eitaa logo
داستان
95 دنبال‌کننده
37 عکس
8 ویدیو
0 فایل
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡ 🟥گروه داستان‌هاوحکمت‌های پندآموزدرایتا https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b 💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃 کانال داستان https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5 @DastanD
مشاهده در ایتا
دانلود
✅یاران و اصحاب امام 3⃣6⃣ اسدي 🔹«حبيب» فرزند «مظهربن رئاب بن اشتر بن جخوان» است(۱). برخي به جاي «مظاهر» او را «مظهر» خوانده‌اند. ايشان از اشراف و چهره‌هاي سرشناس، مورد احترام و اعتماد كوفه و از قبيله «بني‌اسد» بوده است ( ۲ ). 🔻پيامبر خدا و حبيب 🔸به گزارش كلبي «حبيب» صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را درك كرده است(۳ ). همه تاريخ‌نگاران نگاشته‌اند كه او در دوران امام علي عليه‌السلام مقيم كوفه شده است . 🔻امام علي و حبيب 🔹تاريخ‌نگاران گفته‌اند كه حبيب در دوران امام علي عليه‌السلام در كوفه سكونت كرد و او هميشه امام علي عليه‌السلام را همراهي كرده است(۴). او از ياران امام علي عليه‌السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت حضرت مولي شمشير مي‌زده است . ✳️«حبيب» چنان به امام خود نزديك بود كه از اصحاب سر اميرالمؤمنين عليه‌السلام و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است(۵ ). 🔻حبيب، حامل اسرار الهي 🔹جناب كشي كه بزرگ رجالي شيعه است از فضيل بن زبير(۶) گزارش كرده است. «ميثم تمار در حالي كه بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود كه حبيب بن مظاهر اسدي در حالي كه در مجلس بني‌اسد بود او را استقبال كرد؛ سپس حبيب گفت : گويا مي‌بينم شيخي را كه جلوي سرش مو ندارد و شكمي بزرگ دارد و نزديك «دار الرزق» كدو مي‌فروشد؛ ✳️او را به سبب محبت به اهل بيت پيامبرش به صليب و دار آويخته‌اند. همان گونه كه بر چوبه دار است، شكمش را پاره مي‌كنند. پس ميثم گفت: و البته من خود بهتر مي‌دانم مردي سرخ و سفيد را كه دو لگام به دهان او زده مي‌شود. او براي ياري فرزند دختر پيامبر خارج مي‌شود، پس كشته مي‌شود، و سر او را در كوفه مي‌گردانند. سپس هر دو از يكديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از اين دو مرد نديده‌ايم. فضيل گفت : هنوز جلسه به هم نريخته بود كه «رشيد هجري» سر رسيد و سراغ ميثم و حبيب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنيديم كه آنها چنين و چنان مي‌گفتند. رشيد گفت: خداوند ميثم را رحمت كند. او (نكته‌اي را) فراموش كرده و خود افزود كه براي كسي كه سر او را بياورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت كرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم اين از همه آنها دروغ‌گوتر است . گزارش‌گر گفت : دوراني بيش از گذر شب و روز نگذشت كه خود ديدم ميثم را در باب «عمرو بن حريث» به دار آويختند و سر حبيب كه با حسين عليه‌السلام كشته شده بود آورده شد و خود ديدم كه هر چه گفتند همان شد .»( ۷ ). 🔻حبيب و كوفه 🔸پس از مرگ معاويه به اهل كوفه خبر رسيد كه امام حسين عليه‌السلام از مدينه خارج شده و از بيعت با يزيد سر باز زده است. حركت امام به سوي مكه بسيار معنادار بود. شيعيان حضرت در منزل «سليمان بن صرد خزاعي» جمع شدند. بنا شد كه نامه‌هايي به سوي امام نوشته شود و همگي حضرت را به كوفه دعوت كنند . خطبا هم در نماز جمعه‌ها مردم را به اين مسئله سوق دهند. از جمله كساني كه به امام نامه نوشتند و حضرت را به كوفه دعوت كردند، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سليمان بن صرد خزاعی بودند(۸). اين گونه گفته‌اند: هنگامي كه مسلم بن عقيل وارد كوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شيعيان رفت و آمد را با ايشان شروع كردند(۹). در برابر او برخي از سخنوران چون عابس بن ابي‌شبيب شاكري به سخن برخاستند. پس از وي حبيب از جاي برخاست و عابس را مدح بليغي كرد و گفت: «خداي رحمتت كند، البته آن چه در باطن داشتي در قالب جملاتي كوتاه بر زبان آوردي! در حالي كه به خدايي كه جز او معبودي نيست، ما همه بر همان راهي هستيم كه تو بر آن استوار گشته‌اي»(۱۰ ). 🔻ورود حبيب به كربلا 🔹حبيب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پيش از ماجراي كربلا در كوفه، براي ياري امام حسين عليه‌السلام از مردم بيعت مي‌گرفتند. هنگامي كه ابن‌زياد به كوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بيعت شكستند، قبيله بني‌اسد حبيب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان كردند تا به آنها آسيبي نرسد، و هنگامي كه امام به كربلا آمد، اين دو دوست صميمي به سوي حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن‌زياد پنهان مي‌شدند و شب‌ها طي طريق مي‌كردند تا به اردوي امام ملحق شدند(۱۱ ). 🔻حبيب در روز 🔸پس از آن كه حبيب، ياران كم امام و زيادي دشمنان را مشاهده كرد، از ايشان اجازه خواست تا قبيله «بني‌اسد» را كه در نزديكي كربلا سكونت داشتند به ياري امام دعوت كند و امام به او اجازه داد. او به ميان قبيله خود آمد و از آنها درخواست كرد كه پسر دختر پيامبر خدا را ياري كنند تا شرف دنيا و آخرت براي آنها باشد. او را نود مرد اجابت كردند. شخصي از قبيله «حي» بود به عمر بن سعد خبر داد كه گروهي به سوي امام رهسپار شده‌اند. ابن‌سعد چهارصد مرد جنگي را به سپاه «ازرق» ملحق ساخت.