eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ عید است و دلم خانه‌ی ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا... عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️♦️خواستگاری به سبک طلبگی❤️❤️ 💥 کسب تعریف!!! طلبه ای در یکی از مدارس اصفهان درس می‌خواند؛ روزی در درسِ نحو به این مطلب رسید که «اگر نکره ای به معرفه اضافه شود کسبِ تعریف می‌کند»؛ به تندی از جا برخاست به بازار اصفهان رفت و خدمت تاجری که شهرت کشوری داشت، رسید؛ به وی گفت: مرا می شناسی؟ تاجر گفت: خیر. طلبه گفت: آری من، طلبهٔ مجهول و نکره و ناشناخته ای هستم ولی شما تاجر معروف و مشهوری می‌باشی؛ تاجر گفت: بسیار خوب؛ چه می خواهی بگویی؟ مقصودِ تو چیست؟ طلبه گفت: در علم نحو خوانده ام که اگر نکره ای به معرفه اضافه شود کسبِ تعریف می‌کند؛ بنابراین مرا به دامادی بپذیرید تا با اضافه و نسبت به شما، معروف و مشهور شوم؛ تاجر هم خوشش آمد و پذیرفت که طلبه با دخترش ازدواج کند!!!! (( کتاب شیرین تر از عسل ص ۲۱ )) اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌹مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛ چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📖اعجاب و اهمیت خواندن سوره توحید هنگام خواب! 1⃣مرحوم فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح دیدم که انبیا و اولیای الهی در جنازه ام شرکت کرده اند واین به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر ،صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را با توجه می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام» 2⃣از صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب کنند». 3⃣ علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام صد بار سوره را بخواند، خداوند پنجاه سال او را می‏بخشد.» 4⃣ علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن و شدّت بمیرد از اهل آتش است.» 5⃣و«هر که به رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» 📘وسائل ‏الشیعه، ج۶، ص۲۲۴ 📗ثواب ‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۸ 📕الکافی، ج۲، ص۶۲۰ و... اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 ✍️ (مامور الهی در برزخ) گفت: در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم. عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند! من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود! خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیون‌ها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد. مسئولینی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند. 📙 منبع : کتاب سه دقیقه در قیامت اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💠🌿 حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می‌شد. البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می‌شدند و به دنبال طرف می‌فرستادند و از او عذرخواهی می‌کردند و گاهی برای جلب محبت او کمک‌های مالی نیز می‌نمودند و از این رو در میان دوستان، این مزاح معروف شده بود که: «عصبانیت آیت الله بروجردی مایه‌ی برکت است.» گاه به این هم قناعت نمی‌کردند، روز بعد هنگامی که بر تدریس می‌نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می‌کردند. 📚 داستان دوستان، جلد ۵، صفحه ۸۰. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍در زمان پادشاهی، دو برادر در دیوان خدمت می‌کردند که برای گرفتن مالیات و خراج به روستاهای اطراف شهر می‌رفتند. یکی از آن‌ها اهل رشوه بود و در برابر پیشنهاد رشوه ضعیف و هر رشوه‌ای می‌دادند می‌گرفت و از مالیات‌شان کم می‌کرد. دیگری ایمان قوی داشت و هرگز تسلیم رشوه نمی‌شد. روزی برادر رشوه‌گیر به برادر مؤمن گفت: من تعجب می‌کنم تو چرا به این حقوق کم دیوان می‌سازی و رشوه را رد می‌کنی؟! برادر مؤمن پاسخ داد: به دو علت، نخست این‌که به من هر چیزی که به عنوان رشوه پیشنهاد می‌دهند، می‌اندیشم که چه نیازی به آن دارم و اگر آن‌ها را به خانه نبرم چه می‌شود؟؟ می‌بینم چیزی نیست که نیاز ضروری من به آن باشد و من آن را نداشته باشم. دوم این‌که آنچه را که رشوه می‌گیرم بخاطر این‌که نیازش دارم می‌اندیشم که خدایم مرا می‌بیند و زمان گرفتن رشوه می‌گوید: ای بنده من! آیا به این چیزهایی (مرغ و خروس و گوسفند و...) که رشوه گرفتی و نیاز به آن داشتی، از من خواستی و من آن‌ها را به تو ندادم که از راه گناه و نافرمانی من آن را کسب کردی؟!! پس هرگز رشوه مرا وسوسه نمی‌کند. ‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✍پیرمردی بود که هرگز خودکار به دست نمی‌گرفت و همیشه با مداد می‌نوشت. روزی نوه‌اش پرسید: چرا به این اندازه، مداد را دوست دارید؟ پدر‌بزرگ گفت: سه ویژگی در مداد است، که در خودکار نیست. نخست: مداد این فرصت را می‌دهد که اگر اشتباه نوشتی و به اشتباه خود پی ‌بردی، زود با پاک‌کن آن را پاک کنی. خدا هم به انسان فرصت می‌دهد که اگر اشتباهی کرد سریع توبه کند تا گناهش پاک شود.دوم: در زیبا نوشتن مداد، هرگز نوع و رنگ و زیبایی چوب نقشی ندارد و مهم مغزی است که درون مداد است؛ و برای خدا هم، زیبایی و رنگ و نوع پوست انسان مهم نیست، زیبایی درون انسان مهم است. ویژگی سوم مداد این است که یک خودکار، شاید جوهر داخل لوله‌اش خشک شود و تو را گول بزند و زمان نیازت ننویسد ولی مداد، مغزش خشک نمی‌شود و هرگز تو را فریب نمی‌دهد و تو را در روزهای سخت، تنها نمی‌گذارد. اگر با خدا رو ‌راست باشی، خدا نیز با تو رو راست است و هرگز در سختی‌ها و مشکلات تو را تنها نمی‌گذارد. ‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💠امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: روزی موسی (علیه‌السّلام) در کنار دریا عبور می‌کرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان شرک‌آلود گفت، سپس تور خود را به دریا‌ انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود، و این کار سه‌بار تکرار شد، در هر سه‌بار، تور او پر از ماهی بود. او ماهی‌ها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آنجا رفت. موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا بنده کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی نصیب او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟» خداوند به موسی (علیه‌السّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، نعمت‌های فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به جانب چپ خود نگاه کن.» موسی (علیه‌السّلام) نگاه کرد، آنچه از عذاب‌های سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همهعذاب که در کمین کافر است آنچه را که به او (از ماهی‌های فراوان) دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمت‌های فراوان که برای بنده مؤمن ذخیره کرده‌ام، آنچه را که امروز از او بازداشته‌ام، چه ضرری به حال مؤمن خواهد داشت؟» موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را شناخته سزاوار است که به آنچه انجام دهی راضی و خشنود باشد.» 📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
یکی از بی سیم های تکفیری ها افتاد دست ما. سریع بی سیم را برداشتم، می خواستم بد و بیراه بگم «شهیدمحمدحسین محمدخانی» آمد وگفت که دشمن را عصبی نکن.گفتم پس چی بگم به اینا!!! گفت: ‌‌«بگو اگه شما مسلمونید، ماهم مسلمونیم، این گوله های که شما به سمت ما میزنید باید وسط اسرائیل فرود میومد..» ●سوال کردن شما کی هستید و چرا با ما می جنگید؟ گفت : به اونا بگو همون های هستیم که صهیونست ها رو از لبنان بیرون کردیم ما همون های هستیم که امریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.ما لشکری هستیم از لشکرمحمد رسول الله.. ●هدف نهایی ما مبارزه با صهیونست ها وآزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است.. ●بحث و جدل ادامه پیدا کرد تا اذان.. بعدازظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری ها تسلیم ما شدند می گفتند « از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند» اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💥حکايتي شگرف از مقدس اردبيلي💥 ☘مير فيض الله تفرشي ، که از شاگردان مرحوم مقدس اردبيلي بود، براي انجام کاري شبانه از خانه بيرون مي رود. هنوز به در خانه مقدس اردبيلي نرسيده بود که مقدس از خانه بيرون آمد و متوجه روضه ي مقدسه علويه (ع)شد. حس کنجکاوي مير فضل الله او را به دنبال مقدس کشاند. نيمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب، لطف ديگري داشت. کوچه هاي نجف خلوت و خالي بودند، سکوت سنگيني بر گرده شهر سايه انداخته بود. گاه سکوت نشسته را صداي گريه ي کودکي يا ناله ي مرغي مي شکست. 🌸مقدس آهسته قدم بر مي داشت. سايه قامت رشيدش به روي ديوارهاي گلي مي افتاد و همراه او حرکت مي کرد. مير فيض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقيب او سر از پا نمي شناخت. در پشت نخل ها و ديوارها پنهان مي شد تا اگر مقدس نگاهي به عقب انداخت او را نبيند. هميشه آرزو کرده بود که شبي شاهد خلوت او با خدايش باشد و آن شب که به پندار خود، چنين فرصتي دست داده بود چقدر خوشحال بود. دلش در انتظار مشاهده ي وصال عارفانه استادش لحظه اي از تپش نمي ايستاد. 🌸مقدس تا به صحن حرم رسيد، درها گشوده شد. درکنار ضريح ايستاد و سلام کرد، صداي جواب زمزمه وار به گوش مير فيض الله رسيد و او گوش تيز کرد که ديگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابي خواهد شنيد. اما مقدس تنها دست به ضريح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چيزهايي زمزمه کرد و لحظاتي بيرون آمد وبه سوي مسجد کوفه رهسپار شد. ☘مير فيض الله باز از پي او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت . مير فيض الله از لاي در مسجد، چشم به طرف محراب دوخت. توي محراب کسي رو به قبله نشسته بود. مقدس نزديک شد و در کنار آن شخص زانوي ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. مير فيض الله از ديدن اين صحنه به تعجب و حيرت افتاد و با خود مي گفت: ⁉️اين کيست خدايا؟مگر داناتر از مولاي ما مقدس نيز کسي در اين شهر وجود دارد که مولاي ما خاضعانه در مقابل او زانو مي زند و از او سوال مي کند؟ 💔قلبش تپيد و بدنش لرزيد . هنوز از تماشاي صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بيرون آمد . مير فيض الله به کناري رفت و پنهان شد و مخفيانه باز به تعقيب مقدس پرداخت . مقدس خوشحال و قبراق راه مي رفت . نزديک حرم مطهر رسيده بودند که مير فيض الله تنحنحي (سرفه اي )کرد و مقدس فورا سر به عقب گرداند: 🌱مير فيض اللهً ! اينجا چه کار مي کني؟ عرق شرم بر پيشاني مير فيض الله نشست و از خجالت سر به زير انداخت و خاموش شد. مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد ودوباره سوال فرمود: - تو با من بودي اولاد پيغمبر؟! - بلي !براي پرسيدن سوالي به طرف خانه شما راه افتاده بودم . وقتي به نزديکي هاي در رسيدم شما از خانه بيرون آمده بوديد نخواستم مزاحم بشوم . اما حس کنجکاوي مجبورم کرد که دنبال تو بيايم و ببينم کجا مي روي ؟ ☘ملايمت و ملاطفت آخوند شرم و خجلت را از وجود فيض الله برگرفت و ميرفيض الله جرات کرد او را سوگند دهد که وي را خبر دهد از آنچه مشاهده کرده بود . مقدس قبول کرد و فرمود: 🌱مسئله اي از مسائل دين بر من مشکل شده بود، آمدم به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) و از آن حضرت پرسيدم. آن حضرت فرمود :« امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر (عج)در اين شهر است ، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن.» پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنيدم. 🌹السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع) 🌹السلام علیک یاحجت ابن الحسن العسکری(عج) اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✅💫✅💫✅💫✅💫✅ ✅در سبک زندگیتان بنا را بر این بگذارید که در ارتباطات انتخابات و چینش های فکری تان گناه و معصیت نداشته باشد هر چند که ظاهرش خیر و ثواب باشد،هر کاری میخواد باشه ازدواج ،درس،شغل،... پیامبر به جوانی که میخواست در جهاد مستحبی شرکت کنه فرمودند برو به پدر و مادرت برس اگه میخوای بری زیارت مواظب باش خانوادت و همسرت به خاطر تو به مشقت و سختی نیوفتن که اگر غیر این باشه هیچی تو اون زیارت نصیبت نمیشه ایت الله بهجت میفرمودند اگر خانوادتون در مشقت بودند و شما لازمه کمک حالشون باشید و مونس اونها باشید کلاس نیاید متاسفانه ما خیلی علاقه مند به این مستحباتی هستیم که هیچ خیری در اونها نیست 💟مومن از کعبه حرمتش بالاتر است ☘ وقتی دیگران و در سختی قرار میدید مثل همسر پدر و مادر و میرید دنبال درس و نماز و زیارت و دعا اون دعا و زیارت نه تنها رشدتون نمیده بلکه بیشتر باعث حجاب میشه 👇قاعده مهم در برخورد با دیگران ✔️همیشه خودتون رو جای دیگران بزارید 💫استادمحمدشجاعی اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
═हई 🍃 🌹 🍃 ईह═ ؛ 🌺 ﷽ 🌺 ؛ 🌸 اللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ 🌸 ✍ ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ... ﺍﻟﻬﯽ ﻧﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺼﯿﺮ ﮔﺮﺩﯾﻢ، ﺑﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩﯾﻢ. ﺍﻟﻬﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﯾﻤﺎﻥ ﺑﺰﺩﺍﯼ، ﺯﺑﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ. ﺍﮔﺮ ﻧﻌﻤﺘﻤﺎﻥ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺷﺎﮐﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﻼ ﺍﻓﮑﻨﺪﯼ ﺻﺎﺑﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﺯﻣﻮﺩﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﮐﻦ . "ﺁﻣﯿﻦ یارب العالمین" 🎉🌺🌙عید 🎉🌺🌙سعید 🎉🌺🌙فطر 🎉🌺🌙بر شما 🎉🌺🌙دوستان 🎉🌺🌙عزيز 🎉🌺🌙و 🎉🌺🌙خانواده 🎉🌺🌙محترمتان 🎉🌺🌙مبـــارک 🎉🌺🌙و فرخنده 🎉🌺🌙بــــــاد طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق تعالی 🌷 روز پاداش | رهبر انقلاب: عید سعید فطر روزی است که «یُثابُ فیهِ المُحسِنون وَ یُخسَرُ فیهِ المُبطِلون»؛ آنها که زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای نیک انجام دادند، امروز روز پاداش گرفتن آنها است. بحمدالله ملّت ما غالباً در شمار «محسنون»اند. ۹۷/۰۳/۲۵ عید فطر، عید رحمت است عید مغفرت الهی است روز عیدی گرفتن از خدای متعال است 🌸 ✨🌸 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴کلامی بسیار زیبا و تلنگرآمیز... ✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی: نه انتظار ما طوریست که آنها پهلوی ما بیایند، نه حرکت ما طوریست که ما به آنطرف برویم و او را ببینیم. اگر براستی منتظری، چرا لاغر نشده ای(از تلاش فراوان برای ظهور)؟ به محض اینکه حقیقتاً منتظر شوی، او میرسد. آیا خوبَست آدم اینقدر بی رگ (غیرت) باشد؟ دوستت 1 ساعت دیر از سفر بیاید، اینهمه بی تابی میکنی. اگر منتظری آثارش کو؟ 💠ما سه دسته انتظار داریم: 1️⃣ کسیکه از دوری زیاد، یاد امام میکند و انتظار دیدارش را میکِشد تا آثاری ببیند. 2️⃣ کسیکه آثار و جلوه ای از امام دیده، که فرموده اند: فرج امام زمان، فرجِ خود شماست. یعنی انتظار و دعا، برای خود شما گُشایش(در کارهایتان) می آورد. 3️⃣ اگر انتظار و محبت به کمال برسد، دیدن یا ندیدنِ حضرت، در یقینش اثر ندارد و در همه وقت با قلب خود مشاهده میکند. مثل پیامبراکرم و اُویس قرنی که به ظاهر اصلا یکدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. 🔅امام سجاد نیز در اینباره فرموده اند: منتظرین واقعی در زمان غیبت، برتر از مردم تمام زمان ها هستند؛ زیرا آنقدر از جانب خدا عقل و معرفت پیدا کرده اند که غیبت و شُهود برای آنها فرق نمیکند. 📚 مصباحُ الهُدی؛ ص 319 ‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💠روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟ ❤️خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد. 🌾آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای. 🌼خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود. 💎*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚حکایتی زیبا از شفاعت جوان توسط امام حسین (ع) حاجی می‌گفتند: تو محله ما یه جوانی بود، این جوان گنهکار بود، اهل فسق و فجور بود، اما یه عادت داشت که ملکه ذهنش شده بود، مادرش بهش گفته بود: شیرم رو حلالت نمی‌کنم، باید هرجا رفتی دیدی یه پرچم زدند روش نوشته یا حسین، باید بری جلو پرچم عرض ادب کنی و به احترامش دستت رو روی سینه بذاری، و سلام بدی پسر جوان دیگه عادتش شده بود، هم هر جایی می‌رفت می‌دید یه پرچم یا حسین زدند دستش رو می‌گذاشت روی سینه می‌گفت: السلام علیک یا اباعبدالله. میرزا اسماعیل دولابی می‌گفت: این جوان از دنیا رفت، می‌گه: دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می‌برندش سمت عذاب، یه مرتبه توی اون تاریکی و تو اون وانفسا دید خیمه‌ای وسط بیابونه، نور سبزش همه بیابون رو روشن کرده، اومد جلو. آقای دولابی می‌گه: چون هرکاری توی دنیا بکنی و ملکه‌ات بشه، توی قیامت هم همون کارو می‌کنی. جوان تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین. به ملکه‌های عذاب گفت: یه دقیقه دستام رو باز کنید، گفتند: چرا؟ گفت: من عادت دارم، هر جا ببینم بگم یا حسین، منم دستم رو روی سینه‌ام می‌ذارم و سلام می‌دم دستش رو روی سینه‌اش گذاشت، تا گفت: السلام علیک یا اباعبدالله، دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد، اومد جلو ملکه‌های عذاب به احترامش عقب وایستادند، حضرت گفت: بدید پرونده‌اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم کردند، حضرت پرونده رو باز کرد، یه سری به علامت تأسف تکون داد. یه نگاه به جوان کرد گفت: تو چرا؟ تو که مارو دوست داری چرا؟ و جوان شروع گرد گریه کردن. آقای دولابی می‌گفت آی جوان مواظب باش پرونده‌ات دست اربابت می‌اُفته، آقات به جای تو خجالت نکشه، زشته، آدم کاری بکنه آقاش سر تکون بده. نکته بعدی اینه که همین گریه‌های شماست که یه قطره‌اش آتیش جهنم رو خاموش می‌کنه، این‌ها تعارف نیست این‌ها کلام معصومه، برید توی کامل‌الزیارات بخونید. در ادامه می‌گه: حضرت یه نگاهی به پرونده کرد، پرونده رو زیر بغلش گذاشت، دو سه قدم با این جوان راه رفت، بعد برگشت پرونده رو داد به ملکه‌های عذاب، ملکه‌های عذاب پرونده رو باز کردند، دیدند نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین. یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفرلِنا بحَقِّ الحُسَین علیه السلام. امام حسین شفاعت جوان را پیش خدا کرد و تمام گناهانش بخشیده شد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✅ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به‌جای یاران، فرصت شمار یارا ✍توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت می‌کرد، فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد. بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت: همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستند به باقالی‌پلو و ماهیچه؛ بعد از ۱۸ سال دارم بابا می‌شم. چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه سه یا چهار ساله‌ای رو گرفته بود که به او بابا می‌گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزش رو پرسیدم. مرد با شرمندگی زیاد گفت: اون روز در میز بغل‌دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند. پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت ای کاش می‌شد امروز باقالی‌پلو با ماهیچه می‌خوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذرخواهی کرد و خواست به‌خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند. من هم با اون تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش رو فراهم کنه. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
: ؛ روز شروعِ دوباره زندگی معنوی و روحی 🔹 هر عيد فطري ، براي انسانِ مسلمانِ آگاهِ هوشيار، مي تواند يک روزِ عيدِ حقيقي باشد. روز شروعِ دوباره زندگي معنوي و روحي؛ مثل بهار براي گياهان و درختان. ⇦انساني که ممکن است در طول سال دچارِ انواع آلودگيها و گناهان شود، و انساني که بر اثر هواي نفس و خصلت ها و صفات زشت، خود را تدريجاً از ساحتِ رحمتِ الهي دور کرده است، 🔹هر سال از طرف پروردگار عالم از يک فرصت استثنايي برخوردار مي شود و آن فرصت، ماهِ مبارک رمضان است. 🔹در طول ماه رمضان، دلها نرم مي شود، روحها تلألؤ و درخشندگي پيدا مي کند، انسانها آماده قدم نهادن در وادي رحمتِ خاصه الهي مي شوند و هر کس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضيافت عظيم الهي برخوردار مي گردد.✓ 🔚بعد از آن که اين ماه مبارک به پايان رسيد، روزِ شروعِ سال جديد، روز است. يعني روزي که انسان مي تواند با استفاده از دستاوردهاي ماه رمضان، راه مستقيم الهي را پيش گيرد، و از کج راهه ها پرهيز کند.   ۱۳۷۳/۱۲/۱۱ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆 ✍ قبل از حرف زدن، سخن را در مغزت هضم کن 🔹پسر جوانی بیمار شد. اشتهایش کور شد و معده‌اش او را از خوردن هر چیزی معذور داشت. 🔸حکیم برایش عسل تجویز کرد. جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود، لذا نمی‌خورد. 🔹حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. 🔸جوان خورد و بدون هیچ دردی، معده‌اش عسل را پذیرفت. 🔹حکیم گفت: می‌دانی چرا معده تو عسل را قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ 🔸جوان گفت: نمی‌دانم. 🔹حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌ بار در معده زنبور هضم شده است. 🔸پس بدان که عسل غذای معده تو و سخن غذای روح توست. 🔻اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز قبل از سخن گفتن، سخنانت را در مغزت سبک و سنگین و هضم کنی سپس بر زبان بیاوری! اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
سلمان فارسی و جوان بیهوش روزی سلمان فارسی در کوفه از بازار آهنگران می گذشت، جوانی را دید که بی هوش روی زمین افتاده و مردم به اطرافش جمع شده اند. مردم خدمت سلمان رسیده از او تقاضا کردند که بر بالین جوان آمده دعایی به گوش او بخواند! هنگامی که سلمان نزد جوان آمد، جوان او را دید به حال آمد و سرش را بلند کرد و گفت: یا سلمان! این مردم تصور می کنند من مرض صرع (عصبی) دارم و به این حال افتاده ام، ولی چنین نیست، من از بازار می گذشتم، دیدم آهنگران چکش های آهنین بر سندان می کوبند، به یاد فرموده خداوند افتادم که می فرماید: و لهم مقامع من حدید: بالای سر اهل جهنم چکش هایی از آهن هست. از ترس خدا عقل از سرم رفت و این حالت به من روی داد. سلمان به آن جوان علاقه مند شده و محبت وی در دلش جای گرفت و او را بردار خود قرار داد. و همیشه در کنار یکدیگر بودند تا جوان مریض شد، در حال جان کندن بود، سلمان به بالین او آمد و بالای سرش نشست. آنگاه به ملک الموت خطاب کرد و گفت: ای ملک الموت! با برادرم مدارا و مهربانی کن! از ملک الموت جواب آمد که ای سلمان! من نسبت به همه افراد مؤمن مهربان و رفیق هستم. 📚(داستان98بحار الانوار) اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande