🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆سبک شمردن نماز
💥ﻣﺴﻌﺪﻩ ﺑﻦ ﺻﺪﻗﻪ میﮔﻮﻳﺪ:
ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺷﺨﺼﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﻤﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﻭﻟﻰ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ؟
💥ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﻭ ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻭ، ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪﻥ ﻏﺮﻳﺰﻩ ﺟﻨﺴﻰ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺗﺎﺭﻙ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺨﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻧﻤﺎﺯ.
💥ﺁﺭﻯ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬّﺕ ﻭ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺯﻥ ﺍﺟﻨﺒﻰ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻟﺬّﺗﻰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺟﻮﻳﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺴﺒﺐ ﺗﺮﻙ ﺁﻥ، ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﺳﺘخفاﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ، ﻛﻔﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
📚برگرفته از کتاب چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران،قسمت 22، ﺍﺻﻮﻝ ﻛﺎﻓﻰ، ﺝ 2، ﺑﺎﺏ ﺍﻟﻜﻔﺮ، ﺣﺪﻳﺚ 9
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆عذرپذیر
🍁چون هدهد به نزد سلیمان باز گشت، عذر خویش را بیان کرد و از قوم سبأ خبر آورد.
🍁سلیمان گفت: باید ببینم این عذر که آوردی راست است یا دروغ؛ اگر دروغ باشد، تو را به سختی عذاب می کنم!
🍁جبرئیل امین از طرف خدا آمد و گفت: ای سلیمان! مرغک ضعیف را تهدید می کنی! ای سلیمان! چرا از مرغی ضعیف، به عذری ضعیف بسنده نمی کنی و او را تهدید می نمایی؟ چرا از ما نمی آموزی که با بندگان خود، چگونه معامله می کنیم.
🍁وقتی کافری در امواج متلاطم دریا، در درون کشتی گرفتار می گردد، از ترس غرق شدن، بت را می اندازد و به زبان عذر، دروغ می گوید.
🍁چون وی از دریا بیرون رفت و از غرق شدن خلاصی یافت، بار دیگر بت را می پرستد و به کفر خویش باز می گردد. من به دروغ وی توجه نمی کنم و آن عذر دروغ وی را می پذیرم و از غرق شدن نجاتش می دهم.
📚داستان های کشف الاسرار، ص409
❄️🔅🔅❄️🔅🔅❄️
#داستان_آموزنده
🔆امید به خدا
🦋یکی از بزرگان دین، همیشه راه های امیدواری به خدا را برای مردم ذکر می کرد. چون وی از دنیا رفت، او را در خواب دیدند، گفت:
🦋 مرا بردند در موقف. خطاب پروردگار رسید که:
🦋چه چیز تو را بر این داشت که پیوسته، مردم را به طمع و امیدواری دعوت می کردی؟
🦋من عرض کردم: می خواستم دوستی تو را در دل خلایق جای دهم.
🌺🌺خداوند تعالی فرمود: من تو را آمرزیدم
📚معراج السعاده، ص 158
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
#داستان_آموزنده
🔆اسلحه مسموم در توبره
✨مرحوم راوندى به نقل از محمّد بن زيد رزامى حكايت كند:
🔸روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام بودم ، كه شخصى از گروه خوارج - كه درون توبره و خورجين خود نوعى سلاح مسموم نهاده و مخفى كرده بود - وارد شد.
🔸آن شخص به دوستان خود گفته بود: او گمان كرده است ، كه چون فرزند رسول اللّه است ، مى تواند وليعهدى طاغوت زمان را بپذيرد، مى روم و از او سؤ الى مى پرسم ، چنانچه جواب صحيحى نداد، او را با اين سلاح نابود مى سازم .
🔸پس چون در محضر مبارك امام رضا عليه السلام نشست ، سؤ ال خود را مطرح كرد.
حضرت فرمود: سؤ الت را به يك شرط پاسخ مى گويم ؟
🔸منافق گفت : به چه شرطى مى خواهى جواب مرا بدهى ؟
🔸امام عليه السلام فرمود: چنانچه جواب صحيحى دريافت كردى و قانع و راضى شدى ، آنچه در توبره خود پنهان كرده اى ، درآورى و آن را بشكنى و دور بيندازى .
🔸آن شخص منافق با شنيدن چنين سخن و مشاهده چنين برخوردى متحيّر شد و آنچه در توبره نهاده بود، بيرون آورد و شكست ؛ و بعد از آن اظهار داشت :
🔸 ياابن رسول اللّه ! با اين كه مى دانى ماءمون طاغى و ظالم است ، چرا داخل در امور او شدى و ولايتعهدى او را پذيرفتى ، با اين كه آن ها كافر هستند؟!
امام رضا عليه السلام فرمود: آيا كفر اين ها بدتر است ، يا كفر پادشاه مصر و درباريانش ؟
آيا اين ها به ظاهر مسلمان نيستند و معتقد به وحدانيّت خدا نمى باشند؟
🔸و سپس فرمود: حضرت يوسف عليه السلام با اين كه پيغمبر و پسر پيغمبر و نوه پيغمبر بود، از پادشاه مصر تقاضا كرد تا وزير دارائى و خزينه دار اموال و ديگر امور مملكت مصر گردد و حتّى در جاى فرعون مى نشست ، در حالى كه مى دانست او كافر محض مى باشد.
🔸و من نيز يكى از فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله هستم و تقاضاى دخالت در امور حكومت را نداشتم ؛ بلكه آنان مرا بر چنين امرى مجبور كردند و به ناچار و بدون رضايت قلبى در چنين موقعيّتى قرار گرفتم .
آن شخص جواب حضرت را پسنديد و تشكّر و قدردانى كرد؛ و از گمان باطل خود بازگشت .
📚الخرايج والجرايح : ج 2، ص 766، ح 86.
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
#داستان_آموزنده
🔆اطرافیان بیتاب
♨️امام صادق علیهالسلام فرمود: فرشتهی مرگ (عزرائیل) به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد:
♨️«من روح انسانها را قبض میکنم و هنگامیکه لحظهی مرگ انسانی فرامیرسد، بستگان او شیون و بیتابی میکنند و من در محلی از خانهی آنها میایستم و میگویم:
♨️«این شیون و بیتابی برای چیست؟ به خدا سوگند قبل از رسیدن مرگش در قبض روحش شتاب نکردیم و ما در این جهت گناهی نداریم. اگر خوددار باشید و استقامت کنید، در پیشگاه خداوند دارای اجر هستید و اگر بیتابی کنید (حرفهای کفرآمیز بزنید) گنهکار خواهید بود.»
📚(داستانها و پندها، ج 10، ص 18)
🌱🌱امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «بیتابی جلوی مقدرات را نمیگیرد، ولی پاداش انسان را از بین میبرد.»
📚(غررالحکم، ج 1، ص 182)
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
#داستان_آموزنده
🔆نذر شیطانی
🌱روزی شخصی پیش پسر عمر آمد و گفت: «من نذر کردهام که یک روز از صبح تا شب بالای کوه «حراء» برهنه بایستم.» پسر عمر به او گفت: «اشکالی ندارد، برو نذرت را ادا کن.» آنگاه آن شخص به نزد ابن عباس رفت و جریان را گفت. ابن عباس به او گفت: «ای مرد! مگر نماز نمیخوانی؟»
🌱آن مرد گفت: «چرا نماز میخوانم.» ابن عباس گفت: «پس میخواهی برهنه نماز بخوانی؟» آن مرد گفت: نه.
🌱ابن عباس گفت: «مگر چنین عهدی نکردهای؟ شیطان خواسته است تو را به بازی بگیرد، خودش و سربازانش به ریش تو بخندند.» آن مرد که از آن صحبت به خود آمده بود و از آن نذر خود پشیمان شده بود، گفت:
🌱«حال چه کنم؟» ابن عباس گفت: «برو، یک روز معتکف شو و کفاره ب عهدی را که بستهای بده.» آن مرد برگشت و سخن ابن عباس را به پسر عمر نقل کرد.
🌱پسر عمر گفت: «ابن عباس حرف درستی زده است، هیچیک از ما نمیتوانیم استنباطهای فقهی او را داشته باشیم.»
📚تجلی امیر مؤمنان علیهالسلام، ص 223 -الغدیر، ج 19، ص 70
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱
#داستان_آموزنده
🔆بیانی دقیق و رسا
⚡️یکی از عارفان و صالحان سرزمین لبنان که در میان عرب به مقامات عالی رسید و به کرامت و کارهای فوقالعاده شهرت داشت، به مسجد جامع دمشق آمد.
⚡️کنار حوض رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت.
چون نماز خواند، پسازآن، یکی از اصحابش نزد وی آمد و گفت: اجازه هست تا چیزی بپرسم؟
⚡️عارف فرمود: بپرس
عرض کرد: به یاد دارم که عارف بزرگ بر روی دریای روم راه میرفت و قدمش تر نشد؛ ولی برای شما در حوض کوچک حالتی پیش آمد که نزدیک بود از بین بروید؟
عارف با بیانی رسا و کلامی دقیق و با تأمّل بسیار، به او فرمود:
⚡️«آیا نشنیدهای که سرور عالم، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «لی معَ اللهِ وقتٌ لا یَسَعنی فیه مَلَکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌ مُرسَلٌ: مرا با خدای وقتی هست که در آن وقت (آنچنان یگانگی وجود دارد که) فرشتهی ویژهای (همانند جبرئیل) و پیامبر مرسل در آن نگنجد!!»
⚡️ولی نگفت: همیشه؛ بلکه فرمود: وقتی از اوقات؛ پس پیامبر، در یک وقت جبرئیل و میکائیل به حالت او راه ندارد (و نامحرماند) ولی در وقت دیگر با همسران خود حفصه و زینب، دمساز شده، خوش میگفت و میشنید.
مشاهده و دیدار نیکان بین آشکاری و پوشیدگی است.
⚡️انسانهای ملکوتی گاه تجلّی میکنند و دل عارف را میربایند و گاه رخ میپوشند و عارف را گرفتار فراق میسازند.»
اگر درویش در حالی بماندی **** سر و دست از دو عالم بر فشاندی
📚حکایتهای گلستان، ص 110
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆"آخرین کلام پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چه بود ؟"
جابر بن عبدالله میگوید: کعب الاحبار از عمر پرسشکرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟»
او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!»
کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی علی علیه السلام فرمود:
رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز.
📚[فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸ ]
💥💥آخرین توصیه امام صادق نیز نماز است
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
📚[ وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]
🍂🍂داستانک:
داماد حضرت امام خمینی(ره) می گوید:
حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که «اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.» من یک بار به ایشان عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت نخواند و یک وقت بخواند.» گفتند نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.
📚هزارو یک نکته درباره نماز حکایت
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🌼🍃روزي سعيدبن حسن يكي ازشاگردان امام باقر(ع) درحضورآن حضرت بود،امام به او فرمود:
آيادرجامعه اي كه زندگي مي كني ،اين روش وجود دارد،كه اگربرادر ديني ،نيازمندشد،نزدبرادر دينيش بيايد و دست درجيب او كند وبه اندازه نيازخودازجيب اوپول بردارد،وصاحب پول ازاوجلوگيري ننمايد؟
🌼سعيدگفت :نه ،چنين روشي وچنين كسي رادرجامعه خودم سراغ ندارم .
امام باقر(ع) فرمود:بنابراين اخوت وبرادري اسلامي درجامعه نيست .
🌼سعيدگفت :دراين صورت آيا ما در راستاي سقوط و هلاكت هستيم ؟
🌼امام فرمود:عقل اين مردم هنو زتكميل نشده است يعني تكليف به حساب درجات عقل ورشداسلامي افراد، مختلف مي شود،اگرجامعه شما ازعقل كافي و رشد عالي اسلامي برخورداربود،به گونه اي مي شدكه نيازمندان ازجيب بي نيازان به اندازه نيازخودبرمي داشتند،بي آنكه بي نيازان ناراضي شوند .
📚اقتباس ازوسائل الشيعه ج 12ص 128
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
#داستان_آموزنده
🔆نذر شیطانی
🌱روزی شخصی پیش پسر عمر آمد و گفت: «من نذر کردهام که یک روز از صبح تا شب بالای کوه «حراء» برهنه بایستم.» پسر عمر به او گفت: «اشکالی ندارد، برو نذرت را ادا کن.» آنگاه آن شخص به نزد ابن عباس رفت و جریان را گفت. ابن عباس به او گفت: «ای مرد! مگر نماز نمیخوانی؟»
🌱آن مرد گفت: «چرا نماز میخوانم.» ابن عباس گفت: «پس میخواهی برهنه نماز بخوانی؟» آن مرد گفت: نه.
🌱ابن عباس گفت: «مگر چنین عهدی نکردهای؟ شیطان خواسته است تو را به بازی بگیرد، خودش و سربازانش به ریش تو بخندند.» آن مرد که از آن صحبت به خود آمده بود و از آن نذر خود پشیمان شده بود، گفت:
🌱«حال چه کنم؟» ابن عباس گفت: «برو، یک روز معتکف شو و کفاره ب عهدی را که بستهای بده.» آن مرد برگشت و سخن ابن عباس را به پسر عمر نقل کرد.
🌱پسر عمر گفت: «ابن عباس حرف درستی زده است، هیچیک از ما نمیتوانیم استنباطهای فقهی او را داشته باشیم.»
📚تجلی امیر مؤمنان علیهالسلام، ص 223 -الغدیر، ج 19، ص 70
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱
#داستان_آموزنده
🔆بیانی دقیق و رسا
⚡️یکی از عارفان و صالحان سرزمین لبنان که در میان عرب به مقامات عالی رسید و به کرامت و کارهای فوقالعاده شهرت داشت، به مسجد جامع دمشق آمد.
⚡️کنار حوض رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت.
چون نماز خواند، پسازآن، یکی از اصحابش نزد وی آمد و گفت: اجازه هست تا چیزی بپرسم؟
⚡️عارف فرمود: بپرس
عرض کرد: به یاد دارم که عارف بزرگ بر روی دریای روم راه میرفت و قدمش تر نشد؛ ولی برای شما در حوض کوچک حالتی پیش آمد که نزدیک بود از بین بروید؟
عارف با بیانی رسا و کلامی دقیق و با تأمّل بسیار، به او فرمود:
⚡️«آیا نشنیدهای که سرور عالم، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «لی معَ اللهِ وقتٌ لا یَسَعنی فیه مَلَکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌ مُرسَلٌ: مرا با خدای وقتی هست که در آن وقت (آنچنان یگانگی وجود دارد که) فرشتهی ویژهای (همانند جبرئیل) و پیامبر مرسل در آن نگنجد!!»
⚡️ولی نگفت: همیشه؛ بلکه فرمود: وقتی از اوقات؛ پس پیامبر، در یک وقت جبرئیل و میکائیل به حالت او راه ندارد (و نامحرماند) ولی در وقت دیگر با همسران خود حفصه و زینب، دمساز شده، خوش میگفت و میشنید.
مشاهده و دیدار نیکان بین آشکاری و پوشیدگی است.
⚡️انسانهای ملکوتی گاه تجلّی میکنند و دل عارف را میربایند و گاه رخ میپوشند و عارف را گرفتار فراق میسازند.»
اگر درویش در حالی بماندی **** سر و دست از دو عالم بر فشاندی
📚حکایتهای گلستان، ص 110
#داستان_آموزنده
🔆🌸گريه پدر و شادى قلب
🌺امام جعفر صادق به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمايد:
روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، در محلّى نشسته بود و من به همراه عدّه اى ، اطراف آن حضرت حضور داشتيم ، كه ناگهان شخصى از طرف يكى از دختران حضرت رسول آمد و گفت : دخترتان گويد: فرزندم سخت بيمار و در حال مرگ قرار گفته است ؛ چنانچه ممكن باشد تشريف آوريد و مرا كمك نمائيد.
🌻حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: برو، به دخترم بگو: آنچه را خداوند داده و آنچه را بگيرد همه از براى اوست و هر انسانى كه در اين دنيا آمده ، بايد روزى از اين دنيا برود.
آن شخص پيام حضرت را براى دخترش برد و پس از لحظاتى باز گشت و گفت : يا رسول اللّه ! پيام شما را رساندم ؛ ليكن دخترتان اظهارداشت : اين فرزند از جان خودم عزيزتر است ، اگر امكان دارد تشريف بياوريد.
🌺پس از آن ، رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله حركت نمود و ما نيز به همراه ايشان رفتيم تا به منزل دختر حضرت رسيده و سپس وارد منزل شديم .
🌻همين كه رسول خدا صلوات اللّه عليه چشمش به طفل افتاد كه درحال جان دادن بود غمگين و گريان شد.
🌺گفتم : يا رسول اللّه ! ما را از گريه در مرگ افراد نهى مى نمائيد وآن گاه خودتان گريه مى كنيد؟!
🌻حضرت فرمود: من شما را از گريه در مرگ عزيزانتان نهى نكرده ام ، بلكه از شيون و داد و فرياد نهى شده ايد.
🌺و سپس افزود: بدان كه اين نوع گريه ، عقده دل را مى گشايد و موجب سلامتى و شادابى قلب و روان مى گردد.
📚مستدرك الوسائل : ج 2، ص 459، ح 1.
🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳
#داستان_آموزنده
🔆جزای اشعار
🍃روز نوروزی، منصور دوانیقی که بعد از برادرش ابوالعباس سفّاح به خلافت رسید، امام کاظم علیه السّلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم برای تبریک بیایند و هدایای خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
🍃حضرت فرمود: «عید نوروز عید سنتی فرس (ایرانیان) است و در اسلام دربارهی آن چیزی وارد نشده است.»
🍃منصور گفت: «این کار را به خاطر سیاست لشکر و سپاه میکنم، شما را به خداوند عظیم سوگند میدهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید»؛ حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشکر و اُمرا و مردم خدمتش شرفیاب میشدند و تهنیت میگفتند و هدایا را نزد حضرتش میگذاشتند.
🍃منصور خادمی را موکّل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که میآورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم، پیرمردی بود که وارد شد و عرض کرد: یا بن رسولالله! من مردی فقیر میباشم و مالی ندارم که برای شما هدیه بیاورم، ولیکن هدیهی من سه بیت شعری است که جدّم در مرثیه جدّ شما حسین بن علی علیه السّلام سروده، اشعار را خواند.
عجبتُ لمصقولٍ علاکَ فرِندُهُ **** یوم الهیاج و قد علاک غبار
🍃حضرت فرمود: هدیهی شما را قبول کردم و در حقش دعای خیر کرد.
🍃پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کرد و فرمود: «برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟»
خادم رفت و برگشت و گفت: «امیر میگوید تمام آن را به شما بخشیدم، در هر راهی که میخواهی صرف کن.»
🍃پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: «تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم.»
📚منتهی الآمال، ج 2، ص 187
✨✨امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «برادر دینی خود را بهجای سرزنش، احسان و نیکی کن.»
📚نهجالبلاغه فیض الاسلام، ص 1165
🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸
#داستان_آموزنده
🔆چهار دیوار و چهار کلمه
⚡️کسی از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد: «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟»
⚡️ فرمود: «چون چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا چهار دیوار دارد؟»
⚡️فرمود: «چون بیتالمعمور که در آسمانهاست چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا بیتالمعمور چهار دیوار دارد؟»
⚡️ فرمود: «برای آنکه عرش خدا چهار ضلع دارد.» عرض کرد:
⚡️ «چرا عرش خدا چهار ضلع دارد؟» فرمود: برای اینکه کلمات توحیدی خدا چهارتا است، «سبحانالله، والحمدلله و لاالهالاالله و اللهاکبر».
📚(علل الشرایع، ص 398)
💫اسماء حُسنی حق به این چهار کلمه («تنزیه»، «تحمید»، «تهلیل» و «تکبیر») برمیگردد و انسان خدا را به وحدانیت و بزرگداشت و به مجد و منزّه بودن میستاید.
💫پس کسی کعبه میرود معرفتش تا عرش با کلمات تامات عارف شده است که کعبه بر این اساس بنا نهاده شده است.
📚(اسرار عبادات، ص 212)
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅
#داستان_آموزنده
🔆مسافری در اصفهان
☘ابوالعینا (م 283) که از فصحای عرب و بلغای ادب است، وقتی در لباس ناشناس به اصفهان آمد، اطفال اصفهانی با هم دعوا میکردند و سنگ به همدیگر میزدند. ناگاه سنگی بر سرش آمد و بشکست و لباسش خونآلود شد و ناراحت گشت.
☘در آن شهر دوستی داشت، تمام روز را گشت تا او را پیدا کند، نشد. تا اینکه بعد از نماز عشاء او را یافت.
☘وارد خانه شد و گرسنگی به وی فشار آورده بود و اتفاقاً آن شب در خانهی دوست او هیچ خوردنی نبود و دکّان ها نیز بسته بود، شب را تا به صبح گرسنه ماند.
☘صبح بر وزیری به نام مهذّب وارد شد. وزیر پرسید: «چه روزی به این شهر وارد شدی؟» او با آیات او را جواب داد:
«فی یومِ نحسٍ مُستمر: در یک روز شوم مستمر»*
☘گفت: «در کدام ساعت وارد شدی؟» جواب داد: «فی ساعهی العُسرَهی: در ساعتی سخت و شدید.»*
☘مهذّب گفت: «کجا نزول کردهای؟» گفت: «بِوادٍ غیرِ ذی زَرع: در سرزمینی بیآبوعلف.»*
مهذّب بخندید و به خاطر بلاغت و بیانش برای او بسیار احسان کرد.
📚لطایف الطوایف، ص 156
🌱🍃🌱🦋🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆تسبیحِ چوبهاست
💐ظریفی در خانهی درویشی مهمان شد که درویش، سقف خانه را از چوبهای ظریف پوشانده بود و بار گران داشت و هرلحظه از آن چوبها آوازی بیرون میآمد.
💐مهمان گفت: «ای درویش مرا از این خانه بهجای دیگر ببر که میترسم سقف فرود آید.»
💐گفت: «مترس! که این آواز، تسبیح و ذکر چوبهاست.»
💐 مهمان گفت: «از آن میترسم که از بسیاری ذکر و تسبیح، ایشان را وجدی و حالی به هم رسد که همه یکبار به رقص و سماع درآیند و به سجده افتند.»
📚(لطایف الطوایف، ص 321)
💐🗯💐🗯💐🗯💐🗯💐
#داستان_آموزنده
🔆بندگی در غیاب
🌻خدمت و بندگی در غیاب ارباب، خوشتر و بهمراتب مهمتر است تا در حضور؛ که تأیید به وفای شروط مولاست.
🌻آن را که در غیاب، شاه را مدح میکند، فرق است باآنکه در حضورِ شاه، او را مدح مینماید. مثلاً قلعه داری که در سر مرز، نگهبانی کشور سلطان را میکند، کارش ارزشمندتر است زیرا که مانع از ورود دشمنان سلطان میشود و به باج و رشوه، این کار را نمیفروشد و آن مرزبان نزد شاه به خاطر جانفشانی و وفاداریاش بهتر است.
🌻 پس آنچه بر سالک از غیب و قیامت، پردهپوشی است و او با ایمان و اطاعت، حفظ حدود، اوامر و نواهی الهی را مینماید، بسیار ممتاز و قابل سپاس است.
ولی در روز قیامت و حضور طاعات و اعمال که همهچیز نمایان است، دیگر جای طاعت و عمل نیست.
📚مثنوی و معنوی، ابیات 3642 - 3632
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀
#داستان_آموزنده
🔆همه در تسبیح
⚡️سعدی گوید: یاد دارم که شبی در کاروانی، همهی شب رفته بودم و سحرگاه در نزدیک بیشهای خفته. شوریدهای در آن سفر همراه ما بود، نعرهای بزد و راه بیابان گرفت و یکنفس آرام نیافت.
⚡️چون روز شد، گفتمش: «آنچه حالت بود؟»
⚡️گفت: «بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، کبکان از کوه، غوکان از آب، بهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح رفته، من به غفلت خفته.»
📚(کلیات سعدی، ص 57 -نمونه معارف، ج 2، ص 752. پ)
♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️
#داستان_آموزنده
🔆گفتههای نامربوط
✨روزی ابلیس بر بالای کوهی در بیت المقدّس بنام افیق بر حضرت عیسی علیهالسلام ظاهر شد و قصد داشت او را بفریبد؛ ازاینرو گفت: «ای عیسی! تو بزرگی که بدون پدر و مادر به وجود آمدی!»
🌱فرمود: «بزرگ آنکسی است که مرا آفرید.»
✨گفت: «تویی که از خدایی در گهواره سخن گفتی!»
🌱فرمود: «عظمت از خداست که مرا به سخن درآورد.»
✨گفت: «تو بزرگی که از گِل شکل پرندهای ساختی و آن را به پرواز درآوردی!»
🌱فرمود: «آنچه مسخر شد از عظمت خداوند عطا شده است.»
✨گفت: «از بزرگی خدایی توست که بیماران را شفا میدهی!»
🌱فرمود: «خدا اجازهی شفا به من داده است.»
✨گفت: «تو مُردهها را زنده میکنی؟»
🌱فرمود: «به اجازهی خدا زنده میکنم که مرا نیز، روزی او بمیراند.»
✨گفت: «تویی که روی آب راه میروی؟»
🌱فرمود: «از بزرگی خداست که آب را زیر پایم رام کرده است.»
✨گفت: «تو از زمین و آسمان برتری و تقسیمکنندهی روزی خلق میباشی.»
🌱فرمود: «منزّه است خداوند عظیم، بزرگی کلماتش به وزن عرشش و همهچیز به خواست اوست.»
✨ابلیس فریادی کشید و عقب عقب رفت.
✨✨امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «خداوندا از بدی نگاه کردن (مردم) به اهل و مال و فرزندانم به تو پناه میبرم.»
📚نهجالبلاغه فیض الاسلام، ص 132
⚡️♨️⚡️♨️⚡️♨️⚡️♨️⚡️
#داستان_آموزنده
🔆طلب آمرزش حضرت داود علیهالسلام
💥در تورات فعلی چیزهایی دربارهی حضرت داود علیهالسلام نوشتهاند که موجب میشود پیغمبری به خاطر گناه کبیره استغفار کند! در تورات (تورات دوم سموئبل، ب 11، ی 27-1) آمده است:
💥«روزی حضرت داود علیهالسلام روی بام خانهاش رفت و به اطراف مینگریست که نگاهش به «برسیا» دختر «الیات» زن «اوریا» افتاد و از زیبایی او خوشش آمد. پرسید این زن کیست؟
💥گفتند اوریا، پس به «یوآب» خواهرزاده خود نوشت که اوریا را به جنگ بفرستد و او را در جلوی لشکر قرار دهد تا کشته شود. اوریا به جنگ رفت و کشته شد و داود زن او را گرفت و زن حامله شد.»(1)
💥وقتیکه این ماجرا و قضیه مجسم شدن شیطان بهصورت پرندهی سفید و زیبایی در محراب داود علیهالسلام را که موجب قطع نماز شد و داود دنبال پرندهی سفید کرد تا به بالای بام رفت و به همسر اوریا نگاه کرد، برای امام رضا علیهالسلام نقل کردند؛ حضرت دست بر پیشانی زد و «اِنّا لله وَ اِنّا الیه راجِعُون» گفت و فرمود: «به پیغمبر، نسبت تعقیب یک پرنده که سبب سبک شمردن نماز است و فحشا و قتل اوریا را میدهند!»
💥سؤال شد پس خطای داود و استغفار او چه بود؟ امام رضا علیهالسلام فرمود: داود پیش خود خیال کرد کسی از وی داناتر آفریده نشده است. خدای عزّوجل دو تن از فرشتگان را به نزد او فرستاد تا از بالای محراب به نزد او روند و شکایت خود را مطرح کنند. داود عجولانه، بدون اینکه از مدعی بیّنه و گواه طلب کند، علیه مدعی علیه قضاوت کرد. خطای او در قضاوت و حکم بود نه آنچه شما پنداشتهاید. مگر نشنیدهای که خداوند دنبال این قضیه میفرماید: «ای داود ما تو را خلیفه در این سرزمین قرار دادیم، پس میان مردم بهحق حکومت کن.»*
💥(بنابراین زبان به استغفار میگشاید و از خدای خود آمرز میخواهد و خدا هم از او میگذرد و به او سفارش میکند که بهحق حکم کند.)(2)
📚1-تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 60
2-تاریخ الانبیاء، ج 2، ص 208
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_آموزنده
🔆اول محرم
🌺عارف ربّانی آیتالله کشمیری فرمودند: استادی در نجف بود بنام شمس که در علم منطق استاد و از اهالی بادکوبه قفقاز بود؛ میگفت:
🌺«روز اول محرم، کنار حوض مدرسهی سیّد محمدکاظم یزدی بودم و شیخ مرتضی طالقانی داشتند وضو میگرفتند، به من فرمودند:
🌺 «ده سال دیگر همانند این روز (اول محرم) از دنیا میروم.» و دقیقاً روز اول محرم 1363 از دنیا رفت.»(1)
🌼مرحوم شیخ محمدتقی جعفری (رحمهالله علیه) فرمودند: «دو روز قبل از اول محرم، برای درس خدمت ایشان رسیدم، فرمود:
🌼«درس تمام شد. من مسافرم، خر طالقان رفته و پالانش مانده؛ روح رفته، جسدش مانده.» و دو روز بعد وفات یافت.»(2)
📚روح و ریحان، ص 25
تاریخ حکما و عرفا، تألیف صدوقی سها
❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️
#داستان_آموزنده
🔆پناه از عقوبت کردن
🥀پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم در مسجد معتکف بودند، زنی آمد و با او مدتی سخن گفت و بعد برخاست که برود، پیامبر هم برخاست و با او به راه افتاد. در این هنگام دو نفر از انصار از کنار آن حضرت عبور میکردند، سلام کردند و گذشتند. پیامبر آنها را صدا زد و فرمود:
🥀 «این زن، صفیه عیالم میباشد.» آن دو گفتند: «ای رسول خدا! آیا ما شک نسبت به این زن و شما داشتیم؟!»
🥀فرمود: «شیطان مثل خون وارد وجود انسان میشود؛ من ترسیدم شیطان بر شما وارد شود و شما ظنین و بدگمان بشوید.»
📚شنیدنیهای تاریخ، ص 262 -محجه البیضاء، ج 5، ص 67
🌸🦋🌸🦋🌼🦋🌸🦋🌸
#داستان_آموزنده
🔆خانه عوض شده
🔅پیری فوت کرد. یکی از مریدانش او را در خواب دید و از حالش در قبر جویا شد که چه بر تو گذشت و در جوابِ «کیست خدایت» چه گفتی؟ گفت: «از من پرسیدند خدایت کیست؟
🔅خود را به خدایم سپردم و در جواب گفتم: من خانهام را عوض کردم نه خدایم را.»
📚(داستان عارفان، ص 99)
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆چوپان مطیع
💥ابراهیم ادهم گفت: به چوپانی گذشتم و گفتم: آیا جرعهای آب یا شیر نزد تو هست؟ گفت: آری کدام یک را بیشتر دوست داری؟
💥گفتم: آب
پس با عصایش به سنگ سختی که هیچ شکافی نداشت، زد؛ پس آب از آن جوشید که از برف سردتر و از عسل شیرینتر بود.
💥من در شگفت شدم. گفت: تعجب مکن، چون بنده از مولایش اطاعت کند، همهچیز از او اطاعت خواهند کرد.
📚بحرالمعارف، ج 2، ص 361
♨️🍂♨️🍂♨️🍂♨️🍂♨️🍂♨️
#داستان_آموزنده
🔆پیاده دنبال سواره
🍃وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام از جنگ صفین بازمیگشت، به محله شبامیان (قبیلهای از مردم هَمْدان) رسید، آواز گریهی زنان بر کشتگان را شنید.
🍃ناگاه، حرب بن شرجیل شبامی، بزرگ قبیله، خدمت امام علیهالسلام رسید و به او عرض کرد:
🍃«آنگونه که میشنوم، زنان بر شما چیره شدهاند؟ چرا آنها را از گریه و زاری بازنمیدارید؟»
🍃بزرگ قبیله پیاده و امام سوار بر اسب میرفتند، امام علیهالسلام به او فرمودند:
🍃«بازگرد! که پیاده رفتن رئیس قبیلهای چون تو، پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مؤمن است.»
📚(نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 322، ترجمه محمد دشتی)