eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ماجرای عشق کارگر مسجد به گوهرشاد، و معجزه‌ای که نماز در این ماجرا ایجاد کرد! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سر بچه اى در بيابان بى آب و علف ابراهيم پسر ادهم و فتح موصلى هر دو نقل مى كنند: در بيابان همراه قافله مى رفتم ، احتياجى برايم پيش آمد از قافله دور شدم ناگهان ديدم پسر بچه اى مى رود، گفتم : سبحان الله ! در بيابان بى آب و علف اين پسرك چه مى كند! نزديك او رفته سلام كردم ، جواب داد. گفتم : كجا مى رويد! گفت : به زيارت خانه خدا. گفتم : عزيزم تو كوچك هستى زيارت خانه خدا هنوز بر شما واجب نشده . گفت : نديده اى كودكان كوچكتر از من مرده اند؟ گفتم : پس توشه و مركب سواريت كو؟ گفت : توشه ام تقوا و سواريم پاهاى من است و با همين توشه و سوارى به نزد مولاى خود مى روم . گفتم : من هيچگونه غذايى با تو نمى بينم ؟ پرسيد: پير مرد! آيا درست است كسى تو را دعوت كند و تو از خانه غذاى خودت را به خانه او ببرى ؟ در پاسخ گفتم : نه . گفت : كسى كه مرا به خانه اش دعوت كرده او آب و نانم را خواهد داد. گفتم : پاى بردار عجله كن ! تا به قافله برسى . گفت : بر من لازم است سعى و كوشش كنم و بر اوست مرا برساند، نشنيده اى خداوند مى فرمايد: (الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ) : آنان كه در راه ما كوشش مى كنند ما هدايتشان مى كنيم . خداوند با نيكى كنندگان است . در اين وقت كه من با او صحبت مى كردم جوان خوش سيما با لباس سفيد پيش آمد، بر آن پسر سلام كرد و او را به آغوش كشيد. من روى به آن جوان كرده گفتم : تو را به آن خدايى كه اين اخلاق زيبا و آراستگى ظاهرى را به تو داده اين پسر كيست ؟ در پاسخ گفت : مگر او را نمى شناسى ؟ او زين العابدين على بن ابى طالب است . سپس روى به حضرت نموده گفتم : شما را به حق آباء گرامت سوگند مى دهم بگو كه اين بيابان خشك را چگونه بدون آذوقه طى مى كنى ؟ فرمود: من آذوقه همراه دارم و آذوقه ام چهار چيز است : 1. من تمام دنيا را در اختيار خدا و ملك او مى دانم . 2. همه را بنده و جيره خوار او مى دانم . 3. وسائل زندگى و روزى را در دست خدا مى دانم . 4.قضا و قدر او را در همه چيز نافذ و جارى مى دانم . گفتم : چه زاد و توشه خوبى است ، شما با همين زاد و توشه بيابانهاى آخرت را به خوبى طى مى كنى چه رسد به بيابانهاى دنيا. 📚ب : ج 46، ص 38. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امام حسين و مناجات شخصى از امام سجاد (ع ) پرسيد: چرا پدر تو امام حسين (ع ) فرزندان اندك داشت ؟ امام سجاد (ع ) فرمود: همين قدر كه داشت ، تعجب آور بود، زيرا پدرم در هر شبانه روزى هزار ركعت نماز مى گذارد، بنابراين ، كى براى آميزش با زنان ، فراغت مى يافت ؟! و در شب عاشورا حسين (ع ) و يارانش تا صبح مناجات و ناله مى كردند، و زمزمه ناله آنها همچون آواى بال زنبور عسل ، شنيده مى شد، جمعى در ركوع و جمعى در سجده ، و گروهى ايستاده و بعضى نشسته مشغول عبادت بودند. و در آن شب سى ودو نفر از سپاه عمر سعد كه گذارشان به خيمه هاى حسين (ع ) افتاد، به آن حضرت پيوستند و از مناجات امام حسين (ع ) در لحظات آخر عمر است : صبرا على قضائك يا رب ، لااله سواك يا غياث المستغيثين . :بر تقدير تو صبر مى كنم اى پروردگار من ، معبودى جز تو نيست اى پناه پناه آوردگان . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله العظمی جوادی آملی: «سالک راه آخرت باید مهلت چند روزه زندگی دنیا را که خدای سبحان در اختیارش نهاده غنیمت شمارد و از آن برای توبه و بازگشت به سوی خدا بهترين بهره را ببرد: «اغتَنَمَ المَهَلَ» وگرنه چنانچه انسان از فرصتی که خدا به وی داده غنیمت نبرد، غرامت خواهد داد.یاقوت را با وقت می‌توان به دست آورد؛ ولی وقت با یاقوت به دست نمی‌آید.» 📚سلونی قبل ان تفقدونی(تحریر نهج البلاغه) ج۴ص۵۴۳ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌺🍃یک حبه نور ..... سوره الحج آیه 74 : مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ترجمه : خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند؛ خداوند قوّی و شکست‌ناپذیر است! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن زندگی را به عشق بخشیدن زنده است آنکه عشق می‌ورزد دل و جانش به عشق می‌ارزد … صبح بخیر و شادی 🙏🌹
🔆نام پیامبر کنار نام خدا ابن عباس نقل کرده است که ابوسفیان، پدر معاویه، در آخر عمر نابینا شده بود. روزی در مجلسی نشسته بودیم و حضرت علی علیه‌السلام در آن مجلس بود. مؤذّن اذان گفت، چون به اشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله رسید، ابوسفیان گفت: «کسی در این مجلس هست که از او باید ملاحظه کرد؟» شخصی گفت: نه! ابوسفیان گفت: «ببینید این مرد هاشمی، نام خود را در کجا قرار داده است!» حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «خدا دیده تو را گریان گرداند ای ابوسفیان! خدای چنین کرده است، او نکرده؛ زیرا خداوند فرمود: وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک: و برای تو نام تو را بلند کردیم.»* ابوسفیان گفت: «خدا بگریاند دیده کسی را که گفت در اینجا کسی نیست و مرا بازی داد.» 📚منتهی الامال، ج 1، ص 41 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سخن كوبنده در برابر فرماندار طاغوت   عبدالله بن سليمان مى گويد: منصور دوانيقى يكى از عمال خود بنام (شيبة بن غفال ) را فرماندار مدينه ساخت . شيبه روز جمعه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و گفت : على بن ابى طالب ميان مسلمانان اختلاف انداخت و با مؤمنين جنگيد و خواست حكومت را به دست گيرد و نگذارد به اهلش برسد. ولى خداوند او را از حكومت محروم ساخت و در آرزوى خلافت از دنيا رفت و پس از او فرزندانش در فتنه انگيزى دنباله روى او بوده و خواهان حكومتند، بدون آن كه شايستگى داشته باشد، بدين جهت هر كدام در يك گوشه زمين كشته مى شوند و در خون خود مى غلطند. سخنان شيبه بر مردم بسيار گران آمد، اما هيچ كس نتوانست چيزى بگويد، در اين وقت مردى كه پيراهن پشمين بر تن داشت از جا برخاست و گفت : ما خدا را ستايش مى كنيم و بر پيامبر او و همه انبياء درود مى فرستيم . آنچه از خوبيها گفتى ، ما سزاوار آنها هستيم و آنچه از زشتى بر زبان آوردى ، تو و آنكس كه تو را به اينجا فرماندار گمارده (منصور) به آن سزاوار تريد. ولى آگاه باش ! درست دقت كن ! تو كه بر مركب ديگرى سوار شده اى و نان ديگرى را مى خورى ، سرافكندگى و شرمسارى سزاوار توست . سپس رو به مردم كرد و گفت : آيا شما را آگاه نسازم چه كسى ميزان اعمالش در قيامت سبكتر و از همه بيشتر زيانكار خواهد بود؟ آنكس كه آخرتش را به دنياى ديگرى بفروشد و اين فرماندار فاسق چنين است . (او آخرت خود را به دنياى منصور فروخته است .) مردم همه آرام شدند و فرماندار بدون آنكه چيزى بگويد، از مسجد خارج شد. آنگاه پرسيدم : اين شخص كه در برابر فرماندار چنين كوبنده سخن گفت ، كيست ؟ گفتند: امام جعفربن محمد صادق است . 📚 ب : ج 47، ص 165. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معجزه اى از امام جواد عليه السلام على بن خالد (كه زيدى مذهب بود) مى گويد: من در شهر سامرا بودم . شنيدم مردى را كه در شامات ادعاى پيامبرى مى كرده دولت وقت دستگير نموده و در اينجا زندانى كرده اند. به ديدن او رفتم . تا از حال او آگاه شوم ، ديدم آدم فهميده اى است . گفتم : فلانى ! سرگذشت تو چه بود و چرا زندانى شده اى ؟ گفت : من از اهالى شام هستم ، در محلى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام در آنجا نهاده شده ، پيوسته مشغول عبادت بودم . يك شب ، ناگهان شخصى در پيش رويم نمايان شد، فرمود: برخيز! برويم . بى اختيار برخاستم و با او به راه افتادم . اندكى گذشت ديدم در مسجد كوفه هستم . فرمود: اين مسجد را مى شناسى ؟ گفتم : آرى ! مسجد كوفه است . ايشان نماز خواند من نيز نماز خواندم آنگاه دوباره به راه افتاديم . چيزى نگذشت كه خود را در مسجد مدينه ديدم ! باز هم نماز خوانديم و به رسول خدا صلى الله عليه و آله درود فرستاد و زيارتش نمود سپس خارج شديم . لحظه اى بعد ديدم كه در مكه هستيم و تماس مراسم و زيارت خانه خدا را با آن آقا انجام دادم . پس از آن به راه افتاديم . چند قدمى برداشتيم . يك مرتبه متوجه شدم كه در محل قبلى ، در شام هستم و آن شخص از نظرم ناپديد شد. يك سال از اين ماجرا گذشت - من در همان مكان مشغول عبادت بودم - كه ايام حج رسيد همان شخص آمد و مرا همراه خود به آن سفرها برد و مانند مرحله نخستين همه آن مكانهاى مقدس را با هم زيارت كرديم و كارهاى سال گذشته را انجام داديم ، سرانجام مرا به شام بازگردانيد. وقتى كه خواست از من جدا شود، گفتم : تو را سوگند مى دهم به خدايى كه تو را چنين قدرتى كرامت فرموده بگو! تو كيستى ؟ مدتى سر به زير انداخت . سپس نگاهى به من كرد و فرمود: من محمدبن على بن موسى بن جعفر هستم . و من اين قضيه را به چند نفر از دوستان نزديك خود گفتم ، خبر به محمدبن عبدالملك زيات (وزير معتصم ) رسيد او دستور داد مرا دستگير كردند و تهمت زدند كه مدعى پيامبرى هستم . اكنون مى بينى كه در زندانم . به او گفتم : خوب است اصل قضيه خود را به محمدبن عبدالملك بنويسى ، شايد تو را آزاد كند، او هم ماجراى خود را نوشت . محمدبن عبدالملك در زير همان نامه نوشته بود، بگو همان كسى كه تو را در يك شب از شام به كوفه و از آنجا به مدينه و از مدينه به مكه برده سپس ‍ به شام برگردانده ، از اين زندان نيز نجات دهد. على بن خالد مى گويد: چون جواب عبدالملك را خواندم ناراحت شدم و دلم به حال او سوخت به او گفتم : صبر كن ! تا ببين عاقبت كار چه مى شود و از زندان بيرون آمدم . صبح روز ديگر به زندان رفتم كه احوال او را بپرسم ، ديدم نگهبانان زندان و ماءمورين بسيار و عده اى از مردم در اطراف زندان رفت و آمد مى كنند، پرسيدم : چه شده است ؟ گفتند: همان زندانى كه ادعاى پيامبرى داشت از زندان ناپديد گشته با اينكه درها همه بسته بود، نمى دانيم به زمين رفته يا چون پرنده به آسمان پر كشيده است . (بدين گونه امام جواد او را از زندان نجات داد.) على بن خالد پس از ديدن اين واقعه دست از مذهب خود (زيدى ) كشيد و از شيعيان امام نهم حضرت جواد شد. 📚 بحار : ج 50، ص 38. ✾📚 @Dastan 📚✾
❣توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایت خاطر در لحظه ی حال را بسیاری از مردم ندارند. وقتی در حال خوردن سوپ هستید،به دسر فکر نکنید. وقتی در حال خواندن کتاب هستید،دقت کنید،ببینید افکار شما کجا هستند. هنگام مسافرت به جای اینکه فکر کنید هنگام برگشتن به خانه چه کارهایی باید انجام شود،در همان مسافرت باشید. اجازه ندهید لحظه اکنون که غیر قابل وصف است از دست برود. " همه دارایی شما لحظه حال است. " 🍃🍃🍃🍃 👤 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷دوستش می‌گفت: حضرت آقا که فرمودند تولید ملی، فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت. محمدحسین عادت داشت موقع سینه‌زنی پیراهنش رو در بیاره شور می‌گرفت تو هیئت، می‌گفت برا امام حسین کم نذارین. حضرت آقا که فرمودند شعور حسینی؛ محمد حسین دیگه این کار رو نکرد. روز عید که بچه‌ها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت:... 🌷و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما دیوونه حسینیم؟! کاملاً هم آدمای عاقل با شعوری هستیم. عاقلانه عاشق حسینیم. به قول خودش نمی‌ذاشت حرف آقا شهید بشه. بلافاصله اطاعت می‌کرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود، رو کار تشکیلاتی حساس بود پای کار بود، هدف رو در نظر می‌گرفت و طرح می‌ریخت و ولایت پذیری اعضاء براش اولویت داشت. 🌹خاطره ای به یاد شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی ❌️❌️ خودمونیم؛ ما چه‌کاره‌ایم؟!! ✾📚 @Dastan 📚✾