❤️ داغی صحرای محشر
✍ روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید.
روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعلههای آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.» سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
« از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول میانجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغتر است».
📙 پند تاریخ، ج۱، ص۱۹۰
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
▫️ابوهاشم جعفري ميگويد:
در محضر امام جواد علیه السلام بوديم
صحبت از سفياني شد و اين جمله بازگو شد که:
به خدمت امام جواد علیه السلام گفتم:
آيا ممکن است در مورد يک امر حتمي (علائم ظهور) نيز براي خداوند، بَدا (تاخير) حاصل شود فرمودند: آري.
گفتم: ميترسيم در مورد امام مهدی عليه السلام
نيز براي خداوند بَدا حاصل شود
حضرت فرمودند:
القائم من المیعاد و الله لا یخلف المیعاد
ظهور مهدی عجل الله فرجه ميعاد است
(يعني: خداوند توسط پيامبر اکرم به آن وعده داده است)
و خداوند هرگز در وعده هاي خود خُلف نميکند
📚غيبت نعمانی جلد ۱ باب ۱۸ صفحه ۳۰۲
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACyO5k61Z5NXFmbrfX5UGx9Eva_oPBWwACeBAAAifgWVMs674YTakDzDAE.mp3
زمان:
حجم:
5.82M
🔉 #پادکست_امام_حسینی
🎧 خـــیــمــه اُلــفــت
▫️اربعین ، باران ریز مهربانی است و زائرانش، دعاخوان روزی هستند که الفت و مهربانی بر سراسر زمین خیمه زند...
#اربعین_مهدوی
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️ ملاقات سیّد بحرالعلوم با امام زمان (علیه السلام) در مسجد سهله:
✨عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی می گوید: «روزی در مجلس درس آیت الله علاّمه طباطبائی بحرالعلوم در نجف اشرف نشسته بودم. جهت زیارت، عالم بلند مرتبه جناب میرزا ابوالقاسم قمی صاحب «قوانین» داخل شد.
✨پس از درس، میرزا ابوالقاسم به سیّد بحرالعلوم گفت: «شما رستگار شدید وبه تولّد روحانی وجسمانی وپیدایش چشم ملکوتی وبرزخی دست پیدا کرده اید. پس چیزی به ما مرحمت کنید از آن نعمتهای بی پایانی که به دست آوردید».
✨پس سیّد بحرالعلوم بدون تامّل فرمود: «من دیشب یا دو شب قبل (تردید از گوینده است) برای خواندن نافله شب به مسجد کوفه رفته بودم واوّل صبح قصد برگشت به نجف اشرف را کردم.
✨وقتی از مسجد بیرون آمدم، دلم هوای رفتن به مسجد سهله را کرد ولی از ترس نرسیدن به نجف قبل از صبح وانجام شدن امر مباحثه در آن روز، از این کار منصرف شدم ولی اشتیاقم لحظه به لحظه زیاد می شد ودلم بیشتر می خواست که بروم.
✨در همین احوال که تردید داشتم ناگهان بادی وزید وغباری بلند شد ومرا به آن طرف حرکت داد ومدّتی نگذشت که مرا بر در مسجد سهله انداخت.
سپس داخل مسجد شدم، دیدم که خالی است وهیچ زائری نیست جز شخصی بزرگوار که مشغول است به مناجات با خداوند با کلماتی که قلب را متحوّل وچشم را گریان می کند.
✨حالم تغییر کرد ودلم از جا کنده شد وزانوهایم می لرزید از شنیدن آن کلمات که هرگز به گوشم نرسیده بود وچشمم ندیده این همه دعاهای مؤثّری که من می دانستم.
اشکم جاری شد وفهمیدم که مناجات کننده که آن کلمات را می نویسد، نه اینکه از حفظیّات خود می خواند.
✨پس در جایی که ایستاده بودم ماندم وگوش به آن کلمات دادم واز آنها لذّت بردم تا اینکه مناجات او تمام شد.
پس متوجّه من شد وبه زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا».
✨چند قدمی جلو رفتم وایستادم. دستور داد که جلوتر روم، پس کمی جلوتر رفتم وایستادم. باز دستور دادند جلوتر بیا وفرمود: «ادب در اطاعت است». جلو رفتم تا جایی که دست آن حضرت به من ودست من به آن حضرت می رسید وآن حضرت با من صحبت کرد».
📗نجم الثّاقب
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🖤 بخونیدازمظلومیت_امام_زمان (عجل الله فرجه)
مرحوم مشهدی حسن یزدی که از صالحین و منتظران حضرت بقیة الله ارواحنافداه بوده است می گوید:
تقریبأ در سال 1350 شمسی یک روز صبح زود به کوه خلج ( کوهی در قسمت قبله مشهد) رفتم و آنجا مشغول زیارت خواندن و توسل به امام زمان علیه السلام شدم و حال خیلی خوبی داشتم و با آن حضرت مناجات می کردم و می گفتم :
آقاجان! ای کاش زودتر ظهور می کردید و من هم ظهور شما را درک می کردم. پس از توسل از کوه پایین آمدم و به منزل رفتم قدری استراحت کنم .
نمی دانم درعالم رویا بود یا در خواب و بیداری دیدم در همان مکان روی کوه خلج هستم و آقا و مولایم صاحب الزمان علیه السلام در حالی که دستهایشان را بر پشت گذاشته بودند، خیلی غریبانه و اندوهناک به طرف شهر مشهد نگاه می کردند. عمق نگاه حضرت مرا دیوانه کرده بود٬ چشم های زیبای او با من حرف می زد...
گفتم: آقاجان تشریف بیاورید داخل شهر( منظورم ظهور حضرت بود)
حضرت فرمودند:
«من در این شهر غریبم !»
گفتم : آقا! قربانتان بشوم٬ اگر کاری دارید من برای شما انجام دهم.
فرمودند:
« ما کارگران ( شیعیان ) زیادی داریم، ولی آنها حق ما را می خورند و اکثرأ یک قدم برای ما برنمی دارند و به یاد ما نیستند!!!»
در این لحظه به خود آمدم ؛ خود را در خانه دیدم و در فراق آن امام مهربان و غریبم بسیار اشک ریختم.
📚 ملاقات با امام عصر ص 102
مطلع الفجر ص 207
🖤 سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله صلوات بفرست
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅مردی که عاشق امام زمان(عج) بود
✅داستانی که باید دید و شنید...
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
🔰#استاد_عالی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#آموزنده
🌼رضایت مادر موجب دیدار حضرت #امام_زمان علیه السلام شد
✍جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند،
شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد. روزی جناب خضر علیه السلام به شیخ میگوید: حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر علیه السلام بر آن نشسته بودند ...
از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضرعلیه السلام تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس حضرت امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: احسان به والدین.
#التجای_همگانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#آموزنده
🌼رضایت مادر موجب دیدار حضرت #امام_زمان علیه السلام شد
✍جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند،
شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد. روزی جناب خضر علیه السلام به شیخ میگوید: حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر علیه السلام بر آن نشسته بودند ...
از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضرعلیه السلام تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس حضرت امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: احسان به والدین.
#التجای_همگانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#یابن_الحسن
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 ای سیّد بحرالعلوم! بگو حضرت مهدی (علیه السلام) را دیدم.
✨روزی در مجلس علاّمه بحرالعلوم صحبت اتّفاقات کسانی که حضرت مهدی(ع) را دیدند به میان آمد.
✨علاّمه بحرالعلوم هم در بین آن صحبت ها شروع به صحبت کرد وفرمود: «دوست داشتم یک روز نمازم را در مسجد سهله بخوانم در زمانی که فکر می کردم کسی آنجا نیست. چون به آنجا رسیدم دیدم که پر از مردم است وصدای ذکر وقرآن خواندن آنها بلند است وسابقه نداشت که در چنین وقتی هیچ کس در آنجا باشد. ولی آنها را در حالی دیدم که صفهای زیادی که برای خواندن نماز جماعت صف بسته بود.
✨من در کنار دیوار ایستادم جایی که زیر پایم تپّه ای از رمل (نوعی شن) بود. رفتم بالای آن تا صفها را نگاه کنم شاید جایی پیدا کنم که در آنجا بایستم.
در یکی از آن صفها جای یک نفر را پیدا کردم. آنجا رفتم وایستادم.
✨یکی از افرادی که در مجلس بود گفت: «بگو حضرت مهدی (صلوات الله علیه) را دیدم».
در این هنگام علاّمه بحرالعلوم ساکت شد مثل اینکه در خواب بوده وبیدار شده باشد. بعد از آن هر چه افراد خواستند که صحبتش را تمام کند راضی نشد.
📗نجم الثّاقب
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
🔖 امامزمانےام³¹³⇩⇩
🔖 @Emamezamani
او در حضور طلاّب به شیخ انصاری رو کرد وفرمود: «نظر شما درباره زنی که شوهرش مسخ شده باشد، چیست؟» (این مسأله به خاطر آنکه مسخ در این امّت وجود ندارد در هیچ کتابی عنوان نشده است).
لذا شیخ انصاری عرض کرد: «چون در کتابها این بحث عنوان نشده من هم نمی توانم، جواب عرض کنم».
فرمود: «حالا بر فرض یک چنین کاری انجام شد ومردی مسخ گردید، زنش باید چه کند».
شیخ انصاری عرض کرد: «به نظر من اگر مرد به صورت حیوانات مسخ شده باشد، زن باید عدّه طلاق بگیرد وبعد شوهر کند، چون مرد زنده است وروح دارد، ولی اگر شوهر به صورت جماد درآمده باشد، باید زن عدّه وفات بگیرد زیرا مرد به صورت مرده درآمده است».
آن آقا سه مرتبه فرمود: «انت المجتهد. انت المجتهد. انت المجتهد». یعنی: «تو مجتهدی» وپس از این کلام آن آقا برخاست واز جلسه درس بیرون رفت.
شیخ انصاری می دانست که او حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) است وبه او اجازه اجتهاد داده اند، لذا فوراً به شاگردان فرمود: «این آقا را دریابید».
شاگردان برخاستند هر چه گشتند کسی را ندیدند.
لذا شیخ انصاری بعد از این جریان حاضر شد که رساله عملیّه اش را به مردم بدهد تا از او تقلید کنند.
📗گنجینه دانشمندان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج ❤️
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان (علیه السلام):
✨شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است ودر مسجد هیچ کسی نیست.
✨پس دستش را بر روی قفل گذاشت وکشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد ودر آنجا مشغول به نماز ودعا گردید وبخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد واز قافله جا ماند.
پس متوجّه شد که کاروان رفته وهیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند ودر مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده وهمراه کاروان رفته است.
✨بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد وبه آنها نرسید واز دور هم آنها را ندید.
✨وقتی در آن وضعیّت سخت ودشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، وآن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو».
✨پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد ومثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند واو را از استر پیاده کرد وفرمود: «پیش دوستانت برو». و او وارد کاروان شد.
شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم وقبل از آن هم ندیده بودم».
📗نجم الثّاقب
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج