📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد ازکلی آرایش کنار آینه ،پوشش نامناسب راهی خیابونای شهرشد. همینطوری که داشت می رفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش را جلب کرد:خواهرم حجابت
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن
نگاه کرد،دید یه جوون ریشوئه
ازهمونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار
به دوستش گفت باید حال اینو بگیرم،وگرنه خوابم نمیبره. تصمیم گرفت مسیرش و به سمت اون آقا کج کنه ویه چیزی بگه دلش خنک شه
وقتی مقابل پسر رسیدچشماشو تا آخر باز کرد و دندوناشو روی هم فشار داد وگفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با اون ریشای مسخره ات، بعدشم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن ، پسر سرشو رو به آسمون بلند کردو گفت: خدایا این کم رو ازمن قبول کن
پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زدو به یک بار حمله کردو به زور اورا به سمت ماشینش کشید. دختر شروع کرد به داد و فریاد، اما اینار کسی جلو نیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد، اماهمه تماشاچی بودن ، هیچکس ازاونایی که تو خیابون بهش متلک می انداختن وزیباییشو ستایش می کردن 'حاضر نبودن جونشو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید می شد دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه، آهای بی غیرت ولش کن، مگه خودت ناموس نداری ، وقتی بهشون رسید ،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو.و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد
دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست وپاش می لرزید یکدفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید جوون ریشو از همونا که پیرهن روی شلوار میندازن و ازهمونا که ب نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خون و ناخوادآگاه یاد دیروز افتاد
وقتی خواستن به زور سوارش کنن همون کسی ازجونش گذشت که توی خیابون بهش گفت:خواهرم حجابت!
🔸مثل شهید امر به معروف علی خلیلی
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#سلام_آقای_من💚💚
🍃🌸دستمان را تو گرفتی که بياييم به راه
❤️🍃ولی افسوس که ما در ته چاهيم هنوز
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 آبروی بندهٔ خدا را نبر
بزرگزاده نجیبی با دوست خود در خیابان میرفتند که سائلی بهسمت بزرگزاده دست نیاز دراز کرد.
بزرگزاده نجیب، دست در لباس خود کرد و سکهای به او داد.
دوستش از او پرسید:
مگر صدقه، بدترین حلال نیست؟!
بزرگزاده گفت:
آری!
گفت:
پس چرا بدترین حلال را میبخشی؟
بزرگزاده گفت:
صدقه بدترین حلال برای گیرندۀ آن است، چون با دستدرازکردن بهسوی خلق، غیرت خدا را خدشهدار میکند. زمانی که بنده، خدای بزرگ را نمیبیند و نزد بندهٔ دیگر خود را خوار میکند.
و نیز بدترین حرام برای کسی است که دست سائلی را که دست خداست و بهسوی او دراز شده است با ندادن، خالی رد میکند.
نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله فرمودند:
هرگز دست سائلی را خالی رها نکنید. حتی با یک سُم گوسفندی که سوخته است.
کلام به اینجا که رسید بزرگزاده نجیب گریست و گفت:
میدانی چرا نزد خداوند دست خالی رد کردن سائلش سنگین است؟! چون بر بندگانش غیرت دارد. او میبیند کسی را که او را نمیبیند، هوایش را دارد، کسی را که هوای او را ندارد.
میگوید: سائلم مرا ندید و از من نخواست، پس دست بهسوی تو دراز کرد. ولی من او را میبینم؛ دست خالیاش هرگز رد نکن که دچار عذاب من میشوی!
او هوای مرا ندارد، ولی من هوای بندهام را که حتی مرا نمیبیند، دارم. من نمیخواهم آبروی کسی را ببری که با دستدرازکردن سمت تو آبروی مرا میبرد.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
☸سنگسار(رجم)
درزمان خلافت امیرالمومنین زنی به پیشگاه حضرت علی می آید ودرحضور جمع یاران واصحاب که درمسجد جمع بودند اظهارمیدارد واعتراف میکند که زنا کرده!
امام علی اصلا توجهی به زن نمی کند!
زن باردوم حرف خود را تکرار کرده وطلب مجازات برای خودش میکند
بازامام توجهی نمی کند!
بارسوم باز زن حرف خودرا تکرار میکند ومی گوید مجازات این جهان مرا ازاین گناه پاک خواهد کرد لطفا مجازات کنید
امام بامکثی طولانی به اومیگوید برو خانه ات وفردا بیا!
زن میرود وفردایش دوباره همان سخنان را می گوید!
امام دوباره او را حواله به فردا میدهد تا بلکه ازاین اعتراف منصرف شده ونیاید!
زن برای روز سوم باز همین سخنان را درحضور همه اعتراف میکند
اصحاب متعجب ومنتظر حکم امام هستند
امام اززن می پرسد آیا بارداری؟
زن جواب میدهد بله
امام میفرماید برو و کودکت را به دنیا بیاور!
زن میرود وبعداز ماهها دوباره برمیگردد وهمان سخنان را عرض میکند که مراز گناهم پاک گردان!
امام میفرماید برو ودوسال به کودکت شیر بده!
زن میرود وبعداز دوسال دوباره برمیگردد ومصرّ به اجرای حکم است!
اعتراض مردم حاضر که خواهان اجرای حکم سنگسار بودند امام را بر آن داشت تا حکم را اجرا کند!
امام علی ،حسنین را باخود میبرد!!
وروبه جمعیت کرده ومیگوید فقط کسانی میتوانند به این زن سنگ بزنند که خود دچار گناه کبیره نباشند
جمعیت یک به یک سنگها را برزمین میریزند!
امام علی دوسنگ ریزه برداشته وبه دست امام حسن وامام حسین میدهد واین دوسنگ ریزه به سمت زن توبه کار پرتاب میشود !
زن به خانه نزد کودکش برمیگردد!
📚منبع: داستان راستان نوشته مرحوم مرتضی مطهری
✍
.
#داستان_آموزنده
🔆فكر پليد
🍂در زمان حكومت موسى هادى (چهار خليفه بنى عباس ) مرد توانگرى در بغداد زندگى مى كرد. وى همسايه اى نسبتا فقيرى داشت كه هميشه به ثروت او حسد مى برد و براى اينكه به همسايه توانگرش آسيبى برساند از هيچ گونه تهمت نسبت به وى كوتاهى نمى كرد. ولى هر چه تلاش مى كرد به مقصد پليد خود نمى رسيد. روز به روز حسدش شعله ور گشته و خويشتن را در شكنجه سخت مى ديد. پس از آن كه از همه تلاش و كوشش نااميد شد. تصميم گرفت نقشه خطرناكى را پياده كند، لذا غلام كوچكى را خريد و تربيت كرد تا اينكه غلام جوانى نيرومند گشت . روزى به غلام گفت : فرزندم ! من تو را براى انجام كار مهمى خريده ام و به خاطر آن مساءله اين همه زحمتها را تحمل كرده ام و با چنان مهر و محبت تو را بزرگ نموده ام . در انجام آن كار چگونه خواهى بود؟
🍂 اى كاش مى دانستم آن گاه كه به تو دستور دادم ، هدفم را تاءمين مى كنى و مرا به مقصود مى رسانى يا نه ؟ غلام گفت : اى آقا! مگر بنده در مقابل دستور مولا و بخشنده اش چه مى توانم بكنم ؟ آقا! به خدا قسم اگر بدانم رضايت تو در اين است كه خود را به آتش بزنم و بسوزانم يا خود را در آب انداخته و غرق بسازم ، حتما اين كارها را انجام مى دهم ...
🍂همسايه حسود از سخنان غلام سخت خوشحال گشت و او را در آغوش كشيد و چهره اش را بوسيد و گفت :
- اميدوارم كه لياقت انجام خواسته مرا داشته باشى و مرا به مقصودم برسانى .
🍂غلام گفت : مولايم ! بر منت بگذار و مرا از مقصود خود آگاه ساز تا با تمام وجود در راه آن بكوشم . همسايه حسود گفت : هنوز وقت آن نرسيده . يك سال گذشت روزى او را خواست و گفت :
🍂- غلام ! من تو را براى اين كار مى خواستم . همسايه ام خيلى ثروتمند شده و من از اين جريان فوق العاده ناراحتم ! مى خواهم او كشته شود.
غلام مانند يك ماءمور آماده گفت : اجازه بدهيد هم اكنون او را بكشم .
🍂حسود اظهار داشت : نه ! اين طور نمى خواهم ؛ زيرا مى ترسم توانايى كشتن او را نداشته باشى و اگر هم او را بكشى ، مرا را قاتل دانسته ، مرا بجاى او بكشند و در نتيجه به هدفم نمى رسم . لكن نقشه اى كشيده ام و آن اين كه مرا در پشت بام او بكشى تا به اين وسيله او را دستگير نمايند و در عوض من او را قصاصش كنند. غلام گفت : اين چگونه كارى است ؟
🍂شما با خودكشى مى خواهيد آرامش روح داشته باشيد. گذشته از اين شما از پدر مهربان نسبت به من مهربان تريد. مرد حسود در برابر سخنان غلام اظهار داشت اين حرفها را كنار بگذارد من تو را به خاطر همين عمل تربيت كرده ام . من از تو راضى نمى شوم مگر اينكه فرمانم را اطاعت كنى . هر چه غلام التماس كرد مولاى حسودش از اين فكر پليد صرف نظر كند فايده اى نداشت . در اثر اصرار زياد غلام را به انجام اين عمل حاضر نمود. سه هزار درهم نيز به او داد. و گفت : پس از پايان كار، اين پولها را بردار و به هر كجا كه مى خواهى برو. فرد حسود در شب آخر عمرش به غلام گفت :
🍂- خودت را براى انجام كارى كه از تو خواسته ام آماده كنى . در اواخر شب بيدارت مى كنم . نزديك سپيده دم غلامش را بيدار كرد و چاقو را به او داد و با هم به پشت بام همسايه آمدند و در آنجا رو به قبله خوابيد و به غلام گفت : زود باش كار را تمام كن .
🍂غلام ناچار كارد را بر حلقوم آقاى حسودش كشيد و سر او را از تن جدا نمود و در حالى كه وى در ميان خون دست و پا مى زد، غلام پايين آمده در رختخواب خود خوابيد.
🍂فرداى آن شب خانواده مرد حسود به جستجويش پرداختند و نزديك غروب جسدش را آغشته به خون در پشت بام همسايه پيدا كردند! بزرگان محله را حاضر كردند. آنان نيز قضيه را مشاهده كردند. اين ماجرا به موسى هادى رسيد. خليفه ، همسايه توانگر را احضار كرد و هر چه از وى بازجويى نمود مرد ثروتمند اظهار بى اطلاعى كرد. خليفه دستور داد او را به زندان بردند. غلام هم از فرصت استفاده نموده و به اصفهان گريخت . اتفاقا يكى از بستگان توانگر زندانى در اصفهان متصدى پرداخت حقوق سپاه بود. غلام را ديد. چون از كشته شدن صاحب غلام آگاه بود قضيه را از وى پرسيد.
🍂 غلام نيز ماجرا را بدون كم و زياد به او بازگو نمود. وى چند نفر را براى گفتار غلام شاهد گرفت . سپس او را پيش خليفه فرستاد. غلام در آنجا نيز تمام داستان را از اول تا به آخر بيان نمود. خليفه از اين موضوع بسيار تعجب كرد. دستور داد زندانى را آزاد كردند و غلام را نيز مرخص نمودند.
📚داستانهاى بحارالانوار جلد دوم، محمود ناصری
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نصحیت زیبا و شنیدنی 📢
💠از آیت الله مجتهدی 🌺
💠پاسخ فنی فرزند به پدر 😅👌😊
#آیت_الله_مجتهدی_ره
🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم .
🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد.
🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند.
رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130
💠خاطره شنیدنی سید حسن نصرالله از توصیه رهبر انقلاب در دوران سختی
🔸سيد حسن نصر اللّه نقل مىكرد، در زمانى كه حزب اللّه در فشار سختى از جانب اسرائيل بود و دچار مشكلات فراوانى بوديم خدمت مقام معظم رهبرى مدظله العالى رسيديم و از گرفتارىها و مشكلات خودمان بر ايشان گفتيم. معظم له فرمودند:
بعضى وقتها در ادارۀ امور كشور حل برخى مسائل براى من دشوار مىشود و هيچ راهى پيدا نمىشود، به دوستان و… مىگويم آماده شويد به جمكران برويم.
در مسجد مقدس جمكران بعد از راز و نياز با آقا #امام_زمان عليه السّلام احساس مىكنم همانجا دستى از غيب مرا راهنمايى كرد و در آنجا به تصميمى مىرسم و همان را عملى مىكنم و مشكل به اين صورت حل مى شود.
🔸سيد حسن نصر اللّه مىفرمود:
مقام معظم رهبرى مدظله العالى با بيان اين مطلب ما را متوجه امام زمان عليه السّلام نمود.
📚آب، آیینه، آفتاب ص۱۱۳
.
🌸🍃🌸🍃
آﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻋﺎﺑﺪﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻛﻮﻫﻰ ﻣﻨﺰﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺒﻮﺩ. ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻳﻚ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﻭ ﻳﻚ ﭼﺸﻤﻪ ﺁﺑﻰ ﺳﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ; ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻧﺎﺭ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻣﻰ ﺁﺷﺎﻣﻴﺪ ﻭ ﺭﻓﻊ ﺧﺒﺎﺛﺖ ﻭ ﻧﺠﺎﺳﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﺗﺎ ﻣﺪّﺕ ﺷﺶ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺤﻮ ﻣﻰ ﺯﻳﺴﺖ ﺭﻭﺯﻯ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺠﺪﻩ ﻗﺒﺾ ﺭﻭﺡ ﻛﻨﺪ، ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍﻯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺣﺎﺟﺖ ﻋﺎﺑﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﺮﺩ. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﻣﻦ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﻮ. ﻋﺎﺑﺪ ﻋﺮﺽ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺧﺪﺍﻳﺎ! ﭘﺲ ﺍﺟﺮ ﻭ ﻣﺰﺩ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺷﺶ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺷﺪ، ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﻰ. ﺧﻄﺎﺏ ﺭﺳﻴﺪ: ﺍﻯ ﻣﻠﺎﺋﻚ! ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺪﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﻭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻡ. ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺎﺭﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺧﻄﺎﺏ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ: ﺷﻜﺮ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﻡ ﻛﺠﺎﺳﺖ. ﻋﺎﺑﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﺩ، ﺳﺮ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﭘﻴﺶ ﻣﻰ ﺍﻓﻜﻨﺪ. ﺧﻄﺎﺏ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨّﻢ. ﺁﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻳﺎ! ﺑﺪ ﻛﺮﺩﻡ;... ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻦ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﮔﺮﺩﺍﻥ. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
بنده ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﻪ ﺯﺗﻘﺼﻴﺮ ﺧﻮﻳﺶ
ﻋﺬﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻯ ﺁﻭﺭﺩ
ﻭﺭﻧﻪ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻳﺶ
ﻛﺲ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺠﺎﻯ ﺁﻭﺭﺩ.
✍
.
هدایت شده از
دوست داری نقاشی بکشی ولی بلد نیستی😰
میخای جلو دوستات پز بدی😌😻
این چنل بهت یاد میده ک خودت نقاشیای زیبا بکشی😬
فقط کافیه جوین شی😎👇🏾
https://eitaa.com/joinchat/3534225464Cc71cd8840b
https://eitaa.com/joinchat/3534225464Cc71cd8840b
هدایت شده از
💢کودک سفیدپوست👶🏻
📌مردی همسرش را نزد خلیفه دوم برده و گفت:
خودم و زنم سیاه هستیم و او پسری سفید به دنیا آورده.
خلیفه رو به جمع کرده و نظر ایشان را خواست؛ همه گفتند زن باید سنگسار شود.😱
مأموران اجرای حکم که زن را میبردند، در میانه راه با امیرمؤمنان (ع) برخورد کردند و حضرت ماجرا را پرسیدند و آنان شرح ماوقع گفتند.
حضرت (ع) رو به مرد کرده و پرسیدند:
✍✍ادامه داستان باز شود:👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1583349777Cbd45309090
🌠☫﷽☫🌠
🔴 توفیق انجام کار خیر به نیابت از امام زمان علیه السلام
🔹 مرحوم کافی نقل می کرد که:
🔵 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم : با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🌕 وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
پاگشایی جاریم دعوت بودیم
به اصرار زودتر رفتم تا کمکش کنم وسط
چیدمان میز گفت #ژله_کیک از یخچال بیار به اشتباهی در فریز باز کردم...... دهنم سه متر باز موند 😐 فریزش جوری چیدمان کرده بود انگاری کلکسیون مثل زن 60ساله تمیز کدبانو🤕
خودش متوجه تعجب من شد 😂گفت گوشیت بیار واست سوپرایز دارم
لینک اینجا داد گفت عضو بشو دهنت سه متر باز نزار😆👇
https://eitaa.com/joinchat/663290113C01a9e688a6
تازه عروس ها حتما بیاید👆😍
هدایت شده از
زیر کابینتم خیلی نامنظم و بد منظره بود 🤕🤕
در کابینت باز میکردم یه خروار وسیله میریخت بیرون 😔
ولی از وقتی #خلاقیت_ایدهای اینجا دیدم تونستم خودم #نظم_دهنده های عالی با وسایلی دور ریختنی درس کنم 😳👇👇
آموزشش اینجاست👇😍
https://eitaa.com/joinchat/663290113C01a9e688a6
#کارخونگی میخوای عجله کنید 👆🤗
🔴 لذات هفتگانه دنیا
روزي جابر بن عبداللّه انصاري خدمت امام علي عليه السلام بود و آه عميقي كشيد . امام فرمود : گوئي براي دنيا ، اينگونه نفس عميق و آه طولاني كشيدي ؟ جابر عرض كرد : آري بياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلبم آه كشيدم .
امام فرمود : اي جابر ، تمام لذتها و عيشها و خوشيهاي دنيا در هفت چيز است : خوردنيها و آشاميدنيها و شنيدنيها و بوئیدنیها و آميزش جنسي و سواري و لباس اما لذيذترين خوردني عسل است كه آب دهان حشره اي به نام زنبور است . گواراترين نوشيدني ها آب است كه در همه جا فراوان است. بهترين شنيدني ها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است. لذيذترين بوئيدني ها بوي مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف يك حيوان (آهو) توليد مي شود. عاليترين آميزش ، با همسران است و آن هم نزديك شدن دو محل ادرار است . بهترين مركب سواري اسب است كه آن هم (گاهي ) كشنده است . بهترين لباس ابريشم است كه از كرم ابريشم به دست مي آيد . دنيائي كه لذيذترين متاعش اين طور باشد انسان خردمند براي آن آه عميق نمي كشد .
جابر گويد : فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی .سوگند به خدا بعد از اين موعظه دنيا در قلبم راه نيافت .
📚حکایت های شنیدنی ج ۳ص۸۹. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۷۱۴، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۱
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذار خواهر شوهر و مادر شوهرت بفهمن تو این کانال عضوی😬
یواشکی کارتوبکن😜
به زندگیت ی رنگ دیگه بده😋
اینجا میگه چه جوری آشپزی کنی که همه فامیل به بهبه و چهچه و تعریف و تمجید بیوفتن😉👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3649503289C24d99ee23a
https://eitaa.com/joinchat/3649503289C24d99ee23a
شوهرت انگشتاشم میخوره😋☝️
هدایت شده از
آروم بزن روش برات سوپرایز داره 🤩👻👇
. 〆⌒⌒ヽ
彡 / / / 入ヽ
/ / _ _ ミ )
d a a ミ )
| " ι " | ) )
\ ー 人 )
/ ` ー′ ゝ
/ V )
/ /__ y /
(_____ミ__/ / |
🚷بچه مچه نیاد خوبیت نداره🙊☝️
مکافات عمل
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در زمان حاج سید عبدالکریم حائری و ماجرای کشف حجاب از سوی رضاخان، دوتا پاسبان بودند که خیلی اذیت می کردند.
روزی زنی با روسری از خانه بیرون می آید، یکی از این پاسبانها او را تعقیب می کند، آن زن هرچه او را قسم می دهد و حضرت ابوالفضل، علیه السلام، را شفیع قرار می دهد در او اثر نمی بخشد. بلکه آن بی حیا توهین هم می کند که اگر ابوالفضل کاری از او ساخته می شد، نمی گذاشت دستهای او...
همان روز به حمام می رود و دلش درد می گیرد، معالجات اثر نمی کند و به هلاکت می رسد.
غسال گفته بود: دیدم، مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود
منبع: حضرت اباالفضل مظهر کمالات و کرامات، ص 447، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه السلام)، علی میرخلف زاده، ص 220
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
تولد دختر جاریم این مبل رو بردم😍
همه از بزرگی کادو کنجکاو شده بودن😄
وقتی کادو رو باز کردن، گفتم خودم درست کردم، همه شوکه شدن😳
https://eitaa.com/joinchat/2585526671C7870210c7a
اینجا یاد گرفتم👆👆
هدایت شده از
این یک دعوت نامه رسمی است؛ برای خانمهای خانهدار و جویای کار درمنزل🎯
به انجمن بانوان شاغل درمنزل بپیوندید.👇
https://eitaa.com/joinchat/2585526671C7870210c7a
ویژه بانوان متمایل به درآمد خانگی👆
🌹🌹حق الناس🌹🌹
.
آیت الله نجابت نقل می کند : " وقتی که بنده مشرف شدم خدمت آسید علی آقای قاضی، فرمودند :
(( هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی . ))
خدمت ایشان عرض کردم : « مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند ، یکی خوب درس نمی خواند . بنده ایشان را تنبیه کردم . اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت . در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم . » می فرمودند : « هیچ راهی نداری ، باید پیدایش کنی . » گفتم : « آدرس ندارم . » گفتند : « باید پیدا کنی . »
آقای قاضی فرمودند : « هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت ، باب قرب ، باب معرفت باز شدنی نیست . یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است . و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است . »
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🌼یک داستان واقعی و زیبا
✍ از مرحوم آيةاللهالعظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اي ميمردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عدهاي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم ميكنم كه شيعيان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلفشدن شيعه متوقف شد.
⚰ #یاد_مرگ
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
⏺ استوری ویژه
🎦 کلیپ تصویری
📶 مداحیوسخنرانی
🔢 پادڪـسـت مـذهبی
📻¦ @padcast110
#داستان_آموزنده
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
🔹طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند.
یکی از اون دو نفر گفت:
طلاها را بزاریم پشت منبر ،
اون یکی گفت: نه !
اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.
🔹گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،
خودشو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم
پشت منبر...!
🔹بعد از رفتن آن دو مرد،
مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری
کفشهایش را بدزدند...!
✔️و اين گونه است که انسان خیلی وقتها در طول زندگی همه چیز خود را خودخواسته از دست میدهد از جمله زمان و فرصتها.چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باشد.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
خونت نُقـــــــــلی فَــ🌰ــندقیه؟!👌😁
نمیدونی چیو کجا بزاری که خونه #دلباز_تر دیده بشه؟!😉
دیوارای خونت لوزی یا قِناسه؟😑
تراست خیلی باریکه وجا نداره؟😭
حموم دستشوییت یکیه؟😢
اینجا حتی خونه ی ۲۲ متری رو جوری ایده چیدمان دادیم که هاج و واج موندن بیا😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3373990216C86708ac72d
هدایت شده از
✅خانمهای تازه عروسی که مهمون میاد ماتم میگیرن چی سه سوته بپزم بزنن رو شکلا 😁😅
دستور غذاهای نــ🌮ــونی لقمه ای👇
🥙🌮🥙🌮🌯🌮🥙🍗🌯🍗🥙
🍗🌮🍗🌮🥙🍔🥖🥪🍗🍞🌮
خانمایی هم که خورشتاشون به روغن نمیفته بیان فوتِ کوزه گریشو بگم😉👉بزن رو خطِ آبی