#کلام_نورانی_استاد
🔆ذکر یونسیه
🔸وقتی حضرت یونس در شکم ماهی گرفتار شد، نشست فکر کرد، فهمید اشتباه کرده
وقتی که به اشتباهش اعتراف کرد خدا او را از گرفتاری نجات داد. وسپس می فرماید «و کذلک ننجی المؤمنین»
لذا راه نجات از گرفتاریها این است که انسان گناهش را به گردن بگیرد، به گناه خود اعتراف کند، فکر کند کجا اشتباه کردم، کجا خطا کردم؟! کجا از مسیر خارج شدم؟! تا خدا او را از بن بست نجات دهد.
🔸یا حتی از فراق امام زمان ارواحنافداه غم روی دلش نشسته اینجا هم باید #استغفار کند، چون اگر می دانستی در دوری از امام زمان چقدر داری ضرر می کنی باید جان بدهی، چرا زنده ای؟!!!
یک خرده تکان خوردی، بیدار شدی، فهمیدی از امام زمانت دور افتاده ای. مثل بچه ای که در بازار سرگرم شده، بازیهایش را کرده، حالا یاد پدرش افتاده گریه میکند، این وضعیت ماست. اینهم استغغار دارد.
اگر میخواهی از این غم نجات پیدا کنی بگو: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. خدا این بخاطر اعمال ماست که در این زندان غیبت افتاده ایم...
استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
جمعیت هلال احمر ایران شماره کارت و کد دستوری زیر رو جهت کمک به مردم مردم مظلوم غزه و فلسطین اختصاص داده. شرایط مردم غزه واقعا وحشتناکه. هرکس باید در حد توانش کمک کنه.
📱کد دستوری: #۵*۱۱۲*
💳 شماره کارت: ۶۳۶۷۹۵۷۰۷۸۷۵۸۳۳۶
به نام جمعیت هلال احمر
♻️ انتشار حداکثری این پست کمترین کاریه که هرکسی برای کمک به مردم مظلوم غزه میتونه انجام بده🙏
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چیزی که تو این دنیا با نگاهمون یا زبان یا عملمون مشغولش بودیم و ملکه ما شده باشه و عادت بهش کرده باشیم چه اعمال خیر چه باطل و شر در برزخ هم با همون محشور میشیم و به عمل بهش مشغول میشیم ...
گاهی با خودمون حساب کتاب کنیم و ببینیم به چی عادت کردیم تو این دنیا ....
آدم میتونه در عین حال که خیارفروش باشه، هَمّ و غمش بشه ذکر خدا و خودش رو به عبادات و اعمال نیک عادت بده.
یعنی در عین حال که میگه خیار دارم، خیار خوب دارم، از اون طرف هم در خلوت خودش ذکر خداوند رو داشته باشه و ذکر خداوند بگه و دل نبنده به دنیا و شغلی که داره.
🎤استاد عالی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند!
✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلیها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بینوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت.
قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و میگفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم.
اگر اعتراف نمیکرد با تحقیقی که در محل میکردم، آبروی او را میبردم و به شدیدترین وجه مجازاتش میکردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانیام در برابر تو اعتراف میکنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی.
خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف میکنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف میکنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را میشناسم و تو مرا بهتر از من میشناسی.
➥
❤️ فقیر وارسته
در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت...
از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست.
ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد
جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت
بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ "
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:
" قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم "
حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد.
جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟"
جوان پاسخ داد: " خیر! "
حضرت پرسیدند:" چرا؟ "
جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
#داستان_آموزنده
🔆پیامبر صلیالله علیه و آله خندید
☘معمربن خلاد گفت: از امام رضا علیهالسلام پرسیدم: جانم به فدایت! فردی در بین عدهای است و در بین سخنانش مزاح میکنند و میخندند!
☘امام فرمود: «اگر چیزی نباشد اشکالی ندارد.» (راوی گوید: گمان کردم که منظور ایشان فحش دادن است.)
☘سپس فرمود: مرد عربی نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمد و هدیهای برای ایشان آورد و گفت: پول هدیهام را بده، پیامبر صلیالله علیه و آله خندید.
☘هرگاه پیامبر صلیالله علیه و آله غمگین میشد، میفرمود: «اعرابی چه شد؟ ایکاش میآمد.»
📚کافی، سنن النبی صلیالله علیه و آله، حدیث 65
🍁🍁امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد: «همانا برایم (در همه کارها) شما اُسوه هستید.»
📚بحارالانوار، ج 20، ص 95
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔻اقامه نماز جماعت صبح در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
◽️آیت الله مرعشی نجفی می گوید:
وقتی در قم ساکن شدم، کسی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) نماز صبح را اقامه نمی کرد.
◽️من تنها کسی بودم که از شصت سال پیش، یک ساعت قبل از طلوع فجر به حرم می رفتم و حتی در زمستان و شبهای برفی این کار را ترک نکردم. در شب هایی که کوچه ها پر از برف بود، همراه خودم پارویی می بردم و راه را باز می کردم و پشت در حرم می نشستم تا خادم، در را باز کند.
◽️در آغاز امر، فقط من خودم تنها نماز می خواندم تا اینکه کم کم یک نفر به من اقتدا کرد. سپس اندک اندک تعدادی آمدند و جماعت آغاز شد
◽️به این ترتیب، این نماز جماعت تا آخرین روزهای حیات ایشان ادامه داشت
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
⭕️بخونیدداستانک آموزنده
#نيكي_درمقابل_نيكي
از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد.
زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی.
زن گفت در چنین زمان سختی، صدقه دادن روا است.
لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد.
زن، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع میکرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید.
خداوند جبرئیل را مأمور نجات طفل فرمود.
جبرئیل پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، لقمه ای در برابر لقمه ای.
#ثواب_الاعمال_ص١٢٦
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ داد از دل پر طمع
🔹كشاورزی هر سال که گندم میكاشت، ضرر میكرد. تا اینكه یک سال تصمیم گرفت با خدا شریک شود و زراعتش را شریكی بكارد.
🔸اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند.
🔹اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد. هنگام درو از همسایههایش كمک گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد.
🔸اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانهاش برد و گفت:
خدایا، امسال تمام زراعت مال من، سال بعد همهاش مال تو!
🔹از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد،
اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند.
🔸باز رو كرد به خدا و گفت:
ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندمها را من میبرم و در عوض دو سال پشتسرهم، برای تو كشت میكنم!
🔹سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد تا بتواند محصول را به خانه برساند.
🔸وقتی روانه شهر شد، در راہ با خدا رازونیاز میكرد:
خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندمها را در راہ تو بدهم!
🔹همین طور كه داشت این حرفها را میزد، به رودخانهای رسید.
🔸خرها را راند تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندمها و خرها را یكجا برد.
🔹مردک دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد:
خدایا! گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟
◽هرکه را باشد طمع، اَلکَن شود
◽با طمع کی چشمودل روشن شود
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصدش_طلاق_دادن_بود_ولی
#خودش_هم_شیعه_شد
مردی #سنی که قصد طلاق دادن زنش که شیعه بود را داشت ولی خودش با معجزه امام رضا (ع)شیعه شد✅
👈
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande