.
🎆 --» قصه های قرآنــی «--
🎆 --» عکس نوشته های قرآنی «--
🎆 --» تفسیر روزانه «--
🎆--» تلاوتهای دلنشین «--
💫 دعا و ذکرهای روزانه💫
💫💫ختم قرآن هفتگی💫
با ما همراه باشین👇👇
در گروه
✅ «قــــــرآن و دعا» ✅
انجمن قرآن و دعا
https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014
╰─┅🍃🦋🍃
🔘 داستان کوتاه
پسر جوانی به پیرمردی نزدیک شد.
چشم در چشمش دوخت و به او گفت: من می دانم که شما خیلی خیلی آدم عاقل و موفقی هستید، دلم می خواهد راز زندگی را از زبان شما بشنوم. 💞
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و جواب داد: من سرد و گرم زندگی را بسیار چشیده ام و به این نتیجه رسیده ام که راز زندگی در چهار کلمه خلاصه می شود:🌸
۱-اولین کلمه « اندیشیدن» است؛ یعنی همیشه به ارزش هایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایه ی آنها بسازی.✨
۲- دومین کلمه « باور داشتن» است؛ یعنی وقتی همه ی آن ارزش ها را مشخص کردی، حالا خودت را باور کن.✨
۳- سومین کلمه « در سر داشتن رویا» (داشتن هدف در زندگی) است؛ یعنی رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش. ✨
و چهارمین و آخرین کلمه« شهامت» است؛ یعنی وقتی که خودت باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی، حالا نوبت به آن می رسد که با شهامت هر چه تمام تر، رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی.✨
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
🔮 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ یکباره با آن جوان (مامور الهی) پرواز کردم. رفتم تا جایی که چیزی از زمین دیده نمیشد. در این فاصله من تمام زندگی ام را در کمتر از لحظه ای با تمام جزئیات مشاهده کردم.
به جایی رفتیم که تمام آشنایان و بستگانم که قبلا مرحوم شده بودند، حضور داشتند و حسابی مرا تحویل گرفتند. چقدر دلم برای پدربزرگم تنگ شده بود.
خوب که به اطراف نگاه کردم عده ای را دیدم که زبان شان تا روی زمین کشیده میشد! بوی تعفن شدیدی از زبان آنها خارج میشد که قابل تحمل نبود. کسی آنها را تحویل نمیگرفت و در حسرت و تنهایی خودشان بودند.
در کمتر از لحظه ای علت این گرفتاری آنها را فهمیدم.
آنها کسانی بودند که در دنیا اهل غیبت بودند. کسانی که به راحتی به وسیله زبان شان هر چه میخواستند میگفتند. مردم از زبان آنها آسایش نداشتند و حالا اینطور گرفتار شده اند!
📚 کتاب بازگشت
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
حکایت است که پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید: «بگو خداوندی که تو میپرستی چه میخورد، چه میپوشد، و چه کار میکند؟ و اگر تا فردا پاسخ را نگویی عزل خواهی شد.»
وزیر سر در گریبان به خانه رفت. وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت: «ای وزیر عزیز، این پرسش جوابی آسان دارد.»
وزیر با تعجب گفت: «یعنی تو پاسخ را میدانی؟ پس برایم بازگو.»
غلام گفت: «اول آنکه خدا چه میخورد؟غم بندگانش را، که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را بر میگزینید؟»
وزیر با تعجب گفت: «آفرین غلام دانا.»
غلام ادامه اد: «دوم خدا چه میپوشد؟ رازها و گناههای بندگانش را.»
وزیر با خوشحالی گفت: «مرحبا ای غلام!»
وزیر که ذوق زده شده بود پرسش سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد. ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام برگشت و سومین را پرسید.
غلام گفت: «برای سومین پاسخ باید کاری کنی.»
وزیر گفت: «چه کاری؟»
غلام پاسخ داد: «ردای وزارت را بر من بپوشانی و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.»
وزیر که چارهای دیگر ندید، قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند. پادشاه با تعجب از این حال پرسید: «ای وزیر این چه حالی است تو را؟»
غلام پاسخ داد: «این همان کار خداست که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.»
پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
🔵چرا دنیا برای مؤمن زندان است؟
محمد بن عجلان مي گويد: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم، شخصي به حضورش آمد و از فشار زندگي، به آن حضرت شكايت كرد.
امام فرمود: صبر كن، خداوند به زودي گشايشي در زندگي تو، پديد آورد
سپس امام صادق (علیه السلام) پس از ساعتي سكوت، به او فرمود: به من از زندان كوفه خبر بده كه چگونه است؟
او گفت: زندان كوفه، تنگ و متعفن است و زندانيان در بدترين شرائط به سر مي برند.
امام صادق علیه السلام:
تو اكنون در زندان هستي، آيا مي خواهي در زندان، گشايش و رفاه داشته باشي؟!
آيا نمي داني كه دنيا براي مؤمن، زندان است؟ از كدام زندان، به انسان خوشي مي رسد...؟!
بزرگی میگفت: دنیا اگر وفا و خوشی داشت،هیچ کس به اندازه محمد و آل محمد شایسته برخورداری از آن نبود...
حال آنکه طبق گواه تاریخ بدترین و سختترین ستمها و رنج ها برای این خاندان مطهر و پاک بود..
هرکه در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش می دهند...
📚 اصول کافی،باب ما اخذ الله من المؤمن، من الصبر … حديث 6 و 7، ص 250 - ج 2.-
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
📚طول عمر حضرت خضر
در خصوص طول عمر حضرت خضر علیهالسلام نظر شما را به روایتی که از قول امام صادق علیهالسلام نقل کردهاند جلب میکنیم:
آن بنده صالح خدا خضر، خداوند عمر او را نه برای رسالتش طولانی گردانید و نه به جهت کتابی که بدو نازل کند و یا اینکه بهوسیله او و شریعتش، شریعت پیامبران پیش از خود را نسخ کند و نه به جهت امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خدای جهانآفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمر گرامی قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و میدانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش (خضر) را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم ـ علیهالسلام ـ بدان تشبیه گردد و بدینوسیله اشکال و ایراد دشمنان و بداندیشان باطل گردد. بدون تردید او زنده است و اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش میگذرد.
۲. علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۲۲.
۳. شیخ صدوق، کمالالدین، ج ۳، ص ۳۵۷.
۴. یوم الخلاص، ص ۱۵۷.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
‼️قرآن یا پول‼️
مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است.
👈اول از نگهبان شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را میگیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد.
👈بعداً از کشاورزی که پیش او کار میکرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا مال را انتخاب میکنم.
👈بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم.
👈 و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری.
پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا اینکه مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است*
قرآن را گرفت و بعد از اینکه قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: *به زودی این مرد غنی را وارث میشود* پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.
📚حکایتهای معنوی
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD