eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ در و دیوار با مرحوم کاشی ذکر می گفتند! عظمت و بزرگی خداوند متعال به حدی است که همه موجودات و مخلوقات تسبیح او را می‌گویند و اینکه انسان به عنوان اشرف مخلوقات بتواند دائماً ذکر پروردگار را بگوید و همواره به یاد او باشد، توفیق بزرگی است که نصیب هر کسی نمی‌شود. 💠 آیه: وَإِن مِّن شَىْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ اسراء/44 و موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست 💠حکایت مرحوم آخوند محمد کاشی هر نیمه شب بلند می‌شد و چنان نمازی با سوز و گداز می‌خواند که بدنش به لرزه می‌افتاد به گونه ای که از بیرون حجره صدای لرزش و گریه او احساس می‌شد. روزی پس از پایان درس آخوند کاشی، یکی از شاگردانش به نزد آن استاد والامقام آمد و عرض کرد: آقا! این شیخ چیز عجیبی نقل می‌کند!! این طلبه می‌گوید: دیشب به‌وقت سحر، هنگامی‌که شما در سجده بودید، دیدم از در و دیوار مدرسه صدای ذکر «سبّوح قدوس ربّنا و ربّ الملائکه والرّوح» می‌آید و چون با دقت نگاه کردم، دیدم آقای آخوند کاشی در سجده، این ذکر را می‌گوید. این عارف زاهد در جواب فرمود: این‌که در و دیوار به ذکر من متذکر باشند، امر خارق‌العاده‌ای نیست، مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است و این اذکار را از در و دیوار شنیده است! 1 📚1. با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆یهودی و زرتشتی 🌴مرد يهودى و فقير با شخصى آتش پرست كه مال زياد داشت ، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نيز همراه داشت ؛ از يهودى سؤ ال كرد: مذهب و مرام تو چيست ؟ 🌴گفت : عقيده ام آن است كه جهان را آفريدگارى است و او را پرستش مى كنم و به او پناه مى برم ، و هر كس موافق مذهب من مى باشد به او نيكى مى كنم و هر كس مخالف مذهب من است خون او را بريزم . يهودى از آتش پرست سؤ ال كرد: مرام تو چيست ؟ 🌴 گفت : خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به كسى بدى نمى كنم و به دوست و دشمن احسان و نيكى مى كنم . اگر كسى با من بدى كند به او جز با نيكى رفتار نكنم ، به سبب آنكه مى دانم كه جهان هستى را آفريدگارى است . يهودى گفت : اين قدر دروغ مگو كه من همنوع تو هستم ، و تو روى شتر با وسايل مسافرت مى كنى و من با پاى پياده با تهى دستى ، نه از خوراك خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمايى . 🌴آتش پرست از شتر پياده شد و سفره غذا را در مقابل يهودى پهن كرد يهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگيرد. مقدارى راه كه با يكديگر حركت كردند، يهودى ناگهان تازيانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فرياد كرد: كه اى مرد من به تو احسان نمودم آيا اين جزاى احسان من است كه مرا در بيابان تنها بگذارى ، فايده اى نكرد. يهودى با فرياد مى گفت : قبلا مرام خود را به تو گفتم كه هر كس مخالف مرام من است او را هلاك كنم . 🌴آتش پرست رو به آسمان كرد و گفت : خدايا من به اين مرد نيكوئى كردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان . 🌴اين گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپيموده بود كه ناگهان چشمش به شترش افتاد كه ايستاده و يهودى را بر زمين انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است . 🌴خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و مى خواست حركت كند كه ناله يهودى بلند شد: اى مرد نيكوكار تو ميوه احسان را چشيدى و من پاداش بدى را ديدم ، اينك به عقيده خودت از راه احسان رومگردان و به من نيكى كن و مرا در اين بيابان رها مكن . او بر يهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خويش سوار كرد و به شهر رساند 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‍ ﷽ 🔸سندیت حدیث شریف کساء واقعه حدیث کساء (جمع شدن وجود مقدس پنج تن زیر عبای پیامبر صلی الله علیه و آله و نازل شدن آیه تطهیر)، از مسلّمات تاریخ است و در صدها منبع معتبر از شیعه و سنی نقل شده است. 📚فاطمه الزهرا سلام الله علیها، (تالیف علامه امینی) . 👈پژوهش‌ها نشان می‌دهد متن حدیث کسایی که در بین ما رواج دارد از سندیت قابل اعتمادی برخوردار است. 👈مراجع بزرگ شیعه، نظیر آیت الله بروجردی، آیت الله مرعشی، آیت الله بهجت و... هم خودشان ملزم به خواندن حدیث کساء بوده‌اند و هم دیگران را به این حدیث نورانی توصیه می کردند. 📚حدیث کساء کلید حل مشکل‌ها، (تالیف آیت الله مهدی پور) 🔸معجزات حدیث کساء معجزات حدیث کسا آن قدر زیاد است که باید برای آنها، ده‌ها جلد کتاب نوشت. در اینجا فقط به یک نمونه کوچک اکتفا می‌شود: 👈داماد مرحوم آیت الله خوانساری نقل می‌کند: یکی از ارمنی‌های تهران، به مشکل بزرگی برخورده بود که به هیچ وجه حل نمی‌شد. سرانجام با مراجعه به یکی از مسلمانان، تصمیم گرفت در منزلش حدیث کساء خوانده شود. چند روز بعد دوباره سراغ همان شخص رفت و گفت: می‌خواهم مسلمان شوم! 💫 حدیث کساء آنچنان معجزه‌وار گره از کارش باز کرده بود که تصمیم گرفته بود مسلمان شود. آن ارمنی به دست آیت الله خوانساری مسلمان شد و آیت الله خوانساری فرمودند: اینها همه از برکات حدیث کسا است.👌 📚حدیث کسا و آثار شگفت، ص۱۰۹. 💥وقتی غریبه‌ها از حدیث کسا حاجت می‌گیرند، شیعیان نباید از این گوهر ارزشمند غافل باشند؛ خصوصا برای بزرگترین حاجت عالم، یعنی تعجیل فرج✨
📚 روز مردی در هنگام رانندگی درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد هنگامی که سرگرم این کار بود ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد مرد حیران مانده بود که چکار کند تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود در این حین یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود او را صدا زد و گفت : از ٣ چرخ دیگر ماشین از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت : خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی پس چرا توی تیمارستان انداختنت ؟ دیوانه لبخندی زد و گفت : من اینجام چون دیوانه ام ولی احمق که نیستم ! 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ❌زندگی دیگران را نابود نکنیم❗️ ✍جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! 🔻شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم. ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozandeخانواده ازدواج تربیت فرزند 🌟ارتباط با مشاورخانواده و‌زوجین🔰 🆔 @DAYANII 🆔 @Alnafs_almotmaenah ♦️مشاوره انلاین و تلفنی باهزینه می باشد ┏━━━ 💞 💫 🦋 ━━━┓    🏡 @khaneh_norani ✨ ┗━━━ 🦋 💫 💞 ━━━┛
✨﷽✨ ✳ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد... ✍ آیت الله سید ضیاءِ الدین دُرّی که استاد علوم منقول و معقول و یکی از وعّاظ وارسته و برجسته تهران بود، در شب‌های دهه آخر محرم در یکی از مساجد تهران منبر م‌ رفت، جوانی از او پرسید: منظور و مراد حافظ در این شعر معروفش چیست که می‌گوید: مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد مرحوم دُرّی پاسخ داد: حضرت آدم (ع) از خوردن گندم در بهشت منع شد و قول و وعده داد که از آن نخورد، ولی به وعده خود وفا نکرد و از آن خورد و از بهشت رانده شد. ولی حضرت علی (ع) در تمام عمر از گندم غذایی تهیه نکرد، با این که خداوند او را منع نکرده بود و نه عهد با خدا نموده بود که از آن نخورد. «پیرمغان» در شعر مذکور، حضرت علی (ع) است و منظور از «شیخ»، آدم (ع) است. یعنی: غلام علی (ع) هستم، ای آدم از من نرنج، زیرا تو وعده نخوردن گندم به خدا دادی، ولی علی (ع) به آن وعده وفا کرد. مرحوم سید ضیاءالدین دُرّی آخر همان سال از دنیا رفت، درست در سال بعد در همان شب از شب‌های دهه آخر محرم، همان جوان سؤال کننده، در عالم خواب مرحوم سید ضیاءالدین را دید که نزد آن جوان آمد و گفت: تو در سال گذشته از من در مورد شعر معروف حافظ پرسیدی و من آن گونه پاسخ دادم که منظور از پیر مغان علی (ع) است و منظور از شیخ، آدم (ع) است، ولی وقتی که به عالم برزخ آمدم، شرح آن به معنی دیگر برایم کشف گردید و آن اینکه: مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) است و مراد از پیر مغان امام حسین (ع) است و منظور از وعده، ذبح اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، که حضرت ابراهیم (ع) وعده وفای قربان کردن اسماعیل (ع) را به خدا داد، ولی حقیقت وفا را امام حسین (ع) در کربلا با شهادت فرزندش حضرت علی اکبر (ع) محقق نمود، بنا بر این معنی شعر چنین است: «غلام امام حسین (ع) هستم ای ابراهیم (ع) از من نرنج، زیرا تو وعده قربانی دادی اما امام حسین (ع) به آن وعده تحقق بخشید. آن جوان فردای آن شب، به مجلس سوگواری امام حسین (ع) آمد و خواب خود را برای مردم بیان کرد و در پی آن شور و هیجان شدیدی در آن مجلس پدیدار شد. 📚 منابع: 📕 ۱- حسینی تهرانی، سید محمد حسین. روح مجرد: ۴۵۵، ۴۵۷. 📕 ۲- محمدی اشتهاردی، محمد. عالم برزخ در چند قدمی ما: ۲۳۰. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌹 روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه. آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد. مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر. آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه‌های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت! بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم. مرد از رفتار و بی‌ادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت. از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ‌ماند از لطف رب ! بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش بر همه آفاق زد ...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🚨 راهی مسجد جمکران می‌شویم! ✍ آقای می‌گفت: یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می‌گذشت. کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه‌ی توطئه‌ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید داد و فرمود: «شما پیروز می‌شوید، این چیزها زیاد مهم نیست.» سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی‌شود، به دوستان و اعوان و انصار می‌گویم که آماده شوید به برویم. راه را پیش می‌گیریم و راهی مسجد جمکران می‌شویم، بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می‌کنم همانجا دستی از غیب مرا راهنمائی می‌کند و من در آنجا به تصمیمی می‌رسم و مشکل بدین صورت حل می‌شود و همان تصمیم را عملی می‌کنم.» 📚خبرگزاری رسمی حوزه علمیه به نقل از حجة‌الاسلام والمسلمین کعبی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔵چرا دنیا برای مؤمن زندان است؟ محمد بن عجلان مي گويد: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم، شخصي به حضورش آمد و از فشار زندگي، به آن حضرت شكايت كرد. امام فرمود: صبر كن، خداوند به زودي گشايشي در زندگي تو، پديد آورد سپس امام صادق (علیه السلام) پس از ساعتي سكوت، به او فرمود: به من از زندان كوفه خبر بده كه چگونه است؟ او گفت: زندان كوفه، تنگ و متعفن است و زندانيان در بدترين شرائط به سر مي برند. امام صادق علیه السلام: تو اكنون در زندان هستي، آيا مي خواهي در زندان، گشايش و رفاه داشته باشي؟! آيا نمي داني كه دنيا براي مؤمن، زندان است؟ از كدام زندان، به انسان خوشي مي رسد...؟! بزرگی میگفت: دنیا اگر وفا و خوشی داشت،هیچ کس به اندازه محمد و آل محمد شایسته برخورداری از آن نبود... حال آنکه طبق گواه تاریخ بدترین و سختترین ستمها و رنج ها برای این خاندان مطهر و پاک بود.. هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند... 📚 اصول کافی،باب ما اخذ الله من المؤمن، من الصبر … حديث 6 و 7، ص 250 - ج 2.- ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📝 ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی، امّا اگر ... 🔰عالم بزرگوار و با تقوا، جناب آقای سیدعلی رضوی از مرحوم آیةالله آشیخ محمدرضا جعفری که از فقها و شاگردان بزرگ مرحوم آیت الله خویی بوده است، این داستان را نقل می کند: 🔰مرحوم آقا یحیی سجادیان، یکی از علما و زهاد تهران بود که قبل از مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد سیدعزیزالله تهران نماز می خواند. 🔰مرحوم آشیخ مرتضی زاهد نیز از علما، وعاظ و بزرگان اهل تقوا در تهران بود. 🔰این دو بزرگوار در یک شب در خواب می بینند که یکی از اولیاء الله در تهران در فلان آدرس از دنیا رفته است. فردا صبح، هر دو به آدرسی که در خواب به آنها گفته شده بود، می روند و متوجه می شوند که هر دو خواب یکسانی دیده اند. 🔰 درِ خانه را می زنند و می بینند که یک مرد داش مشتی سیبیل در رفته با کلاه جاهلی در را باز می کند. به او می گویند کسی در این منزل از دنیا رفته است؟ پاسخ می دهد: بله، پدرم از دنیا رفته است، چطور؟ می گویند: ماجرای او را بگو، از زندگی اش برایمان بگو. 🔰می گوید: پدرم داش مشتی و اهل هر خلافی بود. بیمار شد و مدّتی در بستر بیماری افتاد. شب گذشته ناگهان دستش را به طاقچه گرفت و بلند شد و نشست و شروع کرد با خدا اینجور صحبت کردن: 🔰ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی. ای خدا! اگر تو ابوذر را بیامرزی کاری نکردی. اما اگر منِ گنهکار بی همه چیز را بیامرزی، اینجا خدایی کرده ای. این را گفت و از دنیا رفت. مرحوم آقا یحیی مرحوم شیخ مرتضی ✳️ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
32.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 تشرف دختر آیت الله اراکی محضر امام زمان 💠 مادران و خانم ها تا آخر با دقت گوش کنند. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
اگر بد كنى به خود كنى🍂👌 در عهد رسالت پیامبر(ص) چون اين آيه فرود آمد كه: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«اگر كار نيك به جاى آوريد براى خود انجام داده ايد و اگر كار بد انجام بدهيد به خود باز می گردد.» يكى از ياران رسول خدا نظر به جمال اين معنى انداخت و شب و روز اين آيه را می خواند. يكى از جهودان را بروى حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من اين كار را بر خلق ظاهر كنم. پس قدرى حَلوا بساخت و زهر در آن تعبيه كرد و بدان مرد داد تا آن را بخورد. مرد آن را بستد و به صحرا برون آمد. دو جوان را ديد كه از سفر می آمدند و اثر سفر در ايشان ظاهر گشته، آن صحابى ايشان را گفت: نان و حلوا رغبت داريد؟ گفتند: بلى. مرد نان و حلوا پيش ايشان بنهاد. در حال بخوردند و بيفتادند و بمردند. آن خبر به مدينه افتاد، او را بگرفتند و پيش پیامبر(ص)آوردند. رسول خدا(ص) از وى پرسيد: آن نان و حلوا را از كجا آوردى؟ گفت: فلان زن جهود داده است. آن زن را بطلبيدند، چون بيامد، آن دو جوان را بديد و هر دو پسران او بودند كه به سفر رفته بودند. زن جهود در دست و پاى رسول خدا(ص) افتاد و گفت: صدق اين مقامت مرا معلوم شد كه من اگر چه بد كردم با خود كردم، و آن به من بازگشت و تحقيق معنى اين آيه بدانستم. 📜چهل داستان از عظمت قرآن •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌼استاد صفایی رحمة الله علیه ✍ يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت‏ها در حرم رفت و آمد مى‏ كرد، ولى نه حالى پيدا مى‏ كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مى‏ شد. از خودش بدش مى‏ آيد و تصميم مى ‏گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى‏ گيرد. قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى ‏كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى‏ كند. پيش او مى‏ رود و مى ‏پرسد: چرا اين قدر بار زده ‏اى؟ پيرمرد مى ‏گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ‏ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده ‏اى، به خانه نیا. بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى‏ كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى ‏خورد و تحوّلى در او ايجاد مى‏ شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى ‏كنند. به منزل آنها مى‏ رود و سعى مى‏ كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى ‏فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى‏ رود تا خداحافظى كند. وقتى وارد حرم مى‏ شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى‏ كند و منقلب مى ‏شود. صاحب دلى مى‏ گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوت‏ها از بين برود. در دنيايى كه پيرمردها زير بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضايع شده ‏اند، دل من به اين خوش است كه پول‏هايم را روى هم گذاشته ‏ام و يا آنها را به انگشتر يا طلاى چند ميليونى تبديل كرده ‏ام و بعد هم توقع دارم كه در نماز شب، دلم بلرزد و يا در حرم كه قرار مى‏ گيرم، منقلب شوم 📚 اخبات، ص 114 ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم السلامُ علیکَ یا بنَ البُدُور المُنیرَة! یابن الحسن، این روزها که آسمان قلبتان ابریست و اشکتان خون آلود...! ما در سپیده دمان امروز نیز، ندبه خوان، گریه کنان و اَیْنَ اَیْنَ گویان به درگاه خداوند متعال، تعجیل در ظهورتان را مسئلت می کنیم تا التیامی باشد بر قلب جريحه دار شما...! صبح آدینه ی شما بخیر پدر جان و التماس دعا! برای سلامتی و تعجیل در ظهور مولا جانمان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🖤یا زهرا🖤
🔆یهودی و زرتشتی 🌴مرد يهودى و فقير با شخصى آتش پرست كه مال زياد داشت ، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نيز همراه داشت ؛ از يهودى سؤ ال كرد: مذهب و مرام تو چيست ؟ 🌴گفت : عقيده ام آن است كه جهان را آفريدگارى است و او را پرستش مى كنم و به او پناه مى برم ، و هر كس موافق مذهب من مى باشد به او نيكى مى كنم و هر كس مخالف مذهب من است خون او را بريزم . يهودى از آتش پرست سؤ ال كرد: مرام تو چيست ؟ 🌴 گفت : خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به كسى بدى نمى كنم و به دوست و دشمن احسان و نيكى مى كنم . اگر كسى با من بدى كند به او جز با نيكى رفتار نكنم ، به سبب آنكه مى دانم كه جهان هستى را آفريدگارى است . يهودى گفت : اين قدر دروغ مگو كه من همنوع تو هستم ، و تو روى شتر با وسايل مسافرت مى كنى و من با پاى پياده با تهى دستى ، نه از خوراك خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمايى . 🌴آتش پرست از شتر پياده شد و سفره غذا را در مقابل يهودى پهن كرد يهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگيرد. مقدارى راه كه با يكديگر حركت كردند، يهودى ناگهان تازيانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فرياد كرد: كه اى مرد من به تو احسان نمودم آيا اين جزاى احسان من است كه مرا در بيابان تنها بگذارى ، فايده اى نكرد. يهودى با فرياد مى گفت : قبلا مرام خود را به تو گفتم كه هر كس مخالف مرام من است او را هلاك كنم . 🌴آتش پرست رو به آسمان كرد و گفت : خدايا من به اين مرد نيكوئى كردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان . 🌴اين گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپيموده بود كه ناگهان چشمش به شترش افتاد كه ايستاده و يهودى را بر زمين انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است . 🌴خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و مى خواست حركت كند كه ناله يهودى بلند شد: اى مرد نيكوكار تو ميوه احسان را چشيدى و من پاداش بدى را ديدم ، اينك به عقيده خودت از راه احسان رومگردان و به من نيكى كن و مرا در اين بيابان رها مكن . او بر يهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خويش سوار كرد و به شهر رساند 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️ انسان موحد حرص و جوش نمی‌خوره! شخصی به ماشین‌تون می‌زنه و خساراتی وارد می‌کنه. اگه این شخص رو مستقل بدونیم، کما این‌که غالب آدما این‌طوری هستن، مؤدبانه‌ترین الفاضی که براش به‌کار می‌بریم ایناست: مگه کوری؛ کی به تو گواهینامه داده؛ اه از این شانس ما و... اما انسان موحد، این شخص رو تجلی و ظهوری از حضرت پروردگار می‌بینه که در کسری از ثانیه، میلیاردها معادله و حرکت رو در این عالم تغییر می‌ده تا یه رفتار شکل بگیره. وقتی اون شخص رو تجلی خدا دید، دیگه حرص نمی‌خوره و با خودش این‌طور محاسبه می‌کنه: من امروز کاری کردم که خدا از درِ جلال خودش با من مواجهه کرد و این مرد که به ماشین من ضربه زده، تجلی جلال خداست؛ و او هم یه کاری کرده که خدا این‌جور راه رو براش بسته و من تجلی جلال خدا برای اون هستم، وقتی این‌جوری محاسبه کرد، هرگز حرص و جوش نمی‌خوره و طغیان و ستم نمی‌کنه بلکه با حال استغفار متوجه درگاه الهی می‌شه که خدایا چه جرمی مرتکب شدم که تو امروز این‌جوری راه رو بر من بستی. بنابراین در قدم اول رفتار خودش رو مرور می‌کنه که کجا دل شکسته یا حق چه کسی رو ضایع کرده تا اشتباهاتش رو جبران کنه. 📚 از کتاب در جست‌وجوی ثریا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 داستانهای علما: توشه حسینی آیت الله کوه کمره ای یکی از ویژگیهای مرحوم آیة الله حجت رحمة الله علیه علاقه فوق العاده و محبت فراوان ایشان به سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه ‏السلام بود. در آخرین روز عمرش پس از آنکه امر فرمود مهرش را شکستند (تا بعد از مرگ مورد استفاده قرار نگیرد) مقداری از تربت حضرت سیدالشهداء میل فرمود و گفت: این آخرین زاد من است از دنیا، پس دعوت حق را لبیک گفت. در ابتداء که امر فرمود مهرش را بشکند بعضی از علاقه‏ مندان از این کار خودداری می ‏کردند و نمی‏ خواستند مهر را خرد کنند. گفتند به خدمت ایشان استخاره کنید با قرآن اگر خوب آمد بشکنید و گرنه همان کار را بکنید. وقتی استخاره کردند این آیه در اول صفحه آمد: «له دعوة الحق» پس امر کرد مهر را شکستند. چنانچه در روی سنگ مزارش حک شده است: «و بعد ما استخار بکلام الحق فی کسر خاتمه واُجیب بقوله تعالی «له دعوة الحق» امربه ثم تناول التربة الحسینیة و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی من سنة 1372». در همین رابطه است بیت زیر که یکی از ارادتمندان به آن مرحوم گفته است. زخاک کربلا می ‏خورد و می‏ گفت همین باشد ز دنیا آخرین زاد از ارتحالش جهان علم و فضیلت داغدار شد بطوری که مرحوم آیة الله بروجردی وقتی از این جریان باخبر شد فرمود کمرم شکست. (مجله نور علم، شماره10) منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌷 أميرالمؤمنين (عليه السّلام) هنگامي که شنيد مردي به قنبر فحش مي دهد و قنبر قصد او را كرده است ، قنبر را ندا دادند كه : 🌿 اي قنبر آرام باش ! فحاش را با بي اعتنايي به حال خود گذار تا خدا را با اين عمل از خود راضي و شيطان را ناراحت و بدحال سازي و از اين راه دشمن خود را عقوبت دهي. ☘ قسم به خدایي که گندم را از دل خاک شکافت و گياه را روياند، راضي نمي كند مؤمن پروردگارش را به عملي مانند و چيزي ناراحت کننده تر از براي شيطان نمي باشد و آدم أحمق را مکافاتي بدتر از سکوت نيست. 📖 بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۴۲۴ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 بدخلقى فشارقبرمی‌آورد ...! به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند. در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد. در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت : سعد! بهشت بر تو گوارا باد! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند: يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد. رسول خدا فرمود:ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .عرض كردند: گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد! حضرت فرمود:چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟ حضرت فرمود: آرى ، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است ! 📚داستانهاى بحارالانوار ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌸عصاره معارف عرض کردم: آقا! من عجول و بی صبرم، خلاصه و عصاره همه معارف را در یک جمله برایم بیان کنید! آن روز صحبت من به لطیفه ای بیشتر شبیه بود تا یک پرسش که باعث خنده ملیح علامه شد؛ نگاهی از سر لطف و رأفت به من کردند و سپس فرمودند: با همه مهربان باش. با دوستان مروّت و با دشمنان مدارا کن. خلاصه همه دین و قرآن بسم الله الرحمن الرحیم است. هر حرکت که از تو سر میزند متذكر اسم الله، رحمن و رحیم باش، یعنی هم رحمان باش با تمام خلق خدا و هم رحیم باش با اهل ایمان و محبت. آنگاه با تبسمی که دل می ربود و با صدای لرزان جان بخش زمزمه فرمود: در خانه اگر کس است یک حرف بس است. (آشناي آسمان، خاطرات و اسناد درباره مرحوم علامه طباطبائی ص ١۶٠) 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
آیت الله غیاثی آملی: استاد مامرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی در یک سفری به مشهد وقتی می روند در اتوبوس بنشینند یک سرهنگی میاد جلو و میگه اینجا جای من است! آقای سلطانی بهش نشان می‌دهد که شماره صندلی پشت راننده روی بلیط ایشان است ولی سرهنگ قبول نمی کند و داد و بیداد و اهانت می کند. ایشان چیزی نمی گویند و می‌روند عقب ماشین جایی پیدا می کنند و می نشینند. در راه اتوبوس در اطراف شاهرود توقفی داشته و مسافران پیاده می شوند تا استراحتی کنند. هوا هم خیلی سرد بوده است. آقای سلطانی می بینند این سرهنگ گرفته خوابیده و رویش چیزی نیست! عبای کرک شتری داشتند ایشان که خیلی هم گرانبها بود(چون وضع مالی خوبی هم داشتند‌) می‌روند و عبا را روی سرهنگ می کشند که سردش نباشد! این کار عادی نیست. هرکس اینطور نمی تواند بکند. این از اخلاق امامان است و انسان ساز است و آدم تربیت می کند. سرهنگ بیدار می شود و متوجه ماجرا می شود. اینقدر از ایشان عذرخواهی می کند و شرمنده می شود که تا آخر عمر مرید آقا بود. خودش و خانواده اش هروقت بنای مسافرت داشتند می آمدند تا آقای سلطانی در گوششان دعا بخواند.. آیت الله آیت الله 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
درخواست ملتمسانه ی ارواح از عالم بزرگ نجف آیت الله سید محمد حسین‌طهرانی: 💢مرحوم جمال الحق و آيت الله العظمی آقا سيد جمال الدين گلپایگانی رحمه الله علیه که یکی از اساتید ما در علم اخلاق بود ، می فرمود: 💢روزی برای زیارت اهل قبور در نجف اشرف به وادی السلام رفتم ، هوا بسیار گرم بود پس از ادای فریضه ظهر بود از شدت گرما در میان وادی در زیر یک چهار طاقی نشستم ؛ آنجا سایه بود 💢مرحوم آقا سید جمال الدین بسیار به وادی السلام می رفت و می نشست و معطل می شد، و ما چنین می پنداشتیم که او با ارواح طیبه سر و کاری دارد و رد و بدل هائی بین آنان بوقوع می پیوند 💢فرمود: همینکه نشستم و شَطَب (چبق کوچک) را روشن کردم که قدری استراحت کنم دیدم دسته ای از ارواح آمدند بسوی من به بدترین وضعی، لباسهای پاره و کثیف و آلوده ؛ و التماس داشتند که آقا بیا و به فریاد ما برس و ما را شفاعت کن! 💢این ارواح متعلق به قبوری بودند که من در میان آن قبور نشسته بودم و همه از شیوخ و بزرگان عرب بودند و در دنیا دارای نخوت و تكبر و جاه و اعتبار 💢در التماس خود مصرانه إلحاح می نمودند و التجا داشتند من هم اوقاتم تلخ شد همه را رد کردم و گفتم : ای بی انصاف ها شما در دنیا زندگی کردید و مال مردم را خوردید و جنایت کردید ، حق ضعيف و يتيم و هر بی پناهی را ربودید و ما هرچه فریاد کشیدیم گوش ندادید حالا آمده اید می گوئید شفاعت کن؟ ، بروید گم شوید همه را رد کردم و پراکنده شدند. آيت الله العظمی آقا سيد جمال الدين 🕍 نجف ، وادی السلام 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌼با آن همه سفارش در حق همسایه، مگر می‌شود حضرت به همسایه ۳۰ ساله خود بی‌توجه باشند! . حضرت آیت الله سید موسی شبیری زنجانی: از حجة‌الاسلام توكلی همدانی شنیدم که گفتند: پسر آیت الله موسی قمی-پسر آیت الله علی زاهد قمی که ساکن نجف بود- برای بنده بیان کرد: پدرم شیخ موسی می‌گفتند: من تنها از سَکَرات مرگ می‌ترسم و از پس از آن، چندان ترسی ندارم! پس از درگذشتِ پدرم، او را در خواب دیدم و پرسیدم:در هنگام مرگ و سَکَرات آن، بر شما چه گذشت؟ لبخندی زدند و گفتند: پسرجان! من سی سال در قم و در همسایگی حضرت معصومه (سلام‌ الله‌ علیها) ساکن بودم؛ آیا با این همه سفارش که اسلام در حق همسایه کرده است، آن بانو در آن شرایط سخت به داد همسایه‌اش نمی‌رسد؟! بیدار که شدم، تاریخ آمدن و سکونت پدرم به قم را که ثبت کرده بود، با تاریخ درگذشتش ملاحظه کرده، دیدم دقیقاً سی سال ایشان ساکن قم بودند! 📚منبع: حدائق ذات البهجت 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆حضرت موسى عليه السلام در مقام سنجش اعمال حضرت موسى عليه السلام در حالى كه به بررسى اعمال بندگان الهى مشغول بود، نزد عابدترين مردم رفت . شب كه فرا رسيد، عابد درخت انارى را كه در كنارش بود تكان داد و دو عدد انار افتاد. رو به موسى كرد و گفت : اى بنده خدا تو كيستى ؟ تو بايد بنده صالح خدا باشى ؟ زيرا كه من مدتها در اينجا مشغول عبادت هستم و در اين درخت تاكنون بيشتر از يك عدد انار نديده ام و اگر تو بنده صالح نبودى ، اين انار دومى موجود نمى شد! موسى عليه السلام گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . چون صبح شد حضرت موسى عليه السلام پرسيد: آيا كسى را مى شناسى كه عبادت او از تو بيشتر باشد؟ عابد جواب داد: آرى ! فلان شخص . نام و نشان او را گفت . موسى عليه السلام به نزد وى رفت و ديد عبادت او خيلى زياد است . شب كه شد براى آن مرد دو گرده نان و ظرف آبى آوردند. عابد به موسى عليه السلام گفت : بنده خدا تو كيستى ؟ تو بنده صالح هستى ! چون مدتهاست من در اينجا مشغول عبادت هستم و هر روز يك عدد نان برايم مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى اين نان دومى نمى آمد و اين ، به خاطر شماست . معلوم مى شود تو بنده صالح خدايى . حضرت موسى عليه السلام باز فرمود: من مردى هستم در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم ! سپس از او پرسيد: آيا عابدتر از خود، كسى را سراغ دارى ؟ گفت : آرى ! فلان آهنگر يا (دهقان ) در فلان شهر است كه عبادت او از من بيشتر است . حضرت موسى با همان نشان پيش آن مرد رفت ، ديد وى عبادت معمولى دارد، ولى مرتب در ذكر خداست . وقت نماز كه فرا رسيد، برخاست نمازش را خواند و چون شب شد، ديد در آمدش دو برابر شده ، روى به حضرت موسى نمود و گفت : تو بنده صالحى هستى ! زيرا من مدتها در اينجا هستم و درآمدم هميشه به يك اندازه معين بوده و امشب دو برابر است . بگو ببينم تو كيستى ؟ حضرت موسى همان پاسخ را گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . سپس آن مرد درآمدش را سه قسمت نمود. قسمتى را صدقه داد و قسمتى را به مولا و صاحبش داد و با قسمت سوم غذا خريد و با حضرت موسى عليه السلام با هم خوردند. در اين هنگام موسى عليه السلام خنديد. مرد پرسيد: چرا خنديدى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: مرا راهنمايى كردند عابدترين انسان را ببينم ، حقيقتا او را عابدترين انسان يافتم . او نيز ديگرى را به من نشان داد، ديدم عبادت او بيشتر از اولى است . دومى نيز شما را معرفى كرد و من فكر كردم عبادت تو بيشتر از آنان است ولى عبادت تو مانند آنان نيست ! مرد: بلى ! درست است ، من مثل آنان عبادت ندارم ، چون من بنده كسى هستم ، آزاد نيستم ، مگر نديدى من خدا را ذكر مى گفتم . وقت نماز كه رسيد تنها نمازم را خواندم ، اگر بخواهم بيشتر به عبادت مشغول شوم به درآمد مولايم ضرر مى زنم و به كارهاى مردم نيز زيان مى رسد. سپس از موسى پرسيد: مى خواهى به وطن خود بروى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: بلى ! مرد در اين وقت قطعه ابرى را كه از بالاى سرش مى گذشت صدا زد، پايين بيا! ابر آمد و پرسيد: كجا مى روى ؟ ابر: به سرزمين موسى بن عمران . مرد: اين آقا را هم با احترام به سرزمين موسى بن عمران برسان . هنگامى كه حضرت موسى به وطن بازگشت عرض كرد: با خدايا! اين مرد چگونه به آن مقام والا نايل گشته است ؟ خداوند فرمود: (ان عبدى هذا يصبر على بلائى و يرضى بقضايى و يشكر نعمائى ): اين بنده ام بر بلاى من شكيبا، به مقدراتم راضى و بر نعمتهايم سپاسگزار است . 📚ب : ج 69، ص 223. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 نماز شب ✍شیخ حسین انصاریان می‌فرمودند: زمانی که من در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودم بعضی از روزها علامه طباطبایی را می‌دیدم که به درس یا به حرم مطهر مشرف میشوند. روزی از روزها دیدم که شخصی در کنار پیاده رو به ایشان رسید و از معظم له سوالاتی می کند. کنجکاو شدم و من هم ایستادم و به سوال و جواب های این مرد از علامه گوش کردم. یکی از سوالات آن شخص این بود که آقا می‌شود بفرمایید از چه راهی به این مقام و مرتبه رسیده اید تا ما هم اگر بتوانیم و توفیق داشته باشیم از شما درس گرفته و آن مسیرها را طی کنیم. علامه طباطبایی بدون در نظر گرفتن وضعیت و موقعیت و شخصیت و جا و محل، بسیار آرام و بی آلایش در همان کنار خیابان و در کنار پیاده رو به ایشان رو کردند و فرمودند: راه های زیادی بوده و هست ولی از میان این راه ها آنچه برایم بسیار قابل اهمیت است و بیشتر به آن ها اهتمام می ورزم و افتخار می کنم و مطمئنم از همه بهتر و برایم مشهود و مفهوم است دو راه است: یکی نماز شب با اخلاص و مداوم و دیگری گریه بر حضرت امام حسین علیه السلام 📚داستان آسمان، ص 154 خاطراتی از حاج شیخ حسین انصاریان ↶ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
کراماتی از حضرت معصومه سلام الله علیها حضرت رضا علیه السلام مریض را به حرم خواهر می فرستد 🌱آقای حیدری کاشانی می گوید: بعد از یک دهه سخنرانی در مسجد گوهرشاد، خانمی پیش من آمد و گفت: پسر جوان مریضی داشتم که شبی حضرت رضا علیه السلام را در خواب دیدم، حضرت فرمود: 🌱 یکی از دو مریضی جوانت را شفا دادم، مریضی دوم(او را خواهرم در قم شفا خواهد داد) به نزد خواهرم در قم برو. حال که شما عازم قم هستید این شصت تومان را داخل ضریح حضرت بینداز؛ من چند روز دیگر به قم خواهم آمد. من به او گفتم: شما موقع آمدنتان به مشهد به قم نرفتید؟ گفت: نه. گفتم: این فرمایش حضرت گلایه ای بوده از شما که چرا در طول راه مسافرت به مشهد به زیارت خواهر ایشان نرفته اید؟ (کرامات نقل شده از آقای حیدری کاشانی ضبط صوتی و تصویری و در واحد سمعی، بصری آستانه مقدسه موجود است حضرت معصومه سلام الله علیها 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📝 ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی، امّا اگر ... 🔰عالم بزرگوار و با تقوا، جناب آقای سیدعلی رضوی از مرحوم آیةالله آشیخ محمدرضا جعفری که از فقها و شاگردان بزرگ مرحوم آیت الله خویی بوده است، این داستان را نقل می کند: 🔰مرحوم آقا یحیی سجادیان، یکی از علما و زهاد تهران بود که قبل از مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد سیدعزیزالله تهران نماز می خواند. 🔰مرحوم آشیخ مرتضی زاهد نیز از علما، وعاظ و بزرگان اهل تقوا در تهران بود. 🔰این دو بزرگوار در یک شب در خواب می بینند که یکی از اولیاء الله در تهران در فلان آدرس از دنیا رفته است. فردا صبح، هر دو به آدرسی که در خواب به آنها گفته شده بود، می روند و متوجه می شوند که هر دو خواب یکسانی دیده اند. 🔰 درِ خانه را می زنند و می بینند که یک مرد داش مشتی سیبیل در رفته با کلاه جاهلی در را باز می کند. به او می گویند کسی در این منزل از دنیا رفته است؟ پاسخ می دهد: بله، پدرم از دنیا رفته است، چطور؟ می گویند: ماجرای او را بگو، از زندگی اش برایمان بگو. 🔰می گوید: پدرم داش مشتی و اهل هر خلافی بود. بیمار شد و مدّتی در بستر بیماری افتاد. شب گذشته ناگهان دستش را به طاقچه گرفت و بلند شد و نشست و شروع کرد با خدا اینجور صحبت کردن: 🔰ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی. ای خدا! اگر تو ابوذر را بیامرزی کاری نکردی. اما اگر منِ گنهکار بی همه چیز را بیامرزی، اینجا خدایی کرده ای. این را گفت و از دنیا رفت. مرحوم آقا یحیی مرحوم شیخ مرتضی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هرگاه حوایج بزرگی داشتید عشق و ارادت آیت الله کوهستانی به مقام والای بانوی دو عالم حضرت فاطمه (علیهاالسلام) خود نشان از مهر و محبت سرشار ایشان به پیامبر و آل پاکش داشت. مرحوم حجت السلام درزیان نقل کرد که آیت الله کوهستانی به حضرت زهرا علیها السلام خیلی علاقه داشت و در مصائب و مظلومیت آن حضرت زیاد اشک می ریخت. اوایلی که من خدمت ایشان رسیدم سالی چند مرتبه منبر می رفت، چند بار توفیق پیدا کردم که از منبرهای پرفیضش استفاده کنم. خوب به یاد دارم که یک مرتبه روضه حضرت اباالفضل علیه السلام را خوانده و مصائب و مظلومیت آن بزرگوار را بیان کرد و بسیار گریست و فرمودند: «مصیبت حضرت زهرا علیها السلام برای ائمه علیهم السلام خیلی سخت است، هرگاه مشکلات و حوایج بزرگی داشتید به آن حضرت متوسل شوید، چون خواندن مصیبت حضرت زهرا علیها السلام بر ائمه خیلی سخت می گذرد.» کتاب 🔺کانال تذکرة الاولیاء 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💫✨💫✨💫✨💫✨ جسد عالمی که بعد از 900 سال سالم بود! باغ مستوفی در اطراف شهرری، یكی از باغاتی بود كه در آنجا زراعت می‌كردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مكانها را تخریب نمود. بر اثر آب باران، حفره و شكافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. هنگامی كه به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد كه آب قسمتی از آن را تخریب كرده بود. وقتی كه برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده كردند كه تمام اعضأ بدن آن سالم و تازه به نظر می‌رسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمی‌شد، و با صورتی نیكو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب كردن بر ناخنهایش مشهود بود! و ناخنهای یك دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینه‌اش ‍ ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنین به نظر می‌آمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشته‌های نخ پوسیده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاك ریخته بود! این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علمأ و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حكیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیة الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند؛ انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا كردند و وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند. با تفحص و بررسی‌های انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری می‌شوند كه بر روی آن چنین نوشته شده است: هذا المرقد العالم الكامل المحدث، ثقة الامحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. پس از بررسی‌های كامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تایید علمأ و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی كنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت كردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه كاری نمودند. مرحوم آیة الله مرعشی نجفی كلامی را نیز در ادامه بیان می‌دارند كه: مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی می‌فرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم كه تقریبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شیخ صدوق می‌گذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود. آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند. منبع: مقدمه كتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب روضات ‏الجنات خوانساری اللهم عجل لولیک الفرج 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande