eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سابقه گسترده کرامت( امام مجتبی ع )
📢 فوری/پوشش زشت و توهین آمیز در مترو تهران 🔞🚷 ♨️نوشته های سخیف روی لباس ها چه میکند؟ 🔇از شما دعوت می‌کنیم 🎥 این لباس ها را ببینید⚠️🚷 ↙️ http://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
⭕️فوری ❌ شوخی شرم آور رامبد جوان مقابل خبرنگاران و دوربین ها 😐😱 ♨️چطور این حرفو زد،برای صدا سیما متاسفیم ‼️‼️ 🔇از شما دعوت می‌کنیم 🎥 کامل این حرکت زشت رو ببینید⚠️🚷 ↙️ http://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ مهربانم❣﷽ ای بهاری ترین آینه هستی یوسف کنعانی من، سلام آقاجانم... بیا و اذان عشق بخوان تا جهان سراسر مسلمان شود بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد کن ... چشم انتظار مانده‌ام ؛ من سر خوشم از لذت این چشم به راهی و چشم انتظار می‌مانم ... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
هدایت شده از تبلیغات گل یاس
🔰 خواستگاری عجیب یک شهید 😂 ✳️ شهید یعقوبی میگفت یکبار مادرم گیر داده بود باید ازدواج کنی، هرچه میگفتم بیخیال نمیشد، میگفت یه آدرس فقط بهم بده! یه دفعه یه فکر شیطنت آمیزی به عقلم رسید. یک آدرس به او دادم گفتم اسمش مریم خانم است برو. مادرم رفت. بعد از ساعتی عصبانی برگشت و. ادامه ماجرا 😂😂👇 http://eitaa.com/joinchat/1622999058C0293b71f29 ✅ بیا ببین آدرس خونه کی و داده بود😂😂😂😂😂👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚨 الله اکبر | صبر ایران لبریز شد 🔴 عملیات ایران در خاک باکو علیه اسراییل / شوک بزرگ به و اسراییل 👇 https://eitaa.com/joinchat/453902362C304f22098e 🔴 گفته بودیم بر سر امنیت کشور خود با هیچکس تعارف نداریم
📕✍ماجرای گاو یک نفر از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته شد در حالی که قاتل او معلوم نبود و هر طائفه ای، طایفه ی دیگر را مسئول قتل آن شخص می دانست. این اوضاع و احوال ادامه داشت تا این که نزد حضرت موسی رفته و از او درخواست کردند که از خداوند در این زمینه یاری بگیرد. حضرت موسی با توجه به ارتباطی که با خدا داشت به قوم خود گفت: گاوی را گرفته و سر او را ببرید و قسمتی از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند؛ ولی قوم بنی اسرائیل به موسی گفتند: آیا ما را به تمسخر گرفته ای؟ حضرت موسی فرمود: به خدا پناه می برم اگر بخواهم کسی را مسخره کنم. قوم موسی به او گفتند: از خدا بپرس آن گاو چگونه باشد؟ حضرت موسی فرمود: گاو باید ماده، نه پیر و نه جوان باشد. دوباره آن قوم لجباز گفتند: از خدا بپرس آن گاو چه رنگی داشته باشد؟؟ حضرت موسی فرمود: زرد باشد به طوری که در چشم حالت درخشندگی داشته باشد؟ قوم موسی برای آخرین بار سوال کردند: این گاو از نظر کار کردن باید دارای چه خصوصیتی باشد؟ حضرت فرمود: این گاو باید برای شخم زدن و زراعت و همچنین برای آبکشی تربیت نشده باشد و از هر عیبی پاک باشد. در نهایت قوم بنی اسرائیل برخلاف میل خودشان گاوی را با خصوصیات گفته شده، پیدا کرده و سر بریدند و قسمتی از آن را به بدن مقتول زدند و وقتی زنده شد، قاتل خود را معرفی کرد. اگر خوب نگاه کنیم خواهیم دید که چگونه خداوند بر قوم بنی اسرائیل نعمت ارزانی داشته است. 📔آیات 67 تا 74 ،سوره بقره ‌‎‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گسترده مارال
🔵واقعیت عجیب🤯 ⛔️علت سوراخ در خودکار بیک میدونی⁉️ 1⃣ میدونم ✅✅✅✅✅ 2⃣ نمیدونم ❌❌❌❌❌ 💯حتما جواب رو ببینید عالیه 😳😱😲👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda 😱😱☝️☝️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی و ایده برداری حرام❌😡
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
خواهرشوهرم نمیدونم چکار کرده پوستش مثل برف سفیدشده دختره ی لوس 😒😪 منم هر کاری میکردم پوستم سفید نمیشد که نمیشد😩🤕 هر روز تو حموم با کیسه به جون دست و پاهام میفتادم تا بلکه یکم سفید بشه😭😓 دیدم انگار فایده نداره دیشب که اومده بود خونمون پرسیدم چکار میکنی پوستت اینقدر سفیده😤🤧 گفت یه‌سربزن‌اینجا یه‌روزه‌سفید شو😘👇 https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda
🔰داستانی زیبا از که باعث جان صاحبان خانه شد❗️ 🔸الهام خداوند و شدن دزد 🔻در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودکی به آنها هدیه کرد. 🔻در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب بودند که دزدى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار را نزد يک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هيچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بيفتد ندارد، نه همسايه ها و نه پدر و مادر. حفظ اين خانواده به وسيله يک دزد نيز ممکن است! 🔻نيمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود. يک لحظه به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم. 🔻به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ايوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بيدار مى شود و گريه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بيرون مى آيند. ❤️خداوند را طورى قرار داده است که با کوچک ترين صداى فرزند بيدار مى شود، اگر مادر بيدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بين مى برد. 🔻مادر مى بيند صداى گريه بچه مى آيد ولى بچه سر جايش نيست، با وحشت شوهر را بيدار مى کند و مى بينند صدا از بيرون مى آيد. بچه سه ماهه که بيرون نمى تواند برود! وحشت زده با همديگر به طرف ايوان مى دوند. در همين لحظه طاق چوبىِ موريانه خورده فرو مى ريزد و صداى ريزش طاق، همسايه ها را بيدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آيند و مى بينند زن و شوهر و بچه بيرون از خانه هستند. 🔻گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بين مردم بود و چيزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم اين داستان را براى آنها بگويم آنها به خدا بيشتر می‌شود. حال که نتوانستيم دزدى کنيم، اعتقاد مردم را به خدا زياد کنيم! 🔻دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است. زن و شوهر و همسایه‌ها دزد را و رها کردند و پول خوبى نيز به او دادند و گفتند: برو با اين پول کاسبى کن، ديگر هم دزدى نکن. دزد گفت: 💠دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى داديد من دنبال دزدى نمى رفتم.💠 اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از سفارشات گسترده نور ✨
🚨اولین فیلم عجیب وتکان دهنده ازمنزل روحانی منتشرشد❗️ 🚨قابل توجه طرفداران روحانی مخالفان روحانی بدون تعصب ببینید😔 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3471310851C6309f6d13d https://eitaa.com/joinchat/3471310851C6309f6d13d ❌ بزرگترین کانال سیاسی فرهنگی در ایتا ☝️☝️
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔞تصاویر لو رفته از محمد خاتمی😱 ⛔️👇زیر 18 سال نگاه نکنه صرفا جهت اطلاع 👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3471310851C6309f6d13d 🛑ثروت رفسنجانی اززبان رائفی پور‼️ 🔴📢اکثریت بیشترشنیدید هاشمی باغ پسته زیادداشت حال ببینید رائفی چی میگه‼️ بدون تعصب حتماباور نخواهید کرد 👇 https://eitaa.com/joinchat/3471310851C6309f6d13d
🕊روزي پدري هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصيت دارم و اميدوارم که در زندگي به اين چهار توجه کني: اول اينکه اگر خواستي ملکي بفروشي ابتدا دستي به سرو رويش بکش و بعد بفروش دوم اينکه اگر خواستي با فاحشه اي همبستر شوي سعي کن صبح زود به نزدش بروي سوم اينکه اگر خواستي قمار بازي کني سعي کن با بزرگترين قمار باز شهر بازي کني چهارم اينکه اگر خواستي سيگار يا افيوني شروع کني با آدم بزرگسالي شروع کن مدتي پس از مرگ پدر او تصميم گرفت خانه پدري که تنها ارث پدرش بود را بفروشد پس به نصيحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان سروسامان داد پس از اتمام کار ديد خانه بسيار زيبا شده و حيف است که بفروشد پس منصرف شد. مدتي بعد خواست با فاحشه معروف شهر همبستر شود .طبق نصيحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت. اما چون صبح زود بود و فاحشه فرصت نکرده بود آرايش کند ديد که او بسيار زشت است و منصرف شد. مدتي بعد نيز خواست قمار بازي کند.پس از پرسوجوي فراوان بزرگترين قمار باز شهر را پيدا کرد. ديد او در خرابه اي زندگي ميکند و حتي تن پوش مناسبي هم ندارد.وقتي علتش را پرسيد قمارباز بزرگ گفت همه داراييم را در قمار باخته ام .....در نتيجه از اين کار هم منصرف شد. اما زماني که دوستانش سيگار برگي به او تعارف کردند که با آنها هم دود شود بياد وصيت پدر افتاد و نپذيرفت تا با مرد پنجاه ساله اي که پدر يکي ازدوستانش بود شروع کند ولي وقتي او را نزديک به موت يافت که بر اثر اين دود کردنها و مواد مخدر بود، خدا را شکر کرد که او آلوده نشده و به پدر رحمت فرستاد اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که شکم دارن، نشون میده رطوبت معده شون زیاده به همین خاطر هر چی رژیم می‌گیرن و ورزش می‌کنن می‌بینن شکم و پهلو سرجای خودشه. و تنها راه درمان اصلاح مزاج بدنه👌👌 اگه این علائم رو داری روی لینک زیر کلیک کنید و فرم رو پر کنید. برای مشاوره لاغری و رفع بلغم و سردی لینک زیر رو بزنید👇 https://formafzar.com/form/il55d https://formafzar.com/form/il55d
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
💥💥چالش تست مزاج واصلاح مزاج 💥💥 کسانی که شکم دارن، نشون میده رطوبت معده شون زیاده به همین خاطر هر چی رژیم می‌گیرن و ورزش می‌کنن می‌بینن شکم و پهلو سرجای خودشه. و تنها راه درمان اصلاح مزاج بدنه👌👌 برای مشاوره لاغری و رفع بلغم و سردی لینک زیر رو بزنید👇 https://formafzar.com/form/il55d https://formafzar.com/form/il55d
🌷هنوز انقلاب پیروز نشده بود و حضرت امام در تبعید به سر می‌بردند یک روز صبح که می‌خواستم او را برای نماز از خواب بیدار کنم، دیدم بیدار است و ناراحت، پرسیدم چی شده مادر؟ گفت: امام را در خواب دیدم من و عده‌ی زیادی در یک طرف ایستاده بودیم و شاه و سربازان و درجه دارانش در طرف دیگر. شاه رو به امام کرد و گفت: پس کو آن یاران با وفایی که از آن‌ها صحبت می‌کردی؟ امام دست مبارکش را روی گردن من گذاشت و گفت آن‌هایی که گفتم همین‌ها هستند که به ثمر رسیده اند.چند سالی از این قضیه گذشت، انقلاب پیروز شد. و در دوران جنگ مثل بقیه‌ی جوانان برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه شد. آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود گفت: عملیات مهمی در پیش داریم من هم می‌خواهم در آن داوطلب باشم و اگر خدا بخواهد شهید می‌شوم. حرفهایش را زد و ساکش را برداشت و با همه خداحافظی کرد. چند روز بعد که مارش عملیات به صدا در آمد برای ما یقینی شده بود که او به شهادت رسیده است همین‌طور هم بود پیکر پاکش را که آوردند، دیدیم درست از همان قسمت که امام دست مبارکش را نهاده بود ترکش خورده و شهید شده خاطره ای به یاد شهید معزز سید رضا سیدین اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌹چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار ✍حکایت اول: از کاسبی پرسیدند:چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت:پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!... حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟... گفت: آری...مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم..صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! حکایت چهارم: عارفی راگفتند:خداوند را چگونه میبینی؟! گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد.... اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📌 🔸زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. 🔹روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! 🔸مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد! 🔹زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد . 🔸مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ 🔹مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! 🔺هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان 🔺پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان 🔅"امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان حضرت موسی-علیه السلام-مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد،مردی را با زن خود دید،آن مرد را نزد حضرت موسی آوردواز او شکایت کرد. درآن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد وگفت:هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس خودش تجاوز کنند.حضرت موسی به آن دو فرمود:با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند. 🔺بنابراین،مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند،چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande ┄┅┅┄┄┅✶🌸✶┄┅┄┅
📚 داستان کوتاه یه لیوان نسکافه از فلاسک ریختم و مانتوی سفیدمو پوشیدم و سلانه سلانه از پله ها رفتم پائین، توی پاگرد طبقه ی اول دیدمش، از همراهای بیمارا بود لابد، نشسته بود روی پله ها، سر و وضعش اونقدری به هم ریخته بود که حتی توی بیمارستانم عجیب به نظر برسه، از چشمای قرمز و پف کرده ش معلوم بود گریه کرده، صورتش هنوز خیس بود... سرشو هر از گاهی محکم می کوبید به دیواری که بهش تکیه کرده بود و با صدای گرفته و خش دارش بی رمق زیر لب چیزی میگفت. باید بی تفاوت از کنارش رد می شدم و به راهم ادامه می دادم اما نتونستم؛ نزدیک تر رفتم و با احتیاط گفتم: "حالتون خوبه؟!" سرشو بلند کرد و نگاه بی تفاوتی انداخت بهم، یخ بندون بود توی چشماش! لیوان نسکافه رو گرفتم سمتش "میخورین؟! نسکافه ست!" دو قطره اشک از چشماش چکید پایین ولی با ذوق خندید "نسکافه دوست داره، ولی این اواخر نمیخورد، میترسید بچه مون رنگ پوستش قهوه ای بشه!" بلند زد زیر خنده، سعی کردم بخندم دوباره به حرف اومد: "همه چی خوب بودا، خوشبخت بودیم! زن داشتم، یه خونه ی نقلی داشتم، بچه مونم داشت به دنیا می اومد، همه چی داشتم. ولی امروز صبح که بلند شدم دیگه هیچی نداشتم بهش گفتم، من پسر میخوامااا، رفتیم سونوگرافی، دختر بود! به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود، دیشب قبل خواب پرسید: حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟! در دهنمو گِل بگیرن که به مسخره گفتم نه که دوستش ندارم، بعد زایمانت خودت و دخترتو جا میذارم توی بیمارستان و فرار می کنم خودم! چیزی نگفت، به خدا جدی نبود حرفام، فکر کردم میفهمه از سر شوخیه همه ش، ولی نفهمیده بود... ناشکری که نکردم من آخه خدا، از سر خریت بود فقط! صبح که بیدار شدم دیدم تو خواب حالش بد شده، درد داشته ولی صداش در نیومده، تا برسونمشون بیمارستان هم زنم از دست رفته بود، هم بچه م..." "یه حرفایی رو نباید زد، هیچ وقت! نه به شوخی، نه جدی... منه خر آخه از کجا میدونستم دلش اونقدری از یه حرفم میشکنه که سر مرگ و زندگیشم باهام لج کنه و از درد بمیره ولی بهم نگه! صدام نکنه! " "آخرین بار نشد بهش بگم چقدر دوستشون دارم، هم خودشو، هم دخترمونو... فکر میکردم حالا حالاها فرصت هست، ولی یهویی خیلی دیر شد، خیلی" برای گفتن یه حرفایی همیشه زوده، خیلی زود... برای گفتن یه حرفائیم همیشه دیره، خیلی دیر... حواست به دیر و زودای زندگیت باشه همیشه؛ عقربه های ساعت با اراده ی تو به عقب برنمیگردن! ✍️طاهره اباذری هریس اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گسترده مارال
بانکِ سخنانِ نـــــــــاب،حـــــــــرف های دل🌿🌸 صادقانه گویی های حسین پناهی سخنان نابِ دکتر شریعتے دلنوشته های بی ریای شاملو به آیدا فقط کسانے که مشتاق متن های زیبا و اخلاقے هستند وارد شوند❤️👇 https://eitaa.com/joinchat/2289369210C313651a2a4 روزے چند دقیقه حالِ دلتان را خوب کنید🌸🕊
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚷 ۸سال‌پیش‌شوهرم‌برای‌کاربه‌شهرهای‌دیگه‌میرفت،بچه‌اولم‌۵‌سالش‌بود‌که‌بچه‌دوم‌باردار‌شدم‌وضع‌مالی‌خوبی‌نداشتیم،از‌اینکه‌دوباره‌باردارشده‌بودم‌خیلی‌ناراحت‌بودم😞‌موقع‌زایمان‌شوهرم‌نبودومن‌تنها‌دربیمارستان‌بچه‌دوم‌بدنیا‌اوردم،بعد‌زایمان‌متوجه‌شدم‌که‌خانمی‌دیگربچه‌اش‌رو‌ازدست‌داده‌فکری‌به‌سرم‌زد‌وچون‌به‌پول‌نیازداشتم‌بچه‌ام‌رو‌به‌آنها‌فروختم😔به‌دروغ‌به‌شوهرم‌گفتم‌که‌بچه‌مرده‌بدنیا‌اومد۸سال‌از‌ماجرا‌گذشت‌ووضع‌مالی‌ما‌خوب‌شد،یک‌روززنگ‌درخانه‌بصدا‌در‌اومددر‌رو‌باز‌کردم‌همون‌خانومی‌که‌۸سال‌پیش‌بچه‌امو‌بهشون‌فروخته‌بودم‌گریه‌کنان‌واردخانه‌شد...😱😭‌ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/909705397C3167bea91b 🤬کپی درتمام پیامرسانها حرام😡
🔅 در بنی اسرائیل مرد نیکوکاری بود که مانند خود همسر نیکوکار داشت، مرد نیکوکار شبی در خواب دید کسی به او گفت: خدای سبحان و متعال عمر تو را فلان مقدار کرده که نیمی از آن در ناز و نعمت و نیم دیگر آن در سختی و فشار خواهد گذشت اکنون بسته به میل توست که کدام را اول و کدام را آخر قرار دهی. مرد نیکوکار گفت: من شریک زندگی دارم که باید با وی مشورت کنم. چون صبح شد به همسرش گفت: شب گذشته در خواب به من گفتند نیمی از عمر تو در وسعت و نعمت و نیم دیگر آن در سختی و تنگدستی خواهد گذشت اکنون بگو من کدام را مقدم بدارم؟ زن گفت: همان ناز و نعمت را در نیمه اول عمرت انتخاب کن. مرد گفت: پذیرفتم بدین ترتیب مرد نصف اول عمرش را برای وسعت روزی انتخاب کرد. به دنبال آن دنیا از هر طرف بر او روی آورد ولی هر گاه نعمتی بر او می رسید همسرش می گفت از این اموال به خویشان خود و نیازمندان کمک کن و به همسایگان و برادرانت بده و بدین گونه هر گاه نعمتی به او می رسید از نیازمندان دستگیری نموده و به آنان یاری می رساند و شکر نعمت را بجای می آورد تا اینکه نصف اول عمر ایشان در وسعت و نمعت گذشت و چون نصف دوم فرا رسید بار دیگر در خواب به او گفتند: خداوند متعال به خاطر قدردانی از اعمال و رفتار تو که در این مدت انجام دادی همه عمر تو را در ناز و نعمت قرار داد و فرمود: - تا پایان عمرت در آسایش و نعمت زندگی کن. 📙بحار: ج 14 ص 492 و ج 71 ص 55. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از سابقه تاج👑خاص‌خوبان‌ایتا👑
نامزدم میگه مامان جونش پشتم گفته دختری که نتونه یه رو سرش نگهداره ! چجور میخواد شوهر نگهداره؟!😳😒😏 مادرشوهر نیستن که بلای جونن جوووون😐😂 منم که پرروووووو😌☺️ گشتم یه کانال پیدا کردم فقط پنجاه مدل روسری یادمیده ببینم دیگه دردش چیه😝 اینم لینکش عالیه😌👇 👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/4113432702C7aecc8bd87
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
به عروسمون گفتم بطری نوشابه هاتو دور نریز بده به من🍾🍾🍾 💟قیافشو کجو کوله کرد😏وا آشغال جمع میکنی😳😱 منم لینک کانالو بهش دادم😌👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4113432702C7aecc8bd87 💟حالا رفته عضو شده فهمیده پول طلاهامو از بطریا درمیارم داره اشغال جمع میکنه😂 😍❤️👆 👏👏😍😍
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. 💭 روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: ✨لااله الا اللّه✨ 💭 طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. 💭 با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. 💭 سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! ✅ آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟! اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
مداحی_آنلاین_داستان_جانبازی_غلام_سیاه_امام_حسین_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.64M
🌙 ♨️داستان جانبازی غلام سیاه امام حسین(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚 آورده اند که در زمان عضدالدوله دیلمی، پینه دوزی بود که دختری زیبا داشت. سرهنگی عاشق دختر شد. پدرِ او را احضار نمود و به او تکلیف نمود تا دخترش را به عقد او درآورد. پینه دوز جواب داد تو سرهنگ و امیر لشکری و من مردی فقیر و پینه دوزی بیش نیستم. این وصلت جور نمی آید و من باید دخترم را به شخصی دهم که همردیف خودم باشد. سرهنگ هر چه اصرار نمود پینه دوز زیر بار نرفت. به ناچار سرهنگ گماشتگان خور را فرستاد تا آن دختر را از خانه پدرش به جبر و زور درآورده تسلیم او نمودند. پینه دوز بیچاره به هر کجا که شکایت نمود به عرض او رسیدگی نشد. لاعلاج عریضه به عضدالدوله نوشت. عریضه را به شاه ندادند و جوابی به او نرسید. به ناچار روزی به نزدیک دارالاماره آمد و با صدای بلند بنا کرد به اذان گفتن! شاه از صدای اذان بی موقع از قراولان سوال نمود. گفتند: پیرمردی است که دادخواهی دارد و چون او را راه نداده اند به اذان گفتن مشغول شده. عضدالدوله دستور داد تا او را به حضور او بیاورند و چون به نزد شاه رسید عرض حال خود را به سمع او رساند. عضدالدوله امر به احضار او داد و چون سرهنگ آمد پرسید: آیا این پیرمرد راست می گوید؟ تو دختر او را به زور ربوده ای؟ سرهنگ سر به زیر انداخت و جوابی نداد. عضدالدوله مجددا سوال نمود. سرهنگ به گناه خود اعتراف و اضافه نمود که دختر پینه دوز خود را کشته. شاه از این قضیه بسیار متاثر و با آنکه سرهنگ را زیاد دوست می داشت، امر نمود تا او را دو نیمه نموده و در چهارسوق شهر آویزان نمودند تا عبرت دیگران شده و ناموس مردم را بازیچه نگیرند و بعد حکم نمود تا هر کس دادخواهی دارد و به حضور نتواند رسید، به نزدیک قصر آمده و اذان بگوید اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از سابقه گسترده کرامت( امام مجتبی ع )
از موهای زائد خسته شدی⁉️😭😫 هر روشی امتحان کردی دوباره برگشته⁉️😖 از بین بردن دائمی موهای زائد بدن با 😲😳 ♨️تست شده توسط اعضای کانال😍 محشره،خانما حملههه🙈🏃‍♀💃 فقط یه نکته مهم داره در لینک زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/3632463883Cd3dcf3978b بدون هزینه 💯 فقط کافیه ۱بار امتحان کنی🤗