۲۲ شهریور ۱۴۰۳
داستانی از جنگ تحمیلی
نقل شده است که در ایام جنگ تحمیلی شخصی بود به نام «حسن لاته» که خیلی اهل دعا و
نیایش بود و حال عجیبی داشت. یک روز آمد سراغ روحانی حاضر در جبهه و گفت: حاج آقا! یک وصیت
نامه دارم که می خواهم شما هم توجهی به آن بکنید اگر میشود همین الآن تشریف بیاورید توی سنگرم آن روحانی نیز همراه حسن لانه وارد سنگر شد. آن گاه حسن لا نه گفت: حاج آقا این وصیت نامه رازی است بین من و خدا و شما باید قول بدهید تا زمانی که زنده هستم برای کسی بازگو نکنید
حسن لاته پس از قول گرفتن از حاج آقا گفت من قبل از انقلاب آدم خیلی بدی بودم و از لات های سر
محله بودم به حدی که برخی اوقات بی پروا وارد حمامهای عمومی زنان میشدم و گناه می کردم و خیلی
کارهای دیگر...
تا این که انقلاب شد و بساط گناه و مشروب خواری و.... جمع شد بعد هم جنگ شد، یک روز داشتم از
کنار مسجدی رد میشدم دیدم جوانهایی که هنوز صورتشان مو در نیاورده توی صف ایستاده اند. گفتم: آقا برای چه ایستاده اید؟ آیا صف مرغ یا گوشت و روغن است؟ گفتند نه این صف دیدار با خداوند است. صف عاشقان الی الله است. این حرف چنان در من اثر کرد که از خود بیخود شدم به خود گفتم: حسن
وای بر تو همه به دیدار خدا می روند و تو از غافله عقب هستی همه عاشق میشوند و تو هنوز خوابی تا کی می خواهی در گنداب دنیا غرق باشی
خلاصه من هم عاشق شدم تا خدا را ببینم و حال به جبهه آمده ام و از کارهای خود پشیمانم و توبه
کرده ام از این ناراحتم که هر کس میخواهد به میهمانی خدا برود باید با لباسهای نو و لطیف برود، ولی من با بارگناه و معصیت و لباسهایی آلوده به گناه باید به میهمانی خدا بروم حاج آقا روی بدنم را ببین حسن لاته لباسهایش را بالا زد و حاج آقا در کمال ناباوری دید که روی بدن حسن لاته عکس زنی
برهنه به طور کامل خالکوبی شده است. حسن لاته که ناراحتی روحانی را دید گفت: حاج آقا کجایش را دیده ای سپس پشت پیراهنش را بالازد عکس مردی لخت و عربان خالکوبی شده بود، همچنین روی
دستها و پاهایش عورتهای زن و مرد خالکوبی شده بود.
بهتر است از این جای واقعه را از زبان آن روحانی نقل کنیم ایشان میگویند: من با عصبانیت او را
ترک کردم یک وقت صدا زد: حاج آقا راضی نیستم سر مرا برای کسی بازگو کنی من توجهی نکردم و به
سنگر فرماندهی رفتم فرمانده را ندیدم آمدم سنگر خودم رفقا جمع شدند و هر کدام از دری سخن گفتند، یادم رفت که به حسن لاته سری بزنم سه چهار ساعت که از این ماجرا گذشت دوستان یکی
یکی بیرون رفتند من هم از سنگر خارج شدم که سری به حسن لانه بزنم یکی از دوستان صدازد: حاج
آقا حاج آقا گفتم بله گفت: همین الآن حسن لا ته شهید شد. او یک ساعت پیش سوار ماشین شد که برود جلو که ناگهان خمپاره ای از طرف عراقی ها درون ماشین می افتد و حسن لانه شهید می شود.
سپس یک کیسه پلاستیک را نشان داد و گفت این هم بدن او است. من خیلی جا خوردم و گفتم شهادت گوارایت باشد. آن گاه گریه کنان به طرف سنگرش آمدم وصیت نامه اش را برداشتم، دیدم چه
عالی نوشته است؛ ولی سه جمله آن توجه مرا به خود جلب کرد یکی این که نوشته بود: مادر ناراحت
نشوی حسن لاته توبه کرد و عاقبت به خیر شد. دوم این که در مناجاتش با خدا میگفت خدایا بنا است که بمیرم اما ای خدا دوست دارم در راه تو
شهید شوم و تو را ملاقات کنم میدانم زیاد گناه کرده ام اما بیا و دل این بنده گنه کارت را نشکن سوم این که نوشته بود خدایا حالا که بنا است بمیرم دوست ندارم مردم عکس های مبتذل روی
بدنم را ببینند بیا و ابرویم را بخر تا مردم بدنم را لخت با این عکس ها نبینند. (۱)
و خداوند هم چه زیبا به درخواست او پاسخ گفت و آبرویش را حفظ کرد.
بنابراین مهم آن است که انسان هر قدر هم آلوده باشد با اراده ای قوی و با رعایت شرایط، توبه کند و از گناهان خود پشیمان شود و تصمیم بگیرد که دوباره آن گناهان را مرتکب نشود، در این صورت خداوند
نیز او را مورد رحمت و لطف خود قرار خواهد داد؛ اگر چه بارها توبه کرده و باز تو به خود را شکسته باشد. این داستان را با حدیثی از امام باقر به پایان میبریم حضرت به محمد بن مسلم فرمودند:
ای محمد بن مسلم گناهان بنده مؤمن که از آن توبه کرده آمرزیده شده است و باید برای آینده پس از توبه و آمرزش کار نیک و پسندیده ای انجام دهد. محمد بن مسلم پرسید: اگر بنده پس از توبه و
نقل از داستانهای توابین، ص 206
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
استغفار باز گناه کرد و باز تو به نمود، آن وقت چه باید کرد آیا قبول است یا نه؟ حضرت فرمودند: ای محمد بن مسلم تو گمان میکنی که بنده مؤمن از گناه خود پشیمان میگردد و از آن آمرزش می خواهد و توبه میکند ولی خداوند توبه اش را نمی پذیرد؟ گفتم کسی که بارها این کار را کرده است؛ یعنی گناه میکند و بعد از خداوند طلب بخشش میکند آیا آمرزیده میشود؟ فرمودند هر قدر که مؤمن با توبه باز گردد. خدا هم با آمرزش او بر می گردد. هر اندازه انسان طلب آمرزش کند خداوند هم او را می آمرزد، به راستی که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است و توبه را میپذیرد و از کارهای بد بندگان می گذرد. ای
محمد بن مسلم مبادا مؤمنان را از رحمت خدا نا امید سازی (۱)
اصول کافی، ج ۱، باب توبه
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
📚مجموعه ده جلدی داستان های بحار الانوار
📙📘📗📕📒📔📓
📓جلد ۱👈دانلود
📔جلد۲👈دانلود
📒جلد ۳👈دانلود
📕جلد ۴👈دانلود
📗جلد۵👈دانلود
📘جلد۶👈دانلود
📙جلد ۷👈دانلود
📓جلد ۸ 👈دانلود
📔جلد۹👈دانلود
📒جلد ۱۰👈دانلود
📚جلد ۱ تا ۱۰ یکجا👈دانلود
🔗کتب دینی👇
🔻 @KotobeDini
🔺عضویت در کانال کتب دینی👇
🌐 https://eitaa.com/joinchat/2490564857Ce9647e6437
۴ آبان ۱۴۰۳
هدیه صد هزار تومانی حاج اقا حسینی نژاد ویژه اعضاء کانال یا گروه های حاج اقا
✨ رسانه خبری النبا ✨
صندوق سرمایه گذاری فیروزه به همه 100 واحد صندوق ساحل پاداش🎁 میده🎄
کافیه لینک زیر رو بزنید شماره موبایل و شماره ملیتون رو ثبت کنید بقیه اطلاعاتتون رو خود صندوق از طریق سجام داره👍
مقدار پاداش محدوده و به دوستانی که زودتر وارد بشن تعلق میگیره🎁
بعد ثبت نام رو گزینه فعال سازی بالا صفحه بزنید تا پول بیاد تو حساب تون
لینک پاداش👇
http://yun.ir/lz4ji6
سوالی داشتید با حاج اقا در میان بگذارید
آیدی
@valayat
🔥
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💎با ما همراه باشید در ایتا:
👇 [عضویت در گروه]؛
🌐مشروح خبر
ـ ـ ـ ــــــــ⊰☫⊱ــــــــ ـ ـ ـ
🔗 راه ارتباطی با کانال خبر:
📢کانال رسمی خبری " النَّبَإِ " النبا خبرخبر
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ
کانال رسمی خبری در فضای مجازی؛
"nabaaj"لاتین نباوابتدای جامعه
🌐
🔰https://eitaa.com/joinchat/1451425894C6a655b7c68
«فرصت عضویت را از دست ندهید! ✨»
لینکدونی جناب سید🍀
https://eitaa.com/joinchat/1427767477Cf5edfc07ff
۱۹ فروردین
ماجرای هدایت «علی گندابی » و آخرین در خواست او در حرم علیابنابیطالب
......
قسمت اول
علی نامی در محله گنداب قدیم همدان زندگی می کرد او را علی گندابی صدا می کردند. او در زمانه خود فردی خوش سیما و خوش تیپ بود، روزگار علی گندابی را به جایی کشانده بود که مردم شهر او را به شرارت و عرق خوری می شناختند، اما او در عین فسق و فجور گویا روزنه نوری از مرام و معرفت در وجودش روشن بود و می درخشید.
روزی علی با لباس های زیبا وکلاه پشمی چشم نوازی، با رفقایش در قهوه خانه مشغول قلیان کشیدن و صحبت بودند که خانم جوانی که تازه ازدواج کرده بود از کنار قهوه خانه عبور کرد، علی گندابی که متوجه شد این خانم جذب زیبایی اش شده کلاه پشمی را از سر درآورد و روی زمین انداخت و موهایش را بهم ریخته کرد، گویا تمام وجودش غیرت شده بود و بر سر علی خوشتیپ فریاد می کرد «علی خجالت نمیکشی جوری خودت رو درست کردی که ناموس مردم داره تو رو نگاه میکنه...».
روزها می گذشت روزهایی که گاهی علی بامعرفت با علی شرور دعوایش می شد، لحظاتی که شلوغی شهر برایش معنا نداشت و او فقط صدای کشمکش های ذره نوری را می شنید که سعی داشت تمام وجودش را در بربگیرد اما غافل از آنکه گرد گناه پیوسته تجدید میشد.
در همدان روضه خوان معروفی بود به نام شیخ حسن که فردی متدین بود. وی برای روضه خوانی به یکی از محله های اطراف همدان رفته بود. نیمه های شب بود که شیخ حسن در نزدیکی دروازههای شهر سر و صدای خنده چند جوان را شنید.
.....
۲۱ فروردین
قسمت دوم ماجرای علی گندابی
.....
یکی با حال خراب داد زد: «کی اونجاست؟» شیخ گفت: «منم، شیخ حسن روضه خوان. نزدیک تر که شد شیخ دید علی گندابی و رفقایش، شراب خورده، با حال خراب، قمه بدست نزدیک شدند.» علی گندابی گفت: «آهای شیخ این وقت شب اینجا چه کار میکنی؟» شیخ گفت: «علی جان رفته بودم یکی از روستای اطراف شهر روضه بخوانم.» علی گندابی عربده ای کشید وگفت: «بسه دیگه شیخ، چقدر روضه؟ چه خبره؟ شنبه روضه، یکشنبه روضه، دوشنبه روضه، بس کنین دیگه».شیخ گفت: «امشب فرق داره علی جان امشب شب اول محرمه اباعبدالله الحسین.» علی گندابی عرق خورده مست قمه بدست تا فهمید شب اول محرم است سرش را به دروازه می کوبید، گویی تمام شهر آوار شده بود به روی علی، اما این بار علی بامعرفت سیلی محکمی به علی عرق خورده مست زده بود.
آسمان صدای ناله های علی را می شنید «آهای علی خجالت نکشیدی محرم اومده! تو عرق خوردی!؟ ای بی حیا همه وقت گناه تو محرمم گناه؟!...». علی که به خودش آمده بود بلند شد قمه را برداشت گفت «آهای شیخ تیکه تیکه ات می کنم اگر همین الان برام روضه نخونی». شیخ حسن گفت «آخر علی جان روضه ممبر می خواد، مستمع می خواد.»
......
۲۱ فروردین
قسمت سوم ماجرای علی گندابی
.....
علی گندابی دل شکسته، چهار دست و پا نشست و گفت «شیخ من خودم ممبرت می شم بیا رو کمرم بشین روضه بخون.» شیخ حسن تا شروع کرد «بسم الله الرحمن الرحیم»، علی گندابی گفت « آ شیخ من حوصله ندارم معطلم نکن، من رو یک راست ببر در خونه قمر بنی هاشم ابوالفضل عباس(ع)». شیخ شروع کرد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد». شیخ دید علی گندابی به پهنای صورت اشک می ریزد و در تاریکی شب تنها صدای گریه های علی پیچیده بود و گویی تمام شهر همراه علی می گریستند. بعد از روضه علی گفت «شیخ ممنونتم، میشه یه خواهش ازت کنم؟». شیخ گفت «بگو علی» علی گندابی گفت «میشه رو کنی سمت نجف به امیرالمومنین(ع) سلام بدی و بگی علی قول میده دیگه شراب نخوره، بگو علی غلط کرد، بگو علی روش نمیشه
.....
۲۱ فروردین
قسمت چهارم علی گندابی
.....
میان گریه های علی گندابی شیخ رو کرد سمت نجف «السلام علیک یا علی ابن ابیطالب(ع)». فردا شیخ در مسجد شهر اعلام کرد که مردم یک خبر خوش، علی گندابی دیشب توبه کرده تا شراب نخورد اما مردم باور نکردند، علی گندابی و توبه!؟ مردم جمع شدند به همراه شیخ به در خانه علی گندابی رفتند، همسرش در را باز کرد شیخ سراغ علی را گرفت، او گفت «شیخ، علی نیمه های شب اومد خونه ساکشو جمع کرد و گفت یا میرم آدم میشم برمیگردم یا دیگه برنمیگردم.» شیخ پرسید «کجا رفت؟» همسر علی گندابی پاسخ داد «علی گفت جایی جز کربلا ندارم برم.»
روزها سپری میشد و علی گندابی مقیم کربلا شده بود و مشغول خانه تکانی دل از بدیها بود، دیگر روزنه نور تمام وجود علی را فراگرفته بود و زنگارهای گناه از قلب و دل علی زدوده شده بود. پس از آن علی گندابی به نجف رفت، میرزای شیرازی در نجف نماز که می خواند، علی صف آخر نماز بود. روزها گذشت و علی کم کم رسید به صف اول نماز و ملازم میرزا شد و...
.....
۲۱ فروردین
قسمت پنجم علی گندابی
.....
علی کسی شده بود که وقتی میرزای شیرازی وارد حرم می شد متوجه می شد علی نیست منتظر می ماند تا علی بیاید. یک روز حین نماز خواندن برای میرزا خبر آوردند، یکی از عالمان بزرگه نجف به رحمت خدا رفته میرزا خواست تا قبری زیر پای زائران امام علی(ع) برای آن عالم بکنند و تا بین الصلاتین نماز میت را برایش بخواند و او را تدفین کنند.
بین دو نماز بود که قبر آماده شد اما خبر رسید که علائم حیاتی آن عالم برگشته و از دنیا نرفته است، میرزا گفت لازم نیست که قبر را بپوشانند در این ماجرا حکمتی هست نماز دوم را که خواندند؛ دیدند علی گندابی سر از سجده برنمیدارد میرزا به بالای سرش آمد، دید علی گندابی تمام کرده و به رحمت خدا رفته است. میرزا لبخندی زد و گفت «آی مردم میدونید علی در سجده آخر نمازش چی گفت؟ امیرالمومنین(ع) رو واسطه قرار داد و به آبروی امیر المومنین خدا رو قسم داد که یه قبر زیر پای زائران مولا علی خالیه، میشه من برم توش! و خدا قسمتش کرد...». علی گندابی شراب خوار، به جایی رسید که خدا لیاقت داد زیر پای زوار علی ابن ابی طالب(ع) خاکش کنند.
......
۲۱ فروردین