eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 داستان حضرت شهربانو دختر یزد گرد سوم 🧕مادر امام سجاد (ع) به نام شهر بانو، یکی از دختران یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود، حضرت شهربانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام، به صورت اسیر وارد مدینه شد! امام باقر(ع) فرمودند: وقتی دختر یزدگرد را (شهربانو) به اسیری گرفته و وارد مدینه کردند، دختران مدینه برای تماشایش جمع شده بودند. هنگامی که وارد مسجد شد از پرتوش درخشان گشتند(کنایه از اینکه حاضران در مسجد با دیدن جمال او، شاد و شگفت زده شدند) عمر به او نگریست، او رخسار خود را پوشید و به فارسی گفت« اف بیروج بادا هرمز» ( وای! روزگار هرمز سپاه شد) عمر(که زبان فارسی را نمی دانست) گفت: آیا این دختر به من ناسزا می گوید؟ سپس متوجه او شد تا او را بفروشد. امیر المومنینی (ع) به عمر گفت: تو این حق را نداری، اختیار انتخاب را به خودش واگذار کن، هر مردی را او به شوهری برگزید، مهریه اش را از سهم بیت المال همان مرد، حساب کن. عمر رای علی (ع) را پذیرفت و به شهربانو اختیار داد، شهر بانو جلو آمد و دستش را به شانه امام حسین (ع) نهاد، علی (ع) به او فرمود: نامت چیست؟ او پاسخ داد: جهانشاه. حضرت فرمود: بلکه نا م تو شهر بانویه باشد، سپس به حسین (ع) فرمود: « یا ابا عبدالله لیلدن لک منها خیر اهل الارض» ای حسین! حتماً از این دختر، بهترین شخص روی زمین، برای تو متولد می شود 1 . حضرت علی (ع) از شهر بانو پرسید:« از پدرت در حادثه فیل سواران (و شکست سپاه ایران) چه سخنی را به خاطر داری؟» شهربانو در پاسخ گفت: به خاطر دارم که پدرم درآن هنگام می گفت:« هرگاه ارده خداوند برچیزی غالب شد، همه آرزو در برابر آن خوار گشته و ناکام گردد، و هرگاه مدت عمر و شوکت به پایان رسید، مرگ خواهد رسید و چاره ای جز تسلیم شدن در برابر آن نیست.» 🌺حضرت علی (ع) فرمودند:« براستی پدرت چقدر نیکو سخن گفته است، همه امور در برابر مقدرات الهی خوار و تسلیم می گردند، تا آنجا که وقتی اجل فرا رسید، بر تدبیر و خواهشهای انسان، چیره و پیروز گردد.» 📚زنان مرد آفرین تاریخ، ص16 @Dastan1224
📚ملای مکتب پادشاهی به وزیرش گفت که :« شهر به شهر و ده به ده بگرد یک نفررا که از همه زرنگتر است با خودت بیاور از او سوالاتی دارم .» وزیر گفت :« چشم » وزیر روزها در شهرها و دیه ها گردش می کرد رسید به جائی دید مکتب خانه است . ملائی عده ای شاگرد دارد مشغول تدریس است . رفت تو نشست . پس ازسلام وتعارف دید بچه ها قطار نشسته همه دو زانو زده اند سرشان خم است پیش خودرا نگاه می کنند . یک چوب بسیار بزرگ پشت گردن آنها کشیده شده بطوری که یک نفرنمی تواند سرش را تکان بدهد وزیرگفت:« ملا این چوب چیست ؟» گفت:« اگر کسی سرش را بلند کند چوب به زمین می افتد من می فهمم . باید همینطور باشند تا درس شان تمام بشود ومرخص شوند » دراین اثنا دید نخی از پشت بام آویزان است ملا دستی به نخ زد و در پشت بام زنگی به صدا درآمد . گفت:« ملا این چیست ؟» جواب داد :« پشت بام ارزن آفتاب کرده ام گنجشک هامی آیند ارزن را میخورند چون زنگ صدا کند پرندگان فرارمیکنند .» باز دید بیرون توی ایوان گربه ای را به نردبان بسته و به پای حیوان هم نخ دیگری بسته ونخ جلو اوست هر وقت آن را می کشد فریاد آن حیوان بلند می شود. گفت :« ملا این دیگرچیست؟» گفت :« هر موقع فریاد گربه بلند شود بچه های من می فهمند که من با آنهاکاری دارم ؛ پیش من می آیند.» گفت :« شاه شما رامیخواهد باید با من به دربار برویم تا از هوش شما استفاده بشود .» ملا را براه انداخت چون به دربار رسیدند وزیر کارهائی را که ازملا دیده بود بعرض رسانید. شاه فرمود :« ملا نامت چیست ؟» جواب داد :« نام من نیم من بوق » گفت:« پسرکی هستی ؟» عرض کرد :« پسر(پشم پانزده)» شاه سوال کرد :« نیم من بوق ؛ پشم پانزده چه نام هایی است یعنی چه ؟ مگر ملا دیوانه ای ؟» عرض کرد :« نه قبله عالم ، اسم من منصوراست . پیش خودم فکرکردم دیدم بنده « من » که نیستم حتما نیم منم . صور که نیستم حتما که بوقم . به این دلیل نام خودرا نیم من بوق گذاشتم . اما اسم پدرم موسی است . فکر کردم پدرم مونیست حتما پشم است ؛ سی نیست حتما پانزده است به این جهت نام پدر خود را پشم پانزده می گویم .» گفت :« آفرین برتو» شاه پرسید :« ملا ستارگان آسمان چندتاست ؟» عرض کرد :« به اندازه موی سرو بدن هر انسانی » گفت :« دروغ گفتی » جواب داد :« شما بشمارید » گفت :« از زمین تا آسمان چند سال راه است ؟» جواب داد :« به مسافت دور زمین . اگر دروغ می دانید گز کنید » شاه را ازکردارو رفتاراو خوشش آمد وبه اوانعام داد . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
✨﷽✨ ✍روایتی است از حضرت امام صادق(ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد. تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا اباعبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند، یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل(ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است، لطفاً مراعات او را بکن. 💥حضرت عزرائیل فرمود: یا اباعبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. 📚برگرفته از سخنان استاد عالی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ☘☘ @Dastan1224
📚خلاصه دانش‌ها دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟ چوپان در جواب گفت : آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام. دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ چوپان گفت، پنج چیز است: تا راست تمام نشده دروغ نگویم، تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم، تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم. تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم. دانشمند گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته‌ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است. @Dastan1224
📚! مؤلف «لعمات» می‌نویسد: استاد ما جناب شیخ حسن فرزند شیخ جعفر کبیر صاحب کتاب کشف الغطاء روزی در مجلسی فرمود: شیخ کبیر شب‌ها پس از اندکی خواب، برمی خاست و تا وقت نماز شب به مطالعه می‌پرداخت. بعد تا سپیده ی صبح به نماز و تضرع و مناجات مشغول می‌شد. شبی ناله ی او را شنیدیم و مثل این بود که بر سر و روی خود می‌زند. ما برادران با نگرانی به سویش دویدیم، او را با حالتی منقلب مشاهده کردیم که دامنش از اشک پر آب بود و به سر و صورت خود میزد. ما دست او را گرفتیم و علت این امر را از وی پرسیدیم، فرمود: از من خطایی سر زده است؛ زیرا اول شب مسئله ای فقهی در نظرم بود که علمای بزرگ حکم آن را بیان کرده اند و می‌خواستم دلیل حکم را از احادیث اهل بیت ملاحظه کنم. چند ساعت کتب اخبار را مطالعه کردم و سندش را نیافتم و خسته شدم و از روی خستگی گفتم: خداوند علما را جزای خیر دهد، حکمی کرده اند بدون دلیل. سپس خوابیدم، در عالم خواب دیدم برای زیارت حضرت امیر مؤمنان روانه ی حرم مطهر هستم، وقتی به کفش کن رسیدم، دیدم پیش صفه، فرش است و منبری بلندپایه در صدر مجلس وجود دارد و شخص موقری با صورت زیبا و نورانی بالای منبر قرار گرفته و مشغول درس دادن است. از کسی پرسیدم: این افراد کیستند و آن که بر فراز منبر است کیست؟ گفت: او محقق اول، صاحب شرایع الاسلام است و اینها که زیر منبرند، علمای شیعه هستند. من خرسند شدم و با خود گفتم: چون من هم از این گروهم، البته مرا احترام خواهند کرد. وقتی از کفش کن بالا رفتم، سلام کردم؛ ولی با اکراه و ترشرویی به من جواب دادند و جایی برای نشستن به من نشان ندادند. از این پیشامد ناراحت شدم و رو به محقق عرض کردم: مگر من از فقهای شیعه نیستم که با من این گونه رفتار می‌کنند؟! دیدم محقق باکمال خشونت فرمود: ای جعفر! علمای امامیه زحمتها کشیده اند و خرج‌ها کرده اند تا اخبار ائمه اطهار را از اطراف شهرها از راویان جمع آوری کنند و هر حدیثی را در محل خود قرار دهند تا امثال شما بدون زحمت و مشقت، آن را ببینید، شما به قدر چند ساعت روی فرش نشسته و اندکی کتاب از کتب حاضر را ملاحظه کرده ای و هنوز همه ی کتابهایی را که نزدت موجود است ندیده ای، فورا به علما اعتراض کردی و به آنها نسبت دادی که بدون سند و دلیل، فتوا داده اند، در حالی که همین مرد حاضر که پای منبر نشسته است در چند جای کتاب خود حدیث این حکم را نوشته و آن کتاب، بین کتب شما موجود است و مؤلف آن، همین شخص است که ملا محسن فیض کاشانی نام دارد. شیخ جعفر می‌افزاید: در این هنگام از کلام محقق لرزه بر اندامم افتاد و از خواب پریدم و از گناه خود و پشیمانی از آن، به این حالت شده‌ام که مشاهده می‌کنید! 📙سیمای فرزانگان 255/3 - 256؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری / 155 - 157. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
‌ 🐘فیلش یاد هندوستان کرده این ضر‌ب‌المثل کاردبردهای متنوعی دارد ولی در کل برای مواردی به کار می‌رود که شخصی از وضعیت فعلی ناراضی باشد و زمانی در گذشته را به یاد آورد که دوران خوشی داشته است و خواهان بازگشت به آن دوران باشد. مانند هوس بازگشت به دوران کودکی و جوانی و یا قصد بازگشت به شغل و محل زندگی قبلی و غیره... البته این اصطلاح در میان مردم بیشتر به عنوان متلک و از بعد منفی به‌کار می‌رود. در حالی که در موارد بسیاری این حالت می‌تواند یک ویژگی مثبت برای اقدام به تغییر و نجات از وضعیتی آزاردهنده باشد و در برخی اشعار شعرا به جنبه مثبت آن توجه شده است. همیشه در هندوستان از فیل برای نمایش و باربری و نیز جادبه توریستی استفاده می‌شده و هنوز هم می‌شود. یکی از ویژگی‌های فیل‌ها هوش و حافظه آن‌ها است به طوری که فیل‌ها هرگز کسی را که با او دیدار داشته‌اند فراموش نکرده و یا هرگز مکانی را که در آنجا بوده‌اند از یاد نمی‌برند. زمانی تاجری به کشور هندوستان سفر می‌کند و برای کسب درآمد فیلی را خریداری می‌‌نماید تا با بردن آن به کشور خود از آن درآمدزایی کند. بعد از گذشت چند ماه، فیل گوشه‌گیر می‌شود و دیگر تن به هیچ کاری نمی‌دهد. تاجر از این اوضاع به ستوه آمده و طبیب‌های شهر را خبر می‌کند تا بالاخره طبیبی خبره و با تجربه به تاجر می‌گوید که شاید فیل یاد هندوستان کرده و دلش برای دیار خودش تنگ شده است. تاجر که اوضاع را خراب می‌بیند و روز به روز از درآمدش کم می‌شده تصمیم می‌گیرد چاره‌ایی بیندیشد و راهی بیابد. به همین جهت بار سفر بسته و فیل را با خود به هندوستان می‌برد تا بلکه فیل را در آن‌جا فروخته و فیل دیگری خریداری کند. اما همین که به هندوستان می‌رسد فیل پاهایش را محکم به زمین کوبیده و خرطوم خود را تکان می‌دهد، انگار از شادی می‌رقصد. آن هنگام تاجر به یاد حرف طبیب افتاده و پی می‌برد که فیل هیچ مشکلی نداشته و فقط‌ یاد هندوستان کرده. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚 فردی چند گردو به بهلول داد و گفت بشکن وبخور وبرای من دعا کن بهلول گردوها را شکست و خـورد امـا دعا نکـرد آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تو را نشنیدم... بهلول گفت مطمئن باش اگر در راه خـدا داده ای خـدا خـودش صدای شکستن گردوها را شنیده است اگه به کسی خوبی میکنید سعی کنید بدون منت باشه و بـه خاطر خـدا باشه ♥️تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن ♥️که خواجه خود روش بنده پـروری داند ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
‌ 📚عنایت‌امام‌حسین علیه‌السلام‌به‌کریم سیاه آیه الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه برای صله ارحام عازم یزد بود، یک قطعه کفن برای خودشان خریده بود. در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین علیه السّلام زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بود. در این سفر این کفن را با خودش به یزد می برد، در شب اول ورودش به یزد، در منزل یکی از دخترانشان استراحت می کنند، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به خوابش آمده می فرماید: یکی از دوستان ما فوت کرده، در مزار یزد منتظر کفن است، ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود. بیدار می شود و می خوابد، دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود! لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام کریم سیاه فوت کرده، او را غسل داده، روی سنگ نهاده، منتظر کفن هستند… تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند. مرحوم یزدی از آن ها می پرسد: شما کی هستید؟! می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم. مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟؟ می گویند: او شخصی به نام کریم سیاه است، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین علیه السّلام بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین علیه السّلام برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد 📕 جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام صفحه 97 @Dastan1224
🍃﷽🍃 💠 جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودڪی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه ڪلید از شما می خواهم. ✨ ❣قفل اول اینست ڪه دوست دارم یڪ ازدواج سالم داشته باشم. ✨ ❣قفل دوم اینڪه دوست دارم ڪارم برڪت داشته باشد. ✨❣قفل سوم اینڪه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. 🌹 شیخ نخودڪی ره فرمود: 🔹①برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. 🔹②برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. 🔹③برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان جوان عرض ڪرد: سه قفل با یڪ ڪلید؟؟! شیخ نخودڪی فرمود : نماز اول وقت شاه ڪلید است ... @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 باز شدن گره زندگی💠 نقل است حضرت موسی(علیه‌السلام) از خداوند پرسید: خداوندا اگر تو بنده بودی، چه کار می‌کردی؟ خدای متعال وحی فرستاد که اگر من بنده بودم در زمین می‌گشتم و گره از کار بندگان باز می‌کردم. 📙منبع: راسخون 🎙 @Dastan1224
✅توصیه ویژه آیت الله بهجت: 🍃تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان 🍃می نشینی بگو یا صاحب الزمان 🍃برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن.. شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب. ✅ شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد، شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمیتوانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است "که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند." 📚 کمال الدین و تمام النعمه، ص ۳۰۳ @Dastan1224
✳️ چرا تارک الصلاة کافر است اما زناکار نه؟ ✍ از امام صادق (ع) پرسیدند: «چرا زناکار را کافر نمی‌دانید اما کسی که نماز را ترک کند، کافر می‌دانید؟» حضرت فرمودند: «زیرا زناکار و شبیه او، این کار را به‌دلیل شهوتش انجام داده که بر او غلبه کرده است ولی تارک الصلاة، نماز را ترک نکرده مگر به‌خاطر خوار شمردن آن، زیرا شما زناکاری را نمی‌یابی که سراغ این کار رفته باشد مگر این‌که به‌خاطر لذتی که در آن وجود داشته سراغ آن رفته است ولی کسی که نماز را ترک می‌کند، هیچ لذتی در ترک نماز نمی‌یابد و زمانی که لذت نفی شود، خوار شمردن واقع می‌شود و زمانی که خوار شمردن باشد، کفر هم هست». 📚 برگرفته از کتاب «چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟» صفحات ۵۶ و ۵۷ @Dastan1224