❣️ وقتی شبهای جمعه ماه رمضان فرا میرسد...
🌱 رسول خدا (صلّ الله علیهوآله) فرمود: «هنگامی که شب جمعه و روز جمعه ماه رمضان می رسد، خداوند در هر ساعت از این ایّام، یک میلیون بنده را از آتش جهنم آزاد می کند که همه آنها مستوجب عذاب می باشند.»
📔 (بحارالأنوار، ج۹۶، ص۳۳۹-۳۳۸)
✾📚 @Dastan 📚✾
❣#سلام_امام_زمانم❣
☀️صبحی نو سر زد و زندگی
به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است
که در هوای یادتان، نفس می کشیم
و در عطر نرگس بارانِ نامتان،
دم می زنیم ...
شکر خدا که در پناه شماییم 🤲
🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨🕊
✾📚 @Dastan 📚✾
🚨 اتفاق عجیب هنگام دفن زنی که بچههای خود را در تنور میسوزاند!😳
💠 در زمان امام صادق علیهالسلام زن بدکارهای بود که هر وقتی بچهای از طریق نامشروع به دنیا میآورد به تنور می انداخت و آنها را میسوزاند، تا این که اجلش رسید و مرد.
اقوام و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و به خاکش سپردند، ولی یک وقت متوجّه شدند زمین جنازهی این زن بد کاره را قبول نمیکند و به بیرون انداخت، آن عده که در جریان دفن این زن بد کاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد جنازه را در جای دیگری دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق علیه السلام و گفت: ای فرزند پیامبر به فریادم برس و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک به حضرت گردید، وجود مقدّس آقا امام صادق علیه السلام وقتی جریان را از زبان مادرش شنید متوجّه شد کار آن زن، نامشروع بوده و بچههای حرامزاده را میسوزانده. حضرت فرمود: هیچ مخلوقی حقّ ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است. مادر آن زن بدکاره به امام عرض کرد: حالا چه کنم؟ حضرت فرمود: مقداری از #تربت جدّم سیدالشهداء ابی عبداللّه الحسین علیه السلام را همراه جنازهاش در قبر بگذارید زیرا تربت جدّم حسین علیه السلام مشکل گشای همه امور است مادر این زن مقداری تربت کربلا تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت، و دیگر ایت قضیه تکرار نشد.
📙کشکول النور ج۲، ص۱۸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سیاه و سفید
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, هی بنویس و پاک کن....
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن...
دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است...
آیا خود را واکسینه کرده ای؟
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيشگوئى
خدا رحمت كند ((استاد حسين مشكل گشا)) را، ايشان يكى از مردان خدا بود. نجّار بود. واين اواخر كلبندى چينى هاى شكسته را بهم وصل مى كرد. او مرد بزرگوارى بود كه خدمت آقا ((امام زمان )) عليه السّلام رسيده بود.
ايشان مى فرمود: آن وقتى كه در اهواز كارمى كردم آنجا خيلى كم كسى نماز مى خواند و وقتى كسى را مى ديدم نماز مى خواند خوشحال مى شدم .
يك روز همين طور كه روى چوب بست بودم ، ديدم يك مردى يك چيزى مثل گونى پوشيده و داخل در شط شد و خودش را شست . بعد آمد جاى مسحش را خشكاند، بعد وضوگرفت و ايستاد نماز، من خيلى از اين خوشم آمد. گفتم : خدا كند اين با من رفيق شود.
يك شب آمد گفت : استاد. گفتم : بله . گفت : من يك قدرى از اين چوب ها را ببرم آتش روشن كنم گرم شوم ؟ گفتم : ببر. دوباره شب ديگر آمد، گفتم : اگر بخواهى مى توانى پيش من بيايى .
گفت : اى استاد من كجا شما كجا. شما استاد هستى من رعيت بى چيز با هم جور در نمى آيد. گفتم : اين حرفها را نزن ((ما همه بنده خدا هستيم و با هم فرق نمى كنيم )) بيا پيش من .
گفت : من سه تومان به اين بقاله بدهكارم . گفتم : برو به بقاله بگو بدهكارى شما را پاى مشكل گشا بنويسد. خلاصه بعد از آن آمد پهلوى من .
نزديك ((ماه مبارك رمضان )) كه شد، گفت : استاد من روزه مى گيرم اگر شما روزه نگيرى رفاقتمان نمى شود. گفتم : نه من هم روزه مى گيرم ، يك مّدتى كه با من بود. يكى از اين شبها يك نامه از اصفهان آمد كه بچه ات گلويش درد مى كند، من وقتى خواندم ناراحت شدم . گفت : استاد ناراحت نشو بچه ات گلويش خوب شد.
گفتم : تو از كجا مى دانى ؟ گفت : انشاءالله گلويش خوب شد. حالا اين هفته نامه مى آيد مى گويند كه گلويش خوب شد. گفت : اتفاقا يك نامه آمد و گفتند: گلويش خوب شد.
اين بنده خدا ((سيد آقا)) مريض شد و ماه مبارك چند روز روزه گرفت ، مرضش شديدتر شد. هركارى كردم كه روزه ات رابخور روزه اش رانخورد. هى مى گفت : استاد اگر مى خواهى رفيق داشته باشى كارى بامن نداشته باش فقط افطار كه شد بنشين و براى من جگاره سيگار تا سحر بپيچ ، و اين تا سحر جگاره مى كشيد و سحر و افطار يك آب جوش مى خورد و تبش شدّت داشت و هر كارى كردم كه دكتر برايت بياورم بيا ببرمت دكتر. گفت : خير.
يك روز از بس اين تب داشت كه آن طرف نفس مى كشيد اينجا من مى سوختم ، اوقات من تلخ شد گفتم : بابا آن كسى كه روزه را واجب كرده همان هم دستور داده وقتى مريض هستى روزه ات را بخور. و دكتر برو. گفت :
خير استاد من امروز خوب مى شوم شما برو سر كارت . من با خودم گفتم ؛ اين يك ساعت ديگر مى ميرد، سر كار رفتم اما چشم براه بودم تا شب خبرى نشد، شب كه آمدم ديدم اينجا را جارو كرده و آب پاشيده پِرمز را روشن كرده آب جوش آورده حالش بسيار خوب است .
گفت : استاد نگفتم من امشب خوب مى شوم .
بعد از ماه مبارك رمضان يك روز صبح به من گفت : استاد. گفتم : بله . گفت : امروز پالتوات را بردار عصر باران مى آيد. گفتم : تو از كجا مى دانى فقط خدا مى داند كى باران مى آيد. گفت : باران مى آيد پالتوت را بردار. به او اعتنا نكردم و رفتم سر كارم تا عصر شد يك گله ابر آمد بالا سرم تا آمدم از روى چوب بست پائين بيايم تمام لباسهايم خيس شد، وقتى پايين آمدم ديدم اين سيد آقا پالتوى مرا آورد و گفت : استاد سرما را خوردى حالا بگير بپوش وقتى آمديم توى منزل . گفتم : سيد آقا تو از كجا خبر اينها را دارى ؟!
گفت : اى استاد من مى دانم فردا چطور مى شود.
بعد متوجه شدم همه اينها بر اثر تقوى و اخلاص و بندگى خداست كه اين بنده خدا داشت .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹🍃
💥عجب متن قشنگی
✨گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام منش
🌹گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن
✨گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟
🌹گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
✨گفت به جزمن
🌹گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
✨گفتم خدایاقلبم خالیست
🌹گفت پرکن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
✨گفت بگیردست من
🌹گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
✨گفت توکل کن به من
🌹گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
✨گفت نه،نزدیکترین به تو ،من
🌹گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش و به امیدمن
✨گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟
🌹گفت چون من ازتوهستم وتوازمن..
خدایا تمام زندگیم رو خودت نقاشی کن
❤من به قلم رحمت توایمان دارم❤
*إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...*
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#سفره_با_برکت!
🌷در چند سال اول اسارت، منابع خبری ما همان روزنامهها و رادیو عراق بود. ما تلویزیون نداشتیم و اجازه نداده بودیم برایمان تلویزیون بیاورند؛ چرا که همهی برنامههای آن مبتذل بود و ما تماشای آن را بر خود حرام کرده بودیم. فقط با مطالعهی روزنامههای عراقی میتوانستیم اطلاعاتی به دست بیاوریم. بعضی از برادران بودند که اخبار رادیو و روزنامه را برای بچهها تفسیر میکردند و حقیقت مطالب را بیرون میکشیدند. بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸، موفق شدیم از عراقیها یک رادیو به غنیمت بگیریم. بچهها تا یک هفته – ده روز از رادیو استفاده نکردند تا اينکه خوب آبها از آسیاب افتاد.
🌷....آن وقت دو نفر به عنوان مسئول رادیو انتخاب شدند. این دو نفر رادیو را میبردند توی حمام و یا استفاده از گوشی، آن را گوش میکردند و اخبار رادیو ایران را تند و تند روی کاغذ مینوشتند. بعد، همان روز، از هر آسایشگاه یک نفر میرفت و اخبار جدید را تحویل میگرفت و در آسایشگاه برای بچهها میخواند. به این ترتیب، همه بچههای اردوگاه در جریان اخبار سیاسی و نظامی قرار میگرفتند. بچهها اسم این رادیو را گذاشته بودند: «سفره حضرت ابوالفضل». سفره با برکتی بود که همه اسرا از آن به بهترین وجه ممکن استفاده میکردند. مسئولان رادیو حتی زحمت میکشیدند و سخنرانیهای حضرت امام، استاد مطهری و.... را روی کاغذ پیاده میکردند.
#راوی: آزاده سرافراز محمود گتوندی
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
💢راه درمان اکثربیماری ها پیدا شد⁉️😍
من دوسالی میشد درگیر بیماری دیابت و کبد چرب بودم 😔
هر کجا که میرفتم برای درمانش هیچ تاثیری نداشت😖
♨️تا اینکه رفیقم یه کانالی بهم معرفی کرد😍
باورتون نمیشه فقط بایک داروی گیاهی مشکلم رفع شد🤲🌹
💚اگر توام داری از درد یبوست،ورم معده و....رنج میبری 😩حتما عضو این کانال شوو معجزه میکنه براتون💫😍
https://eitaa.com/joinchat/3720544712Cbd05c7ed09
.
🔴 شیطان در پی پرتاب تیر خلاص است
فردی کیسهای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت.
مرد فقیه گفت: نیمهشب برخیز و تا صبح نماز بخوان. اما باید مواظب باشی که لحظهای ذهنت نزد گمشدهات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود.نیمهشب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است.
سریع نماز خود را بههم زد و بیل برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسهها را در آغوش کشید.صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنماییاش تشکر کرد. مرد فقیه گفت: میدانی چه کسی محل سکه را به تو نشان داد؟
مرد گفت: نه.فقیه گفت: کار شیطان بود که دماغش بر سینهات کشید و یادت افتاد. مرد تعجب کرد و گفت: به خدا برای شیطان نمیخواندم.
مرد فقیه گفت: میدانم، خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانی، دیگر او را رها میکنی.
نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را ملائک میخواستند بر کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی.
اگر یک شب این لذت را درک میکردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمهشب میرفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع کنی.
چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی، دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی.و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺هیچ کس علی را نمیشناسد مالک...
«إنَّ الْعَدْلَ مِیزَانُ اللهِ سُبْحَانَهُ الَّذِی وَضَعَهُ فی الْخَلْقِ، وَ نَصَبَهُ لاِِقَامَةِ الْحَقِّ، فَلاَ تُخَالِفْهُ فِی مِیزَانِهِ، وَلاَ تُعَارِضْهُ فِی سُلْطَانِهِ.»
بیگمان عدالت، ترازوی خدای سبحان است که آن را در میان خلق خود نهاده و برای برپا داشتن حق، نصب کرده است. پس برخلاف ترازوی او عمل مکن و با قدرتش مخالفت مورز
#علی_شناسی
#علی_مع_الحق_و_الحق_معی_علی
✾📚 @Dastan 📚✾
Ya Elahi Ehsan Yasin.mp3
7.29M
🥹آرامش بخش ترین آهنگی که تا الان شنیدید
📡موسیقی کامل ویدئویی که در یک ماه اخیر در فضای مجازی چند میلیون بازدید گرفته به مناسبت شب قدر منتشر شد
📌 یا الهی
🎙از احسان یاسین
📖بر اساس نص صریح قرآن و دعای جوشن کبیر