eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 زنده نمودن دو مرده گنهكار علىّ بن رئاب - كه از راويان حديث و از اصحاب امام صادق صلوات اللّه و سلامه عليه است - از آن حضرت روايت كند: روزى شخصى به حضور شريف امام حسن مجتبى عليه السلام وارد شد و گفت : چه چيزى حضرت موسى عليه السلام را در مقابل حضرت خضر عليه السلام عاجز و ناتوان كرد؟ امام مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: مهمّترين آن ، مسئله كنز آن دو برادر يتيم بود؛ و سپس حضرت دست خود را بر شانه آن شخص تازه وارد نهاد و اظهار داشت : آرام باش و خوب مشاهده و دقّت كن . دكى بر زمين سائيد، ناگاه زمين شكافته شد و دو نفر انسان غبار آلود، در حالى كه روى تخته سنگى قرار گرفته بودند و از آن ها بوى تعفّن بسيار بدى به مشام مى رسيد، ظاهر گشتند، در حالى كه به گردن هر يك از آن ها زنجيرى بزرگ بسته شده و سر هر زنجير در دست مامورى بود. و هر يك از آن دو نفر فرياد مى كشيد: يا محمّد! يا محمّد! صلى الله عليه و آله . و در مقابل هر يك از دو مامور به اسير خود مى گفت : دروغ گفتيد؛ و دروغ مى گوئيد. پس از آن امام حسن مجتبى صلوات اللّه و سلامه عليه به زمين خطاب كرد و فرمود: اى زمين ! اين دورغگويان را در خود فرو بِبَر تا روزى كه وعده الهى فرا رسد، كه هرگز تاخير و تقدّمى در آن نخواهد بود؛ فرا خواهد رسيد. و آن روز موعود، روز ظهور و خروج حضرت مهدى ، قائم آل محمّد - صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين ؛ و عجلّ اللّه تعالى فى فرجه الشّريف - مى باشد كه فرا خواهد رسيد. سپس امام صادق عليه السلام در ادامه افزود: هنگامى كه آن مرد، چنين صحنه اى را مشاهده كرد با خود گفت : اين سحر و جادو بود؛ و چون خواست آن را براى ديگران بازگو كند، زبانش لال شد و ديگر نتوانست سخنى بر زبان خود جارى كند.(1) 1-مدينة المعاجز: ج 3، ص 259، ح 879، الثّاقب فى المناقب : ص 310، ح 1. 📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✍آیت الله بهجت ره: استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم ...به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد؟ ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه زيارت عاشورا ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند... ↶. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 ویژگى هاى مؤمنان شایسته بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عصر رسول خدا (ص) بود، در یكى از جنگها، جماعتى را به حضور رسول خدا (ص) آوردند، پیامبر (ص) پرسید: اینها كیستند؟ حاضران در پاسخ گفتند: گروهى از مؤمنان هستند. پیامبر (ص) به آن گروه رو كرد و فرمود: ایمان شما به چه پایه اى رسیده است؟ آن گروه گفتند: الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ الرَّخَاءِ وَ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ (ایمان ما به پایه اى رسیده است كه در برابر بلا، صبر و استقامت كنیم و در آسایش، شاكر و سپاسگزار هستیم و در برابر قضاى الهى، راضى و خشنود مى باشیم.) پیامبر (ص) آنها را چنین ستود: حُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كَادُوا مِنَ الْفِقْهِ أَنْ یَكُونُوا أَنْبِیَاءَ (اینها افراد خویشتن دار و دانشمندى هستند كه به خاطر آگاهى و شناخت، به مقام پیامبران نزدیك شده اند.) سپس فرمود: اگر شما همانگونه هستید كه خودتان بیان كردید (داراى صبر و شكر و مقام رضا) مى باشید ساختمانى را كه در آن سكونت نمى كنید، نسازید و اموالى را كه نمى خورید، انباشته نكنید و از خدائى كه بازگشت شما به سوى او است بترسید و پروا نمائید. منبع: اصول کافی - باب خصال المؤمن، حدیث 4، ص 48، ج 2. نظیر این مطلب در باب حقیقة الایمان و الیقین، حدیث 1، ص 53، ج 2 آمده است. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 داستانهای علما: نمونه ای جالب از کمک و مساعدت به یکدیگر واقدی گفته است: زمانی بر من گذشت که بسیار در تنگی معاش و سختی زندگی بودم. روزی کنیزم آمد نزد من و گفت: ایام عید می ‏رسد و در خانه چیزی نداریم. پس من ناچار رفتم نزد یکی از دوستانم که اهل بازار بود و نیازمندی خود را اظهار کرده و از او مقداری قرض خواستم. دوست بازاریم کیسه مهر کرده و سربسته ‏ای که در میان آن یک هزار و دویست درهم بود به من داد و من بخانه خود برگشتم. هنوز برقرار نشده بودم، دیدم یکی از دوستانم که سیدی هاشمی بود وارد شد و اظهار نمود: که گندمهایم نرسیده و به تأخیر افتاده و از جهت معاش و زندگی در تنگی هستم اگر داری مقداری قرض به من بده؟ من حرکت کردم و آمدم نزد همسرم و قضیه قرض گرفتن خودم را از رفیق بازاری و قرض خواستن دوست سیدم را برایش بیان کردم. همسرم گفت: اکنون چه فکری داری؟ گفتم: قصد دارم کیسه ‏ای که قرض کرده ‏ام که هزار و دویست درهم در آن است با دوستم نصف کنم. همسرم گفت: فکر خوبی نکرده‏ ای. گفتم :چرا؟ گفت:به جهت آنکه تو از دوست خود که یک بازاری است قرض خواسته ‏ای و او به تو این مبلغ را قرض داده. سزاوار نیست که تو نصف آن را به دوست خودت که فرزند و ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله است بدهی. بلکه لازم است همه کیسه را به آن فرزند پیغمبر بدهی.  پس من از نزد زنم برگشته و آن کیسه را به دوست سیدم دادم و او رفت. ❌ ادامه در پست های بعدی... ➥. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هنوز تازه به منزل خود رسیده بود که همان دوست بازاری من که به شدت احتیاج به پول داشته و با آن سید دوستی داشته وارد منزل او شده و تقاضای قرض می‏ کند. دوست سید من وقتی شدت احتیاج او را می ‏فهمد همان کیسه ‏ای را که از من قرض گرفته بود با همان حال مهر شده به او می‏ دهد. دوست بازاری که چشمش به کیسه و به مهر خودش می‏ افتد آن را می ‏شناسد و در حالی که آن کیسه همراهش بود نزد من آمد و قضیه را از من سوال کرد من قضیه را برای او شرح دادم. در این هنگام قاصدی از سوی یحیی بن خالد برمکی وارد شد و به من گفت: مدتی است امیر به من گفته بود که به نزد تو بیایم و تو را دعوت کنم به حضور امیر. ولی در اثر کثرت مشغله دیر بخدمت رسیدم. اکنون حرکت کنید که امیر به زیارت شما اشتیاق دارد. من حرکت کرده همراه قاصد بنزد یحیی بن خالد برمکی رفتم و در نزد او قضیه کیسه را گفتم، یحیی وقتی قضیه را شنید غلامش را صدا کرد و گفت: فلان کیسه کذائی را بیاور. غلام کیسه‏ ای را آورد که در آن ده هزار دینار بود. یحیی آن کیسه را به من داد و گفت: دویست دینار آن مال خودت و دویست دینار مال رفیق بازاریت و دویست دینار مال رفیق سیدت و چهارصد دنیا دیگر مال همسرت باشد چونکه او از همه شما کریمتر و باگذشت‏تر بوده است. (اعیان الشیعه ،ج10،ص32.)  . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌟💫🌟💫🌟💫 📖 به آسمان رود و کار آفتاب کند ✨تا انتها بخوانید لطفا لطفا👇 🔹فاضل بزرگوار، سید جعفر مزارعى روایت کرده یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف، از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى، کنار ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) عرضه مى دارد شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟ شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى، اینجا همین نان و ماست و فیجیل (نوعی سبزی) و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى مى خواهى، باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى. چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد، به او بگو به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از این خواب، دوباره به حرم مطهر مشرف مى شود و عرضه مى دارد زندگى من اینجا پریشان و نا به سامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید؟ بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید سخن همان است که گفتم. اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى، اقامت کن. اگر نمى توانى، باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد، سراغ خانه آن راجه را مى گیرد. مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد تعجب مى کنند. وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند. چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد. طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید به آسمان رود و کار آفتاب کند. راجه فورا پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش، وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند. از شخصى که کنار دستش بود پرسید چه خبر است؟ گفت مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد. همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان، در جاى ویژه خود نشست. نگاهی رو به اهل مجلس کرد و گفت آقایان، من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود (از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه) به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مى دانید که اولاد من، منحصر به دو دختر است. یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است، براى او عقد مى بندم و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید. چون صیغه جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود پرسید شرح این داستان چیست؟ راجه گفت من چند سال قبل، قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم. یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود. به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد. پیش خود گفتم حتما شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. شما آمدید و مصراع دوم را گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما، درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت مصراع اول چه بود؟ راجه گفت من گفته بودم به ذره گر نظر لطف بوتراب کند. طلبه گفت مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: «به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندى را این گونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر حق در حق عبد چه خواهد کرد؟ 📚 منبع: عبرت آموز، حسین انصاریان 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔅آیت الله میلانی فرمود: این کار بی انصافی است. ♻️مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، ♨️ کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. ✍ آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! 🍀آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! 🌺گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود! 🌹این روزها باانصاف باشیم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌 ⚜کوری در محشر⚜ یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟ گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم . آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است . 📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️ داستان‌های‌بحارالانوار عذاب بدکاران در قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: همه پیامبران زمانی چوپان بودند، من نیز پیش از رسالت چوپانی کرده شتر و گوسفند می‌چرانیدم. گاهی می‌دیدم که شتران و گوسفندان بی جهت و با ترس و وحشت سر از چرا بر می‌دارند، رم کرده دور هم جمع می‌شوند. از این قضیه در شگفت بودم و با خود میگفتم: این حیوانات چرا چنین میکنند؟! تا اینکه وحی بر من نازل شد جبرئیل امین، ماجرا را چنین بیان کرد: «هنگامی که کافران و بدکاران را در قبر تازیانه می‌زنند همه موجودات غیر از جنیان و انسانها صدای تازیانه را می‌شنوند و با شنیدن آن صدای وحشتناک ترس و وحشت بر آنها چیره می‌شود». آنگاه متوجه شدم که ترس و وحشت حیوانات به خاطر عذاب کافر و بدکاران بوده است. سپس حضرت فرمودند: «فنعوذ بالله من عذاب القبر. »: پناه به خدا از عذاب سخت قبر. 📚 بحار ج ۶، ص ۲۲۶. ➥
❤️ امید بدون عمل جمعى از شیعیان در محضر امام باقر علیه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسى که عقب مانده است خود را به شما برساند. مردى از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟ حضرت فرمود: مردمى که درباره ما چیزى گویند که ما خود نمى گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم . آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟ امام علیه السلام فرمود: کسى که طالب خیر است ، خیر و نیکى به او مى رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد. آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداریم و میان ما او خویشاوندى نیست و بر خدا حجتى تداریم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوییم . پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستى مابراى او سودند باشد و هر کس از شما نافرمانى خداوند کند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فریفته شوید. اصول کافى ، باب الطاعة و التقوى ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚نقطه گذاری مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد. تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟؟؟ برادر زاده او تصمیم گرفت آن را اینگونه تغییر دهد: تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادر زاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران. خواهر او که موافق نبود، آن را اینگونه نقطه گذاری کرد: تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم. نه برای برادر زاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران. خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و آن را به روش خودش نقطه گذاری کرد:تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه. برای برادرزاده ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران. پس از شنیدن این ماجرا، فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه. برای برادر زاده ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💞 ☀️السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ... 🌸سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت یافتگان به مدد آن ، راه را از بیراهه می شناسند و مومنان به یمن آن نجات می‌یابند... 📔زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه