eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز!! در قرآن در آخرين آيه سوره ملك مى خوانيم : قل اراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين اى پيامبر (به كافران ) بگو اگر آب هاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟!. بعضى از مفسّران نقل كرده اند يكى از كوردلان كفّار، هنگامى كه اين آيه را شنيد، گفت : رجال شداد و معاول حداد: مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز، آب را از اعماق زمين بيرون مى كشند (اينكه غصه ندارد). او شب خوابيد، آب سياه ، چشمهاى او را فرا گرفت ، در اين حال صدائى شنيد كه مى گويد: آن مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز را بياور تا اين آب را از چشم تو بيرون كشند؟!. آيا براستى او مى توانست به وسيله آن مردان قوى و كلنگهاى تيز، خود را از آب سياه چشم ، نجات بخشد؟!، نه هرگز. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✍داستان مردی که بااشاره امام علی (ع) به دونیم تقسیم شد! مَرّة بن قیس از اعیان و اشراف عرب و صاحب قبیله بزرگی بود. او یک‏صد هزار نفر لشکر مسلح داشت. مهمترین خصوصیت او دشمنی با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود. او وقتی با خبر شد که مردم از اطراف و اکناف به زیارت قبر حضرت می‏روند. و به بارگاه حضرتش احترام می‏گذارند، خشمناک و عصبانی شد و گفت می‏روم و گنبد و بارگاهش را خراب کرده و قبر حضرتش را محو می‏نمایم. او با لشکریانش به طرف نجف رفت. کسی هم جرأت مقابله با او را نداشت، بنابراین او بدون هیچ مقاومتی وارد شهر شد و با چکمه داخل حرم مقدّس گردید، وقتی به نزدیک صندوق مطهر درون ضریح رسید، چون قصد نبش قبر امیرالمؤمنین را داشت ناگهان انگشت مبارک حضرت از شکاف صندوق بیرون آمد و با اشاره ‏ای او را به دو نیم تقسیم نمود. ابوالقاسم فردوسی در این مورد چنین سروده است: شهی که زد به دوانگشت مُرّه را به دو نیم بری قتل عدو ساخت ذو الفقار انگشت جسد مَره چون قطعه سنگی شده بود، بدون اینکه قطره‏ای خون بریزد.او را ازحرم بیرون آورده و در کنار دروازه نجف انداختند. و تا مدتها جسد در آنجا بود، هر حیوانی که به جسد می‏رسید، روی آن بول و کثافت می‏کرد. بالاخره بستگان او و یا دشمنان حضرت علی (علیه السلام) جسد را برداشته و او را دفن کردند. در داخل ضریح مبارک در جهت جنوبی صندوق مطهر نزدیک سر مبارک جایگاه مقدس و مبارکی قرار دارد که به آن مَوضِعُ الاِصبَعَین به معنی جایگاه دو انگشت می گویند. 📗 نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج34، ص62. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌀روزهای آخر نویسنده‌ی مفاتیح‌الجنان 🔸حاج شيخ عباس قمی در اواخر عمر در نجف ساکن بود اما وقتی کربلا می‌آمد مهمان آقای قمی‌ بود. آقای قمی قوم و خويش آنها بودند.سال آخر عمر ایشان ما برای درک ایام محرم و صفر آمده بودیم کربلا. در آن ایام ایشان هم کربلا بود. 🔹نزدیک ایام عرفه خبر آمد حاج شیخ عباس مریض است. پدرم گفت: بیا برویم عیادت. یک ماشین سوار شدیم و رفتیم برای دیدنشان. ایشان در خانه یک بزّاز ساکن شده بود. خودش تنها بود. همسرش نبود. نمی دانم شاید فوت کرده بود. 🔸️وقتی وارد خانه شدیم دیدیم همه اتاقها پر است. آن وقت حاج شيخ عباس که از کتاب مفاتيح او، کتابفروش‌ها در تهران ميليون‌ها تومان استفاده می‌کردند را در راهروی خانه جا داده بودند. در رختخواب خوابیده بود و استسقاء داشت و مدام آب می‌خورد. ما را که دید بلند شد نشست و احوالپرسی کرد. 🔹️سه چهار روز بعد از این ملاقات خبر وفات ایشان به ما رسید. تهرانی‌ها شنیده بودند که حاج شیخ فوت شده و خانواده‌اش هیچ پولی ندارند؛ برای او یک حقوقی قرار دادند. مردم کربلا تشییع مفصلی کردند. 🔸️حاج آقا حسین قمی مجلس مفصلی در کربلا گرفت و پدرم در آن مجلس سخنرانی کرد و سابقه دوستی خود با حاج شیخ عباس را تعریف کرد. مردم خیلی متاثر شدند.بعد هم ایشان را به نجف بردند و در ایوانی که مقابل آن آقای حکیم نماز می خواند دفن کردند. 📚منبع: مصاحبه آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷یک شب در محاصره دشمن قرار گرفتیم، هرچه مقاومت کردیم بی‌فایده بود، تمام بچه‌ها شهید شدند، عراقی‌ها درست بالای سرمان بودند، از کنار هر شهید یا مجروحی که می‌گذشتند یک تیر خلاص به سرش می‌زدند، آرام سرم را زیر پیکر شهداء بردم و تمام صورتم را با خون آن‌ها آغشته کردم به‌طوری‌که فکر کنند تیر به سرم خورده و تمام کرده‌ام. 🌷وقتی عراقی‌ها به سراغم آمدند نفسم را در سینه حبس کردم. آن‌ها کمی نگاه کردند و به گمان این‌که قبلاً تیر خلاص را زده‌اند از کنارم گذشتند. عراقی‌ها روی پیکر شهداء راه می‌رفتند و با تمسخر رجزخوانی می‌کردند. آن شب برای من شبی به یادماندنی بود و بالأخره با کمک دوستان نجات یافته و به بیمارستان انتقال پیدا کردیم. : شهید معزز محمدرضا ریاحی 📚 ماهنامه "طراوت"، شماره ۸ ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ بزرگداشت "محمد بن زکريای رازی" 🔹 محمد بن زکریای رازی، در سال ۲۵۱ قمری در شهر ری متولد شد. در جوانی به فراگیری علم کیمیا و شیمی پرداخت و در اثر دود ناشی از زرگری، چشم هایش وَرَم کرد. بعد از درمان چشمهایش، کیمیاگری را ترک کرد و در سن ۴۰ سالگی به تحصیل طب پرداخت. 🔻 شهرت او در میان همگان به حدی رسید که عَرَب ها به او طبیب المسلمین و جالینوس العَرَب می گفتند. وی بعدها به سرپرستی بیمارستان های معروف در بغداد و ری برگزیده شد. 🔸 کشف الکل از جمله نتایج تحقیقات او در کیمیا است. ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در علوم طبیعی، ۱۷ کتاب در فلسفه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا و ده ها کتاب دیگر در علوم مختلف از او ذکر کردند. ▫️سرانجام این دانشمند بزرگ مسلمان در ۶۰ سالگی از دنیا رفت و در شهر ری مدفون شد. ۵ شهریور، سالروز تولد این پزشک مسلمان ایرانی، به عنوان روز بزرگداشت این شخصیت علمی نامگذاری شده است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پاسخ به قلدر سرهنگ مولوى (كه در همان زمان رژيم شاهنشاهى بر اثر حادثه هليكوپتر، معدوم شد) رئيس ساواك تهران بود، وى بسيار هتاك و بى رحم و قلدر بود، دژخيمان همين سرهنگ مولوى ، آن جنايت فراموش نشدنى مدرسه فيضيه قم را در نوروز سال 42 پديد آورند، حضرت امام در 13 خرداد همان سال در مدرسه فيضيه ، سخنرانى تاريخى و مهمى را ايراد فرمود، و درباره جناياتى كه رژيم در مدرسه فيضيه انجام داد پرده برداشت ، در اين سخنرانى وقتى كه مى خواستند از سرهنگ مولوى ، نام ببرند فرمود: آن مردك ، كه حال اسم او را نمى برم ، آنگاه كه دستور دادم گوش او را ببرند، نام او را مى برم . دو روز بعد يعنى 15 خرداد 42 امام را دستگير كردند و در سلولى در پادگان عشرت آباد تهران زندانى نمودند. مرحوم شهيد حاج آقا مصطفى از حضرت امام نقل مى كردند: در اين هنگام سرهنگ مولوى وارد شد و با همان ژست قلدر مآبانه خود و بطور مسخره آميز گفت : آقا! تازگى دستور نداده ايد كه گوش كسى را ببرند؟!. او با اين سخن مى خواست نيش زهرى بزند و بخيالش ، روحيه امام را تضعيف نمايد. ولى امام پس از چند لحظه سكوت ، سرشان را بلند كرده و با حالتى آرام و مطمئن در پاسخ مى فرمايند هنوز دير نشده است . 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ خواص عاشورایی: نُعیم بن عِجلان انصاری 🔹 نُعيم بن عِجلان انصاری، از ياران امام حسين عليه السلام و یکی از شهداى کربلاست. وی اهل مدینه بود ولی بعدا ساکن کوفه شد. او از اصحاب پیامبر و امام علی صلوات الله علیهما بود. 🔸 در جنگ صفین در حمایت از امام علی ع و در رکاب ایشان جنگید. او به همراه دو برادرش در شجاعت و در سرودن شعر ، زبانزد همه بودند. ♻️ در زمان قیام امام حسین ع، نعیم ۷۰ سال سن داشت. او پس از خروج امام به سلام کوفه، از کوفه خارج شد و خود را به امام رساند. در این مدت پیوسته همراه امام بود تا این که در حمله نخست روز عاشورا به فیض شهادت رسید. ✾📚 @Dastan 📚✾
اول بپرید و بال را در بین راه برای خود بسازید... 🦋 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 غبار کربلا مانع آتش 🖤فاضل کامل سید الواعظین مرحوم سید محمود امامی اصفهانی (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند: یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند. اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانی. پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش، رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است. عرض کردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید. پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد. 📚پی نوشت: ثمرات الحیوة . کرامات الحسینیه ج 1 ص 202. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی به داشته‌هایت نیز فکر کن! داشته‌های هر کس هرچند اندک، گاهی دلخوشی به بار می‌آورد 🏖️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ايرانى خوش صدا ابوعمره كه معروف به زاذان بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (علیهالسلام ) گرديد. سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟ لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (علیه السلام ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟!. عرض كردم : قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است . آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس ‍ نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم . سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به اسم اعظم خد دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
وسایل نظامی من از قبیل لباس و غیره را بعد از شهادتم کسی که از خانواده به منطقه می‌رود استفاده کند در غیر این صورت به مراکز سپاه تحویل دهید که استفاده شود و مقدار پولی که هست برای کفن و دفن که انشا‌الله لازم نمی‌شود چون آرزویم این است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم. وسایل شخصی اگر احتیاج نبود و نخواستید استفاده کنید بدهید به مستمندان. درضمن درمراسم عزاداری از حضرت زهرا (س) و ذریه بی‌بی روضه خوانده شود علت هم مشخص است که بنده حقیر از داشتن مادر و پدر محروم بودم. «قسمتی از وصیت نامه شهید سرافراز حاج محسن دین شعاری» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 داستان هایی از پیاده روی اربعین ماجرای دختر بچه‌ای که به زوار سیدالشهدا در مسیر پیاده روی شیر تعارف می‌کرد... خانواده‌ای که خودشان روزه گرفتند، تا غذایشان را به زوار سیدالشهدا در مسیر پیاده روی بدهند... ✾📚 @Dastan 📚✾
662f82f58fe25ca468d8293c_5619227628162268641.mp3
1.14M
🔖🔖پرسش و پاسخ : ❓آیا امکان دارد کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) در اربعین اول به کربلا رفته باشند؟ 🎙 حجةالاسلام محمد رضا . 📎 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ درگذشت آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی 🔻 سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، در ۸ بهمن ۱۳۰۴ ش در اردبیل متولد شد. در دو سالگی مادرش را از دست داد. پدرش از مخالفان حکومت پهلوی بود. او در اردبیل و قم و نجف به تحصیل و تدریس پرداخت. 🔹 وی از سال ۱۳۳۹ ش ساکن اردبیل شد و در سال ۱۳۴۷ ش به تهران رفت و به تدریس، امامت جماعت و اداره مسجد و مبارزه با حکومت پهلوی پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب،او عضو شورای انقلاب بود. 🔸 بعدا به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب شد. وی ده سال نیز در قوه قضائیه بود. ابتدا دادستان کل کشور بود و بعد از شهید بهشتی رئیس دیوان عالی کشور شد که بالاترین مقام قضائی بود. ▫️در سال ۱۳۶۸ش پس از درگذشت امام خمینی از مسئولیت قضائی کنار رفت و ساکن قم شد. وی در کنار تدریس، دانشگاه مفید را تأسیس و مدیریت کرد. سرانجام در ۳ آذر سال ۱۳۹۵ش درگذشت . مزار او در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها ) است. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ ارتحال مرجع استکبار ستيز آيت اللَّه "محمد تقی حائری شيرازی" 🔹 آیت اللَّه میرزا محمدتقی حائری شیرازی، در سال ۱۲۳۲ ش در شیراز به دنیا آمد. پس از دوران کودکی، راهی کربلا شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد. پس از مدتی در شمار فاضل ترین شاگردان میرزا قرار گرفت و خودش نیز به تدریس پرداخت. 🔻 پس از رحلت میرزای شیرازی، شاگردان وی، جذب تدریس محمدتقی شیرازی شدند و در همین زمان بود که به میرزای دوم شهرت یافت. آیت الله عبدالکریم حائری یزدی، شیخ آقابزرگ تهرانی، آیت الله مرعشی نجفی و ... از جمله شاگردان او هستند. ▫️همزمان با تجاوز انگلیسی ها به عراق، او با فتوای تاریخی خود، همگان را به قیام علیه انگلیسی ها دعوت کرد. پس از مدتی، انگلیس که می خواست فردی مسیحی را بر عراق حاکم کند، با مخالفت او و سپس دیگر علما قرار گرفت. میرزا، به خوبی فهمیده بود که هدف انگلیس تسلط بر کشورهای اسلامی است. 🔺 صدور فتوای میرزا، دولت انگلیس را به عقب نشینی وادار کرد. حضور این عالم برای انگلیس بسیار خطرناک بود. از این رو، تصمیم گرفتند که او را از میان بردارند. سرانجام میرزا توسط انگلیسی ها مسموم شد و در ۶ شهریور ۱۲۹۹ ش در ۶۸ سالگی به شهادت رسید. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗زنـــــدگـــــی 🍀بهترین مکتب است 💗تجربه بهترین استادست 🍀طبیعت بهترین کتابست 💗قلب بهترین معبدست 🍀خداوند بهترین دوست است 💗و بهترین فرد کسی است 🍀که هر نفسش به خدا عشق می ورزد 💗قــــلـــبــــتــــون پــــر از عـــشـــــق ☘️روزتون عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نسناس را بشناسيد شخصى به حضور على (علیه السلام ) آمد و پرسيد ناس و اشباه ناس (امثال ناس ) و نسناس كيانند؟ امام حسين (ع ) حضور داشت ، حضرت على (علیه السلام ) به او فرمود جواب اين مرد را بده . امام حسين (علیه السلام ) فرمود: ناس ما هستيم ، از اين رو قرآن مى فرمايد: ثم افيضوا من حيث افاض الناس : سپس از همانجا كه مردم (بسوى سرزمينى منى ) كوچ مى كنند كوچ كنيد (بقره - 198) منظور رسول خدا (ص ) است كه : مردم را به سوى منى كوچ داد. اما اشباه ناس ، شيعيان و پيروان ما هستند و از ما مى باشند چنانكه در قرآن (سوره ابراهيم آيه 36) آمده ابراهيم گفت : هر كس مرا پيروى كند از من است و اما نسناس ساير مردمند كه از اهل بيت پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) كناره گرفته اند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
‍ ‍ اسماعیل‌طلا کیست؟ چرا سقاخانه حرم به نام او مشهور است؟ سقاخانه معمولاً ظروف سنگی بزرگی بود که آب آشامیدنی را در آن‌ها می‌ریختند و پیاله‌هایی را با زنجیر به آن‌ها می‌بستند. از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا»ی صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و یکی از فرماندهان فتحعلی‌شاه، بهای روکش طلای آن را مهیا کرد. نادرشاه و سنگ اول بنای سقاخانه حضرت ماجرای سقاخانه حرم مطهر امام رضا (ع) از آنجا آغاز می‌شود که بین سال‌های ۱۱۴۴ تا ۱۱۴۵ه.ق به دستور نادرشاه افشار، سنگابی یکپارچه از سنگ مرمر در صحن عتیق نصب شد. این سنگاب را که از جنگ هرات به غنیمت گرفته شده بود، در کنار جوی آبی که از چشمه گیلاس (گلسب) تا صحن حرم کشیده شده بود، نصب کردند تا مردم برای رفع تشنگی از آب درون آن که سه کُر گنجایش داشت، استفاده کنند. اسماعیل طلا کیست؟ این سقاخانه سال‌ها بعد، به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد. ماجرا از این قرار بود که در زمان این شاه قاجار از طرف يكی از دولت‌های خارجی بسته‌ای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد گشودن آن را كرد. «اسماعيل‌خان» كه جزء ملتزمين بود استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود، چرا که احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن، بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد. فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر، دستور داد برای اين دورانديشی، هم وزن سردار اسماعيل‌خان سكه‌های طلا به او مرحمت شود. چنين كردند و اسماعيل خان معروف به «زر ريز خان» شد. او این طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود. از آن زمان این سقاخانه را به «سقاخانه اسماعیل طلا» میشناسند. ✾📚 @Dastan 📚✾
و تو آهسته آهسته بلند میشوی، راه میفتی، میروی. و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی میشود، امّا آبدیده میشوی و می‌آموزی که از جاده‌های ناشناس نهراسی، از مقصد بی‌انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی. تنها بروی و بروی و بروی وبه هدفت برسی🤍🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾