eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💕پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
داستان بسیار زیبا و آموزنده ایست مخصوصاً برای بعضی از دختر خانم‌ها ⚠️ حتماً بخوانید سر کلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهائی که هر روز با یه دختری ارتباط دارند دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته‌اند برای ازدواج می‌گردند! اصلاً برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهائی دنبال اینطور دخترها برای زندگیشان باشند این وسط استادمان خاطره‌ای را از خودش تعریف کرد: ایشان تعریف می‌کردند من در فلان دانشگاه مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلاً هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می‌انداخت و با پسرا کل کل می‌کرد و بگو بخند داشت دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت سلام کرد گفت حاج آقا من می‌خواستم در مورد مسئله‌ای با شما صحبت کنم اجازه هست؟ گفتم بفرمائید و شروع کرد به تعریف کردن راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسر رو میخوام ولی اصلاً روم نمیشه بهش بگم میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید آخه اونم مثل خود من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه روحیاتمون باهم میخوره باهام بگو بخند داره خیلی راحت‌تر از دخترهای دیگه‌ای که در دانشکده هستن با من ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه از چشمهاش معلومه اونم منو دوست داره ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید حرفش تمام شد و سریع به بهانه‌ای که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او با من سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد به خودم گفتم حتماً این هم بخاطر این دخترک آمده چقدر خوب که خودش آمده و لازم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که من در کلاسهائی که میرم دختری چشم من رو بد جور گرفته میخوام بهش درخواست ازدواج بدم ولی اصلاً روم نمیشه و نمی‌دونم چطوری بهش بگم بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی! چشمهام گرد شد دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود! گفتم تو که اصلاً به این دختر نمیخوری من باهاش چند تا کلاس داشتم این دختر خیلی سر سنگین و سر به زیره بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الآن توی هیچ کدوم از دخترهای دانشکده ندیدم ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته فکر می‌کنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن من از دخترهائی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد من دوست دارم زن زندگیم فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخندهاشو فقط با مرد زندگیش بکنه زیبائیهاش فقط مال مرد زندگیش باشه همه درد و دل‌هاشو با مرد زندگیش بکنه حالا شما به من بگید با دختری که همین الآن و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده‌اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم!؟ من همون دختر سر به زیر سر سنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس می‌شینه و حواسش بجای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چهار دنگ به درسشه و نمراتش عالی همون دختری که حجب و حیاش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم چون اونقدر باوقاره که اصلاً به خودم جرأت ندادم مستقیم درخواستم رو بگم حالا تصمیم با خودتونه✔️ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
! شیخی نیمه شب وارد مسجد شد و مشغول نماز شد ... اتفاقا حیوانی برای در امان ماندن از سرما به مسجد وارد شد! مرد که صدایی را شنید، تصور کرد که شخص دیگری به مسجد آمده است! برای اینکه اخلاص خود را نشان دهد، نمازهایش را با قرائت و طمانینه تمام به جا می اورد! نزدیکی های صبح نگاه کرد تا ببیند آن فرد کیست که در کمال تعجب حیوان را مشاهده کرد و با خود گفت: "تف به این ریا" ! از سر شب تا به حال به خاطر یک حیوان عبادت کردم نه به خاطر خدا!" ⁦ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌹حکایتی از ملانصرالدین! ✍می‌گویند ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می‌میرد؟ چرا مزخرف میگی! و جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید، حتما مردن هم دارد! 🔺 این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب‌ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور می‌کنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
خواندنی 💠یار بد بدتر بود از مار بد💠 🔥 زغالهای خاموش را، کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود... همنشینی اثر دارد. ✅ اگر کنار کسانی بنشینیم، که روشنند و نورانیت و حرارتی دارند، ما هم نورانیت و حرارتی میگیریم... میوه خراب را از میان میوه‌ها کنار می‌گذارند که دیگر میوه‌ها را فاسد نکند، همنشینی اثر دارد. 🚫 برای همین است که اهل جهنم دستان خود را میگزند و می‌گویند: "یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا" وای برمن... ⛔️ ای کاش با فلانی رفیق نبودم و با او نمی نشستم، او تاریک بود و مرا مثل خود تاریک کرد. 📖 قران کریم سوره فرقان آیه 28 ‼️نگید رفیق بد اثر نمیگذاره، اثر میگذاره چه بخواهیم چه نخواهیم!!! 👈 اولین اثری که رفیق بد ناخداگاه در انسان میگذاره اینه که زشتی گناه رو در برابر انسان کمرنگ میکنه، و از جهت روانی زمینه رو برای آلوده شدن انسان فراهم میکنه، چون زمانی که زشتی گناه برای ما کمرنگ بشه، انگیزه برای انجامش چند برابر میشه. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
آورده اند که : روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند . کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمی توانست حرف بزند. کریم خان گفت : وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم . شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید وکیل الرعایا گفت : پدر من یک خر دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد ؟ اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی می کشند اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ نسیم صبـح به پاداش جاݩِ ما بستاݩ! ببر به حضـرت جاناݩ سلامِ منتــظراݩ 🌱
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان میداد ، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد. روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت. شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید لااله الا الله. طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه و نوحه میکند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه میکنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیکنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد . با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. سپس شیخ گفت: میترسم من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم. 💚زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✍آیت الله بهجت(ره) : در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهالی همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد. من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد. ولی برخلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✅زیباترین کارت عروسی ... ✍حجت الاسلام قرائتی: یک کارت عروسی برای من آمد و روی آن نوشته بود: دوشیزه فلانی و آقای فلانی زندگی خود را آغاز کردند؛ خواستیم شما را در تالاری دعوت کنیم و از شما پذیرایی کنیم ولی به فکر افتادیم که این هزینه را به دختر و پسری بدهیم که آنها هم ازدواج کنند. بنابرین هزینه مراسم عروسی را برای ازدواج دو نفر دیگر گذاشتیم این کارت را هم دادیم که بدانید ما ازدواج کردیم. چقدر زیبا ! اگر انجام این کار از ما بر نمی آید، می توانیم حداقل با ساده برگزار کردن عروسی خود ترویج تجملات نکنیم و آن مقدار صرفه جویی را به زوج دیگری کمک کنیم. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از بقالی (سوپر مارکت) که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت ۵۰ سنت میخریدم و به مسیر خودم ادامه می دادم؛ در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن ۶۰ سنت نوشته شده بود در قفسه دیگری قرار داده بودند توجه مرا به خود جلب کرد... برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟ در پاسخ، به من گفت: نه، همان نوع و همان کیفیت است!! پس دلیل چیست؟! چرا قیمت کاکائو در قفسه ای ۵۰ و در دیگری به قیمت ۶۰ به فروش می رسد؟ در پاسخ به من گفت: به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد، اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود... این جنس جدید قیمت فروش اش ۶۰ سنت و قبلی را چون قبلا خریدیم همان ۵۰ سنت است. به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید خرید نمی کند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش نرود. او گفت: بله، من می دانم من به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید‌ را تشخیص دهد. در پاسخ در گوشی به من گفت: مگه شما یک دزدی؟؟ شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم... در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شود و ذهن مرا در گیر کرده است که: آیا من دزدم؟؟!!! و آیا ما دزدیم!؟» ‎‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📘 💠 لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله 🔹روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می‌کردند، تبسمی نمودند. شخصی به حضرت گفت: «یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردید و لبخندی بر لبانتان نقش بست، علت آن چه بود؟» 🔹رسول خدا فرمودند: آری! به آسمان نگاه می‌کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می‌شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود. 🔹فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند: «ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.» 🔹خداوند به آن فرشتگان فرمود: «تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می‌نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم. » 📚 بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۸۳ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟ روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم: اما این کتاب خیلی باارزش است! تشکر کردم و در حالی که خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم. چند روز بعد پدرم روزنامه‌ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و به نظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست؛ برای شخص دیگریست و موقتاً می‌توانی آن را داشته باشی. من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم. در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت: حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج چیست؟ در عشق می‌کوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب باارزشی است که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش می‌کنی. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 💐آری آری شهد هستی حیدر است 💐از عسل هم صحبتش شیرین‌تر است 🎤 👏 👌بسیار دلنشین 🌷مرجع رسمی مولودی های روز
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام: ✅چهار چيز برای چهار مقصد ديگر آفريده شده اند : ❶ مال برای خرج کردن در احتياجات زندگی نه برای نگهداری ❷ علم برای عمل کردن به آن نه جدال و کشمکش و بحث ❸ انسان برای بندگی و اطاعت از خدا نه خوشگذرانی و معصيت ❹ دنيا برای جمع آوری توشه آخرت نه غفلت از آخرت و آباد ساختن دنيا 📚منبع : نصايح صفحه ۱۷۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️استاد فاطمی نیا: 💠خدا چند گناه را به سختي مي بخشد كه يكي از آنها آبرو بردن است. ▫️حدیثی از امام باقر(علیه السلام) است که حضرت می‌فرمایند : 💠کسی که از ریختن آبرو و حیثیت مردم چشم‌پوشی کرده و آبروی آن‌ها را نریزد، خداوند در روز قیامت از گناهان او صرف‌نظر خواهد كرد. 💠روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند! فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مؤمن مقدس را می‌آورند جهنم به سبب اينكه آبرو مي برده اند! 💠اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. ▫️پسر يكي ازعلماي بزرگ تعريف ميكرد روزي به پدرم گفتم: 💠"شما كه درياي علم هستي، اگر بنا باشد يك نصيحت كني ، چيست؟" 🔹مي گفت پدرم سرش را مدتي پايين انداخت و فرمود: 💠"آبروي كسي را نبر!" عزيز من اسلام ميخواهد آبروي افراد حفظ شود! 💠اين گناه آبرو بردن انقدر نحس است كه صاحبان آن گاهي موفق به توبه نميشوند! 💠انقدر راحت آبروي ديگران را نبريم! 💠در روايت آمده است اغلب جهنميان به خاطر زبانشان جهنمي شده اند! گاهي عده اي در صفوف نماز جماعت و هيات ها آبروي افراد را ميبرند! پناه ميبريم به خدا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴انسان‌ها متفاوت آفریده شدن ✍انگشت‌های ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ است و ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ است ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ است ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ. ﺍﻣﺎ هیچ‌کدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ نمی‌کند، هیچ‌کدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ نمی‌کند ﻭ هیچ‌کدام ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ نمی‌کند. آن‌ها ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ می‌شوند ﻭ ﮐﺎﺭ می‌کنند. ﮔﺎﻩ ﻣﺎ انسان‌ها ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ باشیم ﻟﻬﺶ می‌کنیم ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین‌تر باشیم ﺍﻭ ﺭﺍ می‌پرستیم. اما ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ: ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ؛ ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎست. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای طلبه ای که زیاد نماز میخواند ✍نقل از به درگاه تو ای پادشاه نآورده‌ام تحفه‌ای جز گناه امام علی علیه السلام: هيچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نيست، پس هيچ كار دنيايى شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد 📚خصال، صفحه 621 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❣ 🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...🤚✨ 🌱سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! 🌱بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو... 🤲🌿 مبارک💐💐
ای علی! اگر بگویم تو از مسیح بالاتری دینم نمیپذیرد.. اگر بگویم او بالاتر است وجدانم نمیپذیرد! نمی‌گویم تو خدا هستی؛ خودت به ما بگو ای علی! تو کیستی...؟! (دانشمند مسیحی جرج‌جرداق) نازم به خدایی که علی خلق نموده... علیرضا گرائی ـــــــــــــــــــــــ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌸🍃🌸🍃 مردی در کاروان‌سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد. پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟» گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب می‌شود، یا نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمی‌دانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد.» اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‌ 📚داستان کوتاه مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
♥️ نسیم صبـح به پاداش جاݩِ ما بستاݩ! ببر به حضـرت جاناݩ سلامِ منتــظراݩ 🌱
حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه از شدت تهيدستی ، برهنه روی ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی ، جانم به لب رسيده است . موسی برای او دعا كرد و از آنجا (برای مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز می گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتی بسيار در گردش اجتماع نموده اند . پرسيد : چه حادثه ای رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازه گي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نموده و شخصی را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند ! خداوند در قرآن مي فرمايد : اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند. ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض (شوری-۲۷) پس موسی عليه السلام به حكمت الهی اقرار كرد ، و از خواهش خود نزد خدا استغفار و توبه نمود . 📚حکایتهای گلستان اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️بسیار زیباست👇 شيخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل كرده است كه گفت؛ از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى‏ فرمود؛ اسرافيل بر جبرائيل مباهات كرد و گفت؛ من از تو بهتر هستم!! جبرائيل گفت؛ چگونه و به چه دليل تو از من بهترى؟ گفت؛ به خاطر اينكه من يكى از هشت فرشته اى هستم كه عرش الهى را بدوش دارند، و من مأمور دميدن در صور هستم، و من نزديك‏ترين فرشته به درگاه ربوبى ‏ام. جبرئيل گفت؛ من از تو بهترم!! اسرافيل گفت؛ چگونه و به چه علّت تو از من بهترى؟ جبرائیل گفت؛ به خاطر اينكه من امين پروردگار بر وحى، و فرستاده او بسوى انبياء و رسولانم، امر خسوف (ماه‏ گرفتگى) و غرق كردن اشياء به دست من است، و خداوند امّت‏هائى را كه بخواهد هلاك كند به دست من هلاك ونابود مى ‏كند. بعد فرمود ع؛ اين دو نزاع خود را به پيشگاه الهى عرضه داشتند، خداوند به آنها خطاب كرد و فرمود؛ ساكت باشيد و مباهات نكنيد، به عزّت و جلالم قسم كسانی را آفريده ام كه از شما بهتر هستند... عرض كردند؛ آيا مخلوقى بهتر از ما آفريده ‏اى در حاليكه ما از نور آفريده شده ايم؟ فرمود؛ بلى، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد كه ظاهر شود، وقتى آشكار شد ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده است؛ لا إله إلّا اللَّه،" محمّد رسول‏ اللَّه،" وعليّ وفاطمة،" والحسن والحسين،"خير خلق ‏اللَّه. «خدائى جز خداى يگانه نيست،جل جلاله محمّد ص فرستاده خداست، على، ع فاطمه،س حسن ع و حسين‏،ع بهترين مخلوقات پروردگار هستند». جبرئيل عرض كرد؛ يا ربّ؛ أسألك بحقّهم عليك أن تجعلني خادمهم! خداوندا ! ازتو درخواست مى ‏كنم بحقّ اين بزرگواران كه مرا خدمتگزار ايشان قرار دهى»، و خداوند آن را پذيرفت، پس جبرئيل از اهل بيت قرار گرفت و او خادم و خدمتگزار ما مى‏ باشد. 📚ارشادالقلوب ج2ص295 مدینه المعاجز ج2ص394 هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبوها وَبَعلُها وَبَنوها.... اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💎ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟ " ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ ! ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"! ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ! ‎‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande