eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی... 🌱سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند. 🌱سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۴۰۲/۱١/٨ سلام صبحتون در پناه خدا از خدا میخوام بهت آرامش بده🌹 بگو الهی آمین ✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 راهنمایی در توسل یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من چنین نقل کرد که:من مشکلی داشتم به مسجد جمکران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجّة ابن الحسن العسکری امام زمان (عج) عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود. برای این منظور، مکرر به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم .روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولا جان !آیا جایز است که در محضر شما و منزل شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟شما امام زمان من می باشید آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (ع) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟! از شدت تأثّر بین خواب و بیداری قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره ی نورانی قطب عالم امکان حضرت حجة ابن الحسن العسکری (عج) مواجه شدم. بدون تأمل به حضرتش سلام عرض کردم، حضرت با محبّت و بزرگواری جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متوسّل شوی، بلکه شما را راهنمایی هم می کنم که به حضرتش چه بگویی. چون خواستی از حضرت ابوالفضل (ع) حاجت بخواهی، این چنین بگو: یا ابالغوث ادرکنی در کتاب«مسجد جمکران میعادگاه دیدار» مطلبی به نقل از آیت الله العظمی مرعش نجفی (ره) نقل شده. ↶. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🍃تصویر عارف عظیم الشان، شیخ جعفر مجتهدی تبریزی(قدس الله روحه) که مشهور است ، شیاطین و اجنه از ایشان هراس دارند و برای منازل آلوده به ارواح خبیثه سفارش می شود و مجرب است. 👈ترجیحا همین تصویر از جناب مجتهدی (قدس سره) چاپ شود و به جهت دفع شیاطین و اجانین و موکلین در منزل نصب شود. 🔸در شهر مقدس قم منزلی بود که دائما توسط اشخاص نامرئی سنگباران می شد و صاحب منزل به هیچ وجه نتوانسته بود از این کار جلوگیری کند،حتی به شهربانی رجوع کرده و چند پلیس مسلح به همراه خود آورده بود که مسیر سنگ باران را شناسایی کنند اما در همان ابتداء ورود ، اولین سنگ ها به سر پلیس ها اصابت کرده و آن ها فرار نمودند. 🔹یکی از مریدان عارف بزرگ، مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی _رضوان الله علیه_ به نام میرزا ابوالفضل نقل می کند: نزد مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی رفتم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. ایشان نیز تاملی نموده و آن گاه فرمودند: این سنگ باران توسط اجنه صورت می گیرد،شما به آن محل بروید و با صدای بلند به آنها بگویید: می گوید سنگ نزنید! بنده هم به آن خانه رفته و به محض این که آن پیغام را با صدای بلند گفتم، سنگباران قطع شد! مدتی پس از این واقعه مرحوم آقا از قم به مشهد مقدس مهاجرت کردند و در همان موقع مجددا خانه ای دیگر سنگباران می شد. با خود گفتم اکنون که آقا تشریف ندارند، خودم به آن جا می روم و می گویم: میرزا ابوالفضل میگوید سنگ نزنید. هنگامی که به آن محل رفتم با صدای بلند گفتم: میرزا ابوالفضل می گوید سنگ نزنید! هنوز کلامم تمام نشده بود که اولین سنگ به سرم اصابت کرده و فرار کردم. در آن موقع فهمیدم که میرزا ابوالفضل با جعفر خیلی فرق دارد . 📚لاله ای از ملکوت ص۲۴۱
🔅 ✍️ خطر شاعر و نویسنده خائن از قاتل بیشتر است 🔹روزی حکیمی درس به شاگردان می‌گفت که خون‌ریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد. 🔸شاگردان با خشم به او می‌نگریستند و در دل هزار دشنام به او می‌دادند که چرا مزاحم آموختن آن‌ها شده است. 🔹آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سوال ساده پرسید و رفت. 🔸فردای آن روز، شاعر دربار، پای به محل درس گذاشت تا سوالی از حکیم بپرسد. شاگردان به احترامش برخاستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد. 🔹اما دیدند از استاد خبری نیست. هر طرف را نظر کردند، اثری از استاد نبود. 🔸یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می‌نمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفت و پرسید: چگونه است دیروز آدم‌کشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش‌هایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده‌ای سرشناس آمده، محل درس را رها کردید؟ 🔹حکیم گفت: یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه می‌زند، اما یک نویسنده و شاعر خودفروخته کشوری را به آتش می‌کشد. 🔸شاگرد متحیر به چشمان استاد می‌نگریست که استاد از او دور شد. 💢 استاد با رفتارش به شاگردان فهماند كه هنرمند و نویسنده خائن، از هر کشنده‌ای زیان‌بارتر است. ↶【
❤️ در خصوص علاقه وصف ناپذیر زینب کبری به سیدالشهدا علیه السلام از زبان مرحوم آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی نقل شده: که بعد از عروسی حضرت زینب با عبداللّه بن جعفر، آن حضرت یک شبانه روز امام حسین علیه السلام را ندیده بود؛ چادر بر سر کرده و آماده ملاقات با برادر شده بود. برای زینب، حتی آن یک شبانه روز هم دوری از امام حسین علیه السلام، بسیار سخت بوده است. پس از این که می خواهد به دیدار برادر برود، به ایشان خبر می دهند که امام حسین علیه السلام خودشان به دیدار شما می آیند. زینب کبری سلام اللّه علیها از فرط خستگی بر سکوی خانه و جلوی آفتاب به خواب می رود، تا این که امام حسین علیه السلام سر می رسند، اما زینب را بیدار نمی کنند، بلکه قبای خود را سایه بان خواهر می نمایند، تا حضرت زینب بیدار نشوند. حضرت زینب سلام اللّه علیها که از خواب بر می خیزند، از برادر می پرسند: چرا من را بیدار نکردید امام حسین علیه السلام می فرمایند: دلم نیامد. بعد خانم گفتند: این کار را باید یک روز جبران کنم. و این جبران به عصر عاشورا کشید که زینب کبری با نیمی از چادر خود، نیمی از بدن عریان سید الشهدا علیه السلام را در گودال قتلگاه پوشانید
✨﷽✨ 🔸مثل تختی باشیم ✍تختی يک ماشين بنز ۱۷۰ سبزرنگ داشت. هميشه براي تعمير به تعمیرگاه نادر می‌آمد که مالکانش دو شريک بودند. مردمی که گرفتاری يا مشکلی داشتند برای تختی نامه می‌نوشتند و به صاحبان این تعمیرگاه می‌دادند تا به دست تختی برسانند.يک روز در اين تعمیرگاه نشسته بوديم که تختی بدون ماشینش آمد. گفتيم: ماشين کو؟ آقا تختی گفت: ديشب ماشين را دزديدند. نادر با شنيدن اين حرف گفت:آقا موقع رفتن ماشين منو ببر تا ببينم چه خواهد شد.يک هفته بعد، در تعمیرگاه نادر بوديم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامه‌ها را می‌خواند، يک دفعه خنده‌ بلندی کرد و گفت:نامه آقا دزده است! نوشته ماشينت مقابل شير پاستوريزه پارک شده و شرمنده‌ام که ماشینت رو دزدیدم.به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود، رفتيم. ماشین آنجا بود، تختی دور ماشين چرخيد و گفت:لاستيک‌ها، تودوزی، ‌ضبط و همه چيز ماشین نو شده! سارق بعد از اینکه فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی رو دزدیده از کارش پشیمون شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین رو نو کرده بود.بعد که سوار ماشین شدیم، تختی گفت: عمو حيدر! بيا مبلغی که برای ماشين من خرج شده رو به خيريه بديم.در واقع تختی هر وقت می‌توانست به مردم خدمت می‌کرد. حتی زمانی که چنين اتفاقی برای او افتاد. در يک کلمه بگويم تختی قهرمانی مردمی بود. 🔻 . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✅گوشه مقنعه 💠آقا سید محمدباقر سلطان‌آبادی که از بزرگان ارباب فضایل و راسخین در علم بوده، فرمود وقتی، در شهر بروجرد به مرض درد چشم سختی مبتلا شدم که علمای طب از معالجه آن درمانده شدند. ازآنجا مرا به سلطان‌آباد (اراک) آوردند و آن‌قدر مرض شدّت کرد و ورم نمود که دیگر سیاهی چشم نمایان نبود. دیگر خوابم نمی‌برد و همه اطبای شهر از معالجه اظهار عجز نمودند و بعضی می‌گفتند: تا شش ماه احتیاج به معالجه است. روح افسرده و حوصله‌ام تنگ و فوق‌العاده نگران شدم؛ ▫️تا یکی از دوستانم گفت: بهتر است برای شفا همراه من به کربلا بیایی تا از تربت، سرمه به چشم بکشی و شفا یابی. 💠گفتم اگر طبیب اجازه بدهد؛ چون به طبیب مراجعه کردم، گفت اصلاً حرکت جایز نیست که نابینا می‌شوی. دوستم به کربلا رفت؛ ▪️یکی دیگر از دوستان آمد و گفت: من 9 سال مبتلا به تپش قلب بودم و از تربت امام حسین استفاده کردم و مداوا شدم، توکل بر خدا کن و به‌طرف کربلا برو. 💠لذا با توکل حرکت کردم و در منزل دوم، مرض شدّت گرفت و چشمم بدرد آمد که از فشار درد چشم راست، چشم چپ هم به درد آمد. 🔳همراهان هم مرا ملامت کردند و گفتند: بهتر است که به شهر خود مراجعت کنی. 💠هنگام سحر که شد درد آرام گرفت، به خواب رفتم. در عالم رؤیا حضرت زینب کبری را دیدم و بر او وارد شدم و گوشه مقنعه او را گرفتم و بر چشم خود کشیدم! وقتی از خواب بیدار شدم هیچ دردی را در چشم احساس نمی‌کردم و هیچ فرقی میان دو چشم از نظر سلامت نبود؛ برای همراهان نقل کردم و آنان از این کرامت بسیار خوشحال شدند؛ و سفر را به پایان رساندم. 📔فتوحات عارف واصل مرحوم حاج سید علی اکبر صداقت رحمة الله علیه . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 برخورد پیامبر با زنِ خواننده ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: – ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه‌ﺍﯼ؟ – ﻧﻪ - ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﻧﻪ – ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم. – ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟ – ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (صلی الله علیه وآله) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ. عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ توﺍﺳﺖ؟ 📚ترجمه الحیاه علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ➥. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💛✨💛 ✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی موتور کشتی بزرگی خراب شد . مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند . اما هیچکدام موفق نشدند! سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند.. وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن، فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد ، بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد : او واقعا هیچ کاری نکرد! ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟ بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟ مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد : ضربه زدن با آچار : ۲دلار تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار و ذیل آن نیز نوشت : تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد. ❣قرار نیست همه زندگی ما تغییر کند تا زندگی مان متحول باشد. از خودمان بپرسیم کدام  بخش از زندگی من نیاز به ضربه دارد؟ مهارت ارتباطاتی ام را باید بهبود دهم؟ مدرک دانشگاهی باید داشته باشم؟ یک شریک تجاری خوب باید داشته باشم؟ شبکه روابطم را باید گسترش دهم؟ کجاست آن نقطه ای که باید با چکش کوبیده شود تا تحولی بزرگ در زندگی ام رخ دهد؟ . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 💠 آموزنده 💠 ✍مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت: این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا 200 سال از عمرش می‌گذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار می‌خرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت، به مادرش گفت:صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند. مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت: ده هزار تومان قیمت کردند و گفتند بسیار پوسیده شده است. مادر از دخترش خواست اینبار به موزه برود و ساعت را نشان دهد. دختر به موزه رفت و برگشت و به مادرش گفت: مسئول موزه گفت که پانصدمیلیون تومان این ساعت را می‌خرد و گفت موزه من این نوع ساعت را کم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه می‌گذارد. مادر‌ گفت: می‌خواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را می‌دانند.هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.کسانی که برایت ارزش قائل می‌شوند ، از تو قدردانی می‌کنند، در جاهایی که کسی ارزشت را نمی‌داند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان! 📚گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی/ صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی 🔻 . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande