eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
167 ✍️ ابراهیم ادهم سر در بیابان نهاده بود و از شهر دور می‌شد. ناگاه، چندین سرباز پادشاه به او نزدیک شدند، امیر لشگر از ابراهیم پرسید، آبادی کجاست؟ ادهم قبرستان⚰ را نشان داد. امیر گمان کرد او را مسخره کرده، با شلاقی چند بر کمر و سر او زد و او را زیر شلاق به آبادی آورد. مردم چون این حالت را دیدند، نزد امیر آمده و گفتند، او عارف نامی ابراهیم ادهم است. چرا می‌زنی؟ مگر نمی‌دانی او تخت پادشاهی رها کرده است و اگر مانده بود، سرلشگر هزاران سربازی چون تو بود؟!! 👑امیر ناراحت شد و از اسب پایین آمده و به دست و پای ادهم افتاد. ادهم گفت: من دروغ نگفتم، در نظر من جای اصلی که باید به فکر آباد کردن آن باشیم آن دنیاست و تمام زیبایی‌های خلقت در زیر آن خاک هست. من گورستان را نشانت دادم که فکر گورستان باش. 👑امیر پرسید، وقتی که تو را می‌زدم تو زیر زبان چه می‌گفتی؟ ادهم گفت: تو را دعا می‌کردم و می‌گفتم، خدایا این جوان با شلاق ناحق که به دست تو مرا می‌زند، گناهان مرا در این دنیا مجازات و مکافات می‌کند و با این کارش مرا به بهشت می‌برد. سزای کسی که مرا به بهشت می‌برد، رفتن به جهنم نیست. دعا و برای تو اسغفار می‌کردم که گناهی بر تو ننویسند. 📚تذکره اولیا باب ابراهیم ادهم ص 52 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
♨️ ارزانســــــــــــــرای خانـــــــه 🏠 و آشپزخانــــه🍳 ❌زیـر قیمتـــــ بازار; به نفع مشتـــــری ❌ 🔴 جهت ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🧕 تخفیفــات ویـژه دهـه کـرامت 👇🏻 🔴 در کنار صداقت و انصاف 🔴 خریدی مطمئن; آسان و راحت و ارزان 😍 🔴➕ دنیای لوازم خانـه و آشپــــزخانـه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf 🔴 با ارزانسرای برکت با برکتــــ🌿 زندگی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبر بر هجران آن آرام جان باشد گناه زنده‌ بودن در فراق او گناهی دیگر است ... ▪️تعجیل در ظهور صلوات ▫️اللهم عجل لولیک الفرج
همیشه با خودم فکر میکردم خالم چقدر پولداره که انقدر داره😏 تا اینکه فهمیدم همش بدله ولی چه بدلی! کپی طلا😉😍 با کلی التماس لینک این کانالو بهم داد💪 کلی و و و شیک و مجلسی 😍 👈تــــــــــڬ👌 👈شــــــــیڬ👌👌 👈خــــــــاص👌👌👌 رضایت مشتری هاش تو ایتا کولاک کرده🔥 http://eitaa.com/joinchat/110624789Cbe6141ca95 بدل بخر کپی طلا🤩 اونم 😎
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔞📛 شدن مردی 58 روز بعد از اش 😳😰مرد پس از زنده شدن میگوید : من در زندگی ام نماز خوان نبودم اما به اهل بیت (ع) بسیار اعتقاد داشتم . در هنگام مرگم یادم است از جای تونل مانندی به سرعت عبور میکردم ، در آنجا وقتی به نماز فکر میکردم همه جا روشن میشد . ناگهان فرشته ای دیدم . از او پرسیدم مگر من مرده ام؟!😳بگذار برگردم به دنیا و زندگی!!! تا گناهان گذشته ام را جبران کنم. ناگهان........😱😱 💢جهت مشاهده ادامه ماجرا کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
✨﷽✨ ✍ سال‌ها پیش مردی به نام مسلم در شهری نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. در محلّه‌‌ای که پسر مسلم بود، یک مغازۀ مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر، پسر مسلم، به پدرش گفت:دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازۀ پرفروشی است. مسلم گفت:پسرم! هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان‌! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود و حاضر نبود از خواستۀ خود کوتاه بیاید. روزی مسلم، او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود، زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارۀ داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت:پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید و باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود؛ و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. پسرم! هرگز نانِ خود را روی نانِ کس دیگری نزن، که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارۀ بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.
هدایت شده از گسترده مارال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منوهمسرم از خوردن برنج خسته بوديم😩 برنج هم گرونه هم چاق میکنه🥺 هم پولمون میرفت هم چاق میشدیم😭 خواهرشوهرم با معرفی اینجا 😱 هروزدستور٣تاغذاي ميذاره😋که 😅 با کم‌هزینه‌ ترین و سادترین مواد کن👌 https://eitaa.com/joinchat/2897215624Ce6ba1987d9 غذاهای فوری بدون گوشت غذاهای فوری با مرغ و گوشت چرخی
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
چیپس خونگی درست میکنی نرم میشه؟ راز چیپس ترد اینجاست🥠👇 https://eitaa.com/joinchat/2897215624Ce6ba1987d9 🥓 کباب کوبیده هات همش از سیخ میریزه و جزغاله میشه؟😕 دستور تهیه کباب کوبیده خونگی😋 توان خرید گوشت رو نداری و از غذاهای برنجی خسته شدی؟🍖 غذاهای آسون 30 دقیقه ای 👇 https://eitaa.com/joinchat/2897215624Ce6ba1987d9
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند. روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند. پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید. روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند. مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود. در تمام رویدادها و حوادث زندگی صبر پيشه كن و به خدا اعتماد کن! #
🌼حکایت خواندنی ✍️فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم. پس از سلام و دست بوسی گفتم: در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس و بنیاد و کتابخانه امیر المومنین علیه السلام ؟ مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا! گفتم: اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند. سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان. 📚 طرحی نو از زیارت عاشورا، ص۲۱۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
و قیمت مناسب ❌ افتتاح آنلاین ملزومات حجاب در ایتا انواع شال و در طرح های و با کیفیت زنانه و دخترانه 😍 ارسال به کشور✈️ 🎁 مناسب برا روز دختر لینک کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3556245682C3bf5a383e5 👌 قیمت ها رو کنید.
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
استاد فاطمی نیا : شخصی گرفتاری و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که ۴۰ روز انجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام می دهد و چهل روز تمام می شود ،اما مشكل برطرف نمی شود. می گوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را می بینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت:مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) می گوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ می گوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. " تمام رفتارها و اعمال ما در زندگی مان تاثير دارد. برای مثال همان طور كه اگر دلی را بشكنيم ، ممكن است تاثير منفی بر زندگی مان بگذارد ، اگر دلی را هم بدست آوريم ، تاثير مثبت خواهد گذاشت. منشا بسياری از مشكلات و گره ها در زندگی مردم ، اعمال و رفتار آنهاست ، اما به محض مواجهه با گرفتاری ، آن را ناشی از سحر و جادو ميدانند ، و به جای توجه و مراقبه بر اعمالشان ، به سراغ دعانويس ها ميروند!" شادی_روحشان_صلوات
هدایت شده از « تبلیغات گسترده صداقت »
✍مخاطب عزیز باتوجه به استقبال بی نظیر شما; درصدد شدیم تا با توجه به خدمات ارائه دهیم ⚠️ در مدتی محدود ⚠️ ▪️ حراج پارچه های طرح دار و ساده❤️❤️ ▪️ پارچه های پرطرفدار و پرفروش💜 به ازای هر خرید; تخفیفات ویژه یی تعلق خواهد گرفت https://eitaa.com/joinchat/940638209Ce27f72f8a4 https://eitaa.com/joinchat/940638209Ce27f72f8a4
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
✍ قابل توجه خیاطان عزیز و بانوان محترم پارچه های فصـل 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/940638209Ce27f72f8a4 https://eitaa.com/joinchat/940638209Ce27f72f8a4 🔈🔈 ارسال سریـع ✔️✔️ 💟♥️ دورهمی خیاطان عزیز ♥️💟
✨﷽✨ ✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت : بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛* لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت : گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم توی درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. 👌 اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ ✍آیت الله بهلول، سخنران مسجد گوهرشاد و یکی از شاهدان عینی کشتار مردم معترض به در دوران بود.
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...! هیچوقت زود قضاوت نکنیم...
وعده ی شهادت پس از این که به بچه ها خبر رسید دکتر «رحیمی» شهید شده است، همه ی بچه ها دعای توسل را به یاد او خواندند. دعا را «محمدعلی» می خواند. وقتی به نام مقدس امام حسین (ع) رسید، دعا را قطع کرد و خطاب به بچه ها گفت: «برادرها اگر مرا ندیدید حلالم کنید، من از همه ی شما حلالیت می طلبم». پس از اتمام دعا نزد او رفتم، گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلالیت طلبیدی؟» گفت: «وقتی به جبهه آمدم، امام زمان (عج) را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: «به زودی عملیاتی شروع می شود و تو نیز در این عملیات شرکت می کنی و شهید خواهی شد»». همین گونه شد، او در همان عملیات (مسلم بن عقیل (ع)) به شهادت رسید. با این که قبل از عملیات به علت درد آپاندیسیت به شدت بیمار بود و حتی فرماندهان می خواستند از حضور او در عملیات جلوگیری کنند، ولی او می گفت: «چرا شما می خواهید از شهادت من جلوگیری کنید؟» . راوی: یکی از همرزمان نوجوان بسیجی شهید «محمدعلی نکونام آزاد» اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
📌روز دختر نزدیکه و بهترین هدیه برای دختر خانم های عزیز، کتاب اختصاصی با اسم و عکس و قهرمانی خودشونه عاشقش میشن بچه ها خوندنش هم مجانیه اینجا بزنید 👇👇👇 https://dsmn.ir/oY5VqE موضوعات انتخابی جالب داره + اسم اعضای خانواده هم توش میاد + الانم تخفیف دارن کانال کتاب اختصاصی هم عضو شید: 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2333409311C4e5586fc6b
📚 پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید .!. ❣یادمان بماند که: "زمین گرد است..." ‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‌ در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «بار دیگر که برای مناجات آمدی، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور!» موسی (علیه السلام) هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟ به هرکس که می اندیشید با خود می گفت: «شاید خدا او را دوست داشته باشد» سرانجام موسی (علیه السلام) سگی را یافت که تمام بدنش را کِرم گرفته و لاشه گندیده اش رها شده بود و بوی عفونتش رهگذران را آزار می داد. با خود گفت: شاید این منفورترین موجود نزد خدا باشد؛ اما این مطلب به ذهنش خطور کرد که شاید خدا همین موجود را نیز دوست داشته باشد. هنگامی که به میقات رفت، ندا رسید: «ای موسی! چیزی به همراه نیاوردی؟!» موسی علیه السلام پاسخ داد: «به هرچه نگریستم، آن را شایسته دوست داشتن تو دیدم». ندا رسید: «ای موسی! اگر آن سگ را به همراه آورده بودی، از چشم ما می افتادی!» و یا در جایی دیگر آمده است: «ای موسی به عزت و جلالم قسم، اگر آن سگ را می آوردی نامت را از دیوان انبیاء محو می کرددم. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
⚠️ ❌تلنگر❌ 💠 از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟ 👈 گفت : 👀 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی! 👀 میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی! 👀 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری! 👀 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی! 👀 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی! 👀 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود! 👀 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• • اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande