکی
ﻧﻮﺭی ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ میشود ﻣﻌـﺠﺰﻩ ﺍی
ﺭﺥ میدهد و ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﺳﺪ!
👈 #هیچوقتناامیدنباشیم
@Dastan1224
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ امام علی علیه السلام :
آبرویتو چون #یخیجامد است
که"درخواست" آن را قطرهقطره
آبمیکند، پس بنگر آن را نزد چه
ڪـســــے فــــرو مــــــےریـــزۍ.
📙 نهج البلاغه
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔰داستان جالب بهلول و شکستن سر استاد
🔶 روزے بهلول در حالے که داشت از کوچہ اے مےگذشت شنید که استادے به شاگردانش مےگوید :
❗️من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سہ مورد با او کاملا مخالفم !
1⃣ یک اینکہ مےگوید: خداوند دیده نمےشود پس اگر دیده نمےشود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم مےگوید: خدا شیطان را در آتش جهنم مےسوزاند در حالے کہ شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیرے در او ندارد.
3⃣ سوم هم مےگوید: انسان کارهایش را از روے اختیار انجام مےدهد در حالے که چنین نیست و از روے اجبار انجام مےدهد.
🔴 بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگے به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانے استاد خورد و آنرا شکافت !
🔹استاد و شاگردان در پے او افتادند و او را به نزد خلیفہ آوردند.
❓خلیفہ گفت: ماجرا چیست؟
☑️ استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس مےدادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !
👈بهلول پرسید: آیا تو درد را مےبینی؟
گفت: نہ
👌بهلول گفت: پس دردے وجود ندارد.
👈ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستے و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیرے ندارد.
👈ثالثا: مگر نمےگویے انسانها از خود اختیار ندارند؟
👌پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
⭕️استاد دلایل بهلول دیوانہ را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!
@Dastan1224
»
☘عـــلّامه تهرانـــے(ره):
در #بوسـیدن دست #پـدرومـادر
برڪتی است مخصوص خود آن
و در جـای دیگری پیدا نمی شود.
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔰مورچه: خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بے نیاز نیستیم
ما را بہ خاطر گناهان انسانها بہ هلاڪت نرسان.
🔶در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطے شدیدے بہ وجود آمـد.
بہ ناچار مردم بہ حضور حضرت سلیمان آمدہ و از قحطے شڪایت ڪـردنـد و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان براے طلب باران، نماز (استسقا) بخواند.
💠سلیمان بہ آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم براے انجام نماز استسقا بہ سوے بیابان حرڪت میڪنیم.
🔶فرداے آن روز مـردم جمع شدند و پس از نماز صبح، بہ سوے بیابان حـرڪـت ڪـردنـد.
🐜نـاگـهان سلیمان(ع) در راہ مورچہ اے را دید ڪہ پاهایش را روے زمین نهادہ بود و دست هایش را بہ سوے آسمان بـلـنـد نمودہ و میگوید:
💥خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تـو بـے نیاز نیستیم، ما را بہ خاطر گناهان انسان ها بہ هلاڪت نرسان.
💠سلیمان رو بہ جمعیت ڪرد و فرمود: بہ خانہ هایتان بازگردید، خـداونـد شـمـا را بہ خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب ڪرد.
🌧در آن سال آن قدر باران آمد ڪہ سابقہ نداشت.
📔داستان دوستان، ج۴،
@Dastan1224
ツ
🌹عــلامه طـــهرانـــے(ره):
تمام #گــرفتاریها و نـــــزاعهاۍ
خانوادگـــے و ... بر اساس تـوهُّم
و تخیـــل است چرا ! چون در ما
تغیـیر پیدا نشده اســت.
@Dastan1224
💥 #تــݪنگـــــرامــروز
👈 مــثل گلچـــین
گلچین ها در قمصر اول صبح گل ها را
مـــےچیـنند چون هـــر چه زمان بیشتر مـــےرود #عـــــطر و بــــوی گل ڪـــم
و ڪمـــتر مـــےشود!!
#نمـــــاز هم مثل گل را دارد همان اول
وقـــت باید خوانده شود وگرنه هر چه
زمان بیشـــتر بگذرد آثار و خــواص آن
هم ڪــم و ڪاسته تر
است
@Dastan1224
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ امام کاظم علیه السّلام :
تجربهها برای ادبکردن کافی
است، و گـذشـت روزهــا بـرای
موعظه و پند و یاد مرگ، برای
بازداشتن از گناهان بس است.
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔴 شخصے از روے غرور بہ نابینائے گفت:
مشهور است کہ خداوند هر نعمتے را کہ از روے حکمت از بنده اے مےگیرد، در عوض نعمت دیگر مےدهد چنانکه شاعر گوید:
چو ایزد زحکمت ببندد درے
ز رحمت گشاید در دیگرے
حال بگو بدانم خدا بہ جاے نابینائے چہ نعمتے بہ تو داده است.
🔵 نابینا فوراً گفت: چہ نعمتے بالاتر از اینکہ روی تو را نبینم!
و بہ این ترتیب، پاسخ آن عیبجوی مغرور را داد و او را سرافکنده ساخت.
📔 داستانها و پندها، جلد ۵
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔰سوار نشدن آیت الله کوهستانی(ره) بر اسب
💠 روزی شخصی خدمت آیت الله کوهستانی(ره) رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد.
🐴 او با خود اسبی داشت که آن را برای «آقاجان» آورده بود تا سوارش شود.
🔷 قبل از رفتن آقاجان از وی پرسید:
«اسب مال کیست؟»
🔶 او گفت: «مال فلانی است.»
🔷 زنده است یا مرده؟
🔶 فوت کرده است.
🔷 بچه صغیر هم دارد؟
🔶 یک بچه صغیر دارد.
💠 وقتی آقاجان متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد، فرمود:
🔷 «من نمیتوانم سوار این اسب شوم»
💠 و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.
🚫 ایشان همیشه توصیه می کردند که از مال صغیر پرهیز کنید.
➮
@Dastan1224
»
☘آیت الله دستـــغیب(ره):
ڪار عمـده انسان تدارک #ســفر
آخـــرتاست عمر همیکبار بیشتر
به انســان داده نمــےشود. پس از
رفتــــن برگشتی در ڪار نیــست.
@Dastan1224
ツ
دعای همیــشگــے مرحوم شـیخ
رجبـعلـےخیاط دو جـــــمله بود:
خـــدایا ما را بــرای #خـــــودت
تربیت ڪن!
خدایا ما را براۍ #لـقاۍ خودت
آمـاده ڪن!
@Dastan1224
»
🌹آیتالله مجتهدۍتهرانے(ره):
چقدر خوب است که انسان طالب
#مـــــوعظـه باشد یا کسی آدم را
موعــظه ڪند.
وقتی خدمت عالم بزرگ و نورانے
می رسید #تقاضای موعظه کنید.
➯
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔰داستان طی الارض شیخ نخودکی اصفهانی(ره)
💠 رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه!
🔷 درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است:
🔶 «روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم.
♦️در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد!
🔶 در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟
عرض کردم: آری.
🔷 آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم!
⚪️ بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟
گفتم: خیر.
🔵 سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد!
@Dastan1224
ツ
💛علامه حسن زاده:
این قدر به زور و بازویتان متکـے
نباشید #رزق راباید از جاۍدیگر
بدهند شما دائماً اهــــل طـهارت و
پاکیباشید رزقتان وسیع میشود
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔰داستان حج عبدالجبار و زن علوی
💠 آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود
💰هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.
🐓زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت.
💬 عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.»
♦️در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم!
🍗مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.»
⭕️عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.»
💰عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج مى خواهى، این جاست.» بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد.
🍶عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد.
🕋 هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
🐫چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!»
❗️عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید:
🕊«اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد.
@Dastan1224
»
🌺آیت الله جوادی آملی:
هر کس یک ساعت برای #مراقبت
زحمت بکشد ده ساعت او را حفظ
میکنند و به پیش می برند و قهراً
#نــجات پیدا مــےڪند.
@Dastan1224
#حڪـایــت
🔷 مرحوم حجت الاسلام و المسلمین صفوی ریزی (ره) که از منبری های معروف و باسابقه اصفهان بود، روی ممبر تعریف کرده بود:
🔶 منزل ما خیلی مار داشت، با اینکه با ما کاری نداشتند، ولی چون توی رختخواب و لباسها و توی باغچه لول میزدند، ما دیگر خسته شده بودیم.
🔷 یک سال که حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی دوباره منزل ما آمده بودند، مادرم به من گفت: برو به بابات بگو به حاج شیخ بگوید مار در منزل ما زیاد است و ما راحت نیستیم و ایشان دعا کند این مارها بروند.
🔶 من آمدم جلوی شیخ به پدرم گفتم.
حاج شیخ فرمود: این بچه چه میگوید
گفتم: آشیخ ما منزلمان خیلی مار دارد کاری با ما ندارند ولی بچه ها می ترسند.
🔷 حاج شیخ "ثنار" (به پول آن روز) به من داد و فرمود: این پول را بگیر و برو فلفل سیاه بخر و بیاور.
من رفتم خریدم و آوردم.
🔶 حاج شیخ فرمود: چند نفر هستید؟
عرض کردم: هیجده نفر توی این منزل هستیم.
فرمود: برو از وسط باغچه خانه یک مشت خاک بیاور.
🔷 دیدم هیجده دانه فلفل جدا کرد و به آن دعایی خواند و فوت کرد و فلفل ها را روی خاکها ریخت و بعد فرمود: همان جا را بکن و اینها را دفن کن.
من همین کار را کردم و دیگر ماری در خانه پیدا نشد.
📔 داستان هایی از مردان خدا
➮
@Dastan1224
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
🌿 علامه طباطبایی (ره) :
قرائت قرآن نور چشم را زیاد میکند
همانگونه که بر بصیرتدل میافزاید.
@Dastan1224
#تـــݪنگـــــرامــروز
ﻗــ💞ـﻠﺐ #ﺧﺎڪـــ ﺧﻮبــے ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺭ
ﺑـﺮﺍﺑـﺮ ﻫــﺮ ﺩﺍﻧﻪ ڪه ﺩﺭ آﻥ ﺑِﻨﺸﺎﻧـے
ﻫـــﺰﺍﺭ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ مــےﺩﻫـــﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺫﺭﻩﺍﯼ #ﻧﻔﺮﺕ کاشتی ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ
نـــــفرت ﺩﺭﻭ ﺧﻮﺍﻫـــے ڪرﺩ!
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﻧﻪﺍﯼ ﺍﺯ #ﻣﺤـــﺒﺖ ﻧﺸـﺎﻧﺪﯼ
ﺧــﺮﻣﻦ ﻫﺎ ﺑﺮﺧﻮﺍﻫـــے ﺩﺍشـت.
☺️ #مــهربان_باشـــــیم
@Dastan1224