🌸 زنده یاد مرحوم کافی نقل می کرد که:
🍃 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.
می خواست کمکش کنم.
🍃لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
🍃رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
🍃فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
🍃آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند...
🍃وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه میکرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آری! به آسمان نگاه میکردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول میشد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.
فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، مینوشتید، بنویسید. بر
من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم.
•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🚨 جذب به روش ابراهیم
⭕️خواهر شهید ابراهیم هادی میگفت:
💠 یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزلمان دزدیدند، عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زدهاش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگیاش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
💠 طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه به شهادت رسید.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 داستان تکان دهنده جوانی که #امام_زمان را در خواب دید...
امام زمان غریبم...🥺😭
🎤 حجتالاسلام دانشمند
حتما ببینید وبرای همه دوستان صمیمی واقوام خودتان بفرستید التماس دعا
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
بحث علمى در مسافرت
ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود.
من كراراً او را به اين كيفيت ديدم. ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم، هر چند در راه تحصيل هستم (۵۶).
و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ضعيف شده بود (۵۷).
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍پادشاهی از دنیا رفت و پسرش بر سر قبر پدر میگریست. مردی بر او گذشت و گفت: تو برای چه گریه میکنی وقتی پدرت پادشاه کشور بود و در دنیا لذتی نماند که نبرده باشد و رنجی نبود که بکشد؟
پسر گفت: پدرم ناکام مُرد. مرد پرسید: مگر کامی در دنیا ماند که او آن را نچشیده باشد؟
پسر گفت: پدرم در آرزوی حمله و تصرف فلان شهر بود تا بر مردم آن شهر هم پادشاهی کند، حیف ناکام و در حسرت از دنیا رفت....
مرد گفت: واقعاً که دنیا، دنیای آرزوهاست! حتی شاه هم با آرزو و در حسرت نرسیدهای از دنیا میرود. پس همان بهتر که آرزویی در دنیا نکنم و حسرت چیزی نکشم!!!
🔘بهش گفتن به امام توهین کن تا اعدامت نکنیم، گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! من با بچه حضرت زهرا س در نمیافتم.
فردا شب، وقتی میبُرندش برای اعدام گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم
#طيب
✍ابوذر بیوکافی
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
💟 داستان کوتاه
روزی شاگرد یک استاد از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. استاد از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
استاد از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
استاد گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
•✾
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
😰کشف حجاب مرد ٥٢ساله
سلام
بنده ۵۲ سالمه امروز رفتم فیزیوتراپی دیدم سه تا خانم راحت کشف حجاب کردن و یک آقایی از پرسنل هم اونطرف تر نشسته و چنتا مشتری خانم و یک پیرمردی هم توسالن نشسته بودند من وارد که شدم سلام دادم و کمی جا خوردم نکنه اشتباهی وارد سالن خواهران شدم دیدم نه چنتا مرد هم هستند جواب سلام مرا دادند و گفتند بفرمایید یک نگاه عاقل اندر سفیه کردم و گفتم تموم شد !!!!! به حالت تعجب و سوالی گفتم ،،، گفتند چی؟ کمی مکث کردم و گفتم نظام جمهوری اسلامی ؛؛؛؛ آقاهه گفت تموم میشه اگه ...... منم گفتم آخه راحت شدیم رعایت قانون سخته واقعا،، پیراهنم را در آوردم فقط رکابی داشتم و بعدش شلوارمو در آوردم همه با تعجب نگاهم کردند گفتند اقا لطفاً وقتی نوبت فیزیوتراپی شما شده لباساتون را در بیارین اینجا هم در نیارید رو تخت در بیار،
زشته از سن و سالت هم خجالت بکش
گفتم یعنی چه ؟ این طرز صحبت کردنه؟ مگه شما که کشف حجاب کردین خجالت کشیدین؟
مگه خواهان آزادی نیستید ؟؟ منم می خواهم آزاد باشم اشکال کار من چیه؟
اون آقاهه پاشده اومده منو بندازه بیرون من مقاومت کردم کمی اونجا بهم ریخت سروصدا بالا گرفت منشی خواست زنگ بزنه ۱۱۰ بقیه نزاشتن گفتن براتون بد میشه درب مطب پلم میشه..... بعد از نیم ساعتی از من خواستند لباسامو بپوشم گفتم یا حجاب کامل یا هیچ😏😏
مجبور شدن حجاب کامل را رعایت کنند
بعضی ها فقط زبون خودشان را می فهمند عاجزند از درک حقیقت
با عرض پوزش🙏🙏
ـ ـ ـ ـ ـــــــــــــــــ{🕊}ــــــــــــــــ ـ ـ ـ
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#پندانه
✍ فقط خدا روزیرسان است
🔹هارونالرشید به بهلول گفت:
مىخواهم روزى تو را مقرر كنم تا فكرت آسوده باشد.
🔻 بهلول گفت:
مانعى ندارد ولى سه عیب دارد!
1. نمىدانى به چه چیزى محتاجم تا مهیا كنى؛
2. نمىدانى چه وقت مىخواهم؛
3. نمىدانى چه قدر مىخواهم.
🔸ولى خداوند هر سه اینها را مىداند.
🔹با این تفاوت كه اگر خطایى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى كرد ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد کرد.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🏴آیتالله بهجت و سیدالشهدا
✍آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. اینطور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه میبریم!
وای بر کسانی که مدعی قرب به خدا هستند؛ اما ولیّ او را نمیشناسند! در آخرالزمان این دعای فرج را که دعای تثبیت در دین است، بخوانیم: «یا اللهُ،یا رَحْمَنُ،یا رَحیمُ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ،ثَبِّتْ قَلْبی عَلی دینِک» (ای خدا، ای رحمتگستر، ای مهربان، ای زیروروکنندۀ دلها،دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان)
همیشه حق و باطل مثل حسین(ع) و یزید وجود دارد و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امامحسین(ع) است. این کسانی که میگویند: این مداحی چیست؟ مصیبتخوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟اینقدر احمق هستند که نمیفهمند این اشک طریقۀ تمام انبیا(ص) بود برای شوق لقاءالله،برای تحصیل رضوانالله
ما باید اهل محاسبه باشیم،هرچند اهل توبه نباشیم،خودِ محاسبه مطلوب است.اگر بدانیم فلان روز حسینی و فلان روز یزیدی هستیم، بهتر از این است که اصلاً ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی.
📚بریدههایی از کتاب رحمت واسعه آیت الله
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande