✍در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است:
مردی نزد نبی مکرم اسلام (ص) آمد و گفت: هلاک شدم و هلاک کردم. حضرت از او پرسیدند: چه اتفاقی افتاده است؟! مرد گفت: روزۀ خود و همسرم را در ماه رمضان باطل کردم. حضرت فرمودند: ناراحت نباش! بندهای را کفارۀ آن گناه خود آزاد نما! گفت: نمیتوانم. حضرت فرمودند: دو ماه پی در پی روزه بگیر. گفت: طاقت آن ندارم. فرمودند: شصت مسکین اطعام کن. گفت: چیزی ندارم.
🍀نبی مکرم اسلام (ص) خوشۀ خرمایی آن گاه هدیه آوردند و آن را به او بخشیدند و گفتند: این را بگیر و صدقه بده! مرد گریست و گفت: به خدا قسم در مدینه از خانوادۀ من محتاجتر کسی نیست. حضرت فرمودند: خرما را بردار و برای خانواده خود ببر که کفارۀ گناهان توست. مرد از این که در اسلام این همه بخشش و درک مراعات مسلمان است زار زار گریست و گفت: چه دینِ مهربان و رئوفی که گناه مرا بخشید و بخاطر گناهی که کرده بودم به کفارۀ آن حتی مرا طعام رساند.
📌از این روایت کاملا واضح است هر کجا حق تعالی انسان را امر به انجام امری نموده است برای رفاه حال مسلمانان بوده ولاغیر، زیرا حق تعالی از هر چیزی بینیاز است.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
پسرکی دو سیب در دست داشت🍎🍃
مادرش گفت :
یکی از سیب هاتو به من میدی؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان!
این یکی ، شیرین تره!
مادر ، خشکش زد
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود.
هر قدر هم که با تجربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#تذکرانه👌
مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت:
در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن.
مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه، جلد 8، صفحه344
💥در چنین موقعیتی حساس است که بینش دینی ما دستور میدهد دروغ شوخی و جدی، هر دو باید ترک شود. و دروغهای کوچک نیز همچنین.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
⚜ ذکر صالحین ⚜
🔹شخصی آمد نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله شکایت از فقر و نداری کرد
🔸حضرت فرمودند
مگر نماز نمی خوانی
🔹عرض کرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا می کنم
🔸حضرت فرمودند
مگر روزه نمی گیری
🔹عرض کرد سه ماه روزه می گیرم
🔸حضرت فرمودند
امر خدا را نهی و
نهی خدا را امر می کنی ?
یا به کدام معصیت گرفتاری
🔹عرض کرد یارسول لله حاشا و کلا که من خلاف فرموده خدا را بکنم !
🔸حضرت متفکرانه سر به زیرفرو برد
ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد
🔸یارسول الله حق تعالی سلام می رساند و می فرماید
در همسایگی این شخص باغی هست و در آن باغ گنجشکی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بی نمازی می باشد به شومی آن استخوان از خانه این شخص برکت برداشته شده است و او را فقر گرفته است
🔸حضرت به او فرمودند
برو آن استخوان را از آنجا بردار بینداز دور
آن مرد به فرموده آن حضرت عمل کرد بعد از آن توانگر شد.
📚تحفه الواعظین ج 1 صفحه 119
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات گسترده پایتا
🔴 ادعای عجیب شبنم فرشادجو درباره ۵ مرد چهره سینمای ایران 😳
⛔️ در پی فساد اخلاقی در سینما
🔺شبنم فرشادجو با انتشار پستی در اینستاگرامش تصاویر ۵ مرد سینمای ایران را منتشر کرده او با انتشار عکس این افراد نوشت:
«هرکسی این اشخاص رو دنبال میکنه در اینستاگرام لطفا من رو آنفـالو کنه»
❌ مشخصات این پنج نفر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/691208313Ce043051afa
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴 #مهم |قابل توجه مقلدان رهبری
با توجه به اینکه مبلغ کمک معیشتی واریز شده ماه اول از دیشب قابل برداشت شد بهتر است نظر مقام معظم رهبری را درباره استفاده از یارانه فرزندان خود را بدانید....
⭕️ مقلدان رهبری حتما بخوانید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
✨﷽✨
خدای مهربانتر از مادر!❤
✍در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد. او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود!
هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد.از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند.
موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم»
📚سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
💜 ست روسری های خوشگل با لباساتون😍
📣 حراج روسری های #شیک فقط #39تومن
❤️روسری #39تومن
💜روسری #39تومن
اینجا تولیدی #شال و #روسری 💝♥️
🚚ارسال رایگان ➕ هدیه متبرک از حرم🎁
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
🔴❌ زیـر قیمتـــــــ بـــازار ❌ 👏👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
♥️کادوی روز دخترتون خریدین⁉️ 😍
#تخفیفات_ویژه به مناسبت ولادت با سعادت حضرت معصومه و روز
💜
💜💜
💟💟✨ 💟✨
💟 💟 ✨ 💟✨
💟💟💟💟💟💟💟✨ 💟✨
💟✨✨✨✨✨✨✨ 💟✨
💟✨ 💟✨
💟✨
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
تولیدی شال و روسری در شرق کشور♥️
مردے یڪ طوطے را کہ حرف مےزد
در قفس کرده بود و سر گذرے مےنشست
اسم رهگذران را مےپرسید
و بہ ازاے پولے کہ بہ او مےدادند طوطے را وادار مےکرد اسم آنان را
تکرار کند.
روزے حضرت_سلیمان از آنجا مےگذشت
حضرت سلیمان زبان حیوانات را مےدانست
طوطے با زبان طوطیان بہ ایشان گفت:
مرا از این قفس آزاد کن
حضرت بہ مرد پیشنہاد کرد کہ طوطے را آزاد کند
و در قبال آن پول خوبے از ایشان دریافت کند
مرد کہ از زبان طوطے پول درمےآورد و
منبع درآمدش بود،
پیشنہاد حضرت را
قبول نکرد
حضرت سلیمان بہ طوطے گفت:
زندانے بودن تو بہ خاطر زبانت است
طوطے فہمید و دیگر حرف نزد
مرد هر چہ تلاش کرد فایدهاے نداشت
بنابراین خستہ شد و طوطے را آزاد کرد.
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
زبان خیلی وقتها عامل دردسرساز ماست پس کنترل ش در افسار عقل نیکوست....
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
.✨﷽✨
⚜داستانهای پندآموز⚜
✨امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی✨
✍در بنیاسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده میشد! درب خانهاش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام میکشید، هرکس به نزد او میآمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او میداد!عابدی از آنجا میگذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچهای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد کهای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبیهایم از بین خواهد رفت!رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند میترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.
گفت: ای زن! من از خدا میترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت میخورد و سخت میگریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که میخواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سالهاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنهای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، جلد13 نوشته استاد حسین انصاریان
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🍁🍃
💔قالی سوخته💔
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟😭
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.🌻😭
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مىتونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...😭
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله.😭
مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ.🌻😭
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش آن یک قسمتی که سوخته بود رو همیشه گلمحمدی و رز میخرید و روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته یا در جانمازشان میگذاشتند یا در قوری چای یا غذایشان میریختند
اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضهها بسوزه.
اونوقت بگیم: دلمون سوخته بیبی، چند میخری؟! 🌻
پیرغلامان ارباب حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام را با قرائت فاتحه و صلوات یاد کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🤲