هدایت شده از گسترده مارال
🔴فوری
♨️حادثه تلخ برای دانش آموز دختر۹ساله در مشهد😔
♨️مدیر مدرسه یکی از وسیله هاش رو تو مدرسه جا میزاره و برمیگرده مدرسه،همزمان دانش آموز میره داخل مدرسه و مدیر متوجه حضور دختر بچه نمیشه و متأسفانه .....
داستان دردناک و واقعیه 😔💔
اگر قلبتون ناراحته نخونید👇
https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c
👆 مادرش وقتی میره مدرسه با صحنه دردناکی مواجهه میشه،خدا به خانواده ش صبر بده😔
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
‼️🔴میگه بعد از آقای خامنهای چه کسی رهبر میشه!؟😐
❌🎥 رحیم پور #ازغدی از آقا میپرسه بعد از شما چه کسی #رهبر میشه!!😳
جوابِ جالب و عجیب رهبر انقلاب.😭👇
https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c
https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c
#داستان_کوتاه_اموزنده
💎شاید در بهشت بشناسمت!
✍این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
پوست هندونه رو دور نریزید😱
دیشب مهمونی خونه جاریم دعوت بودیم
با ی ظرف پر شکلات رنگی اومد🌈🍬
پسرم گفت مامان برای منم از اینا بخر خیلی خوشمزس
جاریم گفت از اینا بیرون پیدا نمیکنی چون خودم با پوست هندونه درست کردم🤐
گفتم بسم الله😳مگه میشه؟
قایمکی لینک این کانالو داد گفت خودت ببین👇😋
https://eitaa.com/joinchat/2676687134C3c6933ce0c
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
گونی داری بردار بیا
تا بهت یاد بدم #پادری درست کنی🪡🧶
تولد خواهرزادم براش پادری عروسکی بافتم🦄
هیچکس باورش نمیشد خودم بافتم😌
با کلی التماس لینک کانالو بهشون دادم👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2676687134C3c6933ce0c
شیخ جعفر ناصری:
🔻 کم هست کسی که بین سلطنت عقلی شدید و بین محبت جمع کرده باشد. مرحوم امام خمینی- رحمت الله علیه- خیلی در این جهت قوی بود؛ یعنی هم در سلطنت عقلانی و هم در عرفان و و هم در جهات اجتماعی و روابط عمومی خیلی مسلط بود و این خیلی حرف است!
🔸 یک نفر بود به نام فخار، پیرمردی بود که در اول انقلاب درب فیضیه تسبیح درست می کند؛ سال چهل و دو مستخدم امام بوده؛ این شخص می گفت: در همین خانه امام که الآن در محله یخچال قاضی قم هست یک عروس و دامادی از کرمانشاه آمده بودند و می خواستند امام عقدشان را بخوانند.
🔹 آن وقت مرحوم امام یکی از علمای فاضل قم و این عروس از عشایر کرمانشاه بود؛ وقتی که مقابل امام رسیدند، مرحوم امام روی تشک نشسته بود، این عروس خانم نمی دانست چه جوری احترام کند؛ لذا افتاد روی زمین و خواست که سرش را پائین بیاورد؛ مرحوم امام حس کرد که این می خواهد سجده کند! خیلی سریع از روی تشک پرید و خودش را به یک چشم به هم زدن به این زن رساند و او را از این کار نهی کرد.
🔸 این خادم گفت: من چنین حرکتی و چنین سرعت عملی از امام نه قبل و نه بعد ندیده بودم! ایشان در این جهات خیلی قوی بود و خیلی اهل مراعات و اهل شرع بود.
🔹 زحمت سلوکی هم کشیده بود. حاج آقا مصطفی خمینی برای آیت الله کشمیری بعضی از زحمتهایی که امام کشیده بود را گفته بود و ایشان می گفت گاهی حاج آقا مصطفی می گفت: آقا فلان ریاضت و فلان ریاضت را در خمین که بودیم، کشیده بودند.
#امام_خمینی_ره
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گسترده مارال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصری دخترم دوستاشو آورد خونه تا درس بخونن توخونه چیزی برای پذیرایی نداشتیم 😔
نشستم با ناراحتی باگوشیم سرگرم شم که یهو چشمم خورد به این 😍☝️
در عرض #نیم_ساعت عصرونه درست کردم براشون لاکچری😎 عالی شد 🤗😋
http://eitaa.com/joinchat/4024041476Cd9ea1840b4
الان همه مامانها پی وی منو ترکوندن که اینا رو چه جوری درست کردی بچه ام منو کچل کرده🤣🤣🤣
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚷💀آزار یک زن توسط جن ها💀😰🤯
متاسفانه این داستان واقعیست😞
٢١ تير ماه ١٣٨٣ زن و شوهر جوانى در شعبه ١٧ دادگاه خانواده كرج براى طلاق توافقى حاضر شدند.شوهر ٣٣ ساله اين زن به قاضى گفت:من و همسرم مشكلى نداريم. اما مجبوريم از هم جدا شويم. مرد گفت: هر شب جن ها به سراغ زنم مى آيند و او را به شدت آزار و اذيت مى كنند، و غيرت و غرور من اجازه نمى دهد زنم را در اين شرايط ببينم. زن جوان داستان عجيبى تعريف كرد، او به قاضى گفت: ١٣ ساله بودم كه در...😱ادامه👇
http://eitaa.com/joinchat/1566638087C9a5f6209ce
🚷یاخدا!! مو بهتنم سیخ شد.😰☝️
🔘 داستان کوتاه
بچه که بودم عموم برام یه کتونی خرید که سفید بود،
با بندای مشکی، عاشقش بودم!
آخه مامانم هیچ وقت برام کفش سفید نمیخرید؛ میگفت زود کثیف میشه.
ولی این وسط یه مشکلی بود؛ دو سایز برام بزرگ بود.
مامانم گذاشتش تو انباری، گفت یکم که بزرگتر شدی بپوشش.
خلاصه دو سال گذشت! مامانم گفت فکر کنم دیگه اندازت شده.
اونقدر ذوق داشتم واسه پوشیدنش که داشتم بال درمیاوردم!
آخه توو کل این دو سال، هر کفشی میخریدم با خودم میگفتم عمرا به اون کتونی سفیده نمیرسه!
رفت و از انباری آوردش بیرون با ذوق در جعبه رو باز کردم، ولی خشکم زد!
اصلاً اونی نبود که فکر میکردم!
یعنی توو کل این دو سال اونقد واسه خودم بزرگش کرده بودم که قیافه ی واقعیشو یادم رفته بود!
با خودم گفتم: "این بود اون کفشی که به خاطرش رو همه ی کفشا عیب میذاشتم؟! این بود اون کفشی که به عشق این که بپوشمش این همه منتظر موندم؟"
یکم فکر کردم دیدم همیشه همینه!
یه سری چیزارو، یه سری آدمارو تو ذهنمون بزرگش میکنیم که واقعیتشونو فراموش میکنیم
ولی وقتی باهاشون دوباره رو به رو میشیم،
تازه میفهمیم اصلا ارزش نداشتن که این همه وقت، فکرمونو مشغولشون کردیم...!
.
.
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی برکت
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀بیان ویژه حضرت آیت الله توکل( دام عزه)🍀
👏هدف اصلی از آمدن بنده به حوزه علمیه: دیدیم وجود حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) غریب هستد؛ باید به کمکشون برویم و ایشان را یاری کنیم
🤲 انگیزه، فقط یاری آن حضرت بود🤲
👈👈پذیرش حوزه های علمیه آغاز شد👇👇
✅ برای دریافت مشاوره، با استاد مشاور استان خود کلیک کنید.👇👇👇
https://samah.ir/m-hozeh/
✅ برای ثبت نام کلیک کنید👇👇👇
reg.ismc.ir/rules/134
برای مراجعه به کانل ایتای پذیرش کلیک کنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1954873361C880234ef18
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚫از حسادت بعضیها به خاطر موفقیت بچههات نگرانی❗️همهاش فکر میکنی یکی طلسمت کرده❗️خونه خریدی میترسی چشمت بزنن🚫 اصلاً نگران نباش🥰
❌❌راز در اَمان ماندن از چشم زخم، سِحر، طلسم و نُحوسَت بر ملا شد❌❌
♨️♨️ شیخ حُرِّ عاملی در روایتی کهن از یک کتاب خطی باستانی برای نجات مسلمانان از این مصیبتها میگوید👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/249233410C3e16c370aa
😍🥰کرامت اهل بیت علیهم السلام پایان ندارد🤩🥳💥🔻💥🔻💥🔻
https://eitaa.com/joinchat/249233410C3e16c370aa
🔴شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
✍آيت الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماريهاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .»
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشهي چشمي به ما كنند
📚 بحارالانوار
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande