🔴 همچون پدری برای امام زمانش...
🌕 هشام بن احمر گفت: خدمت حضرت صادق عليهالسّلام رسيدم تا از موقعيت و مقام مفضل بن عمر بپرسم، امام در باغ خود كار ميكرد، هوا خيلى گرم بود عرق از سر و صورتش ميريخت، قبل از اينكه چيزى بگويم فرمودند: «به خدا قسم خوب مردى است مفضل بن عمر؛ آرى! به خدائی که جز او خدائی نیست خوب مردى است مفضل بن عمر جعفى»؛ شمردم اين سخن را سى و چند مرتبه تكرار كرد و فرمودند: «مفضل بن عمر برای ما بعد از پدر، پدر بود.»
🌕 موسی بن بکیر گوید: زمانی که خبر رحلت مفضل بن عمر را برای امام کاظم علیهالسلام آوردند، فرمودند: «خدا او را رحمت کند که بعد از پدرم برای ما پدر بود اما راحت شد..»
📗الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۷۳۶
📗بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۶۸
📗بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۲۳۷
📗رجال الکشی، ج ۱، ص ۳۲۱
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
♨️دیگر نیازمند نشدم...
🔸شخصی از اهل علم میگفت:
در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار میگرفتیم بهحدی که آب و نان نداشتیم.
خانواده میگفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه.
من میگفتم: این کار را نمیکنم و اگر اصرار بکنید، میگذارم و از خانه بیرون میروم.
🔸 آن شخص میگفت: شب خواب دیدم کسی در میزند.
#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بود. دستش را بوسیدم. وارد خانه شدند و مقداری نشستند و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند. پس از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشتهاند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشتهاند، [که کوچکترین واحد پول عراق و أَقَل ما یباعُ وَ یشْتَری بِهِ (کمترین مبلغی که میتوان با آن چیزی را خرید و یا فروخت) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند] از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت.
👌ما که چنین ملاذ و ملجئی (تکیهگاه و پناهگاهی) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟!
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۹
┏
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
✨﷽✨
✅ رحمت خداوند حتي شامل ساحران فرعون هم شد!
در قرآن آمده است وقتي حضرت موسي عصا را انداخت
"فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُساجِدِينَ"
همه به سجده افتادند
اين ساحران خيلي در كارخود مهم و بزرگ بودند ، فرعون فرمان داده بود دانشمندان علم سحر را براي او بياورند.
اینکه اینها به سجده افتادند بسیار مهم است
سيدالشهداء (ع) در دعاي عرفه جمله اي دارد كه اولياي خدا آن را ميخواندن و اشك ميريختند
"یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ"
"ای خدایی كه ساحران فرعون را بعد از انكار وكفر طولانی نجات دادي"
الله اكبر اين معجزه است!
سيدالشهداء اين را در دعاي عرفه از مظاهر قدرت خدا ذكر ميكند
شما جوانان عزيز اين جمله را بخوانيد ، عربي هم نشد مضمون آن را به فارسي بخواهيد
بعضي مادرها از اينكه مثلا فرزندشان نماز نميخواند يا حجاب را كنار گذاشته است ناراحت هستند ، نااميد نشويد !
آدم چهل روز گناه كند قسي القلب ميشود ، اين ساحران عمري در دربار فرعون بودند و هيچ چيز را قبول نداشتند
ميفرمايد تو آن خدايي هستي كه دست اين ساحران را گرفتي!
ما كه بدتر از آنها نيستيم!
ان شاءالله خدا دست ما را هم ميگيرد.
↶
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
قصه توبه کنندگان (توبه آهنگر)
در كتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب دیگر دیدم از مرحوم شیخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت:
یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
گفت: یك ایّامى در اینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم.
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت.
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده.
خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم.
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت: من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند.
مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم. همینكه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟
گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟
گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
گفت: چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد
قصص التوابین
.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده🎐
🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🍃 🍃 🍃 🍃 1403/9/10
🍃 🍃 🍃 🌸
🍃 🍃 🌸
🍃 🍃
🍃 🌸
🍃
🍃
🌸
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
روزتــون بخير 😍✋
آرزو ميكنم امروز 😁
دليلى براى لبخند زدن داشته باشى🥰