📌توصیه آیت الله قاضی برای رهایی از مشغولیت فکری
🔰ذهن آدمی خیلی زود مسائل را به خود جذب می کند و زود هم به آن مشغول می شود؛ لذا بهترین چیز برای انسان این است که مشغولیت فکری نداشته باشد باشد.
🔰برای رهایی از مشغولیت فکری، بهترین کار، زیاد ذکر گفتن وز یاد صلوات فرستادن است.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#تلنگر #نشردهید..
استادقراںٔتۍ میگفتن :
یه روز #شیطان ڪه از مسںٔله #توبه آگاهع
میشه
میره به اصحابش میگه : ما این همہبنده رو
فریب میدیم .
اما #خدا راه توبه رو براش قرار داده،
پسماچه ڪنیم؟!
یڪۍاز یاراش بھش میگه بھش اِلقا ڪنیم ڪه
براۍ توبه هنوز زوده؛ جوونه؛ وحالا حالاها
وقت داره توبه ڪنه ..
اینجوري توبه رو برآش
عقب میندازیم تآ مرگش فرابرسھ ..
#بهکجاچنینشتابان..
- دیر نشه رفیق!'🚶🏿♂
#گناه
#توبه
🔻
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
💠 گزارش کارهای شیعیان به امامان
✍موسی بن یسار میگوید: من در خدمت #امام_رضا علیه السلام بودم؛ وارد کوچههای شهر طوس شدیم (شهر مشهد امروز) سر و صدایی شنیدم به طرف آن صدا رفته دیدم جنازه ای است میبرند ناگاه امام علیه السلام از مرکب پیاده شدند و تابوت را گرفتند و از پی آن به راه افتادند.
آنگاه فرمودند: «ای موسی بن یسار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید چنان گناهانش میریزد گویا اینکه تازه از مادر به دنیا آمده است و آثار گناه در پرونده او نمی ماند.»
امام همچنان از پی جنازه رفتند تا اینکه او را در کنار قبر گذاشتند. حضرت جلو رفتند و مردم را از جنازه کنار زدند، تا میت را مشاهده کردند سپس دستشان را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند: «فلانی پسر فلان! تو را به بهشت بشارت میدهم؛ دیگر از این ساعت، ترسی نخواهی داشت.»عرض کردم: فدایت شوم این مرد را میشناسید؟! شما که تا کنون به این منطقه قدم نگذاشته اید!
حضرت علیه السلام فرمودند: «مگر نمی دانی "تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء"؛ اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما پیشوایان عرضه میشود هرگاه کوتاهی داشته باشند، از پروردگار تقاضا میکنیم از آن چشم پوشی نماید، و هر کار خیری را انجام داده باشند، از خداوند درخواست میکنیم اجر آنها را بدهد.»
📚 بحار،ج 49، ص 98
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🌼داستان آموزنده
✍پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :
«ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.»
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚پندانه
روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.
در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشور حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.سپس دستور به برکناری آن داد.
پیامبر می فرماید:به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید.
📚عیون اخبار الرضا ج2، ص51
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص114،
و نیز فرمودند: کسي که در دنيا در يک امانت خيانت ورزد و به صاحبانش رد نکند تا اينکه مرگ او فرا برسد، او بر آئين من (اسلام) نمرده است!
📚بحار، ج ٧٥، ص ١٧١
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❣#سلام_امام_زمانم❣
💖السلام علیــــــک یا بقیه الله
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا(:
من ندانم چه شود عاقبت کار بیا💔
خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
خواندمت خسته ام ای یار بیا😢
🍂✨🌹
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چجوریبهامامزمانسلامکنیم؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسلام علی آل یاسین
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته
وقتیمیگویم:مَنلئغَیرُڪ..
یَعنبُـریدهامازایندُنیـایبـیارزش
ازایندُنیایبـیمھـدی..!❤️🩹
🌸سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات 🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚 شکایت از روزگار
مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود.فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی، او را آزار می داد.
یک روز در محضر امام صادق (علیه السلام) لب به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد.
گفت فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم؟فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم.
بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام.
به هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود.
در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته او بگشاید.
امام صادق (علیه السلام) به كنیزكی كه آنجا بود فرمود برو آن كیسه اشرفی را كه منصور برای ما فرستاده بیاور.
كنیزک رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد.
آنگاه به مفضل بن قیس فرمود در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو.
گفت مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.
امام فرمود بسیار خب، دعا هم می كنم، اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن.
اولین اثرش این است كه وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای.
در نظرها كوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
📚 بحارالانوار، جلد 11، صفحه 114
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
💠 چشم باطن
🔹 از آقای حاج آقا رضا صدر شنیدم که عمویش مرحوم آسیّد محمّد مهدی - بزرگترین پسر آسید اسماعیل صدر که به مرجعیت هم رسید - با عدّهای نزد آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی تفسیر میخواند.
🔸 در آن زمان آخوند ملا فتحعلی نابینا بود و با این که نمیدید، با روی باز و بشاشت از آنها استقبال میکرد.
🔹 روزی آسیّد محمّد مهدی جنب میشود و چون وقت درس استاد رسیده بود، غسل نکرده به منزل آخوند ملا فتحعلی میرود.
🔸 برخلاف همیشه هنگام ورود آقای صدر، قیافه آخوند عبوس بود و مثل روزهای پیش تعارف نکرد و از او نخواست که قرآن بیاورد.
🔹 آسیّد محمّد مهدی حس میکند، برخورد آخوند به دلیل جنابت اوست. لذا فوراً به منزل برمیگردد و غسل میکند و به محضر استاد برمیگردد. تا نشست، استاد با روی باز از وی استقبال کرد و گفت: کور باد چشمی که نبیند!
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۴۹
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ دستمزد هر کار خیری، توفیق انجام آن کار است
🔹سالها پیش معلمی داشتیم که شبهای جمعه به ما در مسجد محل قرآن میآموخت و معانی آن را به زیبایی برایمان توضیح میداد. او آیات الهی را بهصورت کاربردی برای ما شرح و تفسیر میکرد.
🔸آخر جلسه روزی گفتم:
استاد! ما نمیدانیم چگونه زحمات شما را جبران کنیم؟
🔹گفت:
من معلم تاریخ هستم، وقتی سر کلاس مدرسه حاضر میشوم دستمزدم را سر برج به من میدهند؛ ولی معلم کلاس قرآن و توحید و خداشناسی با همه معلمهای دنیا یک فرق دارد و آن اینکه خداوند دستمزد معلم قرآن و خداشناسی را قبل از آنکه وارد کلاس درس شود به او پرداخت کرده است.
🔸همین که کسی بتواند کلام خدا را بر خلقی تبیین کند این توفیق بالاترین دستمزدی است که خداوند به بنده مؤمن خود میبخشد.
🔹خداوند را با خلق او یکسان نگیرید؛ خلق کار کِشند و سپس دستمزد دهند، ولی خداوند دستمزدش را قبل از کار خیر به تو میدهد و آن همان توفیق انجام آن کار خیر است.
🔸پس در توفیق هر عبادتی بدان دستمزد خود را گرفتهای و اگر منتظر دستمزد دیگری باشی ناشکری نعمتش کردهای و آن نعمت از خود سلب نمودهای!
↶【
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ از عالم قبر چه خبر؟
🔹همسر شیخی از او پرسید:
پس از مرگ چه بلایی به سرمان میآورند؟
🔸شیخ پاسخ داد:
هنوز نمردهام و از آن دنیا بیخبر هستم، ولی امشب برایت خبر میآورم.
🔹یکراست رفت سمت قبرستان. در یکی از قبرهای آخر قبرستان خوابید. خواب داشت بر چشمهای شیخ غلبه میکرد؛ ولی خبری از نکیرومنکر نبود.
🔸چند نفری با اسب و قاطر بهسمت روستا میآمدند. با صـدای پای قاطرها، شیخ از خواب پرید و گمان کرد که نکیرومنکر دارند میآیند.
🔹وحشتزده از قبر بیرون پرید. بیرونپریدن او همان و رمکردن اسبها و قاطرها همان!
🔸قاطرسواران که به زمین خورده بودند تا چشمشان به شیخ افتاد، او را به باد کتک گرفتند.
🔹شیخ با سروصورت زخمی به خانه برگشت.
🔸همسرش پرسید:
از عالم قبر چه خبر؟!
🔹گفت:
خبری نبود، ولی این را فهمیدم که اگر قاطر کـسی را رم ندهی، کاری با تو ندارند!
🔻واقعیت همین است:
◽اگر نان کسی را نبریده باشیم؛
◽اگر آب در شیر نکرده باشیم؛
◽اگر با آبروی دیگران بازی نکرده باشیم؛
◽اگر جنس نامرغوب را بهجای جنس مرغوب به مشتری نداده باشیم؛
◽اگر به زیردستان خود ستم نکرده باشیم؛
◽و اگر بندگی خدا را کرده باشیم؛
🔹هیچ دلیلی برای ترس از مرگ وجود ندارد!
💢خدایا آخر و عاقبت ما را ختم بهخیر کن.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍#از_شیطان_بشنوید
هنگامی که حضرت نوح کشتی را ساخت و انواع حیوانات را در آن جای داد، الاغ از کشتی بیرون ماند. هر چه نوح او را وادار میکرد سوار نمیشد، بالاخره خشمگین شد و گفت: سوار شوای شیطان! شیطان این سخن را شنید و خود را در پی الاغ آویزان کرد و داخل کشتی شد. حضرت نوح خیال میکرد شیطان سوار نشده، همین که کشتی به حرکت در آمد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته بود، پرسید: چه کسی به تو اجازه داد؟ گفت: مگر تو نگفتی سوار شو ای شیطان. آن گاه گفت: ای نوح! تو بر من حقی داری و بر من نیکی کرده ای، میخواهم آن را جبران کنم. نوح پرسید: آن خدمت چه بوده؟ در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمیکردی من حیران بودم با چه وسیله ای آنها را منحرف و گمراه کنم و تو مرا از این زحمت راحت کردی. حضرت نوح دانست شیطان او را سرزنش میکند. او بعد از طوفان، پانصد سال گریه میکرد؛ از این رو «نوح» لقب گرفت و پیش از آن «عبد الجبار» نام داشت. خداوند به او وحی کرد که سخن شیطان را گوش کن. نوح به شیطان گفت: آنچه میخواستی بگویی بگو. گفت: تو را از چند خصلت نهی میکنم: اول این که از کبر پرهیز کن؛ زیرا اولین گناهی که نسبت به خداوند انجام شد همین کبر بود؛ چون پروردگار مرا امر کرد به پدرت آدم سجده کنم، اگر تکبر نمیکردم و سجده میکردم مرا از عالم ملکوت خارج نمی کردند. دوم از حرص دوری کن؛ زیرا خداوند تمام بهشت را برای پدرت آدم مباح گردانید و فقط او را از یک درخت نهی کرد؛ اما حرص، آدم را واداشت تا از آن درخت بخورد و دید آنچه باید ببیند. سوم، هیچ گاه با زن بیگانه و اجنبی خلوت مکن؛ مگر این که شخص ثالثی با شما باشد. اگر بدون کسی خلوت کنی من در آن جا حاضر میشوم و آن قدر وسوسه مینمایم تا خطا کنی. خداوند به نوح وحی کرد که سخن شیطان را قبول کن.
📙پند تاریخ 3/ 31. 30 ؛ به نقل از: الأنوار النعمانیه / 81
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande