فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادرائفیپور
🔺این کار رو انجام بده عزتمند میشی
تا روزی که خالصانه داری برای امام_زمان عجل الله کار میکنی....
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 پشیمانی از #گناه
✍روزی #امام_کاظم علیه السلام از کوچه های بغداد عبور می کرد، که گذر او به خانه «بُشْر» افتاد. وقتی از جلوی منزل او می گذشت، صدای رقص و ساز و آواز حرام از منزل او بلند بود. در همان حال کنیزی که خاکروبه در دست داشت از منزل بشر بیرون آمد تا آن ها را بیرون بریزد.
⁉️امام کاظم علیه السلام به آن کنیز فرمود: صاحب این خانه آزاد است یابنده می باشد؟ کنیز گفت: آزاد است. امام علیه السلام فرمود: راست گفتی اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
وقتی کنیز به داخل خانه برگشت، آقای او «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود، پرسید چرا دیر آمدی؟ کنیز در پاسخ، گفتگوی خود را با امام کاظم علیه السلام برای او نقل کرد. بشر با پای برهنه بیرون دوید و به خدمت امام علیه السلام رسید و عذرخواهی و گریه کرد و اظهار شرمندگی نمود و به دست آن حضرت توبه کرد. و دیگر به گناه نزدیک نشد.
📚 منتهی الامال، ج 2 ص 295
#امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که #توبه کند خداوند او را می بخشاید و به اعضا و جوارح او امر می شود که گناهش را بپوشانند و به قطعه هایی از زمین که در آن ها گناه کرده است امر می شود که گناه او را کتمان کنند و فرشتگان نویسنده اعمال #گناه او رافراموش کنند.
📚بحارالانوار، ج 6 ، ص 28.
📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 81
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 ما این را تجربه کرده ایم!
در بنی اسراییل عابدی بود. شب#خواب
دید، در خواب به او گفتند؛ تو هـشــتـاد
سال عمر می کنی، چهل سال در رفـاهی
و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول
می خواهی؟
چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد.
زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و... همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی.
ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند، ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند ما این را تجربه کرده ایم...
✍آیت الله مجتهدی (ره)
🌷🌷سگ صاحبش را آگاه كرد
🌱مرحوم شيخ شهام الدين از پدرش نقل كرده كه: جد پدرش مرحوم حسينعلى ميرزا در كنار دريا برهنه مىشود كه برود توى دريا شنا كند سگى كه داشته در همراه خود مانع مىشود در همان لحظه كه مىخواسته خود را بر آب بيندازد سگ مىبيند نمىتواند از صاحبش جلوگيرى كند و الان صاحبش در آب مىرود و هلاك مىشود طعمه حيوان مىشود ناچار خود را در نقطه معينى از دريا پرتاب مىكند.
🌱ناگاه يك حيوان بزرگى او را مىبلعد حسينعلى ميرزا مىفهمد جهت جلوگيرى كردن سگ چه بوده و چگونه خودش را فداى صاحبش كرده است از رفتن دريا منصرف مىشود و از كار سگ حيران و گريان مىشود.
✅ زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .
🍃اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
🍃دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
🍃سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
🍃چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
# پندانه
✅شیطان در پی پرتاب تیر خلاص است
✍فردی کیسهای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت. مرد فقیه گفت: نیمهشب برخیز و تا صبح نماز بخوان. اما باید مواظب باشی که لحظهای ذهنت نزد گمشدهات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود.نیمهشب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است. سریع نماز خود را بههم زد و بیل برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسهها را در آغوش کشید.صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنماییاش تشکر کرد. مرد فقیه گفت: میدانی چه کسی محل سکه را به تو نشان داد؟
مرد گفت: نه.فقیه گفت: کار شیطان بود که دماغش بر سینهات کشید و یادت افتاد. مرد تعجب کرد و گفت: به خدا برای شیطان نمیخواندم. مرد فقیه گفت: میدانم، خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانی، دیگر او را رها میکنی.
نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را ملائک میخواستند بر کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی.اگر یک شب این لذت را درک میکردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمهشب میرفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع کنی. چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی، دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی.و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد.
سلام_امام_زمانم💚
سلامی از ذره به خورشید ...
سلامی از فرش به عرش ...
سلامی از قفس به پرواز ...
سلامی از التهاب به آرامش ...
سلامی از طوفان به ساحل ...
سلامی از درد به طبیب ...
سلامی از رنج به نجات ...
✋سلامی از منتظران بر منجی عالم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
🔴ادب برآوردن حاجت مؤمن
✍مردی انصاری نزد #امام_حسین (علیه السلام) آمد و خواست تا حاجت خود را مطرح کند.
امام فرمود ای برادر انصاری، آبروی خود را از خواریِ درخواست کردن نگاه دار و حاجتت را در برگه ای بنویس که من در این باره کاری می کنم که اگر #خدا بخواهد شادمانت کند.
آن مرد نوشت ای اباعبدالله، فلان شخص پانصد دینار از من بستانکار است و به من فشار می آورد.
پس با او گفتگو کن که تا زمان توانایی ام بر پرداخت، به من مهلت دهد.
چون امام حسین (علیه السلام) برگه را خواند، وارد خانه اش شد و کیسه ای حاوی هزار دینار آورد و به او فرمود با پانصد دینارش، بدهی خود را بپرداز و از پانصد دینار دیگر، در رویارویی با روزگار کمک بگیر و حاجتت را جز نزد یکی از این سه نفر مبر:
دیندار، جوانمرد و خانواده دار (با اصل و نسب).
▪️زیرا دیندار، دینش را پاس می دارد و به تو کمک می کند.
▫️جوانمرد، از جوانمردی خویش خجالت می کشد.
▪️و خانواده دار، می داند که تو آبروی خود را در پای حاجتت ریخته ای، پس او آبرویت را نگه می دارد و تو را حاجت ْناروا باز نمی گرداند.
📚تحف العقول، ابن شعبه حرانی
↶
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴مهمان حبیب خداست...
✍مردي با پسرش به عنوان مهمان، بر #امام_علي عليه السلام وارد شدند، امام علي (ع) با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروي آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف امام علي (ع) ، حوله اي و طشتي و ابريقي براي دستشويي آورد. امام علي (ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد. مهمان خود را عقب كشيد و گفت: (مگر چنين چيزي ممكن است كه من دستهايم را بگيرم و شما بشوييد).
امام علي (ع) فرمود: (برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، مي خواهد عهده دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا مي خواهي مانع كار ثوابي بشوي؟).
باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر او را قسم داد كه: (من مي خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نايل گردم، مانع كار من مشو.) مهمان با حالت شرمندگي حاضر شد.
امام علي (ع) فرمود: (خواهش مي كنم كه دست خود را درست و كامل بشويي، همان طوري كه اگر قنبر مي خواست دستت را بشويد مي شستي، خجالت و تعارف را كنار بگذار).
همين كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه گفت: (دست پسر را تو بشوي. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوي. اگر پدر اين پسر در اينجا نمي بود و تنها خود اين پسر مهمان ما بود من خودم دستش را مي شستم. اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسري هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود) محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.
امام_عسكري وقتي كه اين داستان را نقل كرد و فرمود: (شيعه حقيقي بايد اين طور باشد).
📚 داستان راستان ، شهید مطهری
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
ماجرا از این قرار بود که روزی به حمّام (عمومی) رفته بودم. وارد خزینه شدم.
آب سرریز شد و کمی به سر روی یکی از افسران پهلوی (شاه ایران) پاشیده شد.
وی به شدت بر افروخته و به من توهین کرد. من که در جمع حاضران نخواستم و شاید نتوانستم پاسخ او را بدهم.
به آرامی گفتم واگذارت می کنم به خدا. از حمّام بیرون شدم و به منزل آمدم.
ساعتی بعد فردی به منزل ما مراجعه کرد و درخواست کرد که به درب حمام بروم.
علت را پرسیدم. گفت خود خواهی دید. آن افسر را دیدم که به هنگام بالا آمدن از پله های حمام نقش بر زمین شده و زبانش بند آمده!
گویی لال از مادر زاده شده! با ایما و اشاره از من طلب عفو می کرد. دعا کردم و از خدا خواستم او را ببخشد. تا دعای من خاتمه یافت.
زبان در کام او به حرکت درآمد و به دست و پای من افتاد. از آن روز وقتی کسی توهینی و یا اساعه ادبی به من می کند.
دیگر او را به خدا واگذار نمی کنم. خودم به آرامی پاسخش را می دهم تا خدا انتقام نگیرد که منتقم بزرگی است.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🔴ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺮﺩﻳﺪ!
✍مرحومه ﻣﺮﺿﻴﻪ ﺣﺪیدچی: ﺭﻭﺯی ﺩﺭ ﻧﻮﻓﻞ ﻟﻮﺷﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺯانی ﺩﻭ ﻛﻴﻠﻮ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺧﺮﻳﺪﻡ. #ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝﻫﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺑﺮﺍی ﺗﻮﺟﻴﻪ کار خودم ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍی ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ اینقدر ﺧﺮﻳﺪﻡ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺩﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺷﺪﻳﺪ!
ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ اینکه ﻣﺎ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﻧﻮﻓﻞ ﻟﻮﺷﺎﺗﻮ ﻛﺴﺎنی ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺷﺪﻥ ﺁﻥ میﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺑﺒﺮﻳﺪ ﻣﻘﺪﺍﺭی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻴﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ آنها ﻣﻤﻜﻦ ﻧﻴﺴﺖ. ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﭘﺮﺗﻘﺎﻝﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩی ﺑﺪﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻟﺎ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﺬﺭﺩ!
📚 از کتاب «سرگذشتهای ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ زندگی ﺍﻣﺎﻡ خمینی» ﺟﻠﺪ4
پ.ن: اینروزها ایران عزیزمان درحال انجام یک اصلاح اقتصادی بزرگ است که اگر بهدرستی صورت بگیرد، به تصریح کارشناسان، آثار مثبت فراوانی بهخصوص برای قشر ضعیف جامعه خواهد داشت و گامی بلند برای نزدیک شدن به عدالت اقتصادی خواهد بود اما اجرای این طرح بدون همراهی مردم، کار دولت را سخت میکند.
یکی از موانع به ثمر رسیدن این طرح هم #احتکار_خانگی و انبار کردن کالا در خانه از ترس گرانتر شدن است که اثر منفی آن بسیار بیشتر از احتکارهای معمول است. بیاییم برای ایجاد آرامش اقتصادی در جامعه و کمک به هرچه بهتر انجام شدن این طرح مهم، کمی از آسایش خودمان هزینه کنیم.
↶
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande