﴾﷽﴿
#خاطرات_شهید
.
«از دامن زن مرد به معراج میرود»
این جملهی امام خمینی(ره) وقتی برایم معنی پیدا کرد که خبر شهادت آقا وحید رو بهم دادند...
.
اون لحظهای که بدون توجه به اطرافم بی امان اشک میریختم!
بی تابی و دلتنگی امانم را بریده بود.
هرچه گریه میکردم آرام نمیشدم.
انگار قلب و جگرم میسوخت.
در میان بیقراریهایم دستانِ پر از مهرش را روی دستانم حس کردم.
نگاهش کردم، نگاهم کرد.
دستی به سر و صورتم کشید و گفت:
«دخترم ناراحت نباش، بیتابی نکن، انقدر گریه نکن وحید الان پیش امام حسینه، همون جایی که دوست داشت. آروم باش، تمام نگرانی من تویی، کمتر اشک بریز. جای بدی که نرفته، هدیهای ناقابل تقدیم خدا کردیم تو هم راضی باش عزیزم.»
چقدر بزرگ بود، چقدر روحِ عظیمی داشت.
چقدر آرامم کرد.
انگار فرشتهای بود از جانب خدا...
عطرِ بهشتی وحید را همراه خود داشت.
عجب جملهی درستی؛
امام راست میگفت.
وحید از دامن پاک مادرش به معراج رفت...
✍ راوی: مادربزرگوار شهید
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾📚 @Dastan 📚✾
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀 گلایه پسری از پدر به امام جواد علیه السلام
🎥دکتر رفیعی
✾📚 @Dastan 📚✾
💛✨💛
پدربزرگم حرف قشنگی میزد
میگفت :
وقتی با یکی وارد رابطه شدی
هر چقدر هم باهاش مشکل داشتی
یادت باشه هیچ وقت جلوی
دیگران بهش بی احترامی نکنی
به اون بی احترامی بشه
تو بی ارزش میشی! 🦋
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پذيرائى از هفتاد ميهمان و سخن آهو
يكى از اصحاب امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه حكايت كند:
روزى آن حضرت از شهر مدينه منوّره عازم شهر شام شد.
من نيز با عدّه اى - كه تعداد آن ها هفتاد نفر بود - به همراه حضرت حركت كرديم .
امام عليه السلام هنگام حركت ، روزه بود و هيچگونه آذوقه و زاد و توشه اى همراه خود برنداشته بوديم .
چون مقدارى از مسافت را پيموديم ، خورشيد غروب كرد و نماز مغرب و عشاء را به امامت آن حضرت خوانديم ؛ و بعد از نماز، حضرت دست به دعا برداشت .
و هنگامى كه دعايش به درگاه خداوند متعال پايان يافت ، ناگاه متوجّه شديم كه درى از آسمان گشوده شد و ملائكه الهى به همراه زنبيل هايى كه پر از ميوه و اشياء خوراكى بود، وارد شدند.
و سپس آن غذاهاى داغ و لذيذ؛ و همچنين ميوه ها را جلوى ميهمانان امام حسن مجتبى عليه السلام چيدند؛ و همه ما به همراه آن حضرت از آن غذاها و ميوه ها ميل كرديم .
و چون بسيار خوش طعم و لذيذ بود؛ و از جهتى ما نيز راه زيادى را پيموده بوديم و خسته و گرسنه شده بوديم ، طبيعى بود كه زياد خورديم .
ولى بدون آن كه چيزى از غذاها و ميوه ها كم شده باشد، ملائكه ها آن ها را جمع كرده و به آسمان بالا بردند.(1)
همچنين آورده اند:
يكى از راويان حديث و از اصحاب امام حسن مجتبى عليه السلام حكايت كند: روزى به همراه عدّه اى از دوستان در خارج از شهر مدينه ، كنار آن حضرت نشسته و مشغول صحبت بوديم .
ناگهان گله آهوانى را در بيابان مشاهده كرديم كه دسته جمعى در حال عبور بودند.
حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فريادى بر آن ها كشيد؛ و تمامى آن ها با نداى لبيّك ، فرياد امام عليه السلام را پاسخ گفتند و ايستادند.
پس از آن حضرت به آهوها اجازه حركت داد و آن ها به راه خود ادامه دادند و رفتند.
جمعيّت اظهار داشتند: ياابن رسول اللّه ! اين ها حيواناتى وحشى بودند؛ و اين كرامتى ، زمينى بود؛ چنانچه ممكن باشد كرامتى بر ما ارائه فرما كه آسمانى باشد.
و ناگهان گوشه اى از آسمان شكافته شد و نورى فرود آمد كه روشنائيش تمام خانه هاى شهر مدينه را فرا گرفت و پس از آن به وسيله آن نور زلزله و حركتى عجيب در ساختمان ها ظاهر گشت كه تمامى افراد وحشت زده شدند؛ و به امام عليه السلام گفتند: ياابن رسول اللّه ! ديگر بس است ، همين معجزه ما راكفايت كرد و ايمان آورديم ؛ اكنون دستور بده تا اوضاع به حالت طبيعى خود باز گردد.
پس امام حسن مجتبى عليه السلام جمعيّت را مخاطب قرار داد و فرمود: ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - اوّل همه اشياء و آخر همه امور هستيم .
و ما قبل از آفرينش دنيا؛ و بلكه قبل از تمام موجودات جهان آفريده شده ايم و تا آخر دنيا نيز جاويد خواهيم بود
و ما اگر بخواهيم مى توانيم در امور طبيعت با اءمر و نهى تصرّف نمائيم و در آن ها دگرگونى به وجود آوريم .(2)
1- مدينة المعاجز: ج 3، ص 235، ح 854، اثبات الهداة : ج 2، ص 561، ح 25.
2- مدينة المعاجز: ج 3، ص 234، ح 857، اثبات الهداة : ج 2، ص 562، ح 28.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تصویری:«هر چه آن خسرو کند شیرین بود!»
🔻 بیانات بسیار زیبا و شنیدنی از حضرت آیتالله بهجت قدسسره در دیدار با یکی از بزرگان رحمتالله علیهما:
▫️▫️▫️
🔹مزاجاً چطورید؟
🔸 آیتاللّٰه بهجت قُدّس سِرّه: الحمدلله الحمدلله؛
«هر چه آن خسرو کند شیرین بود»،
باید حمد کنیم در فرض کنید آنجاهایی که مرض ندارد،
«لَئِن شَکَرتُم لَأزیدَنَّکُم»،
جاهای دیگه خوب میشود،
خدا إنشالله به زودی عافیت کامله مرحمت کند.
🔸بله ما هم إنشالله از گدایی دست بر نمیداریم.
🔸این را فراموش نکنید:
تربت و آب زمزم را فراموش نکنید.
صدقه بر افراد متعدد زیاد، آن را هم فراموش نکنید.
اگر هر شبی کسی پیش شما باشد، بخواند برای شما، شما هم بخوانید حدیث کسا را إنشٰاءاللّٰه تعالی، کارش درست است انشاءالله.
🔸خدا إنشاءالله به زودی عافیت کامله مرحمت کند و إنشالله حال شما خوب شد برای ما پیغام بدهید، که إنشاالله تعالی.
▫️▫️▫️
🔹من منتظرم نظری بکنید که انشالله بهتر شوم!
🔸ما، علیٰ أی حال، کسانی هم که به ما چیزی، سفارشی هم نکردهاند، بعد از هر نماز همه اینها را ولو مؤمنین و مؤمناتی که در چین هستند [دعا میکنیم]، و إلا ناقص الایمانیم اگر فراموش کنیم.
🔸خدا إن شٰاءاللّٰه به زودی عافیت کامل عطا کند. یا أرحم الراحمین...
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
اونقدر قوی باش که بتونی رها کنی ،و
اونقدر صبور باش تا بتونی منتظر رسیدن چیزی باشی که لایقشی…☘☁️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺یک شب پر از آرامش
✨یک دل شاد و ارام
🌺و یک دعای خیر برای شما
✨در این شب زیبا
🌺خونه دلتون پراز محبت
شبتون خوش
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸قلب سخاوتمند
💚سخنان دلنشین ️
🌸خدمت و مهربانی
💚درزندگی چیزهایی هستند
🌸که انسانیت را احیامیکنند
💚همه ی این خوبیها را
🌸براتون آرزو میکنم
💚تقدیم به شما خوبان
🌸طاعات و عبادات قبول
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پاداش هديه و علم آموزى
امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت نمايد:
روزى شخصى از دوستان امام حسن مجتبى عليه السلام هديه اى به محضر آن حضرت تقديم كرد.
امام مجتبى عليه السلام هديه را تحويل گرفت ؛ و سپس اظهار داشت : من نيز مى خواهم محبّت تو را جبران نمايم ، كدامين برايت بهتر است :
آيا هديه اى كه ارزش آن بيست برابر هديه تو است ، تقديم دارم ؟
يا آن كه علمى رابه تو بياموزم تا بر آن شخص ناصبى كه در روستاى شما ساكن است ، غالب و پيروز آيى و مؤ منين آن ديار را شادمان گردانى ؟
ضمنا انتخاب هر كدام با خودت مى باشد.
و چنانچه بهترين را انتخاب كنى هر دو را به تو خواهم داد و اگر بدترين را برگزينى باز هم تو را در انتخاب هر يك آزاد مى گذارم . دوست حضرت در پاسخ گفت : ياابن رسول اللّه ! مرا علمى بياموز تا به واسطه آن در قبال آن ناصبى احتجاج كنم و بر او پيروز آيم و مؤ منين از حيرت و شرّ او نجات يابند كه همانا ارزش آن بيشتر از بيست هزار درهم خواهد داشت .
امام مجتبى عليه السلام فرمود: ارزش آن چندين برابر بيست هزار درهم است ؛ و بلكه ارزشمندتر از تمام دنيا مى باشد.
سپس علمى را به او آموخت ؛ و همچنين بيست هزار درهم نيز به عنوان هديه تقديم او نمود.
امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: آن شخص خداحافظى كرد و رفت ؛ و پس از مناظره و احتجاج با آن ناصبى بر او پيروز شد و خبر اين پيروزى - شيعه بر ناصبى - در همه جا منتشر گرديد.
بار ديگر كه محضر امام مجتبى عليه السلام شرفياب شد حضرت به او فرمود: بهترين و بيشترين سود را برده اى : دوستى و خوشنودى خداوند و رسولش و اهل بيت عليهم السلام او را براى خود تامين كردى و نيز ملائكه و مؤ منين از تو شادمان گرديدند، نوشِ جان و گوارايت باد.(1)
1-احتجاج طبرسى : ج 1 ص 19 به نقل از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام ص 347.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
✾📚 @Dastan 📚✾
#زنگ_مشاوره 🔔🧡
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان برخورد میکردید، اکنون خوشبختترین فردِ دنیا بودید.
اگر هر روز شارژش میکردید، هر روز از همه بیشتر با او صحبت میکردید، پایِ صحبتهایش مینشستید، پیغامهایش را دریافت میکردید، پول خرجش میکردید دورش یک محافظ محکم میکشیدید، در نبودش احساسِ کمبود میکردید، حاضر نبودید کسی نزدیکش شود، حتی مطالبِ خصوصیتان را به حافظهاش میسپردید، همیشه و همهجا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی، اگر همانقدر که گوشیتان را لمس میکنید همسرتان را نوازش میکردید؛ خوشبختترین بودید و همیشه جای تلفن همراه، همسرتان همراهِ اولتان بود!
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پنج نان و سوّمين نفر
در روايات متعدّدى وارد شده است :
روزى دو نفر مسافر جهت خوردن غذا و استراحت در محلّى فرود آمدند، يكى از آن دو نفر سه قرص نان و ديگرى پنج قرص نان همراه خود داشت .
در اين بين شخص ثالثى نيز از راه رسيد؛ و پس از سلام و احوالپرسى ، كنار آن ها نشست و هر سه نفر مشغول خوردن غذا شدند و آن هشت نان را، بطور مساوى خوردند تا سير گشتند.
شخص ثالث موقع خداحافظى مقدار هشت درهم در مقابل آنچه خورده بود، به آن ها داد و رفت .
و بين آن دو نفر صاحب نان ها نزاع در گرفت ؛ و صاحب پنج قرص نان گفت : از اين مقدار پول ، پنج درهم آن براى من است و سه درهم باقى مانده براى تو مى باشد كه سه نان داشته اى ، ولى او نپذيرفت ؛ و چون به توافق نرسيدند، جهت حلّ اختلاف محضر مبارك امام علىّ عليه السلام شرفياب شدند.
وقتى موضوع را مطرح كردند، حضرت به صاحب سه نان فرمود: اى مرد! رفيق تو انصاف را رعايت كرده است و بهتر است كه به همان مقدار راضى باشى .
او در پاسخ گفت : قبول ندارم مگر آن كه پول ها به عدالت در بين ما تقسيم شود.
اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام اظهار نمود: من اگر بخواهم پول ها را به عدالت تقسيم كنم به ضرر تو مى باشد، چون حقيقت عدالت ، آن است كه يك درهم حقّ و سهم تو خواهد بود؛ و هفت درهم ديگر سهم صاحب پنج نان مى باشد.
آن شخص اعتراض كرد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! او حاضر بود كه سه درهم به من بدهد، ولى من نپذيرفتم ، اكنون شما مى فرمائيد كه تنها يك درهم سهم من مى باشد؟!
سپس افزود: يا اميرالمؤ منين ! تقاضا دارم برايم توضيح دهيد.
امام عليه السلام فرمود: شما روى هم ، هشت عدد نان داشته ايد، كه سه نفر با هم خورده ايد؛ و مجموع سهام ، 24 سهم مى شود كه 15 سهم حقّ صاحب پنج نان است ؛ و 9 سهم حقّ تو خواهد شد.
و صاحب پنج نان 13 از پانزدهم سهم خود را خورده است ، بنابر اين هفت سهم يعنى 7 درهم طلب دارد؛ و تو هم 13 يعنى 8 سهم از 9 سهم خود را خورده اى و يك درهم طلب دارى .
او هم راضى شد و قبول كرد، كه يك درهم حقّ اوست .
📚اعيان الشّيعة : ج 1، ص 343.
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
اتفاق های خوب جهان
حوالی باور های خوب رخ میدهند!
✾📚 @Dastan 📚✾