بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم
هارونالرشید دو تن از پسرانش که یکی محمدامین و دیگری مامونالرشید بود، با هم بر سر خلافت درگیر شدند که عاقبت، مامون بر محمدامین ، غلبه کرد و او را کشت و سر برادرش را بر صحن خانه چوبی آویزان کرد و امر نمود هر سرباز و مهمانی بر خانه وارد می شد بر آن سر بریده نفرین و لعنت می کرد و سپس انعام میگرفت و وارد کاخ میشد.
پیرمردی عجم وارد کاخ شد و سر بریده را دید، سوال کرد، گفتند برادر شاه است او را لعنت کن تا انعام و جایزه خود را بگیری.
پیرمرد، پیش سر بریده آمده و گفت: خدا لعنت کند این سر بریده و پدر و مادر و اجدادش را ....!!!!!
و انعام گرفت.
فرزند مامون نوجوانی کوچکی بود که شاهد این کار پدرش با عمویش بود که به خاطر سلطنت و تاج و تخت چند روزه دنیا، پدرش، حاضر بود حتی بر پدر و مادرش لعنت کنند و او نه تنها ناراحت نمی شد بلکه شاد گشته انعام هم میداد.
پسر مامون بعد از دیدن این ماجرا، بر خباثت سلطنت و قدرت پی برد و هرگز حاضر به پذیرش خلافت نگردید.
و همیشه میگفت: قدرت و پول از ابزار شیطان است، که چنان در چشم انسان زیبا جلوه میکند که هر کاری برای رسیدن به آن انجام میدهد.
منبع :تتمته المنتهی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
📚کتابخانه امام هادی علیه السلام
🎁مجموعه کتابهای رایگان به مناسبت میلاد امام هادی علیه السلام
📙پیشوایان هدایت،امام هادی علیه السلام👈دانلود
📘میراث امام هادی علیه السلام👈دانلود
📗سخنرانی استاد رفیعی،شخصیت امام هادی علیه السلام👈دانلود
📕شناخت مختصر از زندگانی امام هادی👈دانلود
📒سیره امام هادی علیه السلام👈دانلود
📔بدر ذی الحجه👈دانلود
📓کشتی نجات،مجموعه احادیث👈دانلود
📙دانستنی های امام هادی👈دانلود
📘امام هادی به روایت اهل سنت👈دانلود
📗فرهنگ الفبائی امام هادی👈دانلود
📕غدیر در سیره عملی امام هادی👈دانلود
📒کتابشناسی امام هادی👈دانلود
📲 در ثواب نشر این لیست شما هم سهیم باشید
🔮دانلود نرم افزار باز کردن کتاب ها👈اینجا
ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا
کتب دینی،کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید
@KotobeDini
✨❤️
📔#داستان_کوتاه_زیبا_و_آموزنده
✍#از_دست_ندید_عالیه
در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد.
می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. 😐🤦♀
🌼باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.
🌷سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم.
🌷سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ ؟؟؟
🌷گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره.
🌷حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟😕😐
☘این کلام در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.
🌷خدایا بگیر از من هر آنچه میگیرد تورا از من.....⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
.
❤️ترجمه گویای فارسی قرآن
🌿جز اول👉
🌿جز دوم👉
🌿جز سوم👉
🌿جز چهارم👉
🌿جز پنجم👉
🌿جز ششم👉
🌿جز هفتم👉
🌿جز هشتم👉
🌿جز نهم 👉
🌿جز دهم👉
🌿جز یازدهم👉
🌿جز دوازدهم👉
🌿جز سیزدهم👉
🌿جز چهاردهم👉
🌿جز پانزدهم👉
🌿جز شانزدهم👉
🌿جز هفدهم👉
🌿جز هجدهم👉
🌿جز نوزدهم👉
🌿جز بیستم👉
🌿جز بیست و یکم👉
🌿جز بیست و دوم👉
🌿جز بیست و سوم 👉
🌿جز بیست و چهارم👉
🌿جز بیست و پنجم👉
🌿جز بیست و ششم👉
🌿جز بیست و هفتم👉
🌿جز بیست و هشتم👉
🌿جز بیست و نهم👉
🌿جز سی👉
💟لطفا برای دسترسی روی متن کلیک کنید
کپی مطالب آزاد باذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج
🍃┅🦋🍃┅─╮
انجمن قرآن و دعا
https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014
╰─┅🍃🦋🍃
.
🎆 --» قصه های قرآنــی «--
🎆 --» عکس نوشته های قرآنی «--
🎆 --» تفسیر روزانه «--
🎆--» تلاوتهای دلنشین «--
💫 دعا و ذکرهای روزانه💫
💫ختم هفتگی قرآن💫
با ما همراه باشین👇👇
در گروه
✅ «قــــــرآن و دعا» ✅
انجمن قرآن و دعا
https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014
╰─┅🍃🦋🍃
.
═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═
❣رسم رفاقت!
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد.
در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشییم
ا
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD