✍رسول خدا(ص)فرمودند:
اگر درختان قلم و درياها مركب و جنيان حسابگر و آدميان كاغذ ؛ نميتوانند فضائل علے بن ابی طالب را بشمارند. شكی نيست كه فضيلتها و حالات او را از نظر شرف و کمال جز خدای سبحان و رسولش نميداند ...
📚 ارشاد القلوب جلد۲
به جز از علي نباشد
به جهان گرهگشایی
طلب مدد از اوكن
چو رسدغم و بلايي
چو به کارخويش مانی
در رحمت علی زن
به جزاو به زخم دلها
ننهدكسي دوایی
@dastane_amozande
آرزو میکنم ...
ته ته ناامیدی یه جمله و حرفی
یه روزنه ی امید ته دلت ایجاد کنه
آرزو میکنم ...
هرموقع ته دلت یه غمه بزرگی نشست
و غصه دار شدی
خدا یه نشونه برات بفرسته و بگه:
"بنده جونم یادت نرفته که
من هستم
یادت نرفته که تا من رو داری
غصه ای به دلت راه ندی🧡"
#خدایا امید همه ناامیدان باش🌱
@dastane_amozande
#پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
من و على، پدران اين امّتيم. هر كس ما را بشناسد، خداى عزّوجلّ را شناخته است و هر كس ما را نشناسد، خداى عزّوجلّ را نشناخته است
كمال الدين، صفحه261
@dastane_amozande
✍#حکایت
داستانی از مردانگی منصور حلاج
منصور حلاج در ظهر رمضان، گذرش به کوی جذامیان افتاد! جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج بر سر سفره نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمینشینند. حلاج گفت آنها روزه اند و سپس برخاست.
غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه شکستی! حلاج گفت:
ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم...
@dastane_amozande
به نام آن خداوندی
که نــور اســـت
رحیمست وکریمست
و غفـــــور اــت
خدای صبــــــح و
این شـور و طـراوت
که ازلطفش دل ما
در سُرور اســــت
🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
@dastane_amozande
✨﷽✨
✅داستان کوتاه و پند آموز
✍زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
✍🏻هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ...
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
#هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی
@dastane_amozande
#آیهای_آرامش
گفتـــم خدآیا:
ازبیناون ھمهگناهےڪهڪردم...
ڪدومـومیبخشـــے...؟!
لبخنــدزدوگفت:
#اناللهیغفرالذنوبجمیعا❤️️
همشــو...
توفقطبیـــا...!
منهمشومیبخشـمفدایسـرت...
@dastane_amozande
روزی عده ای کودکان بازی میکردند حضرت موسی از کنارشان گذشت. کودکی گفت:موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند. موسی گفت من میگویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت.
خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبردهای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت.
خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند. من خواهم آمد. مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .
سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد. او را راندند... و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید.
از خدا خبری نشد. خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند. موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد. خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت. من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ...
بر گرفته از کتاب مقدس تورات.
خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی. زیرا او از جانب ما با تو سخن میگوید.
@dastane_amozande
❣به رسمِ "رفاقت" برایت دعاهای خوب می کنم؛
دعا می کنم لبخندهایت از تهِ دل باشد، و غصه هایت سطحی و زود گذر
دعا می کنم مسیرِ موفقیتت هموار باشد و انگیزه های صعود و پروازت، بسیار...
دعا می کنم هرگز در پیچ و تابِ زمانه، بی پناه نباشی،
هرگز دلت نگیرد،
و چشم های روشنت، هیچ زمانی خیس و اشک آلود نباشد!
دعا می کنم عاشقِ کسی باشی؛
که عاشقت باشد،
و کسانی کنارت باشند؛
که تو را می فهمند و هوای دلت را دارند...
من خوشبختی ات را ، شادی ات را ، آرامشت را؛
من آرزوهای زیبای تو را آرزو می کنم...
آرزو می کنم به معنای واقعی "زندگی کنی"
@dastane_amozande
➣
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
🍃وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ🍃
و با مــردم
با خوشزبانی سخن گــــویید.
👌 یک مثال کوچک: از زیباترین
چیزهایی که پشت تلفن میشه
گفت: زنگ زدم صدات رو بشنوم!
📒سوره مبارکه بقــره آیه ۸۳
@dastane_amozande
به نام آن خداوندی
که نــور اســـت
رحیمست وکریمست
و غفـــــور اــت
خدای صبــــــح و
این شـور و طـراوت
که ازلطفش دل ما
در سُرور اســــت
🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
@dastane_amozande
📚حکایتیزیبا وخواندنی
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی. در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود... بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کنیم.
🌹امام علی (علیه السلان): چه بسا چيزي را از خداوند طلب میکنی و به تو عطا نميشود، ولی خداوند بهتر از آنرا به تو عطا ميكند...
📗تصنيف غرر الحكم،ح 3765
@dastane_amozande