eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 خدایی که سختی های تو را میبیند، تلاش تو را هم میبیند... بیخیال نشو! دختر زیبای شاه عباس ، فرار کرده بود و در کوچه و خیابان میگذشت تا شب به حجره یک طلبه پناه برد ... به او گفت از خانواده مهمیست که اگر به او پناه ندهد ، بیچاره اش میکند... آقا محمد باقر هم ناگزیر به او پناه داد... دختر زیبای شاه ، شب در حجره خوابید... اما محمد باقر تا صبح نخوابید و دانه دانه انگشتانش را روی چراغ میسوزاند تا مبادا مغلوب وسوسه هایش شود ... صبح شد ، دختر و طلبه را گرفتند و به دربار بردند... شاه گفت وسوسه نشدی؟ طلبه انگشتان سوخته اش را نشان داد ... شاه از تقوای طلبه خوشش آمد و به دخترش پیشنهاد ازدواج با او را داد و دختر قبول کرد! و محمد باقر استرآبادی، شد محمد باقر میرداماد، استاد ملاصدرا و داماد شاه ایران! همیشه نهایتِ تلاشتو بکن!! تا نتیجه ی شیرینشو ببینی @Dastan1224
📚 حکایت می کنند که روزی، هارون الرشید طعامی برای بهلول فرستاد . خادم طعام را نزد بهلول برد و پیش او گذاشت و گفت؛ این طعام را خلیفه مخصوص تو فرستاده است. بهلول طعام را برداشته و جلوی سگی که کنار کوچه بود، گذاشت. خادم فریاد کشید؛ چرا طعام خلیفه را پیش سگ می‌گذاری؟! بهلول پاسخ داد؛ دم مزن، اگر سگ نیز بشنود این طعام خلیفه است، هرگز لقمه‌ای از آن نخواهد @Dastan1224
‌📚 مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت… یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم. کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه @Dastan1224
♥️انسانی که بر خدا توکل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمی کند ♥️بلکه به اتکای لطف خدا و علم و قدرت بی پایان او خود را پیروز و فاتح می بیند ♥️و حتی شکست‌های مقطعی او را مایوس نمی سازد... @Dastan1224
✨﷽✨ کوتاه و پند آموز ✍پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر وعروس ونوه‌ی چهارساله خود زندگی کند. دستان پیر مرد می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدر بزرگ کاری بکنیم و گرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدر بزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد. هر وقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! 🌟 یادمان بماند که : " زمین گرد است . . . " @Dastan1224
خوشا دردی که درمانش تو باشی... 💞 یا من اسمه دواء و @Dastan1224
✨﷽✨ 🔴خراش‌های لذت بخش ✍چند سال پیش در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد. وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می‌کشید ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید. به طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود.خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های عشق مادرم هستند.گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی @Dastan1224
✨﷽✨ 🌹آیا اسلام دین غم است؟ ✍️ معمولا همه عارفان دچار نوعی غم هستند. ❓برخی می‌گویند دین اسلام دین غم است، آیا دین غمگین می‌تواند راهی برای سعادت انسان مطرح کند؟ 🔘 برای پاسخ به این سوال باید گفت غم‌های انسان ریشه در دو نوع اتفاقات دارد. 1🔸نوع اول غم انسان ریشه امور دنیوی و ناکامی در امور دنیوی دارد. نرسیدن به آرزوهای دنیوی و طمع مال دنیا و یا شهوت‌رانی و... دارد . که این نوع غم نه تنها بی‌ارزش و گذراست بلکه غمی است که باعث از بین رفتن اصل و هدف زندگی می‌شود. 2🔸نوع دوم غم که غمی عارفانه است. غمی است که در اثر شناخت آخرت و دنیای دیگر است. عارف چون آن دنیا را می‌شناسد و می‌داند فرق آن دنیا و این دنیا، اگر به فرق مفرغ و الماس هم تشبیه کرده باشیم، باز این تشبیه ناقص است. لذا برای رفتن به آن دنیا و لذت بردن از نعمت‌های ابدی و بدون رنج آن دنیا بی‌تابی می‌کند و در حالت غم و فکرت و اندوه است. غم عارف ناشی از، دوری از وصال معبودی که زیبایی محض است، غم دیدن فقرا و ایتام، غم گذر سریع و بدون فایده عمر، غم معصیت‌ها و گناهان، غم دیدن خلایقی که از یاد خدا غافل هستند، غم دیدن ظلم بشر به بشر و.... غم اول که ریشه در مادیات و امور دنیوی دارد، غمی تحمیلی و جبری است و باعث پریشانی روح و روان و جنون نیز ممکن است بگردد. اما غم عارفانه نه تنها تحمیلی نیست بلکه باعث رشد عقل و اندیشه می‌شود. غم عارفانه شیرین است و گوارا. مانند کسی‌که نوای نی را به اختیار گوش می‌دهد درحالی‌که می‌توانست نوای تنبک هم گوش دهد و برقصد. پس در نوای نی شیرینی خاصی حس می‌کند که انتخابش کرده است. هر دو غم باعث بی‌خوابی شبانه می‌شود ولی بی‌خوابی برای عبادت کجا و بی‌خوابی برای انتظار مرگ برای کسی که خسته از زندگی است کجا؟ غمگین دنیا آرزوی مرگ می‌کند برای رهایی از زندگی دنیا، اما عارف آرزوی مرگ دارد برای رسیدن به زندگی آخرت. به همین علت است که عارفان جملگی، ترک دنیا کرده و زهد اختیار می‌کنند تا غمی به دنیا و از ناکامی‌های آن نداشته باشند. غم دنیوی خوردنش تاثیری در نتیجه ندارد. ولی غم عارف تاثیر دارد و باعث کسب معرفت و تغییر مسیر می‌شود. 🔻غم دنیوی آرامش را می‌گیرد، غم آخرت آرامش @Dastan1224
ﻗﺎﻳﻖ ﺗﺎﻥ ﺷﮑﺴﺖ؟ ﭘﺎﺭﻭیتان ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺮﺩ؟ ﺗﻮﺭﺗﺎﻥ ﭘـﺎﺭﻩ ﺷـﺪ؟ ﺻﻴﺪﺗﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ؟ ﻏﻤﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﺧـﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ! ﻫﻴﭻ ﻭﻗـﺖ ﻧﮕﻮ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﺎﺳﺖ ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ زندگیتون پراز لطف خدا🌸🍃 @Dastan1224
🕊صدای تسبیح موجودات: همسر علامه طباطبایی نقل می کنند که شبی دیدیم که آقا استراحت نمی کند و قدم می زند عرض کردم مشکلی پیش آمده یا کسالتی دارید؟ گفتند نه؛ پرسیدم پس چرا استراحت نمی کنید؟ ایشان یک جمله عجیب می فرمودند که از صدای تسبیح موجودات خوابم نمی برد و من هم بلند شدم و با آن ها همراه شدم. اقای قدوسی نجفی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی نقل می کنند : 🌱یکی از اساتید حوزه علمیه برای من نقل کرد که روزی به بیت علامه رفتم و درخواست کردم ذکری به من ارائه کنید که در سلوک خودم استفاده کنم و علامه ذکر یونسیه را به من تعلیم داد. من گفتم این ذکر را می‌دانم، یک ذکر دیگر هم بفرمایید و ایشان فرمودند باید به این ذکر عمل کنی و زمانی که آثارش پدیدار شد بیایید ذکر دوم را بگویم. من سوال کردم آثار آن باید چگونه پدیدار آید که من متوجه شوم؟ ایشان فرمودند در همین خیابان صفائیه که قدم می‌زنی باید صدای تسبیح درختان را بشنوی؛ هر زمان شنیدی بیا تا ذکر دوم را برایت بگویم! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚عشق و مهربانی « باب» مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان، بسیار نامهربان و خسیس بود. بر عکس، زنش « سارا» بسیار مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند. سارا با خود می اندیشید: « خداوند این مرد را به من داده است، حتی اگر به او علاقه نداشته باشم، باز باید به او مهر بورزم!» بنابراین با وی رفتار خوبی داشت. یک سال قحطی شد و بسیاری از روستاییان از سارا و باب کمک خواستند. سارا با محبت فراوان به همه ی آن ها کمک کرد، ولی باب چیزی نگفت و پیش خود فکر کرد:« تا وقتی از پول های من کم نشود برایم مهم نیست که دارایی چه کسی به باد می رود.» مردم از سارا تشکر کردند و گفتند که پول ها را بعد از مدتی به او پس خواهند داد. سارا نپذیرفت، اما مردم اصرار می کردند که پول او را باز گردانند.سارا گفت:« اگر می خواهید پول را پس بدهید، در روز مرگ شوهرم این کار را بکنید.» این حرف سارا به گوش یکی از دخترهایش رسید و او بسیار ناراحت شد. بی درنگ پیش پدر رفت و گفت:« می دانی مادر چی گفته؟ او از مردم خواسته تا پول هایشان را روز مرگ تو پس بدهند!» باب، به فکر فرو رفت. سپس از سارا پرسید:« چرا از مردم خواستی پولت را بعد از مرگ من به تو بازگردانند؟» سارا جواب داد:« مردم تو را دوست ندارند و همه آرزو می کنند که زودتر بمیری اما حالا به جای آن که مرگ تو را آرزو کنند، از خداوند می خواهند که تو را زنده نگه دارد تا پول را دیرتر برگردانند. من هم از خداوند می خواهم که سال های زیادی زنده بمانی. کسی چه می داند؟ شاید تو هم روزی مهربان شوی!» باب از تیزهوشی و محبت همسرش در شگفت ماند و به او قول داد که در آینده با مردم مهربان باشد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم مرد کمی جلوتر رفت باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند مرد پرسید : شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا @Dastan1224