🔴خدایا دیر آمدم اما...
دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.»
گفت: « از امشب بلند شو و نماز شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
.. برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟
قاسم فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب کهکشان نیستی | داستانی بر اساس زندگی آیت الله قاضی طباطبایی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
☑️ آیت الله فِهری زنجانی میفرمودند:
▫️ در مشهد، آیت الله العظمی بهجت را دیدار کردم، پرسیدم:
🔹 «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم، دوست بودیم، اگر چه هم درس نبودیم، شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیه السلام برای من نگویید، از این جا نمیروم!»
▫️ آیت الله بهجت سرشان را پایین انداختند، آن گاه سر را بالا آوردند و فرمودند:
🔸 یک بار که به حرم مشرّف شدم، حضرت مرا به داخل روضه نزد خودشان بردند، ده مطلب فرمودند.
یکی این بود:
🔶 «مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
📷 آیت الله سید احمد فهری ، حاج آقا مصطفی خمینی و حاج اسماعیل دولابی.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
☘”در فضیلت قناعت“
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن.
گفت اندازه نگهدار، کُلوا وَ اشرَبوا وَ لا تُسْرِفوا
نه چندان بخور کز دهانت بر آید
نه چندان که از ضعف ، جانت برآید
با آن که در وجود طعامست عیش نفس
رنچ آورد طعام که بیش از قدر بود
گر گل شکر خوری به تکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود
#حکایات_گلستان_سعدی
#در_محضر_وجدان
رنجوری را گفتند دلت چه خواهد گفت آنکه دلم چیزی نخواهد
معده چو کج گشت و شکم درد خاست
سود ندارد همه اسباب راست
•┈
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨✨✨
🌼مهلت ندادن عزرائیل 🌼
حضرت عیسی (علیه السلام) با مادرش مریم (سلام الله علیها) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود. یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟.
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم.
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود.
عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دی مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن.
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد.
عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر
📚 منهاج الشارعین - منهج 13، ص 591
✍
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
☘
فخر رازی از مفسران قرآن کریم میگوید:
مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم
از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم
بروم سراغ سورههای دیگر تا فرجی شود نقل میکند روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی
با التماس فراوان به مردم میگوید:
مردم رحم کنید به کسی که
سرمایه اش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه،
نگاه کردم دیدم او یخ فروش است
یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن،و او التماس میکند از مردم که از من یخ بخرید
من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم
ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است
اما قدر این نعمتها و فرصت های ناب را نمی دانیم و درک نمی کنیم
مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌸راز تعلیم تعبير خواب ابن سیرین🌸
🌹ابن سيرين جوانى بسيار زيبا و خوش تيپ بود و به شغل بزازى مشغول بود. زنى عاشق او مى شود از او مى خواهد تا پارچه هائى را از او بخرد به شرط آنكه به منزلش بياورد تا پول را هم به او بدهد.
💥چون وارد منزل آن زن شد، زن درب خانه را قفل مى كند و از او مى خواهد كه با او زنا كند. او در جواب مى گويد: پناه به خداى مى برم و در مذمت عمل شنيع زنا مطالبى مى گويد.
🌱حرفهايش در زن تاءثير نكرد، تصميم گرفت با حيله اى خود را از اين بلا نجات بدهد. به زن مى گويد: پس اجازه بده اول مستراح بروم بعد بيايم ، زن هم قبول مى كند چون به مستراح رفت خود را به مدفوع آلوده مى كند و نزد زن مى آيد.
👈 چون اين هيبت قبيحه را زن مى بيند بدش مى آيد و ابن سيرين را از خانه اش بيرون مى نمايد.
🌷خداوند به خاطر اين ترك زنا، علم تعبير خواب را به او عطا كرد.🌷
منبع : سفینه البحار 1/678
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#پندانه
🔴مِثقالَ ذَرّه
✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّههاست!
مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی همان چند لحظهای که بوی عطر زنی تمام مردی را بههم میریزد!
مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی همان چند لحظهای که شخصی به نامحرمی لبخند میزند ولی فکرش ساعتها درگیر همان
یک لبخند است!
مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند میخندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آنها را با حسرت نگاه میکند.
مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبتهایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت میگوید و رابطهای را به همین اندازه سرد میکند!
مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی همان چند لحظهای که با فروشندهای نامحرم، احساس صمیمیت میکند.
و...
قدر اینها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمیآید.
اما مِثقالَ ذَرّه که میگویند
امثال همینهاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پردهها کنار رفت، خواهیم دید!
↶
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹السلام علیک یا میثاق الله🌹
🍃 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🍃
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#آخرالزمان
#ظهور
✨﷽✨
✳️ دلت کجاست؟
✍ یکی از اقوام امیرالمومنین علیه السلام به خدمت ایشان آمدند. برادر یا دوست او مدتی بود از دنیا رفته بود و او بسیار اظهار دلتنگی میکرد. حضرت به وی فرمودند: آیا میخواهی او را ببینی؟ پاسخ داد: بله. حضرت امیر علیه السلام ردای #پیامبر را بر دوش انداختند، عصای پیامبر را به دست گرفتند و به قبرستان رفتند. سپس از خداوند طلب کردند که آن فرد از قبر خارج شده و قیام کند. وقتی که وی از قبر بیرون آمد، سلامی کرد که به غیر از لسان عربی بود. #حضرت_علی علیه السلام از او پرسیدند: مگر هنگام فوت، عربزبان نبودی؟ پاسخ داد: بله. دوباره پرسیدند: پس این چه زبانی است؟ آن فرد پاسخ داد: من #محبت و #ولایت کسی را پذیرفتم که زبان او این بود؛ تمام وجود من تبدیل شد به آن چیزی که محبوبم بوده است. زبانم نیز تغییر کرد. و این، زبان #اهل_آتش است. چون محبوب و ولیّ من اهل نار بود.
این روایت برای ما، با وضعی که داریم و محبتهایی که در دل داریم تأثرآور است. ببینید #عشق و محبت چیست و چه اثری دارد! انسان ممکن است ماشین یا خانهای را دوست داشته باشد و عشق و علاقهاش را به این امور منصرف کند. اگر انسان در این حالت بمیرد، در روایت آمده است با این تعلقی که دارد، همراه با محبوبش محشور میشود.
👤 استاد محمدرضا عابدینی
📚 از کتاب ادب عاشقی ص 80
↶
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆عذرپذیر
🍁چون هدهد به نزد سلیمان باز گشت، عذر خویش را بیان کرد و از قوم سبأ خبر آورد.
🍁سلیمان گفت: باید ببینم این عذر که آوردی راست است یا دروغ؛ اگر دروغ باشد، تو را به سختی عذاب می کنم!
🍁جبرئیل امین از طرف خدا آمد و گفت: ای سلیمان! مرغک ضعیف را تهدید می کنی! ای سلیمان! چرا از مرغی ضعیف، به عذری ضعیف بسنده نمی کنی و او را تهدید می نمایی؟ چرا از ما نمی آموزی که با بندگان خود، چگونه معامله می کنیم.
🍁وقتی کافری در امواج متلاطم دریا، در درون کشتی گرفتار می گردد، از ترس غرق شدن، بت را می اندازد و به زبان عذر، دروغ می گوید.
🍁چون وی از دریا بیرون رفت و از غرق شدن خلاصی یافت، بار دیگر بت را می پرستد و به کفر خویش باز می گردد. من به دروغ وی توجه نمی کنم و آن عذر دروغ وی را می پذیرم و از غرق شدن نجاتش می دهم.
📚داستان های کشف الاسرار، ص409
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔆مژده یزدگرد به ظهورمنجی
✨ابن عيّاش در كتاب «مقتضب الاثر»از «نوشجان بن بود مردان» نقل كرده كه
✨چون ايرانيان در جنگ «قادسيه» شكست خوردند، و يزدگرد از كشته شدن «رستم فرّخزاد» سردار لشكرش و عدالت عرب مطلع گشت و دانست كه پنجاه هزار تن از سپاهش در نبرد با مسلمين كشته شده اند.
در حالى كه با كسانش عزم فرار داشت در ايوان كاخ خود ايستاد و گفت:
✨هان اى ايوان! درود من بر تو باد! آگاه باش! هم اكنون از تو روى بر ميتابم تا وقتى كه من يا مردى از فرزندان من كه هنوز زمان وى نزديك نشده و موقع آمدن او فرا نرسيده است، برگرديم.
✨سليمان ديلمى ميگويد: خدمت امام جعفر صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم:قربانت گردم مقصود يزدگرد از «يا مردى از فرزندان من» چيست؟
✨حضرت فرمود:
اون مهدى صاحب الزمان است كه بفرمان خدا قيام خواهد كرد. و او ششمين فرزند من و اولاد دخترى يزدگرد است. او از فرزندان يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر وى ميباشد. « ميدانيم كه شاه زنان دختر يزدگرد معروف به« شهربانو» مادر امام زين العابدين( ع) است».
📚 منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، محمد باقر مجلسی، علی دوانی ،تهران: 1378 ،صص397-398
💥💥حضرت مهدی سلام الله علیه :
فإنّا یُحیطُ عِلمُنا بِأنبائِکُم وَ لا یَغرُبُ عَنَا شَیءُ مِن أخبارکُم
علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست
📚تهذیب الاحکام (تحقیق خراسان) مقدمه ج1 ، ص 38 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج53 ، ص175
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande