🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆نفرين دل سوخته
منهال مى گويد:
پس از زيارت خانه خدا به مدينه برگشتم و در مدينه محضر امام زين العابدين عليه السلام بودم .
امام عليه السلام فرمود:
منهال ! حرمله در چه حال است ؟
من در پاسخ گفتم :
او را در كوفه زنده گذاشتم و آمدم .
در اين وقت امام دستهايش را به طرف آسمان بلند نموده و در حق او نفرين كرد و سه مرتبه فرمود:
خدايا! حرارت آتش را به حرمله بچشان !
پروردگارا! حرارت آتش را به حرمله بچشان !
خداوندا! حرارت آتش را به حرمله بچشان !
منهال مى گويد:
از مدينه برگشتم وقتى وارد كوفه شدم ، ديدم مختار قيام كرده است .
من چند روز در خانه بودم تا رفت و آمد دوستانم تمام شد. سپس سوار بر مركبى شدم و به ديدن مختار رفتم . وقتى در بيرون منزل با مختار ملاقات كردم ، گفت :
اى منهال ! چرا زير پرچم حكومت ما نمى آيى و با ما همكارى نمى كنى ؟
گفتم :
مكه رفته بودم اينك در خدمت شما هستم . سپس با افتخار حركت كردم و در راه مشغول صحبت بوديم تا وارد كناسه كوفه شد. آنجا چند لحظه اى ايستاد. گويا در انتظار چيزى بود. مختار از مخفيگاه حرمله باخبر شده بود، چند نفر ماءمور براى دستگيرى او فرستاد.
چندى نگذشته بود گروهى با شتاب آمدند و گفتند:
امير! مژده باد! حرمله دستگير شد. اندكى گذشته بود حرمله را آوردند. هنگامى كه چشم مختار به حرمله افتاد، گفت :
خدا را شكر كه مرا بر تو مسلط كرد.
آنگاه گفت :
شتر كش ، شتر كش ، بياوريد! وقتى كارد شتر كش را آوردند دستور داد دستهاى حرمله را قطع كنند. فورى دستهاى حرمله بريده شد.
گفت :
دو پاى او را نيز ببريد. دو پاى او را كه بريدند، فرياد زد:
النار! النار!
آتش بياوريد! آتش بياوريد!
مقدارى نى آوردند، و حرمله را در ميان آنها گذاشتند و آتش زدند.
من از روى تعجب گفتم : سبحان الله !
مختار گفت :
سبحان الله گفتن خواب است ، ولى تو براى چه تسبيح گفتى ؟
گفتم :
امير! من هنگام برگشت از مكه خدمت امام زين العابدين رسيدم . حضرت فرمود:
حرمله در چه حال است ؟
گفتم : من او را در كوفه زنده گذاشتم .
امام عليه السلام دستهاى خويش را به سوى آسمان بلند كرد و درباره حرمله نفرين كرد و فرمود:
بار خدايا! حرارت آهن را به حرمله بچشان !
اين جمله را سه بار تكرار كرد.
مختار گفت : تو شنيدى كه امام زين العابدين اين سخن را فرمود؟
گفتم : به خدا سوگند همين طور شنيدم .
مختار از مركب خود پياده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده طولانى به جاى آورد.
سپس برخاست و سوار بر مركب شد.
من نيز سوار شدم . در حالى كه حرمله در ميان آتش سوخته بود.
📚بحار : ج 45، ص 332.
✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله بهاءالدینی:
برخی وقتی دهان باز می کنند گویی کوره هایی از جهنم گشوده می شود، به این معنی که زبان آنها فقط به نیش و کنایه و گفتار ناراحت کننده باز می شود.
زخم بدن خوب شدنی است ولی زخم زبان خوب نمی شود
#گناه_نکنیم
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ديدار با فرشتگان
حمران بن اعين خدمت امام باقر عليه السلام رسيد، مطالبى را پرسيد. هنگامى كه خواست حركت كند، عرض كرد:
فرزند پيامبر! خدا به شما طول عمر مرحمت كند و مرا از بركات وجود شما بهره مند نمايد. هنگامى كه شرفياب خدمت شما مى شويم ، قلبمان صفايى پيدا مى كند، دنيا را فراموش مى كنيم و ثروت مردم در نظرمان بى ارزش مى گردد.
اما همين كه از خدمت شما بيرون مى رويم و با افراد جامعه تماس مى گيريم باز به دنيا علاقه مند مى شويم .
حضرت فرمود:
اين از حالات قلب است . قلب انسان گاهى سخت و گاهى نرم مى گردد.
سپس فرمود:
ياران پيامبر صلى الله عليه و آله يك وقت به آن حضرت عرض كردند:
يا رسول الله ! ما مى ترسيم منافق باشيم .
پيغمبر فرمود: چرا؟
گفتند:
هر وقت كه در محضر شما هستيم ما را موعظه نموده ، و به آخرت علاقه مند مى كنيد و ترس در دل ما ايجاد مى شود، طورى كه گويا با چشم خود بهشت و جهنم را مى بينيم اما همين كه خارج مى شويم به خانه كه مى رويم خانواده و زندگى را مى بينيم ، حالتى كه در خدمت شما داشتيم از دست مى دهيم گويا اصلا چنين حالى را قبلا نداشته ايم ، اين وضع ما است آيا با اين حال ما منافق نمى شويم ؟ (در خدمت شما طورى و در بيرون طور ديگرى هستيم ).
حضرت فرمود:
نه ، چنين نيست . زيرا اين تغيير و تحول دلهاى شما از وسوسه شيطان است كه شما را به دنيا علاقه مند مى كند. به خدا سوگند! اگر هميشه در همان حال اولى بمانيد فرشتگان با شما دست مى دهند و بر روى آب راه مى رويد...
📚بحار : ج 70، ص 56.
✾📚 @Dastan 📚✾
*🌸ســلام به
🌺دلهای پاک ومهربان
🌸سـلامی به
🌺زیبایی گل
🌸به قلب
🌺شما دوستانم
🌸آرزومیکنم
🌺امروز
🌸ازشادی سر ریزباشید
🌺ولبخندی
🌸به بلندی آسمان
🌺رولباتون نقش ببندد*
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شرط بيعت با پيامبر
پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود:
الا تبايعونى
آيا با من بيعت نمى كنيد؟
اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ! با شما بيعت مى كنيم .
پيغمبر فرمود:
با من چنين بيعت كنيد كه هرگز از مردم چيزى نخواهيد.
- بعد از اين ماجرا، ياران آن حضرت به قدرى مواظب بودند - اگر يكى از آنان سوار بر مركب بود تازيانه از دستش مى افتاد، خودش پياده مى شد، بر مى داشت و به كسى نمى گفت آن را به من بده .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
شيعيان ما از كسى چيزى درخواست نمى كنند.
كسى كه بدون نياز گدايى مى كند گويا شراب مى خورد. (گناهش مانند شراب خوردن است ).
📚بحار : ج 96، ص 158.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيامبر صلى الله عليه و آله با مردگان سخن مى گويد!
جنگ بدر پايان يافت ، دشمنان اسلام فرار كردند و جمعى از بزرگان قريش به هلاكت رسيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد جنازه هاى كفار را در چاهى ريختند. تنها جنازه امية بن خلف روى زمين ماند زيرا وى از بس كه چاق بود در همان روز جنگ گنديده و پاشيده شده بود.
پيامبر فرمود:
او را به حال خود بگذاريد و سنگ و خاك آن قدر رويش بريزيد كه زير سنگ و خاك پنهان شود.
سپس حضرت بر سر آن چاه آمد و هر يك از آنها را صدا زد و فرمود:
آيا آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود، درست يافتيد؟ همچنان كه من آنچه را كه خداوند وعده داده بود حق يافتم .
شما خويشان بدى براى پيغمبرتان بوديد، شما تكذيب كرديد، ديگران تصديقم نمودند. شما از وطنم بيرون رانديد، ديگران پناهم داد، شما با من جنگيديد ديگران به من كمك كردند.
در اين وقت بعضى از اصحاب گفتند:
يا رسول الله ! اينان پيكرهاى مرده اند، چگونه با آنان سخن مى گويى و چه فايده اى دارد؟
رسول اكرم فرمود:
براستى فهميدند آنچه را كه خداوند به آنها وعده داده بود حق است . و شما شنواتر از آنان نيستيد، ولى آنها قدرت جواب گفتن ندارند.
📚بحار : ج 6، ص 254 و ج 19، ص 246. با كمى تفاوت .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيامبر صلى الله عليه و آله و مبارزه با كارهاى بى منطق
حليمه خاتون ، مادر شيرى حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند: پيامبر صلى الله عليه و آله سه ساله بود روزى به من گفت : اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حليمه بود) روزها نمى بينم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان را به بيابان براى چراندن مى برند. گفت : چرا من همراه آنها نمى روم ؟
گفتم : آيا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟
گفت : آرى !
صبح بعد روغن بر موى محمد صلى الله عليه و آله زدم و سرمه بر چشمش كشيدم و يك (مهره يمانى ) براى حفاظت او بر گردنش آويختم . حضرت كه از دوران كودكى با خرافات و كارهاى بى منطق مبارزه مى كرد، فورا آن مهره را از گردن بيرون آورد و به دور انداخت .
آنگاه رو به من كرد و گفت : مادر جان ! اين چيست ؟ من خدايى دارم كه مرا حفظ مى كند.
📚ب : ج 15، ص 392.
✾📚 @Dastan 📚✾
*سرنوشت جسد انسان پس از اینکه او را در قبر (داخل لحد) گذاشتن از لحاظ علمی*
*شب اول قبر:*
شکم و قسمت شرمگاه او متعفن شده و بوی بد از آن خارج میشود و فضای لحد را پر میکند.
*شب دوم قبر:*
قسمت شکم ومحتوی شکم او، همچنین کبد و جگر عفونت کرده ومتعفن میشودو رنگ قرمز این اعضاء به رنگ سبز تغییر پیدا میکند.
*پس از گذشت کمتر از یک هفته:* صورت شخص متورم شده و باد میکند.
*بعد از گذشت 10روز:*
تورم به تمام بدن انسان سرایت میکند وتمام بدن شخص متورم شده، باد میکند ودر این حالت به علت تورم زیاد بدن انسان متلاشی میشود و در داخل لحد یک انفجار کوچک رخ میدهد(بدن انسان می ترکد)
*بعد از گذشت 14روز:*
موهای بدن انسان از پوست جدا شده و بر کف لحد میریزد. همچنین در این روزها از عفونت های بدن و بوی تعفن داخل قبر، از بدن خود شخص در داخل قبر(لحد) کرمها ومگسها و موجوداتی تولید میشوند که از گوشت بدن خود شخص تغذیه میکنن وگوشت بدنش را می خورند.
*بعد از گذشت حدود شش ماه:*
هیچ گوشتی بر استخوان ها باقی نمی ماند و تنها چیزی که از انسان در قبر باقی می ماند فقط استخوان های بدنش هست.
بنابراین آنهایی که جمال دارند *به جمال خود مغرور نشوند*
آنهایی که ثروت دارند *به ثروت خود مغرور نشوند*
آنهایی که پست و مقام دارند *به جاه ومقام خود مغرور نشوند*
انسانی که وقتی در یک جای تاریک بایستد می ترسد فکرش کن وقتی میزارنت تو قبر خاک که ریختن روت فرض کن زنده هم که بشی! حتی نه میتونی تکان بخوری و نه از اون قبر تنگ میتونی بیرون بیای و
*پس چرا توبه نکنیم!*
میتوانیم پس از امروز *شروع کنیم به نماز خواندن*
*نگاه نکردن به نامحرم _ دروغ نگفتن_ و غیبت نکردن _ و چشممون به دنبال مال و ثروت کسی نباشه*
*و تازه هر که نعمت بیشتری در اختیار دارد مسئولیتش بیشتر و جواب پس دادنش بسیار سخت تر است.! پس بیهوده حرص دنیا را نخوریم
توبه کنیم و از قبر تاریک و تنگ و فشار شب اول قبر بترسیم
*چرا که همه اینها آخر طعمه خاک خواهند شد،*
و چه خوش نصیبند کسانی که با داشتن جمال و زیبایی، پول و ثروت، پست و مقام، و با داشتن همه این صفات و نعمتها، مدام پیشانی خود را در مقابل خالق خویش بر زمین میسایند وهرگز از یاد خدا غافل نمیشوند وچنانچه دچار اشتباهی شدند بلافاصله جبران و توبه میکنند، و از خدا همیشه طلب هدایت میکنند.
عزیزان محترم، رفتن داخل قبر را هرگز فراموش نکنیم چون مکانی هست که هرشخص بلااستثناء باید بودن در آنجا را تجربه کند،
به خاطر راحتی و آسایش در تنهایی قبر، از گناهان دوری کرده به سوی خدا باز گردیم.
*خداوند توفیق توبه صادقانه از همه گناهان و پایبندی به اوامر و دستورات خودش را بر همه ما عنایت بفرماید.*
شايد اين پیام باعث شود يكي از دوستان و افراد از گناه كردن دست بكشد و به اشتباهاتش پي ببرد و هدايت نصيبش گردد و شما بزرگوار هم شامل ثواب و عفو خداوند قرار گيري.ان شاءالله
خدا را چه ديدی.
خواندن امثال این پیام و یادآوریها هر از چندگاهی *لازم و ضروریست پس حب ریاست وحب سیاست وحب دنیا گولمون نزند*
تمام زنده های امروز مرده های فرداییم
(صلوات)
⚘️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ⚘️
⚘️ کل نفس ذائقة الموت
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#ذوالجناح_رزمندگان!
🌷به من مأموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم. در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهیه کنیم و آنها رو به جبهه انتقال دهیم.
🌷ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم. یکی از آنها کم بود. سراغش رو گرفتیم و گفتند: صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد. با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد میشد و با منظره عجیبی مواجه شدیم. دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقهای خاص دارد اون رو شستشو میده و با این حیوان داره حرف میزنه.
🌷....به شوخی گفتم: بابا چی کار میکنی؟ رهاش کن کار داریم. داری لوسش میکنی. اون روستایی با صفا در جواب ما گفت: حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است، او انتخاب شده. اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود. این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد....
#راوی: مرحوم حاج ذبیحالله بخشیزاده معروف به حاجی بخشی از اعضای معروف بسیج در دوران هشت سال دفاع مقدس
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای خواب آیتالله حاج آقا حسین فاطمی درباره دیدار #امام_زمان (عج) و #امام_خمینی (ره) از زبان شیرین مرحوم آیتالله فاطمینیا
✾📚 @Dastan 📚✾
💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥
#داستان_آموزنده
🔆مرگ زودرس
داود رقى مى گويد:
در محضر امام صادق عليه السلام بودم بدون اينكه سخنى بگويم ، فرمود: اى داود! روز پنج شنبه هنگامى كه برنامه اعمالتان را پيش من آوردند، در آن ديدم كه تو درباره پسر عمويت ، فلانى ، خوب كرده اى . از اين كار تو خوشحال شدم و فهميدم همين صله رحم تو با وى (و قطع صله رحم از جانب او) باعث مرگ زودرس پسر عمويت خواهد شد. داود مى گويد:
پسر عمويى داشتم بسيار بدفطرت و دشمن سر سختم بود، هنگامى كه شنيدم او و خانواده اش در فقر و نادارى شديد، روزگار بدى را به سر مى برند، برايش مقدارى مخارج فرستادم ، سپس به سوى مكه حركت نمودم .- و او بعد از من فوت شده بود - موقعى كه در مدينه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم بدون اينكه حرفى بزنم امام عليه السلام آن جريان را به من خبر داد.
📚 بحار : ج 74، ص 93.
✾📚 @Dastan 📚✾