10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان تحول دختر بدحجاب با عنایت حضرت زهرا(س)
▫️حکایت برخورد بد مسجدی هایی که موجب انزجار دختر نمازخوان بدحجاب شدند!
🔹برخی مشاورها با تابلو و مجوز رسمی، برای خوب شدن حالم به من پیشنهاد ارتباط با جنس مخالف و رقص را دادند!
#حجاب
🔻
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 داستانهای علما: مرجعیت دینی و کار در مزرعه
در اعیان الشیعه درباره مرحوم شیخ حسن بحرانی از کتاب «انوار البدرین» نقل کرده است:
شیخ حسن با آن همه علم وفضل کار یدی انجام می داد و برای گذران زندگی خود وخانواده اش کار می کرد، شیخ ثقه احمد بن صالح برای من نقل کرد که مسائلی چند از جانب علمای اصفهان به وسیله حاکم بحرین که منصوب از طرف دولت ایران بود برای علمای بحرین فرستاده شده بود، تا جواب آن را بدهند. از جمله برای مرحوم شیخ حسن بحرانی مسائلی فرستاده شده بود.
قاصد برای رساندن مسائل وگرفتن جواب به «دهستان» رفت که قریه ای کوچک است ومردمی فقیر دارد که با دلو از چاه آب کشیده و باغات اندک خود را آبیاری می کنند.
در آنجا سراغ شیخ را گرفت. او را به آن قاصد نشان دادند، قاصد مردی را دید ضعیف الجثه که بوسیله دلو برای مرزعه کوچک خود آب می کشد.
گمان کرد او را مسخره کرده اند، خشمگین شد و آنهایی را که او را به او نشان دادند بزد.
شیخ ماجرا را دانست و کسی به نزد او فرستاد وبه او فهماند که شیخ حسن بحرانی خود اوست.
آنگاه دختر بچه خود را که به او کمک می کرد فرستاد قلم و دوات آورد و بدون مراجعه به کتابی جواب مسائل را نوشت.
مرد قاصد که ابهت و جلالت علمای ایران را دیده بود از دیدن آن منظر متعجب شد. (اعیان الشیعه، ج5،ص260)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نماز اول وقت، وسیله رسیدن به مقامات عالی!
❓سؤال: اینکه حضرت آقای قاضی فرمودند: هرکس نماز اول وقت بخواند، به مقام میرسد، آیا نماز با حضور قلب مراد ایشان بوده یا نه؟
✍حضرت آیتالله بهجت: نه! اگر نماز با حضور قلب [مرادشان باشد]، آنوقت سؤال میکنند که چگونه نماز [با حضور قلب] را بخواند؟ به چه سببی بخواند نماز کامل را؟ اینکه چیزی به دست نداد!
وقتی چیزی به دست میدهد که بگوید مطلق نماز، مطلق نماز را کسی مقید باشد در اول وقت، به نماز عالی میرسد؛ میرسد خودش، تکویناً! شیئاً فشیئاً، روزبهروز میرود بالاتر.
↶【
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
«توکای پیر»
✨توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد.
پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند.
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله میکنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد، وقتی کسی پیر میشود، زندگی را طور دیگری میبیند، غذایم را از دست دادم. اما فردا میتوانم تکه نان دیگری پیدا کنم.
اما اگر اصرار میکردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا میکردم. پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده میکردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را میانباشت و این وضعیت میتوانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
#حکایت🍃
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
شخصی میگفت: شبی در عالم رویا، شهیدالوانی را دیدم...
از او سوال کردم چه خبر؟
شهید فرمود: از دنیای شما که هیچ خبری نیست؛ هر خبری هست اینجاست که ما هستیم...
دوباره سوال کردم از بهشت شما چه خبر؟!
شهید فرمود: اینجا خیلی خیلی زیباست؛ اما بالاتر و زیباتر از هر زیبایی این است که ما هر روز به ملاقات مولا و سرورمان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مشرف میشویم...
#شهیدمحمدرضاالوانی🌷🕊
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
مرحوم فشندي تهراني مي گويد:
«در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده، به همراه همسرم برميگشتم .در راه، آقايي نوراني را ديدم که داخل صحن شده، قصد دارند به طرف مسجد بروند.
با خود گفتم: اين سيد در اين هواي گرم تابستان تازه از راه رسيده و [حتماً] تشنه است. به طرف سيد رفتم و ظرف آبي را به ايشان تعارف کردم. [سيد ظرف آب را گرفت و نوشيد] و ظرف آن را برگرداند در اين حال عرضه داشتم:
آقا شما دعا کنيد و فرج #امام_زمان را از خدا بخواهيد تا امر فرج ايشان نزديک شود!
ايشان فرمودند: «شيعيان ما به اندازهي آب خوردني، ما را نميخواهند، اگر بخواهند، دعا ميکنند و فرج ما ميرسد».
اين سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسي را نديدم!!
فهميدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را زيارت کردهام و حضرتش، امر به دعا کرده است»
📚احمد قاضي زاهدي/جلد 1/ صفحه 155
┏
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 داستان کوتاه
سعید بن جبیر که از یاران با وفای امام سجاد (ع) می باشد، نقل می کند: یکی از دهقان های ایرانی که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمومنین ستاره های نحس و شومی طلوع کرده است.
در مثل این روز شخص حکیم باید خود را پنهان کند و امروز برای شما روز سختی است. دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است و جنگ برای شما موقعیت ندارد.
حضرت علی (ع) فرمود: وای بر تو، ای دهقانی که از علائم خبر می دهی و ما را از سرانجام کار می ترسانی، آیا می دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟
آیا می دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع به بررسی و محاسبه کرد.
❤️ حضرت علی (ع) لبخندی زد وفرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه ای فرو ریخت. برج ماجین شکاف برداشت. حصار سرندیب سقوط کرد.
فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد). بزرگ یهود ناپدید شد. مورچگان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند و پادشاه افریقا نابود شد. آیا تو این حوادث را می دانی؟
مرد منجم گفت: نه یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد؛ و این مرد (با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی (لعنه الله) که جاسوس خوارج در لشکر حضرت بود اشاره نمود) جزو همین اموات خواهد بود.
آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد. مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد.
سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می کشد، بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من. چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من؛ و این مساله ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن.
📚 الاحتجاج، ج 1، ص 355.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌷 #هر_روز_با_شهدا_3772🌷
❌❌ قلمت بشکند تاریخ اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی(ره) چه گذشت!
#درحالیکه_زنده_بود_اربا_اربا_شد!!
🌷همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند [در عملیات مرصاد] و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود؛ آنسان که فرماندهی از بچهها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت. ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.
🌷در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازهای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حملهور شدند و او را اسیر کردند.
🌷همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را میدید و آنچه دیده اینچنین توصیف میکند: «نخست دستهایش را درحالیکه زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جاییکه او را میدیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و درحالیکه زنده بود ارباً اربا شد.
🌷این مسأله باعث شد که بچههای ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم. وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود. چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود «دوستت دارم مادر».
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید جلیل موسوی اسمعیلپور (در عملیات مرصاد ۳۰۳ نفر از رزمندگان میهن عزیزمان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.)
منبع: سایت تابناک
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✅ داستان_آموزنده
🌷پیرمرد خوشبخت
مردي خدمت علی (علیه السلام) رسید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من پیرمرد سالخورده اي هسـتم که از شام نزد تو آمده ام. فضایل تو را زیاد شنیده ام. من گمان می کنم به زودي غافلگیرانه کشته می شوي! لذا آن چه خدا به تو آموخته به من بیاموز.
حضرت فرمود: اي پیرمرد!
🔹 هر کس در بندگی خدا دو روزش مساوي باشد، ضرر کرده است.
🔹 هر کس فقط در طلب دنیا باشد، هنگام مرگ، حسرتش بیشتر می شود.
🔹 هر کس در بندگی خدا فردایش بدتر از دیروزش باشد، او سودي نبرده است.
🔹 هرکس باکی نداشته باشد از اینکه آخرتش ویران گردد و در مقابل، دنیايش آباد شود، هلاک شده است...
🔹 هر کس به رفع عیبهایش رسیدگی نکند، هوس بر او چیره می گردد.
🔹 هر کس در بندگی خدا در حال تنزل باشد، مرگ براي او بهتر زندگی است.
🔹 دنیا شیرین است و اهلی دارد. آخرت نیز اهلی دارد. اهل آخرت، خود را از افتخارات دنیا نگه می دارند و میلی به دنیا ندارند. نه براي خوشی دنیا شاد می شوند و نه به بدي آن افسرده می شوند.
🔹 شب و روز به سرعت از عمر انسان می گذرند. زبانت را از گناه حفظ کن! سـخنانت را حساب کن و گفتارت را کم کن مگر در خوبی.
🔹 براي مردم چیزهایی را بپسـند که براي خـود می پسـندي و براي آنـان چیزهایی را انجـام بـده که دوست داري براي تو انجام دهند ....
امام سپس فرمود: دیگر از اینجا برو.
پیرمرد گفت: بهشت را با تو و یارانت می بینم، آن را بگذارم و کجا بروم؟ یا امیرالمؤمنین! ساز و برگ جنگی به من بده، آماده ام کن تا با آن به دشمنت بتازم و بر او پیروز گردم.
حضرت اسلحه جنگی به او داد. پیرمرد به سوي جنگ حرکت کرد، در میدان نبرد پیش روي علی (علیه السلام) شمشیر می زد و جلو می رفت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دلیري پیرمرد در شـگفت بود. چون آتش جنگ شدت گرفت، پیرمرد اسبش را جلو راند و جنگید تا شهید شد.
مردي از یـاران علی (علیه السلام) به دنبـال او رفت. دیـد بر زمین افتـاده، اسب و شمشـیرش را برداشت و پس از پایـان جنـگ به خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) آورد. علی (علیه السلام) بر جنـازه او نمـاز خوانـد و فرمـود: به خـدا سوگنـد! این پیرمرد خوشـبخت است. بر این برادرتـان درود و رحمت بفرستید.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 10، ص 77
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍#پند_شیطان
🔥 شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:
میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم؟
فرمود:آنچه که میدانی من بیشتر میدانم، نیازی به پند تو ندارم.
جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند میفرماید:
هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.
حضرت موسی به شیطان فرمود:
سه پند از هزار و سه پندت را بگو.
🔥 شیطان گفت:
⭐️چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی،
زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.
⭐️ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش!
که تو را به زنا وادار میکنم.
⭐️چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.
اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم.
موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید،
ندا رسید :
یا موسی!
شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند.
حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.
شیطان گفت:
یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم،
چگونه حالا حاضر میشوم،
خاک قبر او را سجده کنم!؟
📙کتاب قصص الله، جلد 1
•┈.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ خطر شاعر و نویسنده خائن از قاتل بیشتر است
🔹روزی حکیمی درس به شاگردان میگفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد.
🔸شاگردان با خشم به او مینگریستند و در دل هزار دشنام به او میدادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است.
🔹آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سوال ساده پرسید و رفت.
🔸فردای آن روز، شاعر دربار، پای به محل درس گذاشت تا سوالی از حکیم بپرسد. شاگردان به احترامش برخاستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
🔹اما دیدند از استاد خبری نیست. هر طرف را نظر کردند، اثری از استاد نبود.
🔸یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال مینمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفت و پرسید:
چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسشهایش را گفتید و امروز شاعر و نویسندهای سرشناس آمده، محل درس را رها کردید؟
🔹حکیم گفت:
یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند، اما یک نویسنده و شاعر خودفروخته کشوری را به آتش میکشد.
🔸شاگرد متحیر به چشمان استاد مینگریست که استاد از او دور شد.
💢 استاد با رفتارش به شاگردان فهماند كه هنرمند و نویسنده خائن، از هر کشندهای زیانبارتر است.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
°|♡ ﷽ سلام امام زمانم ﷽ ♡|°
ای همه هستی
فدای نام زیبای شما
آسمان هرگز نبیند
مثل و همتای شما
کاش می شد
کاسه چشمان ما روزی شود
جایگاه اندکی
خاک کف پای شما
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج