eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 یک داستان یک پند ✍ با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خدا شد. پیرمردِ مؤمن٬ دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکه‌ای دادند. جوانی از او پرسید: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!! پیرمرد تبسمی کرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌کند. از پول شیرین‌تر، جان و سلامتی من است که اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سوره‌ی بقره آیه‌ی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان عجیب کسی که حاج قاسم رو دفن کرده بود 🎥 حاج مهدی رسولی میگه سر قبر حاج قاسم از کسی که حاجی رو دفن کرده بود پرسیدم حاج قاسم رو ندیدی؟ میگه تو خواب دیدمش ازشون سوالاتی پرسیدم که مهم ترین سوال این بود که لحظه انفجار چه حالی داشتی حاجی؟ حاجی جواب داد...😭😭 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴و هرکس بر خدا توکل کند، پس خدا او را کافیست ✍ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را می‌لرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیده‌ام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد. به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابه‌ای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند. ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم: من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟! خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند: توکل کردی ولی باید تا آخر می‌رفتی‌. وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی. سحر برخیز و به خرابه برگرد. طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کرده‌اند و هرچه از من به تاراج برده‌ بودند، آنجا بود. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔻مرحوم آیت الله العظمی اراکی(ره) که از بزرگان عالم اسلام و از فقیهان وارسته بودند ، فرمودند : مرحوم آخوند ملّا محمد کبیر ، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشته که در آن زراعت می کرد ، و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می آورد .یک وقت که حاصل زمین را خرمن کرده بود و در دشت ، خرمن های دیگری نیز وجود داشت ، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می کند باد می وزرد و آتش به خرمن ها می افتد و خرمن ها یکی پس از دیگری در آتش می سوزد . شخصی نزد مرحوم آخوند کبیر می ورد و می گوید : چرا نشسته ای ؟ نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد . آخوند کبیر تا این سخن را می شنود عبا و عمّامه را می پوشد و قرآن به دست ، به سر خرمن می رود و رو به آتش می ایستد و خطاب به آن می گوید : ای آتش ، این نان خانواده و اهل و عیال من است ، تو را به این قرآن قسم می دهم متعرّض این خرمن نشوی. در حالی که تمام خرمن های دیگر خاکستر شده بود ، این یک خرمن سالم ماند ! هر کسی می آمد و می دید ، انگشت حیرت به دندان می گرفت و متحیّر می شد که چطور خرمن سالم مانده است ؟! این بزرگوار تربیت شده و درس گرفته از مکتب حضرت ابراهیم (ع) هستند که چون خداوند به آتش امر کرد : یا نارُ کُونی بَرداً وَ سَلاماً « انبیاء - 69 » ای آتش ، سرد و مایه ی ایمنی باش آنان آموخته اند که هر چیزی ممکن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد . -------------------------- 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
دعوا شده بود، آقا امیرالمومنین رسید. گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره. 🌷گفت: به تو ربطی نداره. گفت: ولش ڪن بزار بره. _به تو ربطی نداره! دستشو برد بالا، محکم گذاشت تو صورت علی(ع) آقا سرشو انداخت پایین رفت... 🔸مردم ریختن گفتن فهمیدی کیو زدی؟! گفت: نه فضولی میڪرد زدمش گفتن: زدی تو گوش علی خلیفه مسلمین! 💠ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد، گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست. دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره!!! 👈امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میکنی یه سیلی تو صورت من میزنی... 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
❣سلام_امام_زمانم❣ 📖 السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه...✋ 🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه‌های نور از لسان تو می‌تراود، و تفسیر حقیقی‌اش از قلب نازنین تو جاری می‌شود.
✨﷽✨ 🌼باز شدن درب جهنم با یک جمله! ✍مدتی است که این اصطلاح بین مردم رایج شده است: "اعصاب نداریم" و این جمله گویی کلید توجیه هر بداخلاقی و بدرفتاری شده است!اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناخوشایندمان تبرئه می‌کند؟مثلا بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان یا دوست و همکارمان فریاد می‌کشیم و در نهایت با هزار تا منت گذاشتن می‌گوییم: "اعصاب نداریم" و انتظار دل‌جویی هم داریم! پس کی می‌خواهیم حق‌الناس‌های ناشی از این رذیله اخلاقی را از گردنمان برداریم؟ "پرخاشگری" رذیله‌ای سمی است که دنیا و آخرت ما را به باد می‌دهد. رذیله‌ای که ائمه معصومین علیهم‌السلام به شدت از آن نهی کرده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:«در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بداخلاقى.» در حدیث دیگری از پیامبر صلى الله علیه و آله می‎خوانیم كه فرمودند: «بیشترین چیزی كه امت من به سبب آن وارد بهشت می‎شوند تقوی و حسن خُلق است.» حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «كامل‌ترین شما از نظر ایمان كسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد.»باید توجه داشته باشیم که تحمل ناملایمات و سختی‌های روزگار برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی مستقیم به جهنم است. 📚جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه افراسیابى 69/281 📚احتجاجات/ترجمه بحار الانوار/ج‏35٠،2 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 حکایت کوتاه روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت ،تا این که به روستایی رسید ،کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند. پادشاه به همراهان خود گفت :بساط طعام را آماده کنید کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم. پادشاه گفت:آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت:چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست) پیر مرد جلو امد و گفت :بله ،با من کاری بود!پادشاه گفت:ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟ پیر مرد گفت:یکصد و بیست سال ، پادشا‌ه :و هنوزسر پا هستی و کار می کنی. پیر مرد:بله. پادشاه:ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت،نصف عمر شما را هم نداریم !!شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید ،چطور این همه عمر می کنید؟ پیرمرد در جواب پادشاه گفت:هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند . هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند .شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید . بنا بر این و قتی که تمام شد ۀدیگر سهمی ندارید و می میرید،ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!! ‌‌‎ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💚قرآن، نامهٔ خداوند به بندگان شیخ حسین انصاریان : علامه محمد تقی جعفری برایم نقل کرد و در شرح نهج‌البلاغه‌اش هم نوشته است که یکی از اساتید من، آیت‌الله‌العظمی آقا شیخ مرتضی طالقانی بود. گفت ایشان برای خودم در نجف تعریف کرد: من تا بیست‌سالگی در این مناطق طالقان چوپان بودم. صبح به صبح گوسفندهای مردم و دو سه‌تا گوسفند هم خودمان را به صحرا می‌بردم و می‌چراندم، غروب هم برمی‌گشتم. تا بیست‌سالگی نه نوشتن و نه خواندن بلد بودم و یک چوپان کاملاً بی‌سواد بودم. «تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار». این چوپان بیست‌ساله باطن صافی داشته که چنین پیشامدی شده است! گفت: یک‌روز هیچ‌کس در صحرا نبود و گوسفندها هم یا می‌چریدند یا خوابیده بودند که یک‌مرتبه این صدا به گوشم خورد. گوینده را ندیدم و فقط صدا را شنیدم که می‌گفت قرآن نامهٔ دعوت من به‌سوی بندگان است. چوپان! بیست‌سال داری ، نمی‌خواهی به این نامه‌ای که برایت فرستاده‌ام، جواب بدهی؟ گفت: من این صدا را شنیدم، گوسفندها را آوردم و تحویل صاحب‌هایش دادم، برای خودمان را هم داخل طویله کردم و به مادرم گفتم: من می‌خواهم به اصفهان بروم(آن‌وقت اصفهان حوزهٔ بزرگی بود و اساتید مهمی داشت) و درس بخوانم. مادرم به من گفت: مادر، ما اصلاً نمی‌توانیم خرج تو را بدهیم؛ پدرت که اینجا با جان کندن یک لقمه درمی‌آورد. گفتم: من خرجی نمی‌خواهم! مادرم چند نان خانگی به من داد، داخل سفره گذاشتم و به کمرم بستم، پیاده برای اصفهان راه افتادم تا بروم و جواب نامهٔ خدا یعنی جواب قرآن را بدهم. خیلی عجیب است! چهار سال بیشتر اصفهان درس نخواند، مجتهد شد؛ یعنی با آیت‌الله‌العظمی بروجردی و آیت‌الله‌العظمی سید جمال‌الدین گلپایگانی هم‌درس بود. چهارساله مجتهد شد، بعد از آنجا هم برای نجف حرکت کرد، پنجاه سال هم در نجف بود تا از دنیا رفت و او را در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفن کردند. جواب دادن به این نامه و دعوت خدا، خیر دنیا و آخرت آدم را به‌طور کامل تأمین می‌کند. دلا غافل ز سبحانی چه حاصل××××××مطیع نفس و شیطانی چه حاصل؟ بُود قدر تو افزون از ملائک×××××××تو قدر خود نمی‌دانی چه حاصل؟ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
⚜حضرت علی و سلمان فارسی⚜ امیرالمؤمنین علی (ع) بالای بام خانه، خرما تناول می کرد، حضرت در سنین جوانی بودند، سلمان فارسی در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت. حضرت علی (ع) دانه خرمایی از باب مزاح به سمت سلمان رها کرد. سلمان گفت: یا امیر المؤمنین (ع) با من شوخی می کنید در حالیکه من پیرمرد و شما جوان کم و سن و سال هستید؟ حضرت فرمودند: ای سلمان من را از نظر سن و سال کوچک و خود را بزرگ می بینی. قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجات داد؟ سلمان با شنیدن این کلمات با تعجب از امیرالمؤمنین (ع) کیفیت جریان را خواست. حضرت علی فرمودند: در وسط آب ایستاده بودی و از شیر بزرگی که آنجا بود می ترسیدی. دستهایت را به دعا بلند کردی و از خدا کمک خواستی. و خداوند اجابت فرمود. من همان اسب سوار هستم که زره به روی شانه اش و شمشیری به دستش بود که با یک ضربه شمشیر آن شیر را به دو نیم کرد و شما را خلاص کرد. سلمان عرض کرد: نشانه دیگری در آنجا بود، برایم بیان فرمایید. امام علی (ع) دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود: این همان هدیه شماست که به آن اسب سوار دادید. سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد، با عجله خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا، من اوصاف شما را در انجیل خوانده ام. محبت شما در دلم جای گرفت، دینم را رها کرده و دین شما را قبول کردم، ولی از پدرم مخفی نمودم و وقتی پدرم فهمید نقشه بر قتل من کشید ولی بخاطر مادرم از من گذشت و من را به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد تا من فرار کردم. به محلی به نام دشت ارژن رسیدم ، در حال استراحت بودم وقتی احتیاج به آب پیدا کردم لباسهای خود را در آورده و داخل رودخانه شدم، ناگهان شیر بزرگی آمد و روی لباسهای من ایستاد وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند کمک خواستم که ناگاه اسب سواری پیدا شد و با یک ضربه شیر را دو نیم کرد، من از آب بیرون دویدم و لباس به تن کردم و خودم را به رکابش انداختم و آن را بوسیدم. از همان اطراف گلی کندم و به ایشان هدیه دادم، بعد از نظرم ناپدید شد و رفت، از این اتفاق بیش از صد سال می گذرد و این قصه را برای کسی تعریف نکرده ام. امروز امام علی (ع) تمام قضیه را برای من بیان فرمودند و همان شاخه گل را به من نشان دادند. رسول خدا فرمودند: ای سلمان، هنگامیکه مرا به آسمان بردند تا جایی که جبرئیل توقف نمود و من تا کنار عرش بالا رفتم، درحالیکه پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت. وقتی سفر معراج تمام شد و به زمین برگشتم علی بن ابی طالب (ع) بر من وارد شد و تمام گفتگوهای من با پروردگارم را خبر داد. بدان ای سلمان هرکدام از انبیاء و اولیاء از زمان آدم تاکنون که گرفتار شده اند علی بن ابی طالب (ع) آنها را نجات داده است. 📜القطره، جلد1، صفحه 282 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب النور🌱🌸 🌸 اسرار آمیز و مهم برای شب‌های قدر🌱 کوتاه و آسان یک‌ سوره واقعه، یک‌سوره‌ توحید، هفت7بار یــــــاالله و طلب حاجات مهم 🎙آیت الله فاطمی نیا 🥀 روحش شاد و یادش گرامی... ➿تو هم بیا تو جمع ما➿ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande ➿برای 👆 نفر ارسال کن➿👆
❤️ شربت صلوات می نوشم یکی از صلحا بر بالین بیماری آمد، و او را در سکرات موت دید، پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می یابی؟ جواب داد که: کام جان خود را شیرین می یابم، و هیچ تلخی در آن احساس نمی کنم. آن صالح، در عجب ماند، که موجب این چیست، که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می آید. آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرموده است که: هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد. و من مدتی است که شربت صلوات را می نوشم، لهاذا اثر تلخی در جان خود نمی بینم؛ و از این جهان، شیرین کام و نیکو سرانجام می روم. 📚 شرح صلوات اردکانی ص۱۱۴ ‌‎‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande