✨﷽✨
#پندانه
✍ مواظب الماسهای زتدگیات باش
🔹بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو میفته.
🔸خم میشن تا گردو رو بردارن، یههو الماسه میفته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرومیره.
🔹میدونی چی میمونه؟
▫️یه آدم دهنباز...
▫️یه گردوی پوک...
▫️و یه دنیا حسرت...
🔹مواظب الماسهای زندگیمون باشیم. شاید بهدلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم.
🔸میدونی الماسهای زندگی آدم چی هستن:
پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و...
↶【
✍ (بهشت برزخی) ما در مـنـطـقـه ای
پر از درختهای تنومند و بلنـد ایستاده
بودیم زیر پای مان، چمنهای ترد و تازه
برق می زدند.
باری، مادرم اعلام کرد که در
#باغ شخصی او هسـتـیـم...
- همین که رسیدیم، چهار نفر ظاهـر
شدند. می گویم ظاهر شدند، چـون
یکهو آن ها را دیدم. دو نفـرشـان در
سـمـت راست ما و دو نـفـر در سمت
چپ ایستاده بودند. به من الهام شد
کـه آن ها نگهبان هستنـد. ظاهرشـان
مانند انسانبود و بسیار خوشچهره
به نظر می رسیدند. اما معلوم نـبـود
زن هستند یا مرد. هر چهار تن، لباس
سفید به تن داشتند.
آنها با احترام تمام، در برابر ما تعظیم
کردند.یکی از نگهبانها لبخندزنان گفت:
خوش آمدید. یک بار دیگر هر چهار تن
خم شدند و ما از میانشان گذشتیم...
(📚 کتاب آن سوی مرگ)
‹✰❤️›↫ #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🥀
✨﷽✨
🔴 خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
✍پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
💠 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق:3)
و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاريها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
↶
هدایت شده از 🗞️
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا همه دوستان این کلیپ را ببینید👆👆👆
تنها کمکی که میتوانیم برای مردم فلسطین انجام بدهیم
و برای هر کس که میتوانید بفرستید
قطعا این وظیفه گردن تک تک ما هست
نفری ۱۰ مرتبه امن یجیب برای مردم گرفتار فلسطین
سعی کنید حتما بخوانید 🥀
#برای_دیگران_ارسال_کنید
نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
✨﷽✨
#پندانه
🔴 ایمان، اعتماد، امید
1️⃣ روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند. در روزی كه براى دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت.
🔰این یعنی ایمان...
2️⃣ كودک یکسالهاى را تصور كنيد، زمانی كه شما او را به هوا پرت میكنيد او میخندد زيرا میداند او را خواهيد گرفت.
🔰اين يعنى اعتماد...
3️⃣ هر شب ما به رختخواب میرويم، هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برمیخيزيم، با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوک میكنيم.
🔰 اين يعنى اميد...
↶
#مولایمن
🍂به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد...
🍂خدا «والعصر» گفت و از سر شوق
به آن روزی که میآیی قسم خورد...
اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
━━━🌺🍃
✨﷽✨
🌹بوسیدن دست شیخ صدوق🌹
✍آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی از قول پدر گرامیشان ،آیت الله سید محمود مرعش نجفی نقل می کنند:
برای نخستین بار راه ایران را در پیش گرفتم و به قم آمدم و پس از زیارت، به شهر ری رفتم و آنجا بودم که سیل قبر جناب صدوق را تخریب نموده و بدن شریف ظاهر شده بود. ما به همراه گروهی از علمای تهران رفتیم و پس از نهصد سال از رحلت آن مرحوم، پیکر پاکش را دیدم که تر و تازه مانده بود و دست او را بوسیدم».
از جمله علمای حاضر در کنار قبر صدوق، عبارت بودند از آقای میرزا ابوالحسن جلوه، آقای حاج ملا محمد اندرمانی، آخوند رستم آبادی، آقا علی حکیم و آقای مدرّس که همگی به زیارت صدوق آمده بودند و بدن شریف او را دیدند.
🌷منبع:کرامات صالحین،ص269
✅
﷽
🔰 میرزا جواد آقای ملکی تبریزی ،می فرماید:
۱. دنیا، دار بلا و امتحان است
همه افراد به نحوى گرفتارى و مشکل دارند، گرفتارى دنیا خلاصى ندارد و لیکن به برکت و عنایت اهلبیت علیهمالسلام زودگذر است، کارى کنید که در آخرت گرفتار نباشید. عمل در دنیا، میزان در آخرت است؛ پس عمل خود را خالصانه و براى رضایت خدا انجام دهید تا دربهاى رحمت بر شما باز شود.
۲. استفاده از عمر
بدانید که جوانى سرمایهاى بزرگ، اما زودگذر است که قابل برگشت نمىباشد؛ بنابراین از افرادى که معاشرت با آنان عمر انسان را هدر مىدهد بپرهیزید و در انجام وظایف شرعى و تحصیل کمالات کوشا باشید و بدانید دقت در مسائل شرعى در رأس همه امور است.
۳. برنامههاى نجاتبخش
انسان در هر حال باید برنامهریزى داشته باشد تا در آخر عمر پشیمان نگردد. ساعاتى را براى عبادت و انجام واجبات در نظر بگیرد و زمانى را به فراگیرى معارف الهى، اخلاق حسنه، تهذیب نفس و مسائل شرعى اختصاص دهد، همانگونه که زمانى را هم براى رفع نیاز دنیوى خود قرار داده و آنچه که حلال و ستوده است انجام دهد.
میرزا جواد آقا#ملکی_تبریزی
✳️
.
جوانی خدمت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی نامه فرستاده و در آن نامه نوشته بود که میخواهم مسیحی بشوم!
ایشان در جواب نامه نوشته بودند: از قرآن و اسلام چه فهمیدهای؟ آیا قرآن و اسلام را شناختهای که میخواهی مسیحی شوی؟ آیا مسیحیت را شناختهای؟ آیا سخنان بزرگان مسیحیت را درباره قرآن میدانی؟ … اگر اینها را مطالعه کردهای و به قطعیت رسیدهای میتوانی مسیحی شوی!
این جوان در جواب نامه نوشته بود:
جواب شما مرا متحول کرد وبعد از تحقیق کامل فهمیدم دین واقعی، همان اسلام است.
.
شفقنا، استاد حسن صافی گلپایگانی، ۱۴۰۲/۷/۱۲
آیت الله #صافی_گلپایگانی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 پرهیز از غضب
مردی خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله! مرا چیزی بیاموز که باعث سعادت و خوشبختی من باشد. حضرت فرمود: «برو و غضب نکن و عصبانی مباش!» مرد گفت: همین برایم کافی است.
سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت. دید پس از او حادثه ناگواری رخ داده است؛ قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا کرده [و] مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و کار به جایی رسیده که هر دو قبیله در برابر یکدیگر صف آرایی کرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یک جنگ خونین هستند. در این حال، مرد برانگیخته شد و بی درنگ لباس جنگی پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت.
ناگاه اندرز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرموده بود: غضب نکن، به خاطرش آمد. فوری سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوی قبیله ای که با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت: مردم! هرگونه [ضرر و زیان] مثل زخم و قتل... [که] از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلی معلوم نیست)، به عهده من است و من آن را به طور کامل از مال خود می پردازم و هرگونه زخم و قتل که ضارب و قاتلش معلوم است، از آنها بگیرید.
بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شد و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشکر کردند و گفتند: ما هیچ گونه نیازی به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوار هستیم.
بدین گونه، با ترک غضب، هر دو قبیله با یکدیگر صلح و آشتی کردند [و] آتش کینه و عداوت در میانشان خاموش گردید.(1)
1- محمود ناصری، داستان های بحارالانوار، قم، دارالثقلین، 1377، ج 3، ص 277.
➥
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande